آیت اللّه خالصی زاده و اتهام سلفی گری-۱
۱- مقدمه:
از آنجا که در روزگار اخیر برخی از وهابیون وطنی و سلفیگرایان، دانشمند شیعه مرحوم خالصیزاده را به دلیل بعضی از دیدگاههای او در برخی از مسائل فرعی اعتقادی, در شمار علمای سلفی معرفی کردهاند، این نوشتار به بررسی و رفع این اتهام با استناد به وصیت نامهی وی که توسط آقای حیدر علی قلمداران ترجمه شده است میپردازد و هم چنین با ارائهی آثاری از آن مرحوم در ردّ عقاید سلفیان، به سست بودن اتهامات وارده بر ایشان خواهیم پرداخت. در این بررسی به وضوح اعتقادات شیعی آن مرحوم یعنی امامت وجانشینی ائمهی اطهار(علیه السلام) پس از رسولاکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، انحصار طریق هدایت وسنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در رجوع بهاهل بیت(علیه السلام)، لزوم تمسک به قرآن همراه با اهل بیت(علیه السلام)، اعتقاد به امام عصر(علیه السلام)، توسل واستحباب زیارت قبوراهل بیت عصمت وطهارت(علیه السلام) وشفیع گرفتن آن بزرگواران(علیه السلام) و همچنین تخطیهی اهل سنت به خاطر عدول از بیانات اهل بیت(علیه السلام) و رجوع به احادیث مسلم وبخاری ونظایر آن مشاهده میشود.
۲- نگاهی به اعتقادات مرحوم خالصی زاده:
در این مجموعه برآنیم تا با ارائهی شواهدی چند از بیانات اعتقادی فقیه شیعی شیخ محمد خالصی زاده، به رفع اتهام آن مرحوم از سلفیگری (همان فرقهای که وی بر ردّ افکارشان مبادرت میورزید) اهتمام شود. دراین بررسی ابتدا بیانات وصیت نامهی آن مرحوم (که نمایانگر آخرین دیدگاههای اعتقادی ایشان است) ملاحظه می شود، و سپس به بخشهایی از کتاب آیین جاویدان (کتاب اجتهادی و استنباطی ایشان در مسائل فقهی)، تالیف وی استناد خواهد شد.
۲-۱- امامت وجانشینی ائمهی اطهارعلیهم السلام :
اعتقاد مرحوم خالصی زاده به منصوص بودن امامت ائمهی اطهار(علیه السلام) پس از رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم و مرجعیت آن بزرگواران علیهم السلام در معارف دینی:
"وگواهی میدهم به این که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بندهی او و فرستادهی اوست که او را به عنوان هدایت و دین حق فرستاد... و این که اوصیای آن بزرگوار بر امتش ائمهی پر میمنت دوازدهگانه از اهل بیت آن حضرت می باشند چنان که درآثار وارد شده ودر اخبار از طرف سرور عالم بدان ناطق است. واین که جمیع آنچه را که محمدبن عبداللّه صلی الله علیه و آله و سلم آورده است، همه از جانب خدا حق است از کتاب و بیان در حدیث صحیح و سنت صادقه از طریق اهل بیت بزرگوار او وارد شده وتوحید و... تمام این ها حق است."
وصیت نامه صفحه ۱۱و۱۲
۲-۲- اهل بیت علیهم السلام، یگانه طریق هدایت:
بر اساس اعتقادات شیعهی امامیه، مرحوم خالصی در فرازهای متعددی، طریق اهل بیت علیهم السلام را تنها راه مستقیم در جهت هدایت معرفی کرده است و مرجعیت دینی را منحصر درآن بزرگواران علیهم السلام دانسته است:
در ضمن توصیه هایی به فرزندش محمد مهدی مینویسد:
"و فرزندم محمد مهدی را دربارهی مادرش و برادران کوچکش به خیر و خوبی وصیت میکنم... و این که دروس دینی را در مدرسه به طریق بهتری برگرداند که مستمد از کتاب خدا وسنت پیغمبر او از طریق اهل بیت علیهم السلام بوده باشد نه غیر آن."
وصیت نامه صفحه ۲۲
و همچنین دربارهی وظایف متولی مدرسهی مدینه العلم این چنین میگوید:
"... و همّ خود را مصروف دارد در... و مسلمان ها را بر کتاب خدا وسنت رسول از طریق اهل بیت علیهم السلام جمع نماید."
وصیت نامه صفحه ۱۶
توجه به این نکته مهم است که هدف آن مرحوم از پایهگذاری آن مدرسه برپایی سنتهای صحیح اهل بیت (علیه السلام) بوده است:
"... و من آرزومند بودم که این مدرسه جمیع بدعتها و اهوا وگمراهیها را از بین ببرد وسنت صحیحهای که از طریق اهل بیت رسیده است اقامه نموده آن را زنده دارد."
وصیت نامه صفحه ۱۵
از دیگر توصیههای مهم وی وجوب ولزوم اطاعت وتبعیت از ائمهی اطهارعلیهم السلام، و برگرفتن هدایت از قرآنِ همراه با اهل بیت(علیه السلام) است:
"مسلمانان در دست یافتن به سنت اختلاف دارند پارهای از آنان سنت را از موالی و عجمان دوردست از مدینه مانند بخاری ومسلم... اخذ نموده... واحادیثی را که از اهل بیت پیغمبر وارد شده ترک کردهاند در حالی که عموم مسلمین مأمورند به رجوع بهاهل بیت زیرا پیغمبر آنها را با قرآن در میان امت خود باقی گذاشت و امر نمود به تمسک به هردوی آنها.... و قرآن را مخالفت کردهاند در حالیکه قرآن که اهل بیت را تفضیل داده وایشان را منزّه ومطهّر داشته وامر به اطاعت ایشان نمودهاست و اخبار متواتره از جانب رسول خدا در اخذ علوم از ایشان واقتدای به ایشان وارد و صادر گردیده است."
وصیت نامه صفحه ۳۰ و ۳۱
هم چنین معارف اهل بیت نبی علیهم السلام را چشمهی زلال سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم می داند:
"پس میبینی کسانی که خود را اهل سنت نامیدهاند چسبیدهاند به کتب احادیث رجالی, که از مهبط وحی بسی دور بودهاند وبر آن چه از احکام الاهی که در نزد اهل بیت پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم بوده اطلاع حاصل نکردهاند وحال آن که اینان اهل سنتاند و سنت واقعی در نزد ایشان است"
وصیت نامه صفحه ۵۲
مذهب به دور از کجیها را نیز همان مذهب امامیه میداند. جالب است که آن مرحوم، اهل سنت را به خاطر عدول از اقتدای به ائمهی اطهار علیهم السلام واخذ سنت نبوی از غیر طریق آن بزرگواران، تخطیه نموده است:
”... وآنان معروفند به شیخیه و کشفیه وآقاخانی واینان بسیاری از شیعیان امامیه را فریب داده از مذهب امامیه خارج کرده به مذهب غلاه که همان مذهب شرک و کفر والحاد است بردهاند.."
وصیت نامه صفحه ۱۸
اکنون در ادامه مقاله قبل به بررسی دیگر عقاید شیعی آن مرحوم میپردازیم.
۲-۳- اعتقاد به امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف:
مروری بر فرازهای وصیت نامهی مرحوم خالصی زاده روشنگر اعتقاد ومحبت وی به وجود مبارک حضرت بقیه اللّه الاعظم مهدی موعود (عج) است:
"لکن ما به آیندهی زمین واهل آن امیدوار و مطمین هستیم زیرا پیغمبر ما(صلی الله علیه و آله و سلم) بدان خبر دادهاست وبه واسطهی اهل بیت آن حضرت علیهم السلام در حدیث از آن جناب آمدهاست که فرمودهاند: جنگهایی که میشود... و در این موقع حضرت مهدی ظهور میکند که حضرت مسیح(علیه السلام) نیز با آن جناب است...وحضرت مهدی حکومتی که جمیع اهل عالم را یک ملت کندبرای کسانی که در روی زمین باقی میمانند تشکیل خواهد داد و آن را روی قوانین دین مبین اسلامی که بشر آن را ترک گفته بنیان مینهد؛ و اهل عالم را بدین وسیله سعادتمند میکند وزمین را از قسط وعدل پر مینماید بعد از اینکه از ظلم وجور پر شده باشد وجنگها و اسلحه هارا تعطیل میفرماید و گرگ با بره با هم میچرند، بدون اینکه این به آن تجاوز کند یا آن از این بترسد، این احادیث برای ظهور آن حضرت علاماتی ذکر کرده که تمام آنها ظاهر شده و جز آن چه که در روز ظهور آن جناب باید ظاهر شود باقی نمانده است.
اللّهم ارنا تلک الطّلعه الرّشیده والغرّه الحمیده وعجّل فرجه و سهّل مخرجه و اجعلنا من اتباعه وانصاره واعوانه واعز به الاسلام واهله واذل به الکفر و النفاق واهله واجعلنا فی دولته من الدّعاه الی طاعتک والقاده الی سبیلک وارزقنا فیها کرامه الدنیا والاخره".
وصیت نامه صفحه ۹۷
این بیانات نیز به روشنی از شیعی بودن اعتقادات این فقیه فقید حکایت میکند. جای بسی شگفتی است که با وجود این چنین آثاری از وی، برخی افراد به این عالم شیعی اتهام سلفیگری میزنند! وحال آن که این دانشمند شیعه آثار وبیاناتی را به رد اعتقادات سلفیون اختصاص دادهاست که در بخش بعد به مختصری از آن اشاره میرود.
۳- ردّیه مرحوم خالصی زاده بر سلفیگری:
در کذب ادعای کسانی که مرحوم خالصی را به سلفیگری متهم نمودهاند همین بس که آن مرحوم بخشی از قسمت هشتم از فصل پانزدهم کتاب آیین جاویدان را به بررسی و ردّ عقاید سلفی واتهامات آنان به اقشار مسلمین، اختصاص داده است. در این نوشتار به رسم اختصار تنها به نکاتی از آن بخش بسنده میشود:
در ردّ اعتقاد سلفیون که اعطای کمالات به پیامبران و اولیاء الهی(علیه السلام) را منکر میشوند می گوید:
"آیات در این باب بسیار است پس مانع شدن از نسبت زنده کردن و میرانیدن و مرض و شفا وغنی نمودن و تزکیه کردن ورفع عذاب نمودن که به پیغمبران خدا ودوستان وی داده شده و دعوی اینکه اینها کفر وشرک است تخطی و تجاوز از مدلولات قرآن و آیات کریمه آن بوده وخارج از طرق استعمال الفاظ در لغت عرب است ؛ مجازات عقلیه در لغت عرب یعنی نسبت دادن فعل بسبب یا عمل یا مجاور یا ملابس یا غیر آن پهناور تر است از آنکه بتوان آن را مخفی نمود یا منکر شد، چنانکه در سایر لغات نیز این کیفیت هست و نزاع در این مقام لفظی است ؛ ما هم متفقیم که نسبت این حوادث بغیر ذات باری تعالی بر سبیل استقلال کفر وشرک است و اختلافی نداریم در اینکه خدای متعال قادر است بر اینکه در پاره ای از مخلوقات خود اثری برای پیدایش بعض حوادث قرار دهد و این کار را هم کرده است.... پس دیگر وجهی ندارد که این کیفیت را از ایشان مانع شود با اینکه در قران کریم این نسبت ها موجود است چنانکه در همین ایات که گفته شد دانستی چه برسد باینکه استعمالات را بیاورد کافر شود در حالی که قران خود این گونه استعمالات را آورده و این از سوء اعمال مسلمانان است. که بر سر الفاظ نزاع میکنند و یکدیگر را بر استعمال لفظیات تکفیر مینمایند با اینکه در معنا با هم متفقند."
همچنین، رأی سلفیان و وهابیان را در عدم جواز توسل به انبیاء واولیاء الهی(علیه السلام) اینگونه رد کردهاست:
"از کلام بعضی از سلفیون چنین بر میآید که انبیاء و اولیاء مردگانند پس توسل بدیشان وخواندن ایشان جایز نیست... پیغمبر واهل بیت او صلی الله علیه وآله مقامشان کمتر از شهدا راه خدا نیست وبیشتر آنان شهید شدند. پس چگونه ممکن است که شهدا زنده باشند وآنان مرده؟ علی الخصوص شهداءایشان، زیرا (الذین قتلوا فی سبیل الله) لااقل شامل ایشان هم میشود.
چنان انگار که ما تسلیم این معنی شدیم, چه چیز مانع خواندن همه اموات است؟
آیا واجب نیست که شهدا را از مردگان استثناء کنیم که خواندنشان جایز باشد برای اینکه آنها به نص قران کریم زنده اند وچون جایز بودن خواندن شهداء ثابت شد خواندن غیر شهدا هم از انبیاء و اولیاء جوازش ثابت است.برای اینکه آنها که مانع گفتگو بارفتگان هستند منع میکنند خواندن هر کسی را که از دنیای فانی انتقال مییابد شهید باشد یا غیر شهید.پس وقتیکه خواندن بعضی از مردگان جایز باشد قول کسانیکه مانع از خواندن همه امواتند باطل میشود."
در ردّ سلفیون در موضوع شفاعت میگوید:
"پس انکار شفاعت از بیخ چنانکه از بعض سلفیون دانسته شد و قایل شدن به اینکه پیغمبر و امامان بدون اذن و اجازه خدا خودشان ابتداء دست به شفاعت میزنند چنانکه از بعض غالیان صادر شده، این هر دو قول رد بر خداست و قول وسط که حق است، آنست که در قرآن عزیز آمده به این طریق که شفاعت صورت نمیپذیرد مگر به اذن خدا وخدا هم به پیغمبر و ملایکه خود علیهم السلام اذن فرموده و هم چنین آنچه در احادیث متواتر آمده که معصومین از اهلبیت پیغمبرعلیهم السلام شفاعت میکنند وشفیع برمی انگیزند به اذن خدای تعالی و خدای تعالی هم برای شفاعت بعض از مومنان اذن فرموده و مومنین هم به اذن خدای تعالی شفیع انگیزند."
در دو قسمت قبلی این مقاله گفتیم که در روزگار اخیر برخی از وهابیون وطنی و سلفیگرایان، دانشمند شیعه، مرحوم خالصیزاده را به دلیل بعضی از دیدگاههای او در برخی از مسائل فرعی اعتقادی در شمار علمای سلفی معرفی کردهاند، این نوشتار به بررسی و رفع این اتهام با استناد به وصیت نامهی وی (که آشکارا به اعتقاداتش اقرار داشتهاست) و هم چنین ارائهی آثاری از آن مرحوم بر رد عقاید سلفیان، اختصاص یافتهاست. در مقالات قبل استحکام اعتقاد مرحوم آیه الله خالصی زاده را در مورد عناوین ذیل به استناد نوشتههایش بیان داشتیم:
اهل بیت علیهم السلام، یگانه طریق هدایت
اعتقاد به امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف
امامت وجانشینی ائمهی اطهارعلیهم السلام
ردیهی مرحوم خالصی زاده بر سلفیگری در رابطه با کرامات و مقامات پیامبران و ائمه علیهم السلام و جواز توسل و شفاعت
و اینک ادامه مطلب:
۴- آن مرحوم زیارت قبور وساختن بنا بر آن را طرح کرده است و اعتقاد سلفیان و وهابیان را در حکم به تکفیر این اعمال رد نموده است:
"بعض از برادران ما که به سلفیون و گذشتگان اقتدا کردهاند زیارت قبور و ساختن بر روی آنرا امری شنیع شمرده و بصورت ترسناکی جلوه میدهند و آنرا بزرگ شمرده و شرک وپرستش بتان پنداشتهاند. ودر وجوب ویران کردن بناهایی که روی قبر هاست و مساوی نمودن آن استناد کرده اند به حدیث ابی الهیاج از امیر المومنین علی(علیه السلام) که آنرا مسلم در صحیح خود روایت کرده است واین از کارهای غریب و شگفت انگیز آنهاست.اینگونه مسائل نیز از مسائل فقهی است ودر مسائل اعتقادی دخلی ندارد که قایل شدن به آن شرک یا کفر باشد.پس اگر دلیلی شرعی بر منع از آن ثابت شد اتیان به چنین عملی حرام است که مستوجب فسق میشود نه کفر. و اگر بر آن دلیلی از آیه محکمه یا سنت متبعه قایم گردد یا سیره ای که مستند به پیغمبر شود اتیان به آن جایز است یا مستحب است به هرچه دلیل دلالت کند. واگر دلیلی بدان اقامه نشد و از چیزهایی بوده که درکتاب و سنت یادی از آن نشده، پس چنین امری در ردیف مباحات است، مانند چیزهای دیگری که درباره آن نصی وارد نشده. وحال اینکه در سوره کهف خداوند میفرماید:
((قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلیأَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسْجِدا.)) کهف ۲۱
کسانی که بر احوال اصحاب کهف آگاهی یافتند گفتند: که بر بالای قبر ایشان مسجدی میسازیم.
پس مومنان آن زمان بر بالای قبور اصحاب کهف مسجدی بنا کردند ودر قرآن منعی برای آن نیامده وهر چه در شرایع سابقه احکامی بوده که در قرآن ذکرشده و منعی برای آن وارد نگشته....
وپیغمبرصلی الله علیه و آله در حجرهاش دفن شد وحال اینکه حجره او ساختمان بود و امیر المومنین علیه السلام متولی این کار شد در حالیکه صحابه همه حاضر بودند و معلوم است که هیچ فرقی نیست بین اینکه ساختمانی روی قبر بنا شود یا میت را دفن کنند در مکانی که ساختمان است. اگر واقعا دفن کردن زیر ساختمان جایز نبود علی علیه السلام چنین کاری را نمیکرد در حالیکه تمام صحابه ومسلمانان تا امروز این عمل را اقرار و تمکین کرده اند و احدی منکر آن نگشته، همچنین قبور بزرگان صحابه و شهداء مانند قبر حمزه و جعفر وسلمان و غیر ایشان که قبرشان معلوم و در زمان پیغمبرصلی الله علیه و آله و بعد از وی روی آنها ساختمان شده و عمل تمام مسلمین بدون منکری تا امروز چنین بوده و احادیث متواتره از اهل بیت عصمت در استحباب زیارت پیغمبر و اهل بیت معصوم او و تعظیم قبور ایشان وارد گشته و حضرت فاطمه سلام الله علیها در روز سقیفه موقعی که بر خانهاش هجوم کردند فریاد زد و پدر خود را خواند وگفت: ۰
ای رسول خدا ببین ما از دست پسر خطاب چه میکشیم؟
اگر چنین صدا زدنی بد بود فاطمه آنرا نمیکرد و محقق است که علی علیهالسلام و صحابه قبر پیغمبر را پس از دفنش زیارت کردند و مخصوصا روز دفن فاطمه سلام الله علیها موقعیکه علی علیه السلام بجانب قبر پیغمبر آمد عرض کرد
السلام علیک یا رسول الله منی و من ابنتک الی آخر....
آنچه گفت اگر در این عمل محظوری بود انجام نمیداد پس وجهی نمیماند برای اینکه تمام اینها را ندیده گرفته و ترک کنیم برای حدیث ابی الهیاج، اما
اولا: برای اینکه این حدیث دلالت ندارد که امیرالمومنین امر کرده باشد به ویران کردن قبور مومنین بلکه آنها قبور کفار بوده است. بجهت اینکه این فرمان در صدر اسلام بوده و در محل ماموریت ابی الهیاج قبرستان مسلمانان نبوده واگر ساختمان بر روی قبور شرعا ممنوع بود مسلمانان مرتکب چنین عملی نمیشدند که محتاج به ویرانی آن گردد.
ثانیا: اگر این حدیث دلالتی بر ویران کردن داشته باشد باید آنرا بدور انداخت برای اینکه مفاد آن نمیتواند در مقابل قرآن عزیز وعمل صحابه که دلالت بر مشروعیت امر دارد و سیره مسلمین و در برابر احادیث متواتر مقاومت نماید."
بنابراین مشاهده میشود که مرحوم خالصی زاده استدلال سلفیان به حدیث ابیالهیاج را به دو طریق رد کرده است. همچنین بد نیست که اشارهای شود به این که استناد ضمنی آن مرحوم به واقعهی جانسوز هجوم به بیت حضرت زهراسلام الله علیها چگونه با اتهام سلفیگری وی سازگار است؟!
مرحوم خالصی زاده پس از ردّ استدلالات سلفیان در ویران کردن قبور و نهی از زیارت قبور، چنین میگوید:
"با تمام این کیفیت باز سزاوار نیست که مسلمانانی را که ساختمان کردن روی قبرها وزیارات آنرا مشروع بداند تکفیر نمود برای اینکه آن مسلمان مشروعیت آنرا بکوشش خود اجتهاد کرده یا بدلیلی آنرا بدست آورده هر چند در اجتهاد خود خطا کرده باشد. برای اینکه خطا کار کافر نیست وصحیح نیست که این عمل را عبادت کردن قبر بدانیم زیرا همین کس که قبری را زیارت میکند آنرا به جهت امتثال امر خدا به جا میآورد به جهت آنکه عقیده دارد که احترام و تعظیم پیغمبر خدا و بندگان صالح او به زیارت کردن قبرهای ایشان و بنا کردن ساختمان بر آن است و هر کاری را که از باب امتثال امر خدا بجا بیاورد آن عین ایمان ومحض اسلام است ؛ و هر کس مخالفت چنین مجتهدی کند عاصی خواهد بود هر چند چنین فعلی سجده کردن برای بنده ای از بندگان خدا بدستور خدا باشد. مگر نمیبینی که خدا امر کرد ملایکه را به سجده کردن به آدم پس به وی سجده کردند به جهت آثار قدرت و تدبیر خدای تعالی که در او ظاهر شد واین سجده کردن آنها برای امتثال امر خدا بود و چون ابلیس امر خدا را در این سجده مخالفت وعصیان نمود و گردن کشی کرد، خدا او را طرد کرد و مستحق لعن شد و از گمراهان گشت.پس آیا تصور میکنی که در قضیه سجده آدم, خدا امر به شرک فرموده و ملایکه که آدم را سجده کردند مشرک شدند؟ وابلیس که مطرود و مستحق لعنت شد؛ برای این بود که در ایمان خود اصرار ورزیده و برای مخلوق سجده نمیکرد؟ حاشا و کلا. البته ایمان آن است که مستوجب انقیاد به خدا و امتثال امر وی بدان چه امر کند از روی طوع و رغبت بدون اکراه وتوقف و تحرج باشد خواه آن امری که بدان مامور شده زیارت قبر یا تعظیم آن یا سجده کردن بر مخلوقی یا غیر اینها باشد و در حدیث هم وارد شده که سجده کردن به آدم برای امتثال امر خدا همان سجده کردن برای خدا است؛ و مدار بر دلیل شرعی است پس اگر امری وارد شود و دلیلی بر آن دلالت کند به ناچار باید آنرا امتثال نمود و همین ایمان است و مسلمانان همگی معتقدند به مستحب بودن زیارت قبور پیغمبرصلی الله و علیه و آله و سلم واهل بیت آنجناب علیهم السلام وآنها را زیارت میکنند برای امتثال امر خدا, وخود همین عمل, ایمان است.
۵- مرحوم خالصی نسبت به روش سلفیان در تکفیر مسلمین، اعتراضی مبنایی وارد کردهاست که این عملکرد در حقیقت به معنای اصرار به تقلید کردن از بزرگانشان مانند ابن تیمیه وابن عبدالوهاب و... است، که این نیز خود به منزلهی بستن باب اجتهاد قلمداد میشود:
"برادران سلفی ما عقیدهمندند به مفتوح بودن باب اجتهاد, واین رای وعقیده حق است وسد باب اجتهاد از محدثات وبدعت هاست ولکن ایشان بر تقلید اصرار ورزیده و سد باب اجتهاد نمودند بیشتر از اصراری که برادران ایشان از حنفی ها و حنبلی ها ومالکی ها وشافعی ها بر تقلید دارند برای اینکه ایشان هر کسی را که تقلید ابن حزم و ابن تیمیه وابن قیم وابن عبدالوهاب را ننماید کافر دانسته یا فاسق میشمارند. واگر در واقع باب اجتهاد مفتوح باشد وجهی برای اصرار بر تقلید این دسته و تکفیر مخالفین آنها باقی نمیماند وهر گاه مجتهدی خطای آنها را معتقد نشده از ایشان تقلید ننموده و قایل بغیر مقاله ایشان گشت بحکم مفتوح بودن باب اجتهاد معذوراست..."
۶-شایان توجه است که در انتهای بند نهم، آن مرحوم به دفاع از اعتقادات اصیل شیعی بر بهتانهای سلفیان تاخته است واعتقاداتی چون انحصار مرجعیت دینی در اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام، توسل به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وائمهی اهل بیت علیهم السلام، طلب شفاعت واستحباب زیارت آن بزرگواران را باورهایی استوار بر شریعت حقّه واحادیث متواتر دینی معرفی کردهاست:
"و غریب تر از این آنست که اینان بمفتوح بودن باب اجتهاد قایلند وبا اینحال مسلمانان را ملزم و مجبور میکنند که عمل به احادیث صحاح نمایند واز عمل به احادیث اهل البیت مانع میشوند پس اگر مجتهدی عقیدهمند شد که رسیدن به سنت پیغمبر فقط از طریق اهلبیت ممکن است نه از طریق صحاح ششگانه وگفت که اهل خانه آشناتر و داناترند بدانچه در خانه است و اخذ احکام و سنت از اهل مدینه اقرب بحق و سنت است تا اخذ از اهل بخاری و نیشابور که موطن شیخین بخاری و مسلم است، پس واجب آن است که احادیث اهل بیت عصمت را اخذ کرد که ایشان اهل مدینه هم هستند، گناه کار نبوده بلکه به حکم مفتوح بودن باب اجتهاد بحق مصیب است و ما الان میبینیم که طریق اهل البیت در وصول به سنت نبویه اقرب از طریق دیگراست واولاد پیغمبر به سنت جدشان از دیگران عارفترند وما احادیث ایشانرا گرفته و میبینیم در جواز توسل به خدا بوسیله پیغمبر واهل بیت وی و همچنین جواز خواندن ایشان تا شفیع ما شوند احادیث متواتره وارد شده وآن بزرگواران زندگانیند که در نزد پروردگار خود روزی خوار، شفاعتگر و شفیع انگیزند و در استحباب زیارت ایشان علی الخصوص زیارت حسین بن علی علیه السلام سید جوانان اهل بهشت زنده کننده سنت و میراننده بدعت وآ قای شهیدانی که شهید شدند برای اقامه حریت وفضیلت وجلوگیری از خست و رذیلت و دعوت بسوی خدای یگانه و نابود کردن شرکی که یزید و بنی مروان و بنی امیه بدان اصرار داشتند. وما در این مورد مجتهد بوده و باب اجتهاد هر دو مصرعش برای مسلمانان مفتوح است."
مرحوم خالصی زاده در انتهای بحث، ملامتهای سلفیان را در انکار آثار وبرکتهای قبور پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وائمهی اطهار(علیه السلام) تخطیه کرده است وآنان را به قبول این اعتقادات حقّه و موافقت واتحاد دعوت کرده واز هرگونه تقلید آراء گذشتگا نشان بر حذر داشته است:
"پس به چه جهت برادران سلفی ما، ما را ملامت میکنند در حالیکه ما جز رضای خدای تعالی نمیخواهیم و معتقدیم که آثار و برکت در قبر پیغمبر او و قبور اهل بیت اوست به تقدیر و جعل حضرت باری تعالی. والبته هر کسی که معتقد شود که آنها خودشان در اثر مستقل بوده و یا اینکه کوچکترین اثری در شفاعت و تاثیر بدون اذن خدا دارند مشرک وکافر است.اینست آنچه را ما بدان معتقد و متدین بوده و برادران سلفی خود را دعوت میکنیم که در این باره با ما موافقت کرده و اجتهاد نمایند و مقلد گذشتگان و آیندگان نباشند. پس اگر با ما موافقت کردند مطلب همین است و نعم المطلوب، و اگر هم مخالفت کردند، پس دیگر ما را بر اجتهاد ما ملامت نکنند تا اتفاق کلمه حاصل شده و بدینوسیله نعمتی که خدا ما را بدان یادآوری فرموده تمام وکامل شود، آنجا که فرمود:
((وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُم اِذْ کُنْتُمْ أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً))
ویاد بیاورید نعمت خدارا بر شما هنگامیکه با یکدیگر دشمن بودید پس الفت داد میان دلهای شما وصبح کردید در حالی که با یکدیگر برادر بودید.
ما کل امر را در این مسئله به درازا کشانیده و از اختصار که آنرا خوش داشتیم خودداری کردیم از آن جهت که میبینیم پارهای از برادران ما که پیروی گذشتگان را میکنند در اشتباه زیادی واقع شدهاند وخواستیم که آنها را به موضوع ملتفت کرده، از جهت حرص وعلاقهای که به اتفاق کلمه مسلمانان و وحدت ایشان از نقطه نظر امتثال امر خدا داریم"
سطور واپسین کلام این دانشمند فقید، خود روشنگر آن است که برچسب و لکهی سلفیگری بر پیشانی اعتقادات این عالم شیعی نخواهد نشست و ننگ بهتانهایی اینچنینی جز رسوایی قایلانش ثمری نتواند داشت
وبلاگ آقای حسینی ورجانی
وبلاگ آقای حسینی ورجانی