در کفر معاویه شکی نیست، نفرین بر او باد
علمای سعودی میگویند: اگر معاویه کافر است چرا امام حسن [علیه السلام] با او بیعت کرد؟
پاسخ کوتاه:
۱-اما و اگری نیست، معاویه کافر است!
۲-کجای دنیا و در کدام کتاب قانون و با کدام منطق گفته اند که هر صلح نامه ای نشانه ی دوستی است!؟ پیمان برادری حرفی است و صلح نامه حرفی دگر.
۳- بر طبق نظر اهل سنت اگر کسی با خلیفه ی وقت مخالفت کند، کافر است. و آیا این معاویه نبود که با خلیفه ی چهارم جنگید؟
پاسخ تفصیلی:
در پاسخ به این سخن باید گفت،بی تردید معاویه کافر است و این موضوع به دلایل مختلف ثابت میگردد که در ذیل به بعضی از آن دلایل اشاره میشود. و صلح امام حسن (علیه السلام) با او دلیل بر ایمان داشتن معاویه نیست. مسلم است بعضی اوقات شرایط زمان طوری است که انسان مصلحت را در صلح میبیند. حتی اگر طرف مقابل شخص کافری چون معاویه و یا کفار و مشرکین مکه باشند. مثلا پیامبر با کفار قریش در حدیبیه صلح کردند. چون مصلحت در صلح بود ولو طرف مقابل کفار قریش بودند.
صلح امام مجتبی علیه السلام با معاویه، با عملکرد پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مشرکین مکه در صلح حدیبیه قابل مقایسه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با اینکه میتوانست بجنگد و مکه را به تصرف خویش درآورد، اما این کار را به مصلحتی نکرد و با کفار و مشرکین بت پرست مکه پیمان صلح امضا نمود. چنین اقدامی کناره گیری و یا میل کردن پیامبر به سمت شرک و بت پرستی نیست و نیز هیچ تاییدی بر عملکرد مشرکین نیز نبوده است. این در حالی است که صلح امام مجتبی علیه السلام با معاویه بین امام (علیه السلام)و گروهی به ظاهر مسلمان اتفاق افتاد نه کافرانی بت پرست و مشرک.
و اما دلایل کفر معاویه:
اولاً: خداوند در قرآن میفرماید:
و ما جعلنا الرؤیا التی أرَیْنک الا فتنةً للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن و نُخوِّفُهم فما یزیدهم الاّ طغیاناً کبیرا»[۱] و ما آن رویایی که به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود، همچنین شجرة ملعونه (= درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کردهایم، ما آنها را بیم داده و (انذار) میکنیم، اما جز طغیان عظیم چیزی برآنها نمیافزاید.
در مورد تفسیر این آیه مفسرین از جمله فخر رازی و سیوطی در ذیل این آیه آوردهاند که: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) در عالم رؤیا دید که بنیامیّه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت بالا و پایین میروند، در این هنگام جبرییل آیة مذکور را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده است.» [۲] پس وقتی خداوند متعال نژاد بینامیه را که در رأس آنها ابوسفیان و معاویه بودند، شجرة ملعونه خطاب میکند و قطعاً معاویه که اصلیترین شاخه این درخت میباشد، ملعون است و مورد لعن الهی واقع میشود، چگونه میتواند مورد کفرو شرک به خداوند قرار نگیرد.
ثانیاً: چگونه است این کلام خداوند راجع به معاویه که میفرماید:
«و مَنْ یقتل مُومناً متعمداً فجزایُهُ جهنّم خالدین فیها و غضب الله علیه و لعنه و اَعَدَّ له عذاباً عَظیماً.»[۳] «هر کس فرد با ایمانی را از عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است،در حالی که جاودانه در آن میماند، و خداوند بر او غضب میکند و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.
در حالی که معاویه خود را خلیفه ی مسلمین میدانست، با رشوه دادن به جعده (همسر امام حسن (علیه السلام) سبط اکبررسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به قتل رسانید، چرا که او سمّی را برای جعده فرستاد که اگر حسن بن علی (علیه السلام) را به قتل برسانی، یکصد هزار درهم به تو میدهم و همسر فرزند خود،یزید مینمایم؛ اما وقتی جعده دست خود را به خون آن حضرت آلوده کرد و سمّ را به ایشان خورانید، معاویه یکصد هزار درهم را به او داد، ولی او را به ازدواج پسرش یزید درنیاورد.[۴] آیا به شهادت رسانیدن امام حسن (علیه السلام) که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دربارة او و برادرش امام حسین (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ان الحسن و الحسین سیداشباب اهل الجنة»[۵] موجب کفر نمیشود؟ آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حدیثی نفرمود: «اِنَّ الله حَرَّم الجنة من ظلم اهل بینی او قاتلهم او أغار علیهم اَوْ سَبَّهم»[۶] و « حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی»[۷]یعنی: «همانا خداوند حرام کرد بهشت را بر کسی که ظلم روا دارد نسبت به اهل بیت من یا آنها را به قتل برساند یا آنها را غارت کند یا دشنام بدهد.» و «بهشت حرام شده است بر کسی که بر اهل بیتم ظلم روا دارد و مرا به واسطه اذیت رسانیدن به عترتم، اذیت نماید.» آیا حُجر بن عدی و هفت نفر از یاران و اصحاب او که به امر معاویه به قتل رسیدند موجب کفر و لعن معاویه نمیشود؟[۸]
ثالثاً: از جمله دلایل روشن بر کفر معاویه، سبّ و دشنام دادن بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود، که معاویه بر مردم امر نموده بود، در قنوت نماز، نماز جمعه، منبرها و مجالس، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را دشنام دهند، و قطعاً آن کسی که، علی بن ابیطالب را در حیات و ممات آن بزرگوار سبّ نماید، یا به آن امر کند، ملعون و کافر است، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَن سَبَّ عَلیّاً فقد سَبَّنی» «و من سبّنی فَقَد سبَّ الله.»[۱۰] یعنی: «هر کس سب و دشنام دهد علی (علیه السلام) را پس به تحقیق مرا دشنام داده است و هر کس مرا دشنام دهد همانا خداوند را دشنام داده است.» و باز پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خصوص علی بن ابیطالب (علیه السلام) میفرماید: یا علی انت سیّد فی الدنیا و سید فی الاخرة، حبیبک حبیبی، و حبیبی حبیب الله و عدوّک عدوّی و عدوّی عدوّالله والویل لمن ابغضک بعدی.»[۱۱] یعنی: «ای علی تو آقا هستی در دنیا و آخرت، دوستدار تو، دوست من است و دوستدار من دوست خداست و دشمن تو، دشمن من است و دشمن من، دشمن خداست و وای بر کسی که بغض تو را بعد از من داشته باشد.»
رابعاً:اهل سنت میگویند: خروج بر امیر حرام است گرچه او فاسق باشد و کسی که به اندازه ی یک وجب با امیر مخالف کند کافر است. (۱۲)
این معاویه نبود که با خلیفه ی چهارم جنگید؟!
[۱]- سورة اسراء آیة ۶۰.
[۲]- فخر رازی، تفسیر کبیر، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۳ هـ، ج ۲۰، ص۵۲ و سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، در ذیل آیه ۶۰ سوره اسراء.
[۳]- سورة نساء، آیة ۹۳.
[۴]- ابن حجر هیثمی، صواعق المحرقه، مطبعة میمنیه مصر، ۸۳ و ابی نعیم، حلیة الاولیاء مطبعة سعادت مصر، ج ۲، ص۳۸.
[۵]- صحیح ترمذی، مطبعه بولاق، ج ۲، ص۳۰۲، و مستدرک الصحیحین، مطبعة دایرهَ المعارف حیدرآباد، ج ۳، ص۱۶۷.
[۶]- محب طبری،ذخایر العقبی، مکتبه قدسی، ص۲۰.
[۷]- شیخ شبلنجی، نور الابصار، مطبعه میمنیّه مصر، ص۱۰۰.
[۸]- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار بیروت و دار صادر، ج ۳، ص۴۸۴، تا ص۴۸۶.
[۹]- المناوی، کنوز الحقایق، مطبعه اسلامبول، ص۹ و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ط: دایره المعارف حیدرآباد ج۸، ص۷۴ و ج ۵ ص۱۱۰ و ذهبی، میزان الاعتدال، ط: سعادت مصر، ج ۲، ص۷، ۱۲۹.
[۱۰]- مستدرک الصحیحین، همان، ج ۱، ص۱۲۱ و مسند احمد بن حنبل، ط: میمنیة مصر، ج ۶، ص۳۲۳، و نسایی، خصایص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب مطبعة التقدم العلمیه مصر، ص۲۴ و محب طبری،ذخایر العقبی، مکتبه قدسی، ص۶۶ و محب طبری، الریاض النضره، مطبة اتحاد مصر، ج ۲، ص۱۶۷.
[۱۱]- مستدرک الصحیحین، همان ج ۳، ص۱۲۷ و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعة سعادت، ج ۴، ص۴۰ و محب طبری: الریاض النضره، همان، ج ۲، ص۱۶۶، ۱۶۷.
[۱۲]- شرح مسلم ج ۱۲، ص۲۲۹