حدیث غدیر (سند گویای ولایت)
بسم الله الرحمن الرحیم
تهاجم بی سابقه!
اخیراً با فضای باز سیاسی که در کشور پیدا شده، جمعی از مولویهای اهل سنّت جنوب کشور، بر خلاف تعهّدی که در مسأله وحدت داشته و دارند، تهاجم خود را به عقاید شیعه (مذهب رسمی کشور) آغاز کرده اند که یک نمونه از آن، مقاله «افسانه شهادت حضرت زهرا(علیها السلام)» بود که در مجلّه «ندای اسلام» که به اجازه وزارت ارشاد منتشر میشود، چاپ شده بود و جواب آن را قاطعانه دادیم.
اکنون خبر میرسد یکی دیگر از مولویهای اهل سنّت جنوب، سخنانی تحریک آمیز درباره «حدیث غدیر» ایراد کرده است که بسیار دور از واقعیّتهای موجود در کتب حدیث و تاریخ و سیره میباشد، این سخن ما را بر این داشت که حدیث غدیر را به طور شفّاف و فشرده مطرح کنیم و در معرض داوری عموم قرار دهیم، این شما و این حدیث غدیر تا ببینیم تهاجم بر ضدّ مذهب رسمی کشور به کجا میانجامد؟ و تا کی باید سکوت کرد؟!
پیشگفتار
نام غدیر را همه شنیده ایم، سرزمینی است میان مکّه و مدینه، در نزدیکی «جحفه» که در حدود ۲۰۰ کیلومتری مکّه واقع شده و چهارراهی است که حجّاج سرزمینهای مختلف میتوانستند در آنجا از هم جدا شوند:
راهی به سوی مدینه میرود، در جهت شمال.
راهی به سوی عراق میرود، در جهت شرق.
راهی به سوی مصر میرود، در طرف غرب.
و راهی به سوی یمن، در جهت جنوب.
امروزه این سرزمین، سرزمین متروکی است; ولی روزی شاهد یکی از بزرگترین حوادث تاریخ اسلام بوده، و آن، روزِ نصب علی(علیه السلام) به جانشینی پیامبر گرامی اسلامی(صلی الله علیه وآله) (در روز هیجدهم ذی الحجّه سال دهم هجری) میباشد.
گرچه خلفا روی جهات سیاسی کوشیدند این خاطره عظیم تاریخی را از نظرها محو کنند و هم اکنون نیز بعضی از متعصّبان به دلایلی که ناگفته پیداست، سعی در محو یا کم رنگ کردن آن دارند; ولی ابعاد این حادثه آن قدر در صحنه تاریخ و حدیث و ادبیات عرب وسیع است، که قابل پوشانیدن یا محو کردن نیست.
و شما در این کتابچه به مدارک و منابعی در این زمینه برخورد میکنید که شگفت زده خواهید شد، و از خود میپرسید: مسأله ای که این همه دلیل و مدرک دارد چگونه مورد بی مهری و پرده پوشی قرار گرفته است؟!
امید است این تحلیلهای منطقی و مدارکی که همه از منابع برادران اهل سنّت گرفته شده، وسیله ای برای تقریب صفوف مسلمین جهان گردد، و حقایقی که در گذشته به سادگی از کنار آن گذشته اند مورد توجّه دقیق همگان، به ویژه نسل جوان قرار گیرد.
گروه معارف و تحقیقات اسلامی -قم
حدیث غدیر(سند گویای ولایت)
حدیث غدیر یکی از دلایل روشن ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بعد از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) است. که محقّقان اهمّیّت خاصّی برای آن قایل هستند.
متأسّفانه کسانی که درباره ولایت آن حضرت گرفتار پیش داوری هستند، گاهی سند حدیث را پذیرفته و در دلالت آن تردید میکنند، و گاه ناآگاهانه سند آن را زیر سؤال میبرند.
برای روشن شدن ابعاد مختلف این حدیث، لازم است درباره هر دو موضوع با ذکر مدارک موثّق و معتبر سخن بگوییم:
* * *
دورنمای غدیر
مراسم «حجّة الوداع» در ماه آخر سال دهم هجرت به پایان رسید، مسلمانان، اعمال حج را از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) آموختند و در این هنگام، پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) تصمیم گرفت، مکّه را به عزم مدینه ترک گوید. فرمان حرکت صادر شد، هنگامی که کاروان به سرزمین «رابغ»"۱". که در سه میلی «جحفه»"۲". قرار دارد، رسید; جبرییل، امین وحی، در نقطه ای به نام «غدیر خم» فرود آمد، و حضرت را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد:
«یَا أیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ"۳".; ای رسول! آنچه که از سوی خدا به تو فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. و اگر ابلاغ نکنی رسالت خدا را تکمیل نکرده ای، خداوند تو را از آسیب مردم حفظ میکند!»
لحن آیه حاکی از آن است که خداوند انجام امر خطیری رابر عهده پیامبر(صلی الله علیه وآله) گذارده است که هم سنگ رسالت، و موجب یأس دشمنان اسلام بوده است، چه امر خطیری بالاتر از این که در برابر دیدگان بیش از صدهزار نفر، علی(علیه السلام) را به مقام خلافت و وصایت و جانشینی نصب کند؟!
از این نظر، دستور توقّف صادر شد. کسانی که جلو کاروان بودند، از حرکت باز ایستادند، و آنها که دنبال کاروان بودند، به آنها پیوستند. وقت ظهر و هوا به شدّت گرم بود، تا آنجا که گروهی از مردم قسمتی از ردای خود را بر سر، و قسمتی را زیر پا میافکندند. برای پیامبر سایبانی، به وسیله چادری که روی درخت افکنده بودند، تشکیل شد، آن حضرت بر روی نقطه بلندی که از جهاز شتر ترتیب داده شده بود، قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه ای ایرد کرد که عصاره اش این بود:
* * *
خطبه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غدیر خم
«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او یاری میطلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکّل میکنیم. از بدی ها و اعمال ناشایست خود به او پناه میبریم. خدایی که جز او هادی و راهنمایی نیست. و هرکس را که هدایت نمود، گمراه کننده ای برای او نخواهد بود. گواهی میدهم که جز او معبودی نیست، و محمّد بنده و پیامبر او است.
هان ای مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم. من مسؤولم و شما نیز مسؤول هستید!»
سپس فرمود:
«درباره من چه فکر میکنید!؟...» (آیا من وظیفه خود را در برابر شما انجام دادم؟)
در این موقع صدای جمعیت به تصدیق خدمات پیامبر(صلی الله علیه وآله)بلند شد و گفتند:
«ما گواهی میدهیم تو رسالت خود را انجام دادی، و کوشش نمودی، خدا تو را پاداش نیک دهد».
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«آیا گواهی میدهید که معبود جهان یکی است، و محمّد بنده خدا و پیامبر او میباشد; و در بهشت و دوزخ و زندگی جاویدان در سرای دیگر جای تردید نیست؟»
همگی گفتند:
«آری صحیح است، گواهی میدهیم!»
سپس فرمود:
«مردم! من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما میگذارم، ببینم بعد از من چگونه با این دو یادگار من رفتار مینمایید؟!»
در این وقت یک نفر برخاست و با صدای بلند گفت:
«منظور از این دو چیز نفیس چیست؟!»
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«یکی کتاب خداست که یک طرف آن در دست قدرت خداوند، و طرف دیگر آن در دست شما است، و دیگری عترت و اهل بیت من است; خداوند به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد!»
«هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید، و در عمل به فرمان هر دو، کوتاهی نکنید که هلاک میشوید!»
در این لحظه، دست علی(علیه السلام) را گرفت و آن قدر بالا برد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان گشت، و او را به همه مردم معرفی نمود.
سپس فرمود:
«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»
همگی گفتند:
«خدا و پیامبر او داناترند!»
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
"۵".
"۶". اگر نیک بنگرید، دلایل زنده امامت علی(علیه السلام) آشکار است. (شرح این سخن را به زودی خواهیم گفت).
* * *
جاودانگی داستان غدیر
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلّق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یک تاریخ زنده که قلوب و دل ها به سوی آن جذب میشوند، بماند; و نویسندگان اسلامی در هر عصر و زمانی در کتابهای تفسیر و تاریخ و حدیث و کلام، پیرامون آن سخن بگویند; و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیرقابل انکار امام علی بن أبیطالب(علیه السلام) بشمارند.
نه تنها خطبا و گویندگان، بلکه «شعرا»، از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبی خود را از تفکّر و اندیشه پیرامون این حادثه و از فزونی اخلاص به صاحب ولایت، پرفروغ سازند، و عالی ترین اشعار را به صورتهای گوناگون و به زبانهای مختلف از خود به یادگار بگذارند. (مرحوم علاّمه امینی بخش مهمّی از اشعار غدیریّه را قرن به قرن در تاریخ اسلام با شرح حالات این سرایندگان در مجلّدات یازدگانه الغدیر از منابع معروف اسلامی آورده است).
به تعبیر دیگر، کمتر واقعه تاریخی در جهان، بسان رویداد «غدیر»، مورد توجّه طبقات مختلف، از محدّث و مفسّر و متکلّم و فیلسوف، و خطیب و شاعر، و مورّخ و سیره نویس واقع شده است.
یکی از علل جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه"۷". از آیات قرآن پیرامون این واقعه است، و تا قرآن ابدی و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز از خاطره ها محو نخواهد شد.
* * *
نکته جالب این که از مراجعه به تاریخ، به خوبی معلوم میشود که روز هیجدهم ذی الحجّة الحرام، در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده، تا آنجا که «ابن خلکان»، درباره «المستعلی ابن المستنصر» میگوید: «در سال ۴۸۷ در روز عید غدیر خم که روز هیجدهم ذی الحجّة الحرام است، مردم با او بیعت کردند"۸". و درباره المستنصر باللّه العبیدی مینویسد: وی در سال ۴۸۷، دوازده شب به آخر ماه ذی الحجّه باقی مانده بود، درگذشت، و این شب، همان شب هیجدهم ماه ذی الحجّه، شب عید غدیر است.»"۹".
جالب این که «ابوریحان بیرونی»، در کتاب «الآثار الباقیة»، عید غدیر را از عیدهایی شمرده که همه مسلمانان آن را، برپا میداشتند و جشن میگرفتند!"۱۰".
نه تنها «ابن خلکان» و «ابوریحان بیرونی»، این روز را «عید» مینامیدند; بلکه «ثعالبی» یکی دیگر از دانشمندان معروف اهل سنّت نیز، شب غدیر را از شبهای معروف در میان امّت اسلامی شمرده است."۱۱".
ریشه این عید اسلامی به عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) باز میگردد. زیرا در آن روز پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مهاجرین و انصار، بلکه به همسران خود دستور داد که نزد علی(علیه السلام) بروند و به خاطر ولایت و امامت، به او تبریک گویند.
«زید بن ارقم» میگوید: از مهاجران، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر، نخستین کسانی بودند که به علی(علیه السلام) دست بیعت دادند و مراسم تبریک و بیعت تا مغرب ادامه داشت!"۱۲".
* * *
صد و ده تن از راویان حدیث
در اهمّیّت این رویداد تاریخی، همین اندازه کافی است که این واقعه تاریخی را صد و ده تن از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند"۱۳".
البتّه این جمله نه به آن معنی است که از آن گروه عظیم، تنها همین افراد، این حادثه را نقل کرده اند; بلکه منظور این است تنها در کتابهای دانشمندان اهل تسنّن، نام صد و ده تن به چشم میخورد.
در قرن دوّم اسلامی که عصر تابعان نامیده میشود، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این حدیث پرداخته اند.
راویان حدیث غدیر، در قرنهای بعد نیز از علما و دانشمندان اهل تسنّن میباشند. سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در کتابهای خود گردآورده و گروه زیادی به صحّت و استواری سند حدیث اعتراف نموده اند.
گروهی تنها به نقل این حدیث اکتفا نکرده، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاًّ کتابهایی نوشته اند.
عجیب این که مورّخ بزرگ اسلامی، طبری، کتابی به نام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از پیامبر نقل کرده است!
ابن عقده کوفی، در رساله «ولایت»، این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است.
ابوبکر محمّد بن عمر بغدادی، معروف به جمعانی، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل نموده است.
* * *
از مشاهیر اهل سنت:
احمد بن حنبل شیبانی
ابن حجر عسقلانی
جزری شافعی
ابوسعید سجستانی
امیر محمد یمنی
نسایی
ابوالعلاء همدانی
و ابوالعرفان حبان
این حدیث را به اسناد زیادی"۱۴". نقل کرده اند.
دانشمندان شیعه نیز پیرامون این واقعه تاریخی، کتابهای ارزنده فراوانی نگاشته اند و به منابع مهمّ اهل سنّت نیز اشاره کرده اند که جامع ترین آنها کتاب تاریخی «الغدیر» است که به خامه توانای نویسنده نامی اسلامی، علاّمه مجاهد، مرحوم آیة اللّه امینی نگارش یافته است (در نگارش این بخش، از آن کتاب استفاده فراوانی به عمل آمده).
به هر حال، پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از نصب امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به عنوان جانشین خود فرمود:
«ای مردم! اکنون فرشته وحی بر من نازل گردید و این آیه را آورد: «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً"۱۵".; امروز دین شما را کامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما یگانه آیین انتخاب کرده و پسندیدم.»
در این موقع صدای تکبیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بلند شد. و فرمود:
«خدا را سپاس میگذارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به کمال رسانید، و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت.»
سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به علی(علیه السلام) فرمود:
«در زیر خیمه ای بنشین، تا سران و شخصیّتهای بارز اسلام با تو بیعت کنند و تبریک گویند».
پیش از همه، شیخین (عمر و ابوبکر) به علی(علیه السلام) تبریک گفتند و او را مولای خود خواندند!
حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با کسب اجازه از محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اشعاری سرود و در برابر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)خواند، که ما فقط دوبیت آن را در اینجا نقل میکنیم که بسیار گویاست:
فقال لَهُ قم یا علیُّ فانّنی
رضیتک من بعدی إماماً و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه
فکونوا له اتباع صدق موالیاً
یعنی: «به علی فرمود برخیز که من تو را برای جانشینی و راهنمایی مردم پس از خویش انتخاب کردم.
هر کس من مولا و سرپرست او هستم علی مولای او است و شما در حالی که او را از صمیم دل دوست میدارید، از پیروان او باشید»"۱۶".
این حدیث از بزرگ ترین شواهد بر فضیلت و برتری امام علی(علیه السلام)بر تمام صحابه پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)بوده است.
حتّی امیرمؤمنان، در مجلس شورای خلافت -که پس از درگذشت خلیفه دوّم منعقد گردید"۱۷".- و نیز در دوران خلافت عثمان، و ایّام خلافت خویش; به آن احتجاج کرده است"۱۸".
از این گذشته، شخصیّتهای بزرگی مانند حضرت زهرا(علیها السلام)، همواره به این حدیث در برابر مخالفان و منکران مقام والای علی(علیه السلام) استدلال کرده اند"۱۹".
* * *
مقصود از «مولی» کیست؟
مسأله مهم در اینجا تفسیر معنی مولاست که در عین وضوح، مورد بی مهریهای فراوانی قرار گرفته است، زیرا با آنچه گفته شد، شک و تردیدی در قطعی بودن سند این حدیث باقی نمیماند.
لذا بهانه جویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفهوم و معنی حدیث، مخصوصاً واژه «مولا» رفته اند که از آن هم طرفی نبسته اند.
با صراحت باید گفت که واژه مولی در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگی» و به تعبیر دیگر «سرپرستی» است و قرآن نیز در بسیاری از آیات لفظ «مولا» را در معنی سرپرست و «أولی» به کار برده است:
واژه مولا در ۱۸ آیه قرآن به کار رفته که ۱۰ مورد آن درباره خداوند است و بدیهی است که مولویّت خداوند به معنی اولویّت و سرپرستی اوست، و تنها در موارد بسیار کمی به معنی دوستی به کار رفته است.
بنابراین نباید در این که «مولا» در درجه اوّل به معنی اولی و شایسته تر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز «مولا» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قراین فراوانی با آن همراه است. که به روشنی ثابت میکند که منظور اولویّت و سرپرستی است.
* * *
گواهان صدق این مدّعا
فرض کنید «مولا» در لغت معانی متعدّدی داشته باشد; ولی قراین و شواهد فراوانی در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخی وجود دارد که هرگونه ابهامی را از میان برمی دارد و با همه، اتمام حجت میکند:
گواه اوّل:
همان گونه که گفتیم در روز واقعه تاریخی غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، با کسب اجازه از پیامبر(صلی الله علیه وآله)برخاست و مضمون کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جای لفظ «مولی»، کلمه امام و هادی را به کار برد و گفت:
فقال له: قُم یا علی فانّنی
رضیتک من بعدی إماماً و هادیاً"۲۰".
«پیامبر به علی فرمود: ای علی برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادی انتخاب کردم!»
چنان که روشن است وی از لفظ «مولی» که در کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود، جز مقام امامت و پیشوایی و هدایت و رهبری امت، چیز دیگری استفاده نکرده است. در حالی که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب میشود.
نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولی» این معنی را استفاده نموده است، بلکه پس از وی سایر شعرای بزرگ اسلامی که بیشتر آنان از ادبا و شعرای معروف عرب بودند و برخی نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار میآیند، از این لفظ همان معنی را فهمیدند که حسان فهمیده بود، یعنی امامت و پیشوایی امّت!
* * *
گواه دوّم:
امیرمؤمنان(علیه السلام) در اشعار خود که برای معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین میگوید:
وَ أَوْجَبَ لِی وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ
رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ"۲۱".
یعنی: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) برای من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت.
چه شخصی بالاتر از امام میتواند، حدیث را برای ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) روز غدیر خم، ولایت را به چه معنی فرمود؟ آیا این تفسیر نمیرساند که به اندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبریِ اجتماعی، مطلب دیگری خطور نکرد؟
* * *
گواه سوّم:
پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه... این سؤال را مطرح فرمود:
«اَلَسْتُ أَولی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟; آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایسته تر نیستم؟»
در این جمله، پیامبر(صلی الله علیه وآله) لفظ «اولی به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ; کسی که من مولای او هستم، علی مولای او است.»
هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که میخواهد همان مقامی را که خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نصّ قرآن دارد، برای علی(علیه السلام) نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و علی امام، در نتیجه معنی حدیث این میشود: هر کس من نسبت به او اولی هستم، علی(علیه السلام) نیز نسبت به او اولی است»"۲۲". و اگر مقصود پیامبر(صلی الله علیه وآله) جز این بود، جهت نداشت برای اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نادیده بگیرد. و از کنار قرینه ای به این روشنی به آسانی بگذرد و چشم خود را به روی آن ببندد.
* * *
گواه چهارم:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامی را اقرار گرفت و فرمود:
«أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟; آیا شما گواهی نمیدهید که معبودی جز خدای یکتا نیست، محمّد(صلی الله علیه وآله)بنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟»
هدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که میخواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیّتی را که بعداً برای علی(علیه السلام) ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پیشین تلقّی نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وی، در ردیف اصول سه گانه دین است که همگی به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولی» دوست و ناصر باشد، رابطه این جمله ها به هم خورده و کلام، استواری خود را از دست میدهد. و پیوند کلام به هم میخورد، آیا چنین نیست؟
* * *
گواه پنجم:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن میگوید و میفرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعی فَاُجِیبَ; نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم.»"۲۳".
این جمله حاکی از آن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) میخواهد برای پس از رحلت خود چاره ای بیندیشد و خلایی را که از رحلت آن حضرت پدید میآید، پر کند. آنچه میتواند چنین خلایی را پر کند، تعیین جانشینی است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.
هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقی کلمات پیامبر(صلی الله علیه وآله) به طور آشکار به هم میخورد، در حالی که او از فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گویان است. چه قرینه ای از این روشن تر برای مسأله ولایت پیدا میشود؟
* * *
گواه ششم:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...» چنین فرمود:
«اَللّهُ أَکْبَرُ عَلی إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتِی وَ الْوِلایَةِ لِعَلیٍّ مِنْ بَعْدِی; اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»
هرگاه مقصود، دوستی و یاری فردی از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستی علی(علیه السلام) و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهی رسید؟ روشن تر از همه این که میگوید: خداوند به رسالت من و ولایت علی(علیه السلام) بعد از من راضی گردید"۲۴".آیا اینها همه گواه روشن بر معنی خلافت نیست؟
* * *
گواه هفتم:
چه گواهی روشن تر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بی شماری از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگی به علی(علیه السلام) تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادی بودند که به امام یا این عبارت تهینت گفتند:
«هَنییاً لَکَ یا عَلِیَّ بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلی کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»"۲۵".
«گوارا باد بر تو یا علی، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان هستی»!
علی(علیه السلام) در آن روز چه مقامی به دست آورد که شایسته چنین تبریکی گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبری امّت که تا آن روز به طور رسمی ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت میباشد؟ محبّت و دوستی چیز تازه ای نبود.
* * *
گواه هشتم:
هرگاه مقصود همان مراتب دوستی علی(علیه السلام) بود، دیگر لازم نبود که این مسأله در چنان هوای گرم و سوزان مطرح گردد (کاروان یکصد هزار نفری را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هوای گرم روی ریگ و سنگهای داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟
* * *
مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که میفرماید:
«إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ;"۲۶". افراد با ایمان برادر یکدیگرند».
مگر قرآن، در آیات دیگری افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفی نکرده است؟ و علی(علیه السلام) نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازی بود، و به فرض که مصلحتی در اعلام این دوستی بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مهمتری بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایی داشت، مقدّماتی که در زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)بی سابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.
* * * پاورقی
--------------------------------------------------------------------------------
۱- «رابغ»، هم اکنون در وسط راه مکه به مدینه است
۲- یکی از «میقاتهای» احرام است و در گذشته راه اهل مدینه و مصر و عراق از آنجا منشعب میشد
۳- مایده آیه ۶۷
۴- پیامبر برای اطمینان خاطر، این جمله را سه بار تکرار کرد که مبادا بعدها اشتباهی رخ دهد!
۵- این فراز از حدیث غدیر، و گاهی قسمت اول آن بدون قسمت دوّم یا به عکس، در مسانید زیر آمده است:مسند ابن حنبل: ج ۱، ص ۲۵۴; تاریخ دمشق: ج ۴۲، ص ۲۰۷ و ۲۰۸ و ۴۴۸، خصایص نسایی: ص ۱۸۱، المعجم الکبیر: ج ۱۷، ص ۳۹، سنن الترمذی: ج ۵، ص ۶۳۳، المستدرک علی الصحیحین: ج ۱۳، ص ۱۳۵، المعجم الاوسط: ج ۶، ص ۹۵، مسند ابی یعلی: ج ۱، ص ۲۸۰، المحاسن و المساویی: ص ۴۱، مناقب خوارزمی: ص ۱۰۴، و کتب دیگ
۶- این خطبه را گروه کثیری از علمای معروف و مشهور اهل سنّت در کتابهای خود آورده اند از جمله:مسند احمد، جلد ۱، صفحه ۸۴، ۸۸، ۱۱۸، ۱۱۹، ۱۵۲، ۳۳۲، ۲۸۱، ۳۳۱ و ۳۷۰; سنن ابن ماجه، جلد ۱ صفحه ۵۵ و ۵۸; المستدرک علی الصّحیحین حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۱۸ و ۶۱۳، سنن ترمذی، جلد ۵، ۶۳۳; فتح الباری، جلد ۷۹ ص ۷۴; تاریخ خطیب بغدادی، جلد ۸، صفحه ۲۹۰، تاریخ الخلفاء و سیوطی، صفحه ۱۱۴ و کتب دیگ
۷- مایده / ۶۷ و ۳
۸- وفیات الأعیان: ۱/۶۰
۹- وفیات الأعیان: ۲/۲۲۳
۱۰- ترجمة الآثار الباقیة: ۳۹۵; الغدیر: ۱/۲۶۷
۱۱- ثمار القلوب: ۵۱۱
۱۲- ماجرای تبریک عمر بن خطّاب در مدارک بی شماری از اهل تسنن آمده، از جمله در مسند ابن حنبل ج ۶، ص ۴۰۱، البدایة و النّهایة، ج ۵ ص ۲۰۹; الفصول المهمّه ابن صباغ، ص ۴۰; فراید السّمطین، ج ۱، ص ۷۱. و همچنین ماجرای تبریک ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر و دیگران در کتابهای متعدد آمده از جمله: در کتاب مناقب علی بن أبیطالب، تألیف احمد بن محمد طبری (الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۰)
۱۳- مدارک این منابع مهم یک جا خواهد آمد
۱۴- مجموع این اسناد در جلد اول کتاب نفیس «الغدیر» موجود میباشد، که عموماً از منابع معروف اهل سنت جمع آوری شده است
۱۵- مایده/۳
۱۶- اشعار حسّان در منابع متعدّدی آمده است از جمله: مناقب خوارزمی، ص ۱۳۵; مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۴۷; فراید السّمطین، ج ۱، ص ۷۳ و ۷۴; النّور المشتعل، ص ۵۶; المناقب کوثر، ج ۱، ص ۳۶۲ و ۱۱۸
۱۷- این احتجاج و به اصطلاح «منا شده» در کتابهای: مناقب اخطب خوارزمی حنفی، ص ۲۱۷، و فراید السّمطین حموینی باب ۵۸، و الدر النّظیم ابن حاتم شامی، و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانی، ص ۷۵، و امالی ابن عقده، ص ۷ و ص ۲۱۲، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۶۱، و الاستیعاب ابن عبدالبر، ج ۳، ص ۳۵، و تفسیر طبری، ج ۳ ص ۴۱۸ ذیل آیه ۵۵ مایده آمده است
۱۸- فراید السّمطین، سمط اول باب ۵۸; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳۶۲; اسد الغابه، ج ۳، ص ۳۰۷، و ج ۵، ص ۲۰۵; الاصابه ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۴۰۸، و ج ۴، ص ۸۰; مسند احمد، ج ۱، ص ۸۴ و ۸۸; البدایة و النّهایة ابن کثیر شامی، ج ۵، ص ۲۱۰، و ج ۷ ص ۳۴۸; مجمع الزواید هیتمی، ج ۹، ص ۱۰۶; ذخایر العقبی، ص ۶۷ و... (الغدیر، ج ۱، صفحه ۱۶۳ و ۱۶۴)
۱۹- اسنی المطالب شمس الدین شافعی، طبق نقل سخاوی فی الضّوء اللاّمع، ج ۹، ص ۲۵۶; البدر الطالع شوکانی، ج ۲، ص ۲۹۷; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۷۳; مناقب علاّمه حنفی، ص ۱۳۰، بلاغات النّساء، ص ۷۲; العقد الفرید، ج ۱، ص ۱۶۲، صبح الاعشی، ج ۱، ص ۲۵۹، مروج الذّهب ابن مسعود شافعی، ج ۲، ص ۴۹; ینابیع المودّه، ص ۴۸۶
۲۰- مدارک نسبت این اشعار به «حسّان بن ثابت»، قبلاً ذکر شد
۲۱- مرحوم علاّمه امینی، در جلد دوم الغدیر، صفحات ۲۵-۳۰ این شعر را به ضمیمه ابیات دیگر از ۱۱ نفر از دانشمندان شیعه و ۲۶ نفر از دانشمندان سنی نقل نموده است
۲۲- این جمله «ألست أولی بکم من أنفسکم» را علاّمه امینی از ۶۴ محدث و مورخ اسلامی نقل کرده است. به جلد ۱، ص ۳۷۱ مراجعه فرمایید
۲۳- به الغدیر: ۱/۲۶، ۲۷، ۳۰، ۳۲، ۳۳۳، ۳۴، ۳۶، ۴۷ و ۱۷۶ مراجعه شود، سند این مطلب از مدارک اهل تسنن مانند: صحیح ترمذی، ج ۲، ص ۲۹۸; الفصول المهمّه ابن صباغ، ص ۲۵; المناقب الثلاثه حافظ ابی الفتوح، ص ۱۹; البدایة و النّهایة ابن کثیر، ج ۵، ص ۲۰۹ و ج ۷ ص ۳۴۸; الصواعق المحرقه، ص ۲۵; مجمع الزّواید هیتمی، ج ۹، ص ۱۶۵ و...
۲۴- مرحوم علاّمه امینی مدارک این قسمت از حدیث را در ج۱،ص۴۳، ۱۶۵، ۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۳، ۲۳۵ آورده است. مانند: الولایة ابن جریر طبری، ص ۳۱۰; تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۴; تفسیر الدرّ المنثور، ج ۲، ص ۲۵۹; الاتقان، ج ۱، ص ۳۱; مفتاح النّجاح بدخشی، ص ۲۲۰، ما نزل من القرآن فی علی، أبونعیم اصفهانی; تاریخ خطیب بغدادی، ج ۴، ص ۲۹۰; مناقب خوارزمی، ص ۸۰; الخصایص العلویّه أبوالفتح نطنزی، ص ۴۳; تذکره سبط بن جوزی، ص ۱۸; فراید السّمطین، باب ۱۲
۲۵- برای آگاهی از اسناد تهنیت شیخین، به الغدیر، ج۱، ص ۲۷۰، ۲۸۳ مراجعه شود و قبلاً بخشی از مدارک این حدیث ذکر شد
۲۶- حجرات ۱۰
http://zaher2006.mihanblog.com/post/3678