طلوع امام حسن عسکری (علیه‌السلام)

در سال ۲۳۲ ه.ق در مدینه منوره چشم بر جهان گشودند. در مورد روز و ماه میلاد این امام همام، روایتهای مختلفی وارد شده است که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم: علامه مجلسی (رحمة الله علیه) روز هشتم ماه ربیع الثانی را نامی تر از دیگر حکایات می‌داند و برخی،‌شب چهاردهم و گروهی دهم همین ماه را یادآور می‌شود]۱[

شیخ حر عاملی نیز هم اندیشه با علامه مجلسی(رحمة الله علیه)، در قالب شعر این اختلافات را بیان نموده است: مـولده شــهر ربیــع الآخــر وذاکـر فـی الیوم الشریف العاشر فـی یـوم الاثنین و قیل الرابـع و قـیـل فـی الـثامن و هو شایـع[۲] و شیخ مفید(رحمة الله علیه) روز میلاد امام را بیست و چهارم ربیع الاول نقل فرموده‌اند. القاب و کنیه کنیه ایشان ابو محمد و معروفترین القابشان: الزکی،‌ الصامت،‌ الهادی، الرفیق، النقی والعسکری است. ابن شهر آشوب در مناقب خود می‌نویسد: امام حسن به همراه پدر و جد گرامیشان (علیهم السلام) جملگی در زمان خویش به ابن الرضا شهرت داشته‌اند. ]۳[

همچنین از آنجا که امام و پدر ارجمندشان (علیهماالسلام)، ‌به حکم حاکم عباسی در شهر سامرا، و در محله «عسکر» سکونت گزیدند، ایشان را عسکری می‌گویند. (عسکر یعنی, لشکر و سپاه نظامی و چون آن محله پادگان نظامی بود به آن محله عسکر می‌گفتند.) و از این روی امام هادی و امام حسن (علیهماالسلام) به «عسکریین» شهرت یافتند]۴[

پدر و مادر امام حسن عسکری(علیه‌السلام): 

پدر ایشان،‌امام علی بن محمد النقی (علیهماالسلام) معروف به امام هادی (علیه‌السلام) می‌باشند. مادر امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به نامهای سوسن[۵]،‌سلیل و حُدَیِث[۶] ذکر شده‌اند. هنگامی که این بانوی ارجمند به افتخار همسری امام هادی نایل شد‌، امام در وصف او چنین فرمودند: سلیل، مسلول من الافات و العاهات ‌و الارجاس والانجاس؛ سلیل، بیرون کشیده شد از هر آفت و نقص و پلیدی و ناپاکی است.

سپس به او فرمودند: سیهب الله حجته علی خلقه یملاء الارض عدلأ کما ملیت جورا[۷]؛ به زودی خداوند حجت بر خلقش را عطا می‌کند که سراسر زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد کند. از این روی ایشان را «جدّة» (جده‌ی امام قایم عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌خواندند.

این بانوی بزرگ چونان ملکه اسلام، ‌در مدینه می‌زیست و زنان بزرگان عرب و زنان مشایخ علماء پیرامون وی جمع شده و از ایشان بهره می‌بردند. اوضاع سیاسی اجتماعی به هنگام میلاد امام در حالی پای به عرصه گیتی نهاد که عباسیان زمام امور حکومتی را در اختیار داشته‌ و جامعه بزرگ اسلامی را، با الهام گیری از خونریزیها و بلندپروازیهای هارون به قهقرا می‌راندند. سفاکان عباسی ـ که خود را خلیفه پیامبرو عموزاده‌های امامان مظلوم می‌دانستند ـ در ایجاد رعب و سختگیری بر ائمه (علیهم‌السلام) از هیچ ظلمی کوتاهی نمی‌کردند، به شکلی که امامان هم عصر با ایشان، بیشتر دوران امامت خویش را در سیاه چالهای کینه عباسی سپری می‌کردند. جلادان عباسی، در زمان حیات امام حسن عسکری (علیه‌السلام) فشار ظلم و عصیانگری را به سر حد خود رسانده و امام را پیش از امامت، بارها به زندان افکندند. امام حسن(علیه‌السلام) همیار باوفای پدر امام حسن(علیه‌السلام) در سن دو یا چهار سالگی، به همراه پدر، از مدینه به تبعیدگاه سامرا،‌هجرت نمود و تا آخر عمر در همان جا زیست. حضرت،‌حدود بیست سال هم دوش پدر، برای رسیدن به اهداف و آرمانهای مقدس وی تلاش نمودند. ایشان بازوی پرتوان و غمخواری دلسوز برای پدر در موضع گیریها علیه طاغوتها بودند و در پاسخگویی به سؤالات و رونق دادن فقه جعفری و ارتباط با شیعیان و ارشاد ایشان سهم به سزایی ایفا می‌کردند. امام حسن در زندان متوکل امام(علیه‌السلام) در زمان حکومت متوکل، پانزده سال بیش نداشتند و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند؛ ‌ولی مطابق پاره‌ای از روایات به دلیل همیاری و کمک به پدر در رسیدگی به امور مردم و مبارزه با طاغوت زمان، به دستور متوکل زندانی شدند]۸[

امام حسن عسکری (علیه‌السلام) و آغاز امامت

امام حسن عسکری (علیه‌السلام) در سال ۲۵۴ هجری قمری پس از شهادت پدر بزرگوارشان، در حالی که ۲۲ سال از بهار زندگی را پشت سرگذرانده بودند،‌به مقام والای امامت نایل آمده و به مدت شش سال پیشوایی مسلمانان را برعهده داشتند. خلفای معاصر با امام حسن عسکری(علیه السلام) امام عسکری (علیه‌السلام) در مدت کوتاه امامت خویش با سه تن از حکام سفاک عباسی هم دوره بودند و ایشان هیچگاه از ستم حاکمان عباسی آسوده خاطر نبودند.

۱- معتز: پسر خلف متوکل که پس از برکناری مستعین،‌ در سال ۲۵۲ به مدت سه سال زمام امور را به دست گرفت، در جنایت و استبداد راه نیاکان و پیشینیان خویش را ادامه داد.

۲- مهتدی: «مهتدی» دومین حاکم سرکش دوران پر مشقت امامت و چهاردهمین بیدادگر خلافت عباسیان, در آخرین روز ماه رجب سال ۲۵۵ پس از قتل برادر(معتز) به فرمانروایی رسید. روشنترین گواه بر دنیا پرستی و طغیانگری مهتدی، اسارت امام حسن عسکری(علیه‌السلام) در تمامی دوران حکومت وی می‌باشد و اوج سرکشی خلیفه، با تصمیم قتل امام، نمایان می‌شود.

۳- معتمد: معتمد عباسی، پانزدهمین بیدادگر عباسیان در سال ۲۲۹ ه.ق متولد شد و در سال ۲۵۶ به وسیله ترکان بر مسند حکومت تکیه زد.

امام حسن (علیه‌السلام) چهار سال از دوران امامت خویش را در روزگار بیدادگری بیست و سه ساله معتمد گذراندند. چهار سال ستمگری و اختناق شدید، نمایانگر پایداری و مبارزه خستگی ناپذیر امام حسن (علیه‌السلام) در برابر طاغوت عصرشان می‌باشد. جور و ستمکاری فرمانروایان سفاک عباسی در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری (علیهم‌السلام) به اوج خود رسیده بود، بزرگترین شاهد بر این مدعا،‌عمر کوتاه این امامان مظلوم است که امام جواد در ۲۵ سالگی،‌امام هادی در ۴۱ سالگی و امام عسکری (علیهم‌السلام) در ۲۸ سالگی-که جمعاً ۹۲ سال می‌شود- به شهادت رسیدند.

این ستمها و ظلمها در زمان امام عسکری (علیه‌السلام) بیش از پیش اوج گرفت و دو علت مهم برای شکل گیری این فشارها قابل ذکر می‌باشد:

زمان امام عسکری (علیه‌السلام) شیعه در عراق به شکل یک قدرت بزرگ در آمده بود و همگان به اعتراض شیعیان و نامشروع دانستن حکومت عباسیان آگاه بودند. شیعیان خلافت را حق آشکار امام حسن عسکری (علیه‌السلام) می‌دانستند و بر این عقیده بودند که خلافت پیامبر(صل الله و علیه و آله) شایسته علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) و فرزندان ایشان (علیهم‌السلام) می‌باشد. گواه قدرت شیعیان، اعتراف « عبیدالله» وزیر «معتمد» عباسی، به این موضوع می‌باشد: پس از شهادت امام حسن (علیه‌السلام) برادر ایشان، جعفر کذاب نزد عبیدالله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه بیت هزار دینار به تو می‌دهم. وزیر پرخاش کنان گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می‌دانند شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولی با تمام تلاشها موفق به این مهم نشد. اینک اگر تو نزد شیعیان امام باشی،‌نیازی به خلیفه و غیر او نداری و اگر در نظر ایشان فاقد این مقام باشی، کوشش ما در این راه کوچکترین فایده‌ای نخواهد داشت.]۹[

خاندان عباسی و پدران آنان - طبق روایات متواتر- می‌دانستند مهدی موعود، تار و مار کننده تمامی حکومتهای خودکامه،‌از نسل امام حسن (علیه‌السلام) خواهد بود، از این روی هماره مراقب زندگی ایشان بودند، شاید که فرزندش را به چنگ آورده و نابود کنند. (همچون تلاش بیهوده فرعونیان برای نابودی حضرت) با توجه به موارد یاد شده: فشار و اختناق والیان جور روز به روز سخت‌تر می‌شد. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بودند هر هفته، روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شوند]۱۰[

خورشید تابان امامت در زندان

سخت گیریهای شدید عباسیان، کاری از پیش نمی‌برد و امام هیچگاه عقب نمی‌نشست و با روحیه‌ای خستگی ناپذیر در مسیر اهداف والای خویش، گام بر می‌داشت. برای جلوگیری از فعالیتهای امام، تنها راه چاره‌ای که به نظر می‌رسید، به سیاه چال انداختن ایشان بود. آیا سیاه چالهای سرد و تاریک معتمد،امام را از حرکت باز می‌داشت؟ آیا گماردن زندان بانان سنگ‌دل برای آزار و اذیت امام کارگر بود؟ آیا دیگر هدایت مردم از پشت میله‌های زندان ممکن نمی‌شد؟ برای رسیدن به جواب سؤالاتی از این دسته، توجه خواننده را به چند نمونه از پیش آمدهای دوران اسارت امام،‌جلب می‌کنیم: امام در زندان صالح بن وصیف صالح بن وصیف، رییس زندان،‌که از سوی خلیفه مأمور به سخت‌گیری بر امام بود،‌چنین گزارش می‌دهد: چه کنم؟ دو نفر از سنگ‌دل ترین افرادی را که می‌شناختم، برای شکنجه حسن بن علی (علیه‌السلام) گماردم. ولی آن دو آن چنان دگرگون شده‌اند که خود همواره به روزه و نماز مشغولند. آنها را خواستم و پرسیدم: شما چرا چنین شده‌اید؟ مگر از او چه دیده‌اید؟ در پاسخ گفتند: چه می‌گویی! درباره شخصی که روزها را روزه و شبها را از آغاز تا به پایان به عبادت مشغول است، نه سخن می‌گوید و نه به چیزی سرگرم می‌گردد. وقتی به چهره‌ی او نگام می‌کنیم رگهای ما به لرزه می‌افتد و آن چنان منقلب می‌شویم که نمی‌توانیم خود را نگه داریم]۱۱[

در زندان علی بن نارمَش چه گذشت؟

امام (علیه‌السلام) را به زندانی که «علی بن نارمش» زندان بان آن بود انتقال دادند. علی بن نارمش یکی از خشن‌ترین و گستاخ‌ترین افراد نسبت به خاندان امیرالمؤمنین (علیهم‌السلام) بود. زندان‌بانی که برای شکنجه و نهایت بدرفتاری با امام گماشته شده بود، آنچنان تحت تأثیر جذبه معنوی و سیمای ملکوتی حضرتش قرار گرفت که در کمتر از یک روز چنان در برابر امام،‌فروتن و افتاده شد که چهره‌اش را بر زمین می‌نهاد، و دیده از زمین بر نمی‌داشت تا امام او را ترک کند. علی بن نارمش در این ملاقات کوتاه آنقدر شیفته حضرت شد، که بصیرتر از همه نسبت به ایشان گردید و از همه بیشتر ایشان را می‌ستود]۱۲[

امام میان درندگان
نحریر که یکی از شکنجه‌گران بی رحم زندانهای عباسی بود، برای آزار امام،‌ایشان را میان قفس حیوانات وحشی و بدون محافظ، رها ساخت. امام در میان درندگان مشغول به نماز شد؛ و‌ حیوانات بدون‌آنکه آزاری به حضرت برسانند، به دور ایشان حلقه زدند]۱۳[

تلاشهای علمی و فرهنگی امام یازدهم

هر چند که سختگیری‌ها و فشارهای حکومتی،‌شرایط نامساعد و بسیار ناهمواری را برای گسترش دانش دامنه‌دار امام (علیه‌السلام) به وجود آورده بود و تا حدی این فشار و خفقان پیشروی کرده بود،‌که حضرت سه سال از دوران شش ساله امامت خویش را در زندان سپری کردند؛ لیک با این همه،‌شاگردان تربیت یافته مکتب عسکری (علیه‌السلام) – که تعدادشان کم نبود – در نشر احکام و گسترش معارف اسلامی و رد شبهات دشمنان نقش ویژه‌ای را ایفا می‌کردند. نیکوست در اینجا به تعدادی از شاگردان و یاران باوفای حضرت اشاره کنیم و از ایشان نامی ببریم: شاگردان و یاران باوفای امام عسکری (علیه‌السلام) در مورد تعداد دانش آموختگان مکتب امام حسن (علیه‌السلام) شیخ طوسی (رحمة الله) بیش از یکصد نفر ایشان را ثبت نموده است[۱۴] که در میان آنها چهره‌های برجسته و مردان وارسته‌ای به چشم می‌آید.

برای نمونه می‌توان به نامهایی همچون: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داوود بن قاسم جعفری, عبدالله بن جعفری حمیری،‌ابو عمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار اشاره نمود. شرح زندگی و گزارش خدمات ارزشمند این بزرگان از حوصله این نوشتار کوتاه خارج است و برای آگاهی از زندگینامه پر افتخار و آموزنده ایشان می‌توان به کتب رجال رجوع نمود. مناظرات علمی علاوه بر تربیت شاگردان، گاهی چنان مشکلاتی برای مسلمانان پیش می‌آمد که فقط با علم و تدبیر فوق العاده امام گره از آنها باز می‌شد.

امام (علیه‌السلام) برای هدایت و جلب دشمنان و بزرگان کفر و همچنین جلوگیری از پخش افکار و عقاید آنها با ایشان به گفتگو می‌نشستند که در ذیل به یک نمونه اشاره می‌کنیم:

« ابن شهر اشوب» می‌نویسد: « اسحاق کندی»‌ که از فلاسفه‌ی اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت داشت،‌کتابی تألیف نمود به نام «تناقضهای قرآن»! او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده بود و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری (علیه‌السلام) شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته‌های استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد:‌ ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟ شاگر گفت: آری. امام فرمود:‌ از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما وسعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسیله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که:‌ آیا ممکن است گوینده‌ی قرآن از گفتار خود معانی‌ای غیر از آنچه شما حدس می‌زنید اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه می‌دانید، شاید گوینده‌ی قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده‌اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند. شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال را به این نحو مطرح ساخت: آیا ممکن است گوینده‌ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت:‌ سؤال خود را تکرار کن! شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تأملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست،‌ امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده‌ی سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد. استاد که می‌دانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمی‌تواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه‌ی او نیست، ‌رو به شاگرد کرد و گفت:

- تو را قسم می‌دهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟

- چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟

- نه،‌ تو هنوز زود است که به چنین مسایلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفته‌ای؟

- حقیقت این است که، ‌«ابو محمد» (امام حسن عسکری(علیه‌السلام)) مرا با این سؤال آشنا نمود.

- اکنون واقع امر را گفتی،‌ سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده‌ی این خاندان است (آنان هستند که می‌توانند حقیقت را آشکار سازند)]۱۵[

آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، ‌دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده‌ی خود درباره‌ی «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند!

تألیفات امام عسکری علیه السلام
امام درکنار کارهای علمی، مجموعه ای از تفسیر، روایات، معارف اسلامی و عقاید تألیف نمودند. علامه سید محسن امین پنج مجموعه را تحت عنوان تألیفات امام حسن علیه السلام ذکر نمودند که عبارتند از:

۱- تفسیر معروف، منسوب به امام عسکری علیه السلام

۲- نامه آن حضرت به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری, مذکور در کتاب «تحف العقول»

۳- مواعظ قصار، مذکور در «تحف العقول»

۴- رساله المنقبه، مشتمل بر اکثر احکام حلال و حرام

۵- مکاتبات الرجال نظارت امام بر احوال شیعیان در دوران پیشوایی امام عسکری علیه السلام، تشیع در مناطق و شهرهای کوچک و بزرگ بسیاری گسترش یافته و شیعیان در سرزمینهای مختلفی متمرکز شده بودند, که از آن جمع می‌توان شهرهای کوفه، بغداد, نیشابور, قم، آوه،مداین، خراسان،یمن، ری، آذربایجان، سامرا، جرجان و بصره را نام برد. در میان این پایگاهها، بنا به دلایلی سامراء،بغداد، کوفه، قم و نیشابور از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند]۱۶[

گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را برای پیوند شیعیان و حوزه امامت تقاضا می‌کرد. این نیاز که از زمان امام هادی علیه السلام بیشتراحساس می‌شد، بوسیله فرستادن نمایندگان به مناطق گوناگون، به منظور ایجاد شبکه ارتباطی، برداشته می‌شد. امام عسکری نیز به دنباله روی از پدران خویش، نمایندگانی را از میان چهره‌های درخشان و شخصیتهای برجسته شیعیان، برگزیده و در بلاد مختلف گماشته و با ایشان در ارتباط بودند. با این شیوه، امام علیه السلام شیعیان تمامی مناطق را زیر نظر گرفته و به هدایت و ارشاد ایشان می‌پرداختند. از میان این نمایندگان می‌توان به ابراهیم بن عبده، نماینده امام در نیشابور اشاره کرد که بوسیله نامه ای به عبدالله بن حمدویه بیهقی، وی را نصب نمودند و این چنین فرمودند: من ابراهیم بن عبده را برای دریافت حقوق مالی آن سامان و ناحیه ی شما منصوب کردم و او را وکیل امین و مورد اعتماد خویش نزدپیروان خود قرار دادم. تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالی واجب را بپردازید که هیچ کس در ترک یا تأخیر پرداخت آن معذور نیست...[۱۷] یکی دیگر از نمایندگان امام، «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری» از یاران خاص امام و از شخصیتهای نامور شیعه در قم بود. «ابراهیم بن مهزیار» اهوازی، یکی دیگر از وکلای امام بود, که اموالی از بیت المال نزد او جمع شده بود و چون موفق به تحویل آنها به امام نشد، پس از شهادت امام و بیماری خویش به فرزندش وصیت نمود که آن اموال را به محضر صاحب الزمان علیه السلام برساند. او نیز این مأموریت را به سرانجام رسانید و از سوی امام زمان علیه السلام پس از فوت پدر به نمایندگی منصوب شد.]۱۸[

پشتیبانی مالی امام از شیعیان
امام عسکری علیه السلام برای جلوگیری از کشیده شدن شیعیانی که در زیر فشار مالی توانانی ادامه حیات را نداشتند به سمت دستگاه ستمگر عباسی و همچنین رسیدگی به یاران باوفا و نزدیک که زندگی خویش را برای خدمت به امام علیه السلام وقف نموده و برای گذرانیدن روزی با مشکل روبرو شده بودن و بنا به دلایل بیشمار دیگر، آنها را در امور مالی کمک می‌کردند و گره از مشکلات شیعیان باز می‌نمودند. پیرامون این مطلب چند نمونه را می‌نگاریم:

۱- «ابو هاشم جعفری» می‌گوید: از نظر مالی در تنگنا بودم. خواستم موضوع را طی نامه ای با امام در میان بگذاریم ولی خجالت کشیدم و از این کار پشیمان شدم. وقتی به منزل بازگشتم، نامه ای را به همراه یکصد دینار که از جانب امام رسیده بود تحویل من دادند. در نامه نوشته شده بود: هرگاه نیازی داشتی خجالت نکش و پروا مکن، از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود میرسی ] ۱۹[

۲- «ابو طاهر بن بلال» یک سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده کرد که «علی بن جعفر» مبالغ هنگفتی میان شیعیان تقسیم می‌کرد. وقتی که از حج بازگشت، جریان را به امام گزارش داد. امام در پاسخ نوشتند: «قبلاً دستور داده بودیم که یکصد هزار دینار به وی بدهند. سپس مجدداً بالغ بر این مبلغ برای او حواله کردیم, ولی او برای رعایت حال ما نپذیرفت». بعد از این جریان «علی بن جعفر» به حضور امام شرفیاب شد و به دستور حضرت سی هزار درهم به وی پرداخت شد]۲۰[

امام، روحیه بخش شیعیان
از آنجا که شخصیتهای بزرگ شیعه همواره از سوی حاکمان ستمگر عباسی، زیر فشار و آزار و اذیت بودند، امام به تناسب حال ایشان، هر یک را به گونه ای دلگرم و راهنمایی می‌نمودند تا روحیه و صبر و تحمل آنها در رویارویی با سختیها و فشارها در تنگناها و تنگدستیها فزونی یابد و بتوانند وظایف خویش را به شایستگی انجام دهند. نمونه‌ی دیگر در این زمینه, نامه‌ای است که امام عسکری علیه السلام به «علی بن حسین بن بابویه قمی» یکی از فقهای بزرگ شیعه، نوشته اند. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیه ها و رهنمودهای لازم، چنین یادآوری می‌کند: صبر کن, و منتظر فرج باش که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. ]۲۱[

شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود; همان کسی که پیامبر بشارت داد که زمین را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. ای بزرگمرد و فقیه مورد اعتماد من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار می‌دهد. فرجام نیکو، تنها از آن پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و همه ی شیعیان باد]۲۲[

اهمیت بروز کرامات و معجزات، از ناحیه امام حسن عسکری (علیه السلام)
بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهای غیبی و اقدامات خارق العاده ی امام عسکری علیه السلام «قطب راوندی» در کتاب «خرایج» جمعاً چهل مورد، «سید بحرانی» در «مدینه المعاجز» صد و سی و چهار مورد، «شیخ حر عاملی» در «اثبات الهداة» صد وسی و شش مورد، «علامه مجلسی» در «بحار الانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کرده اند و این بخوبی روشنگر فزونی بروز کرامات و گزارشهای غیبی از ناحیه آن حضرت می‌باشد. به نظر می‌رسد علت این امر شرایط نامساعد و جو پر اختناقی بود که امام یازدهم و پدرش امام هادی علیهما‌السلام در آن زندگی می‌کردند; زیرا از وقتی که امام هادی(علیه‌السلام) از سر اجبار به سامراء منتقل گردید ـ به شرحی که در سیره ی آن حضرت گفتیم ـ بشدت تحت مراقبت و کنترل بودند، ازینرو امکان معرفی فرزندش امام «حسن»(علیه‌السلام) به عموم شیعیان به عنوان امام بعدی وجود نداشت و اصولاً این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدی قرار می‌داد. به همین جهت کار معرفی امام عسکری علیه السلام به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههای پایانی عمر امام هادی علیه السلام صورت گرفت، به طوری که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیاری از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسکری»(علیه‌السلام) آگاهی نداشتند. گویا عامل دیگری نیز که در این امر بی تأثیر نبوده اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت «محمد بن علی»، برادر حضرت عسکری، در زمان حیات امام هادی(علیه‌السلام) بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادی احترام می‌کردند، ولی حضرت با این اندیشه مبارزه می‌کردند و آنان را به امامت فرزندش حسن(علیه‌السلام) راهنمایی می‌نمودند. پس از شهادت حضرت هادی گروهی از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغوای مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکری(علیه‌السلام) پرداختند. این عوامل دست به دست هم داده و موجب شک و تردید گروهی از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخی از آنان در صدد آزمایش امام بر می‌آمدند و برخی دیگر در این زمینه با امام مکاتبه می‌کردند. این تزلزلها و تردیدها به حدی بود که امام در پاسخ گروهی از شیعیان در این زمینه با آزردگی و رنجش فراوان نوشتند: «هیچ یک از پدرانم، مانند من گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند...»[۲۳] امام عسکری(علیه‌السلام) برای زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه برای حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمی آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر می‌شد پرده‌های حجاب را کنار زده، از آن سوی جهان ظاهر، خبر دهد، که این، از مؤثرترین شیوه‌های جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود. «ابوهاشم جعفری» که قبلاًگفتیم یکی از نزدیکترین یاران امام بود، می‌گوید: هر وقت به حضور اما عسکری علیه السلام می‌رسیدم، برهان و نشانه تازه ای بر امامت او مشاهده می‌کردم. ]۲۴[

اینک که انگیزه‌های امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگوییهای غیبی امام عسکری علیه السلام را از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرانیم:

محمد بن علی سمری» که یکی از نزدیکترین و صمیمی ترین یاران امام بود، می‌گوید: حضرت عسکری علیه السلام طی نامه ای به من نوشت: «فتنه ای برای شما پیش خواهد آمد، آماده باشید». بعد از سه روز در میان افراد بنی هاشم اختلافی روی داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ دادند: «این، آن نیست! مواظب باشید!» چند روز بعد «معتز» کشته شد! ]۲۵[

امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبیری» نوشت: در خانه ی خود بمان، حادثه مهمی اتفاق خواهد افتاد! وی می‌گوید: پس از آنکه «بریحه» کشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه ای که گفته بودید، رخ داد، اینک چه کار کنم؟ امام پاسخ داد: حادثه ای که گفتم، حادثه ی دیگری است! طولی نکشید «معتز» کشته شد!]۲۶[

محمد بن حمزه سروی» می‌گوید: توسط «ابو هاشم جعفری» که از نزدیکترین یاران حضرت عسکری علیه السلام بود، نامه ای به آن حضرت نوشتم و در خواست کردم دعایی در حق من بکند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب دادند: مژده باد بر تو! خداوند به این زودی تو را بی نیاز گردانید. پسر عموی تو «یحیی بن حمزه» در گذشت و وارثی ندارد، دارایی او که صد هزار درهم است بزودی به دست تو خواهد رسید.[۲۷] ۴) «ابو هاشم جعفری» می‌گوید: زندانی بودم. از فشار زندان و سنگینی غل و زنجیر به حضرت شکایت کردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهی خواند. طولی نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! ]۲۸[

 

آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت
از آنجا که غایب شدن امام و رهبر هر جمعیتی، یک حادثه ی غیر طبیعی و نامأنوس است و باور کردن آن و تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار می‌باشد، پیامبر اسلام و امامان پیشین(علیهم‌السلام) بتدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار را برای پذیرش آن آماده می‌کردند. این تلاش در عصر امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام که زمان غیبت نزدیک می‌شد، به صورت محسوس تری به چشم می‌خورد. چنانکه در زندگانی امام هادی دیدیم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمایندگان انجام می‌دادند و کمتر شخصاً با افراد تماس می‌گرفتند. این معنا در زمان امام عسکری علیه السلام جلوه ی بیشتری یافت; زیرا امام از یک طرف با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی علیه السلام او را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان می‌دادند و از طرف دیگر تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت روز بروز محدودتر و کمتر می‌شد، به طوری که حتی در خود شهر سامرا و به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می‌داد, و بدین ترتیب آنان را برای تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آماده می‌ساختند، و چنانکه خواهیم دید این همان روشی است که بعداً امام دوازدهم در زمان غیبت صغری در پیش گرفت و شیعیان را بتدریج برای دروان غیبت کبری آماده ساختند.

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱] ـ بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۲۳۶

[۲] ـ انوار البهیه: ص ۳۰۳.

[۳] ـ مناقب ابن شهر آشوب: ج۴، ص۴۵۵.

[۴] ـ صدوق، علل‌الشرایع:‌ج ۱، باب ۱۷۶، ص۲۳۰

[۵] ـ اعیان الشیعه:‌ج ۲،‌ص ۴۰

[۶] ـ بحار الانوار: ج ۵۰، ص ۲۳۶

[۷] ـ اثبات الوصیه: ص ۲۰۷

[۸] ـ اعیان الشیعه: ‌ج ۲،‌ص ۴۱

[۹] ـ اصول کافی: ج ۱،‌ص ۵۰۳ مکتبة الصدوق, و الارشاد: ص ۳۳۸، بصیرتی.

[۱۰] ـ اعیان الشیعه: ج ۲، ص ۴۳ بیروت.

[۱۱] ـ اصول کافی: ج ۱، ص ۵۱۲.

[۱۲] ـ اصول کافی:‌ج ۱، ص ۵۰۸.

[۱۳] ـ اصول کافی: ج ۱، ص ۵۱۳.

[۱۴] ـ رجال، ط ۱، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۱ ه.ق، ص ۴۲۷ به بعد.

[۱۵] ـ الأن جیت و ما کان لیخرج مثل هذا إلّا من ذلک البیت.

[۱۶] ـ تاریخ الشیعه مکتبه بصیرتی: ص ۶۲و ۷۸ و ۱۰۲.

[۱۷] ـ اختیار معرفه الرجال (رجال کشی) شیخ طوسی: ص ۵۸۰ حدیث ۱۰۸۹

[۱۸] ـ الارشاد البصیرتی، ص ۳۵۱

[۱۹] ـ الارشاد: ص ۳۴۳.

[۲۰] ـ الغیبه شیخ طوسی: ص ۲۱۲.

[۲۱] ـ بحارالانوار: ج ۵۲، ص ۱۲۸.

[۲۲] ـ مناقب ابن ابی شهر آشوب: ج ۴، ص ۴۲.

[۲۳] ـ تحف العقول: ص ۴۸۷.

[۲۴] ـ اعلام انوری: ص ۳۷۵.

[۲۵] ـ بحارالانوار: ج ۵۰، ص ۲۹۸.

[۲۶] ـ الارشاد: ص ۳۴۰. بحارالانوار: ج ۵۰ ص ۲۷۷.

[۲۷] ـ کشف الغمه، ص ۲۱۴.

[۲۸] ـ مناقب ابن شهر آشوب: ج ۴، ص ۴۳۲.

 

//