در حاشیه پاسخ آقای مجتهد شبستری به آیة الله سبحانی
در بحث نوشتاری که اخیراً میان حضرت آیةالله سبحانی و جناب آقای مجتهد شبستری واقع شد، آیةالله سبحانی به بیان مطالبی پرداختند که در بسیاری موارد، دیدگاه ایشان درباره انگیزهها و زمینههای منجر به مباحث آقای شبستری بود و درصدد ورود تفصیلی به مباحث برنیامده بودند. نوشته آیةالله سبحانی ضمناً تعابیری تند و شدیداللحن دربرداشت.
پاسخ آقای شبستری نیز بیشتر ناظر به همان خطابات تند بود، گرچه ایشان در مقام دفاع از خود به فرازهایی از مقالات خویش استناد نمود.
در این مقال قصد بر آن است که نشان دهیم استنادات آقای شبستری به سخنان خودشان، تام نبوده و گزارش کاملی از مطالب ایشان نیست، و علت آن است که مباحث ایشان در مواردی از اساس دارای دوگانگی و ناسازگاری است، به طوری که در نهایت، استناد آقای شبستری به یک بخش از مقالات خود در مقام دفاع از خویش، به وسیله بخش دیگری از سخنان خود ایشان باطل میگردد.
ساخته و پرداخته پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)؟
آقای شبستری در مقام ردّ این نسبت که «قرآن را ساخته و پرداخته پیامبر و نظرات خود ایشان میداند.» بخشی از مقاله «قرایت نبوی از جهان» را بدین شرح آورده است:
«پس حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) چه دعوی داشته که مخالفان، آن را نمیپذیرفتهاند. دعوی او این بوده که او یک انسان ویژه است که بنابه تجربهاش خداوند او را برگزیده، برانگیخته و او را از طریق «وحی» به این سخن گفتن (تلاوت قرآن) توانا ساخته است. این تواناسازی به سخن گفتن، در اصطلاح قرآن وحی نامیده میشود. از مجموعه آیات قرآن بدست میآید که قرآن محصول وحی است و نه خود وحی. در قرآن، وحی همان اشاره و انگیختن است که فعل خداوند است..(۱).. از نظر قرآن وحی، تکلم خدا با نبی اسلام است که سبب بعث پیامبر و تکلم او یعنی خواندن آیات قرآن میشد..(۲).. ممکن است چنین تصور کنیم که تکلم خداوند با نبی اسلام از طریق وحی گونهای تعلیم الهی با ارتباط زبانی ویژهای بوده است... و به همین جهت نمیتوانیم از حقیقت آن تکلم (وحی) تصوری داشته باشیم.»
«میتوان گفت از قرآن فهمیده میشود که وحی سبب سخن گفتن پیامبر در مصحف بوده است یا اینکه مصحف در بردارنده کلام خدا است، یا اینکه مصحف محصول وحی است و امثال این تعبیرات. اما نمیتوان گفت مصحف عین کلام خدا است. بنابر قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تجربه میکرد که این خدا است که او را به «گونهای ویژه» توانا میسازد تا سراسر جهان را «آیات خدا تجربه کند و آن را موحّدانه قرایت کند.»
اکنون بینیم که آیا عبارات فوق، میتواند نسبت عقیده به «ساخته و پرداختهی پیامبر بودن قرآن» را از آقای شبستری دفع کند؟
ماحصل عبارات فوق آین است که:
«وحی عبارت است از تواناسازی و برانگیختنِ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خداوند»
«قرآن محصول وحی است.»
«تکلم خدا با نبی اسلام سبب بعث پیامبر و تکلم او یعنی خواندن آیات قرآن میشد.»
«قرآن دربردارنده کلام خدا است، نه عین کلام خدا»
تعبیر «تواناسازی» بسیار کلی است؛ زیرا در واقع هر فعلی که فاعلی در عالم وجود انجام میدهد، باید با «تواناسازی» خداوند همراه بوده باشد. عبارت «لاقوة الا بالله» به همین معنا است، یعنی هر توانی در عالم (که صرف انجام کاری میشود) از جانب خدا اعطا میگردد.
هم موجودات مختار با توان اعطایی خداوند، افعال خود را اعم از خوب و بد انجام میدهند، و هم موجودات فاقد اختیار. بنابراین، تعبیر «تواناسازی» لااقل سه حیطه متفاوت را در بر میگیرد. مهم آن است که آقای شبستری، این تواناسازی در حیطه وحی را، چگونه تبیین میکند.
ایشان در نقل عبارات فوق از مقالات خویش، بخشهایی را حذف و با نقطه چین جایگزین نموده است. از جمله در جایی که با (۱) علامتگذاری کردهایم، عبارات محذوف چنین است:
«این اشاره و انگیختن تنها در مورد پیامبران به کار نرفته است، مثلاً حرکت غریزی زنبورعسل هم در قرآن «وحی خدا» نامیده شده است: و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر سوره ۱۶ آیه ۱۸ از طرف دیگر در آیه۵۱ از سوره۴۲ آمده است:«ماکان لبشر ان یکلمه الله الاوحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه ما یشاء» در این آیه، وحی مستقیم یا وحی با رسول (فرشته) گونهای فعلتکلم به شمار آمده که میتوان به خدا نسبت داد (چنان که در آیات دیگری خلق همه موجودات، تکلم خداوند به شمار آمده است، سوره ۳۶ آیه ۸۲)»
در عبارات فوق، آقای شبستری میان «وحی الهی به رسول» و «وحی الهی به زنبور عسل» و نیز؛ بین «تکلم خداوند با رسول؛ در فرآیند وحی» با «تکلم خداوند؛ در جایی که به معنای آفرینش به کار رفته است» تنــاظر و تشابه برقرار کرده است.
باید به ایشان گفت: «وحی الهی به زنبور عسل» و «تکلم خداوند؛ به معنای آفرینش» اموری تکوینی هستند که هیچ چیز جز اراده الهی در آنها دخیل نیست. زنبور عسل تنها و تنها چنان خانه میسازد که خداوند در غریزه او نهاده است. آفرینش نیز فقط و فقط آن گونه که خداوند میخواهد تحقق مییابد. لذا در قرآن میخوانیم: «فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود.(یس/۸۲)»
آیا آقای شبستری«وحی الهی به پیامبر» را نیز همین طور «تخلف ناپذیر» میداند؟ اگر چنین باشد، در نتیجه آن چه که در قالب این وحی بر زبان پیامبر جاری میشود - صرفنظر از مناقشه در این باب که کلام خدا است یا کلام پیامبر- دقیقاً باید همان باشد که خداوند متعال خواسته است.
در بخش دیگری که با (۲) مشخص کردهایم، عبارات محذوف آقای شبستری این است:
«آیات قرآن محصول وحی هستند و نه خود وحی، در عین حال این آیات هم مستند به نبی هستند که علت طبیعی آنها است و متکلم به این کلام است و هم کلام خدا هستند چون خدا با وحی او را قادر به این کلام میسازد.»
ایشان در عبارت فوق، خدای متعال را «قدرت دهنده پیامبر» در فرایند وحی میداند و نبی را «علت طبیعی» آن. بر اساس مثالی که آقای شبستری در جایی از همین مقالات بیان کرده، تشکیل ابر و سایر مقدمات طبیعی؛ علت طبیعی در بارش باران است.
در این بیان ایشان نیز، همان سؤال پیشین مطرح است. «علت طبیعی» از اراده و تقدیر الهی تخلف نمیکند، ابر همان گونه میبارد که خدا خواسته است. آیا آقای شبستری همین حکم را درباره نسبت «متن قرآن» با اراده الهی قبول دارد و آن را عیناً مطابق خواست خدا میداند؟
باید گفت که ایشان در مقالات خود، پاسخ مثبتی به سؤال فوق نداده است. به عبارات زیر از این مقالات توجه کنید:
«قرآن یک قرایت (خواندن) نبوی از جهان است. البته در سراسر این قرایت، شخصیت پیامبر به گونههای مختلف آشکار شده است. میتوان با گونهای تحلیل روانشناختی از این متن، آن پیامبر را که وحی، این خواندن را برای او نه تنها ممکن بلکه غیرقابل اجتناب ساخته بود، تحلیل روانشناختی کرد. اوصاف بهشت و جهنم، لحنهای رحمتآلود یا غضبآلود پارهای از آیات، سختگیریهای شدید با کافران و بسیاری دیگر از مشخصات این متن آیینه خلق و کیفیت نبی اسلام است.»
پس کاملاً روشن میشود که وقتی ایشان خلق و خوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، تا این حد در محتوای آیات مؤثر میداند، پس متن آیات را چنان که کاملاً مورد تأیید خداوند باشد؛ محسوب نمیکند، و وحی را منجر به صدورِ تخلف ناپذیر آیات نمیداند. بنابراین منظور آقای شبستری از این که «وحی، تواناسازی و برانگیختنِ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خداوند است.» هرچه که باشد، مورد تأیید دانستن محتوای قرآن از سوی خداوند، به طور کامل نیست. این، نتیجه مهمی است که از مطالب ایشان ناشی میشود.
باید پرسید تأکید بر «تواناسازی پیامبر از سوی خداوند در فرایند وحی» یا «کلام الله دانستن قرآن به اعتبار این تواناسازی» مادامی که متضمن مقبولیت کاملِ محتوای قرآن در نزد خداوند نشود، چه حاصلی دارد؟
در واقع؛ بسیار مهمتر از این سخن آقای شبستری که: «نمیتوان گفت مصحف عین کلام خدا است.» مطلب حاصل از خلال مقالات ایشان است که: «نمیتوان گفت متن مصحف عین خواست خدا است.»
در عنوان بعدی، نکته اخیر روشنتر خواهد شد.
دیــن، زمینی یا آسمانی
در فراز دیگری از جوابیه یادشده، آقای شبستری به دفاع از این سخن خویش پرداخته که: «دین عنصر ماورایی ندارد.»
آیةالله سبحانی از این سخن(و تفاصیل مربوط به آن) نتیجه گرفته بودند که ایشان میگوید: «اصل دین ساخته بشر است و جنبه متافیزیکی ندارد.»
آقای شبستری در مقام پاسخ، فراز زیر از سخنرانی خود را یادآوری نموده (البته ما چند جمله از ابتدا و ادامه مطلب را داخل کروشه؛ اضافه میکنیم):
«[یعنی چه عنصر ماورایی دارد؟] بنده هیچ وقت این تعبیر را به کار نمیبرم که دین چیزی است که از جای دیگر آمده است... آن چیزی که ما به آن دین میگوییم یعنی سلوک معنوی آدمی. راه روی معنوی آدمی. آدمی یک کار میکند کار علمی است. یک عمل انجام میدهد عمل فلسفی است. یک عمل انجام میدهد عمل هنری است و عمل دیگری هم انجام میدهد عمل دینی است. در آن عمل دینی سعی میکند از زندگی روزانه فراتر برود و یک عمقی را درک بکند و به اصطلاح افق معنوی درونی خودش را گشوده تر بکند. کسی که اهل این کار است دین دارد. در قرآن کریم هم گفته شده است: ان الدین عند الله الاسلام دین در نظر خدا اسلام است... معنی اسلام تسلیم شدن است، یعنی انسان مقاومت نکند در برابر اراده خداوند که این عالم از اراده خداوند به وجود میآید... در این فعالیت علی الاطلاق خداوند در هستی دراین تجلیات خداوند در هستی که از هر گوشه خود را نشان میدهد ما مقاومت منفی نشان نمیدهیم، با آن هماهنگ میشویم و با آن پیش میرویم که معنی انا لله و انا الیه راجعون هم همین است... بنا براین دین هم از انسان شروع میشود... البته در طول تاریخ کسانی آمده اند ارشاد کرده اند انسان را در مسیر دینداری... ارشاد کرده است خدا مردم را به دینداری. ارشاد کرده است از طریق پیامبران که دین دار باشید این راه را بروید این سلوک معنوی را بکنید بنا براین این تعبیر را که دین «ماورایی» است برایش معنای درستی نمیبینم. [... و این تعبیر را هیچ وقت نمیکنم که دین یک چیزی است و فهم دین چیز دیگر. به دلیل این که در این مفروض گرفته شده است که دین یک چیزی است در عالم خارج از این عالم نمیدانم در یک جایی در یک ناکجا آبادی، بعد از آن یک فهمی حاصل میشود و این فهم ها متفاوت است. من هیچ وقت این تعبیر را نمیکنم چون اصلا دین و دین داری را کار خود آدمی میدانم.]»
آقای شبستری در عبارات فوق، عنصر ماورایی را از دین نفی کرده و در مقابل بیان نمودهاند که خدا مردم را از طریق پیامبران به دینداری ارشاد کرده است.
سؤال این جا است که ایشان چگونه ارشاد مردم از سوی خداوند را که توسط پیامبران صورت میپذیرد، «عنصر ماورایی» نمیشمارد؟ حل این ادعای متناقضنما به عهده ایشان است، اما نکتهای که ما از خلال این سخنان به دست میآوریم، تاکید بر نتیجهای است که در بخش قبل گرفتیم.
آقای شبستری در موضوع قبل، از طرفی میگفت: «در فرایند وحی، خداوند پیامبر را قادر به تکلم و بیان آیات میکند.» و از طرفی متن قرآن را مورد تأیید کامل از سوی خدا نمیشمرد.
در موضوع اخیر نیز، از سویی ایشان میگوید: «در فرایند نبوت، خداوند مردم را از طریق پیامبران به دینداری ارشاد کرده است.» و از سوی دیگر «دین را فاقد عنصر ماورایی و کار خودِ آدمی میشمارد.» و تصریح میکند که دین، چیزی «در عالم خارج از این عالم، در یک جایی در یک ناکجا آبادی» نیست. در واقع باید گفت که مطالب آقای شبستری حاوی نوعی تعارض درونی است.
این که اگر به ایشان اعتراض شود چرا قرآن را ساخته و پرداخته پیامبر دانستهاید؟ پاسخ دهد که خیر، من قرآن را نتیجه تواناسازی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به تکلم از سوی خداوند میدانم، و وقتی سؤال شود که چگونه دین را فاقد عنصر ماورایی میشمارید؟ پاسخ دهد که خیر، من نبوت را ارشاد مردم به دینداری از سوی خداوند و توسط پیامبران میدانم، کافی نیست و چیزی را حل نمیکند. آقای شبستری باید تعارضهای سخنان خود را رفع کند.
ایشان گاهی در خلال سخنرانیهای خویش در حسینیه ارشاد، ایراداتی را به محتوای قرآن مطرح ساخته که واقعاً انسان در حیرت میماند چگونه با وجود انتساب وحی به خداوند، جای چنین اشکالاتی به مضامین قرآنی باقی است.
یک تناقض قابل توجه
آقای شبستری در سخنرانی دانشگاه اصفهان اظهار داشتند:
««ان الدین عند الله الاسلام» نه این که یعنی دین در نزد خدا، یعنی در نظر خدا نه نزد خدا. همان طور که در آن آیه دیگر هست «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» یعنی در نظر خدا این است. این جا هم همین طور است یعنی اگر از منظر خدا اگر به دین نگاه بکنید که خدا نظرش درباره دین چیست؟»
این البته ترجمه غلطی از آیه کریمه است، که خطای آن را در مقاله نقد دیگری - در کنار شرحِ برداشتهای غلط از دو آیه دیگر- بیان نمودهام[۱]، ولی نکتهای که در این جا مورد نظر است، تناقض قابل توجه عبارات فوق، با مطلبی است که آقای شبستری در جوابیه اخیر خود، ضمن ناصحیح دانستن طرح این سؤال که « انتظار خدا از انسان چیست» نوشتهاند:
«نسبت دادن انتظار به خدا.. نادرست است. انتظار یک حالت روانی در انسان است و فقط در جهان انسان معنا و مفهوم دارد. خدا منزه از صفات انسانی است و نمیتوان به او انتظار نسبت داد و پرسید انتظار خدا از بشر چیست..کسی که از پرسش «خدا از انسان چه انتظار دارد» حرکت میکند از همان آغاز در وادی گمراه کننده انسانوارانگاری Anthropomophismus میافتد و دچار چنان دگماتیسم غیر قابل علاج میگردد که در همه مراحل تفسیر متون دینی و یا دین ورزی شخصی، گریبان او را رها نمیکند.»
ملاحظه میشود که آقای شبستری در عبارات اخیر، طرح این سؤال را که «انتظار خدا از بشر چیست؟» را معادل درافتادن در «وادی گمراه کننده انسانوارانگاری خداوند» و دچار شدن به«دگماتیسم غیر قابل علاج» میشمارد، اما خود در فراز قبلی، معنای آیه کریمه را طوری توضیح داد که منجر به این سؤال شد: «خدا نظرش درباره دین چیست؟»
طبعاً تعابیر«انتظار خدا» و «نظر خدا» از نقطه نظر «انسانوارانگاری خداوند» تفاوتی ندارد[۲] و در نتیجه آقای شبستری، تعبیری را به کار بردهاند که خود آن را به شدت خطا دانستهاند.
والحمدلله رب العالمین
دکتر جواد علایی
---------------------------------------------------------------------------------------------------
[۱] - مقاله «نقدی بر سخنان جناب آقای مجتهد شبستری در دانشگاه صنعتی اصفهان» را درآدرس www.dralaee.blogfa.comملاحظه فرمایید.
[۲] - البته این حکم آقای شبستری درباره منجر شدن معنای یادشده به «انسانوارانگاری خداوند» نقد جداگانهای میطلبد.
وبلاگ دکتر علایی