خلاصهای بر مقالهی «نقد کتاب عصای موسی در مساله نفی آگاهی ائمه علیهم السلام از جزییات وفات خود»
مسألهی علم ائمه علیهم السلام از جمله موضوعاتی است که در مباحث کلامی شیعه مطرح است و از زمانهای گذشته اعتقاد شیعه بر این بوده که ائمه واجد این علوم بودهاند. اما در روزگار ما بعضی افراد این اعتقاد کهن را زیر سوال بردهاند که گاه به صورت کلی و گاه به صورت جزیی این اتفاق افتاده است. آقای محمدهادی ملازاده در مقالهی «نقد کتاب عصای موسی در مساله نفی آگاهی ائمه علیهم السلام از جزییات وفات خود» به طرح حالت کلی علم امام و همچنین مورد خاص علم ائمه به جزییات وفات خود پرداختهاند و در وجوه مختلف مسأله را تفسیر کردهاند. در ادامه خلاصهای از مقالهی ایشان در دو بخش آمده است. بخش اول مروری کوتاه بر علم غیب امام دارد و در بخش دوم از شش دلیلی که آقای ملازاده از آقای صالحی نجف آبادی در کتاب عصای موسی برای نفی علم سید الشهدا علیهالسلام بر شهادت شان ذکر کردهاند، دو مورد مهمتر ذکر شده است.
علوم غیبی ائمه از نظر آیات و روایات
از نظر شیعه علم غیبی امام معصوم علیهالسلام علمی موهبتی از جانب خداوند متعال است. به بیان دیگر، نوعی از علم به نام علم غیب وجود دارد که آن را فقط خداوند میداند و این علم را به صورت جزیی و در اموری خاص به عدهای که خود برگزیده داده است. (سوره جن، ۶-۲۵) پس با این بیان، بهدست میآید که این علم در نزد دارندگان آن (غیر از خداوند) ذاتی نیست. با بررسی آیات نفیکنندهی علم غیب غیر از خداوند دستهبندی دوگانهای بین آیات به چشم میخورد که گروهی وجود علم غیب برای غیر از خداوند را نفی کرده و گروهی دیگر آن را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و گروهی از مؤمنین اثبات میکند. با این دسته بندی به نظر در آیات قرآن ناسازگاری به چشم میخورد اما اگر به تعبیر شیعه از علم غیبی امام مراجعه شود بهدست میآید که دستهی اول آیات حول مسالهی علم غیب ذاتی بحث میکند که فقط نزد خداوند است و گروه دوم طرح کنندهی دارندهی علم غیب است که میتوانند غیر از خداوند آن را از خداوند هدیه گرفته و دارا باشند.
در کنار این شرایط کلی باید تذکر داد که مسایلی مانند علم به زمان وقوع قیامت تنها نزد خداوند است و طبق روایات حضرت باری آن را در اختیار هیچ مخلوقی قرار نداده و نخواهند داد.
همچنین این علوم غیبی که ذکر شده در بعضی موارد بسیار روشن و متواتر است (مثل قضیهی شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و اسارت خاندان نبوی که حتی از قبل از پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله هم نسبت به این موضوع تذکراتی داده شده و متونی به دست ما رسیده است) و در برخی دیگر (البته بدون تواتر) ذکر شده است که نمیتوان دربارهی همهی آنها نظر قطعی داد. پس در راستای چارچوب ذکر شده برای علم امام از نظر شیعه باید گفت خود علم غیب اهدایی خداوند اولاً تمام موارد را در بر نمیگیرد و ثانیاً مواردی که در بر گرفته نیز خود دارای قوت ذکر جزییات مطلب و یا تنها در حالات کلی است.
دلایل نفی علم ائمه علیهمالسلام به خصوصیات مرگشان و نقد این دلایل:
۱. آقای صالحی نجفآبادی در کتاب عصای موسی اینگونه مینویسد: «از آنجا که پیغمبر و امام از طرفی رهبر دینی و از طرف دیگر رهبر سیاسی و اجتماعی مردماند، باید احکام دین و مسائل مربوط به امور سیاسی و اجتماعی را به طور کامل بدانند و در این امور از دیگران عالمتر باشند؛ اما لزومی ندارد که از سایر واقعیات نظیر عدد شنهای بیابان و تعداد قطرات باران آگاهی داشته باشند؛ چنانکه سید مرتضی در کتاب شافی و شیخ طوسی در تلخیص الشافی نیز این را فهماندهاند. بنابراین، اگر امام وقت مرگ خود را نداند، در رهبری او نقص پدید نمیآید و در امامتش مشکلی ایجاد نمیشود». (صفحهی ۵۳) پاسخ: اولین نکتهای که در باب این دلیل باید ذکر شود که این استدلال بیان میکند حداقل علم امام باید به احکام دین و مسائل مربوط به امور سیاسی و اجتماعی باشد، ولی این استدلال موارد دیگر علم برای ایشان را نفی نمیکند. به بیان دیگر اثبات شیء نفی ما ادا نمیکند و با این بیان حداکثر میتوان گفت برای پذیرش علم امام در امور دیگر نیاز به دلایل کافی است. با این تعبیر و از آنجا که مسألهی علم امام در این سطح مسألهای تاریخی است، باید مجموعهی گزارههای روایی رسیده در این باب (به عنوان تاریخ مکتوب) مورد بررسی قرار گیرد تا معلوم شود که آیا روایات دال بر علومی بیش از آنچه مد نظر آقای صالحی نجف آبادی بوده، کافی مدعای آن نوع علم است یا خیر. با نگاه اجمالی بر میراث روایی شیعه میتوان انبوهی از روایات نقل کنندهی این مضامین را در کتبی چون توحید صدوق، بصایر الدرجات، امالی شیخ صدوق، تفسیر قمی، اختصاص، اکمال دین و... پیدا کرد که مجموعهای از آنها در جلد ۲۶ بحار الانوار (صفحات ۱۵۹ الی ۱۸۰) ذکر شده است. تنوع راوی، متن، و طریق نقل روایت در این مجموعه، آنقدر هست که اطمینان عقلایی به وجود این علم ایجاد کند؛ و حتی باید گفت که با مطالعهی مجموعهی این روایات، یک پژوهشگر منصف نهتنها علم به عدد شنهای بیابان و تعداد قطرات باران، بلکه علم به ماوراء آن را هم جزء داشتههای مسلم امام میداند. (البته این امر، به معنای اعتقاد به علم نامحدود برای امام نیست.) اما با اینچنین تعبیری، ممکن است گفته شود که این اعتقادی است که غلات داشتهاند و یا مضمون این روایات غلوآمیز است و در نتیجه ائمه علیهم السلام با این مضامین مخالفند. در پاسخ به این اشکال، کافی است که به کتب لغت و کتبی که فرق غالی را دستهبندی کردهاند، رجوع شود تا معلوم گردد عقاید غالیان بسیار فراتر از «اعتقاد به علمی الهی از سوی خدا برای مخلوق برگزیدهی خدا» است. همچنین بیان روایات اهل بیت علیهمالسلام از غلو نیز بسی متفاوت است؛ به عنوان جمعبندی این روایات میتوان از چکیدهای که علامهی مجلسی از ۹۴ روایت مربوط به غلو ارائه کردهاند، استفاده نمود: «بدان که غلو در نبی و ائمه علیهمالسلام تنها به این صورت واقع میشود که اعتقاد به خدا بودن آنها یا اینکه شریک خدا در معبودیت یا در خالقیت یا رزق داشته باشیم و یا معتقد باشیم که خدا در آنها حلول کرده و یا با آنها متحد شده یا اینکه آنها علم غیب را بدون وحی و الهام بهدست آورده باشند یا اینکه ائمه علیهم السلام را نبی بدانند یا اینکه اعتقاد به تناسخ در بینشان داشته باشیم و یا اعتقاد به اینکه شناخت آنها، انسان را از آنجام طاعات بینیاز میکند و دیگر تکلیف ترک گناهان را ندارد، داشته باشیم». پس مشخص میشود که تعبیر قبلی برای علم امام که آن را بسیار گسترده ولی کاملاً وابسته به خداوند میدانست، از لحاظ ساختار و مفهوم با عقیده غلات فاصلهای بس عمیق دارد.
۲. آقای صالحی نجفآبادی در کتاب عصای موسی اینگونه مینویسد: «اگر معتقد باشیم که پیامبر از قبل میدانستند که مسلمانان در جنگ احد شکست میخورند یا مولی علی میدانسته که در جنگ با معاویه پیروز نمیشود یا امام حسین علیهالسلام از ابتدا میدانستند که در این قیام شکست میخورند و در کربلا شهید میشوند، به این ترتیب آنها از روی علم و عمد، خود و اصحابشان را به خاک و خون کشیدهاند و مسیولیت همهی این جنایتها به گردن آنهاست و این مخالف عصمت و نبوت و امامت ایشان خواهد بود». (صفحات ۶۷ الی ۶۹ و ۲۰۷) پاسخ: به عنوان مقدمه باید ذکر کرد که با قبول پاسخ به اشکال قبلی، امام علیهالسلام دارای دو نوع علم متفاوت خواهد بود. یک نوع علم عادی که مانند بقیهی افراد بشر است و علم به موضوعات با آن تکلیفآور است و هیچ فرقی از نظر خواص با علم ما ندارد. نوع دوم علمی هم دارد که خداوند به او داده و مسایلی را برای ایشان روشن کرده و مثلا قضای حتمی بر آنها تعلق گرفته و حتما صورت خواهد گرفت و فقط امام را بر آنها آگاه کرده است. در برخورد با نوع دوم علم امام نمیتوان گفت که امام نسبت به آنها مکلف است و علم به آن مسائل برای امام تکلیفآور است. به عنوان نمونه اگر خداوند امام را مطلع کند که یک نفر قرار است به خواست الهی در اثر واقعهای از دنیا برود و قضای حتمی هم بر آن قرار گرفته، امام در مقابل این واقعه به هیچ وجه نمیتواند عقلا وظیفهای داشته باشد و از آن جلوگیری کند. پس این علم لزوما وظیفهآور نیست بلکه در مواردی وظیفه ایجاد میکند و در مواردی دیگر فقط آگاهی اضافهای است بر اتفاقات آینده. با ذکر این مقدمه، استدلال آقای صالحی بر اینکه اگر امام حسین علیهالسلام به شهادتشان عالم باشند، آنگاه از روی عمد خود و یارانشان را به خاک و خون کشیدهاند، به سادگی قابل نقض است. علت اشتباه بودن این برداشت در آن است که علم امام حسین علیهالسلام به شهادتشان از نوع علم غیب وهبی الهی است در نتیجه لزوما برای ایشان وظیفهآور نیست و رفتار امام علیهالسلام هم نشان میدهد که این علم برایشان وظیفهآور نبوده و خداوند خود اینگونه خواسته که ایشان را شهید و خاندان نبوی را اسیر ببیند و به برگزیدهای از پیشینیان هم علم به این خواست را بیان کرده و به خود امام حسین علیهالسلام هم این علم را داده بوده است.