مقدمه : شرک بودن توسل به قبور صالحین از دیدگاه وهابیت
توسل به انبیاء، ائمه و صالحان صلوات الله علیهم اجمعین، یکی از باورهایی است که تمام مسلمانان در طول تاریخ بر آن اجماع و اتفاق داشتهاند و عملاً نیز بر این باور پایبند بودهاند؛ اما وهابیها به پیروی از ابن تیمیه، فریاد سرداده اند که هر نوع توسل به اموات شرک است و انجام دهنده آن مشرک و مهدور الدم میباشد.
برای اثبات این مطلب به ذکر چند سخن از سران این گروه و پیروانشان اکتفا میکنیم:
۱. ابن تیمیه حرّانی
ابن تیمیه حرانی در کتاب زیارة القبور خود مینویسد:
من یأتی إلی قبر نبی أو صالح أو من یعتقد فیه أنه قبر نبی أو رجل صالح ولیس کذلک ویسأله ویستنجده فهذا علی ثلاث درجات أحدهما أن یسأله حاجته مثل أن یسأله أن یزیل مرضه أو مرض دوابه أو یقضی دینه أو ینتقم له من عدوه أو یعافی نفسه وأهله ودوابه ونحو ذلک مما لا یقدر علیه إلا الله عز وجل فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل.
کسانیکه به سوی قبر پیامبر و یا فرد صالحی یا جایی که اعتقاد دارد در آن قبر پیامبر و یا فرد صالحی وجود دارد اما در واقع نیست، بیاید و از او درخواست نماید، درخواست او سه نوع است.
اول این که از او درخواست نماید تا مریضی خود و یا چهار پایان او را برطرف کند، یا دینش را اداء کند، یا از دشمنانش انتقام بگیرد، و یا برای خود و اهل و چهار پایانش عافیت دهد و مثل این درخواستها که تنها خداوند متعال بر آن قدرت دارد، این درخواستها شرک آشکار است و واجب است که این شخص توبه داده شود و اگر توبه نکند باید کشته شود.
الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة (متوفای ۷۲۸هـ)، زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ج۱، ص۱۷، دار النشر: الإدارة العامة للطبع والترجمة – الریاض، الطبعة: الأولی ۱۴۱۰هـ،
۲. محمد بن عبد الوهاب
محمد بن عبد الوهاب، مجدد و ناشر افکار ابن تیمیه، درخواست شفاعت و توسل به قصد تقرب به خداوند را مجوز ریختن خون و مباح شدن اموال توسل کنندگان میداند و میگوید:
وأن قصدهم الملایکة والأنبیاء والأولیاء یریدون شفاعتهم والتقرب إلی الله تعالی بهم هو الذی أحل دماءهم وأموالهم ؛
اگر کسی از فرشتگان، پیامبران و اولیاء درخواست شفاعت کند و هدف شان تقرب به خداوند باشد، او کسی است که خون و مال شان را حال و مباح ساخته است.
محمد بن عبد الوهاب (متوفای۱۲۰۶ هـ)، الرسایل الشخصیة، ج۱، ص ۱۵۴، تحقیق: عبد العزیز بن زید الرومی، د. محمد بلتاجی، د. سید حجاب، دار النشر: مطابع الریاض - الریاض، الطبعة: الأولی
و در جای دیگر تصریح میکند که اسلام یک شخص جز با برائت از کسانی که انبیاء و صالحان را میخوانند و تکفیر کردن آنان، صحیح نمیشود:
وإنما کان شرکهم أنهم یدعون الأنبیاء والصالحین ویندبونهم وینذرون لهم ویتوکلون علیهم یریدون منهم أنهم یقربونهم إلی الله...
لا یصح دین الإسلام إلا بالبراءة من هؤلاء وتکفیرهم.
دین اسلام صحیح نیست مگر با برائت جستن از آنها «کسانی که انبیاء و صالحان را میخوانند...و آنها را مایه تقرب به سوی خدا میدانند» و تکفیر کردن آنها.
محمد بن عبد الوهاب (متوفای ۱۲۰۶هـ)، مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج ۱، ص ۱۸۷، تحقیق: عبد العزیز زید الرومی, د. محمد بلتاجی, د. سید حجاب، دار النشر: جامعة الإمام محمد بن سعود - الریاض.
در قسمت دیگر از کتابش آورده است، بنده ای که خداوند را عبادت میکند؛ اما در کنارش پیامبر و یا ولی خدا را میخواند، برایش دو خداوند گرفته و معتقد به وحدانیت خداوند نیست و کار مشرکان در گذشته و امروز همین بوده و هست:
فمن عبد الله لیلا ونهاراً ثم دعا نبیاً أو ولیا عند قبره فقد اتخذ إلهین اثنین ولم یشهد أن لا إله إلا الله لأن الإله هو المدعو کما یفعل المشرکون الیوم عند قبر الزبیر أو عبد القادر أو غیرهم وکما یفعل قبل هذا عند قبر زید وغیره.
کسی که خداوند را در شب و روز عبادت میکند؛ اما پیامبر و یا اولیاء را نزد قبرش میخواند؛ دو خدا برایش گرفته و به وحدانیت خداوند شهادت نداده است؛ زیرا خداوند خوانده میشود. همچنانکه امروزه مشرکان در نزد قبر زبیر و یا عبد القادر و یا غیر آنها انجام میدهند؛ همانگونه که پیش از این در نزد قبر زید و غیره انجام میدادند.
الرسایل الشخصیة، ج ۱، ص ۱۶۶
و در نهایت سخن و عقیده او این است که تمام مذاهب، کسانی را که بین خدا و خلق خدا قایل به واسطه هستند، کافر و مرتد میدانند و مال خون آنها حلال است:
وأما کلام أهل العلم فقد ذکر فی (الإقناع) فی باب حکم المرتد إجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه وبین الله وسایط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال والدم
الرسایل الشخصیة، ج ۱، ص ۱۴۷
۳. سلیمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب:
نوه محمد بن عبد الوهاب نیز قایل شدن واسطه بین خدا و مخلوق را بد گمانی نسبت به خداوند میداند:
ومن ظن أن له ولدا أو شریکا أو أن أحدا یشفع عنده بدون إذنه أو أن بینه وبین خلقه وسایط یرفعون حوایجهم إلیه أو أنه نصب لعباده أولیاء من دونه یتقربون بهم إلیه ویجعلونهم وسایط بینه وبینهم فیدعونهم ویخافونهم ویرجونهم فقد ظن به أقبح الظن واسوءه.
کسیکه گمان دارد برای خداوند فرزند یا شریک است و یا فردی بدون اجازه خداوند میتواند شفاعت کند و یا گمان داشته باشد که بین خدا و مخلوقش واسطه است که حاجات را به سوی خدا میبرند و یا خداوند برای بندگان اولیایی را غیر از خودش منصوب نموده که بندگان به وسیله آنها تقرب بجویند و آنها را واسطه بین خدا و خود قرار دهند و آنها را بخواند، اگر کسی این چنین گمانهایی داشته باشند، زشت ترین گمان را به خداوند دارد.
سلیمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب (متوفای۱۲۳۳هـ)، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ج ۱، ص۶۱۴، دار النشر: مکتبة الریاض الحدیثة – الریاض
۴. هییت دایمی فتاوای علمای عربستان
این گروه بدترین و زشت ترین فتاوا را در باره شیعیان تا هنوز صادر کرده و یکی از فتاوای آنها این است که ازدواج دختران اهل سنت با یک فرد شیعه جایز نیست و عقد آنها باطل است؛ چرا که شیعیان اهل بیت را میخوانند و مشرک هستند. نمونه ای از این گونه فتاوا را مرور میکنیم:
فتوای اول:
خانمی از اهل سنت کرد از گروه فتاوای عربستان سعودی سؤال کرده است، من با مردی که ظاهرا خودش را سنی معرفی کرد، ازدواج کردم؛ اما بعد از عقد فهمیدم که او سنی نیست بلکه یک شیعه متعصب است. خواهشمندم راهنمایی فرمایید که وظیفه من چیست و من چه کار کنم؟
پاسخ گروه فتاوا این است:
لا یجوز تزویج بنات أهل السنة من أبناء الشیعة، ولا من الشیوعیین، وإذا وقع النکاح فهو باطل؛ لأن المعروف عن الشیعة دعاء أهل البیت والاستغاثة بهم، وذلک شرک أکبر، ولأن الشیوعیین ملحدون لا دین لهم، وعلیک أیتها السایلة الذهاب إلی أهلک وعدم تمکینه من نفسک، مع الرفع إلی الجهة المسیولة لدیکم.
الجزء رقم: ۱۸، الصفحة رقم۳۰۰
اللجنة الدایمة للبحوث العلمیة والإفتاء
الرییس: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز
نایب الرییس: عبدالعزیز آل الشیخ
عضو: عبدالله بن غدیان
عضو: صالح الفوزان
عضو: بکر أبو زید
ازدواج دختران اهل سنت با پسران شیعه و کسانیکه کمونست هستند، جایز نیست؛ اما اگر ازدواجی صورت گرفت و عقد انجام شد، باطل است؛ زیرا معروف این است که شیعه اهل بیت را میخواند و به آنها استغاثه میکنند و این شرک بزرگ است. و کمونیست ها نیز ملحد هستند و دینی ندارند.....
http://www.alifta.net/Fatawa/FatawaChapters.aspx?View=Page&PageID=۶۹۸۷&PageNo=۱&BookID=۳&languagename=
فتوای دوم:
در پاسخ سؤال ذیل که یکی از اهل سنت در باره ازدواج قبیله خود با شیعیان و خوردن ذبیحه آنان سؤال کرده، میگوید: اگر آنها علی و حسن و حسین را میخوانند، مشرک هستند و از ملت اسلام خارج اند:
السؤال
أنا من قبیلة فی الحدود الشمالیة ومختلطین نحن وقبایل من العراق ومذهبهم شیعة وثنیة یعبدون قِبباً ویُسمّونها بالحسن والحسین وعلی، وإذا قام أحدهم قال: یا علی. یا حسین، وقد خالطهم البعض من قبایلنا فی النکاح وفی کل الأحوال... وقد سمعت أن ذبحهم لا یؤکل وهؤلاء یأکلون ذبحهم
الجواب
إذا کان الواقع کما ذکرت من دعایهم علیّاً والحسن والحسین ونحوهم فهم مُشرکون شرکاً أکبر یُخرج من ملّة الإسلام، فلا یحل أن نـُـزوّجـهــم المسلمات، ولا یحلّ لنا أن نتزوّج من نسایهم، ولا یحلّ لنا أن نأکل من ذبایحهم.
قال تعالی: (وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَات حَتَّی یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـیِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَی الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون)
پاسخ: اگر واقعیت همان باشد که شما ذکر کرده اید، که آنها (شیعیان) علی و حسن و حسین... را میخوانند، آنها به واسطه شرک اکبر مشرک هستند و از ملت مسلمان خارج هستند؛ پس ازدواج دختران مسلمان به آنها جایز نیست و ازدواج با زنان آنها نیز جایز نیست و ذبیحه آنان نیز حلال نیست.
خدای متعال فرموده است:...
الرییس / عبد العزیز بن عبد الله بن باز
نایب رییس الجنة / عبد الرزاق عفیفی
عضو / عبد الله بن غدیان
عضو / عبد الله بن قعود
فتاوی اللجنة الدایمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج ۱۸، ص ۲۹۸.
http://www.alshohooh.ws/vb/showthread.php?t=۶۳۵۷۴
این ها نمونهای از فتاوای این هییت است که دایما به پیروی از ابن تیمیه، شیعیان را مشرک و کافر و واجب القتل میدانند و همواره اهل سنت را بر علیه شیعه تحریک میکنند.
اما اگر تاریخ و روایات اهل سنت را بررسی کنیم، به مواردی دست مییابیم که صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از رحلتش به آن حضرت و یا یکی از اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام توسل کرده و حاجت هم گرفته اند.
در این نوشتار، یکی از این موارد را با سند صحیح بررسی کرده و تقدیم طالبان راه حق و حقیقت میکنیم تا باشد که سستی بنیان عقیده وهابیت و تضاد فکری و اعتقادی آنان با سیره و روش صحابه بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وآله و بزرگان علمای اهل سنت بیش از پیش برای همگان روشن شود.
توسل بلال بن حارث به قبر مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای طلب باران
با توجه به سخنان صریح علمای اهل سنت، بلال بن حارث یکی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله است.
در یکی از سالهای خلافت عمر بن خطاب، در مدینه قحطی آمد و به شدت مردم را دچار مشکل ساخت، و تمامی گیاهان و درختان خشک شد. این صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله با اعتقاد راسخی که به آن حضرت داشت، نزد قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و به حضرت متوسل شد و درخواست باران نمود. رسول خدا در خواب این صحابی آمد و پیام داد که به عمر سلام بگوید: طلب باران کند، مطمین باشد که باران میآید و امت از قحطی نجات مییابد.
عمر بن خطاب با شنیدن این خبر، گریه کرد و قول مساعدت با امت را داد.
متن این روایت را ابن ابی شیبه؛ استاد بخاری با سند صحیح اینگونه نقل کرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ مَالِکِ الدَّارِ، قَالَ: وَکَانَ خَازِنَ عُمَرَ عَلَی الطَّعَامِ، قَالَ: أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِی زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إلَی قَبْرِ النَّبِیّ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِکَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا، فَأَتَی الرَّجُلَ فِی الْمَنَامِ، فَقِیلَ لَهُ: ایْتِ عُمَرَ فَأَقْرِیْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّکُمْ مَسْقِیُّونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَیْکَ الْکَیْسُ، عَلَیْکَ الْکَیْسُ"، فَأَتَی عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ، فَبَکَی عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: یَا رَبِّ، لَا آلو إلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.
مالک الدار که خزانه دار عمر بود، میگوید: در زمان عمر مردم گرفتار قحطی شدند مردی به سوی قبر شریف رسول خدا آمد و گفت: ای رسول خدا برای امتت از خداوند باران بخواه؛ چرا که آنان نزدیک است هلاک شوند. رسول خدا در خواب او آمد و فرمود: نزد عمر برو و سلام مرا برسان و به او خبر بده که شما سیراب میشوید و بگو نسبت به مردم بخششهایت بیشتر باشد. این مرد نزد عمر آمد و از این خوابش خبر داد، عمر گریه کرد و گفت: ای پروردگار من قابل این سلام و اکرام نبودم هر خدمتی که از دستم بیاید از این مردم دریغ نخواهیم کرد.
إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۶، ص۳۵۶، ح۳۲۰۰۲ (ج ۷، ص ۴۸۳ طبق برنامه مکتبة اهل البیت)، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۹هـ. طبق برنامه الجامع الکبیر.
اکنون که متن روایت را از نظر گذراندیم، بحث را با دو مطلب ذیل ادامه میدهیم:
الف: بررسی سند روایت
علمای رجال اهل سنت، راویان سند این روایت را افراد موثق و مورد اطمینان معرفی کرده اند که به ترتیب، توثیق آنها را ذکر مینماییم:
۱. ابو معاویة
اسم این راوی، محمد بن خازم است. ابن حجر در کتاب «تقریب التهذیب» ایشان را موثق و حافظ ترین مردم در روایت معرفی کرده است:
۵۸۴۱ محمد بن خازم بمعجمتین أبو معاویة الضریر الکوفی عمی وهو صغیر ثقة أحفظ الناس لحدیث الأعمش وقد یهم فی حدیث غیره من کبار التاسعة مات سنة خمس وتسعین وله اثنتان وثمانون سنة وقد رمی بالإرجاء ع
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۷۵، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶.
۲. سلیمان بن مهران
اسم اعمش، سلیمان است. ابن حجر وی را نیز ثقه معرفی کرده است:
۲۶۱۵ سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی أبو محمد الکوفی الأعمش ثقة حافظ عارف بالقراءات ...
تقریب التهذیب ج۱، ص۲۵۴
۳. ابو صالح السمان
اسم ابو صالح، ذکوان است و ابن حجر این راوی را نیز ثقه معرفی کرده است:
۱۸۴۱ ذکوان أبو صالح السمان الزیات المدنی ثقة ثبت وکان یجلب الزیت إلی الکوفة من الثالثة مات سنة إحدی ومایة ع
تقریب التهذیب ج۱، ص۲۰۳
۴. مالک الدار
آخرین راوی در این روایت مالک الدار است که داستان توسل به قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله را از بلال بن حارث نقل کرده است.
علمای اهل سنت در باره این راوی دو نظر دارند.
برخی گفته اند او تابعی و شخص موثق است.
ابو یعلی قزوینی در باره او مینویسد:
(۱۵۳) مالک الدار مولی عمر بن الخطاب رضی الله عنه تابعی قدیم متفق علیه اثنی علیه التابعون ولیس بکثیر الروایة روی عن أبی بکر الصدیق وعمر..
مالک الدار، غلام عمر بن خطاب و تابعی سن گذشته، (یعنی بزرگان صحابه را درک کرده) است و مورد قبول همه بود که همه تابعین او را مدح کرده اند، اما روایت فراوان ندارد. وی از ابوبکر و عمر روایت نقل کرده است....
الخلیلی القزوینی، أبو یعلی الخلیل بن عبد الله بن أحمد (متوفای۴۴۶هـ)، الإرشاد فی معرفة علماء الحدیث، ج ۱، ص۳۱۴، تحقیق: د. محمد سعید عمر إدریس، ناشر : مکتبة الرشد ـ الریاض الطبعة: الأولی، ۱۴۰۹هـ.
محقق این کتاب در پاورقی صفحه بعد، در باره «مالک الدار» مینویسد:
مالک الدار الذی علیه مدار الحدیث: سکت عنه البخاری و ابن ابی حاتم، فلم یبنا حاله، لکن بینه المصنف، ووثقه بقوله: «تابعی قدیم متفق علیه، اثنی علیه التابعون» فزالت عنه علة الجهالة التی تمسک بها بعض المعاصرین.
در باره مالک الدار که محور این روایت است، بخاری و ابن ابی حاتم ساکت اند و چیزی در باره او نگفته اند، اما مصنف کتاب «خلیلی قزوینی» حال او را بیان کرده و با این تعبیرش: تابعی قدیم متفق علیه، اثنی علیه التابعون»، او را توثیق؛ پس علت جهالتی که برخی از معاصران آن را دستمایه خود قرار داده اند، برطرف شد.
اما ابن حجر عسقلانی صحابه شناس، اسم مالک الدار را در کتاب «الاصابة فی معرفة الصحابه» آورده و او را از جمله صحابه شمرده است:
۸۳۶۲ مالک بن عیاض مولی عمر هو الذی یقال له مالک الدار له إدراک وسمع من أبی بکر الصدیق وروی عن الشیخین ومعاذ وأبی عبیدة روی عنه أبو صالح السمان وابناه عون وعبد الله ابنا مالک وأخرج البخاری فی التاریخ من طریق أبی صالح ذکوان عن مالک الدار أن عمر قال فی قحوط المطر یا رب لا آلو إلا ما عجزت عنه.
مالک بن عیاض، غلام عمر همان کسی است که به او مالک الدار گفته میشده است و او محضر پیامبر خدا را درک کرده و از ابو بکر و شیخین و معاذ، ابو عبیده روایت نقل کرده است. و از او ابو صالح سمان و دو پسرش عون و عبد الله روایت نقل کرده است. بخاری در «تاریخ الکبیر» این روایت را از طریق ابو صالح ذکوان از مالک الدار نقل کرده است....
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۶، ص۲۷۴، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۲هـ - ۱۹۹۲م.
ب: تصحیح سند روایت از سوی بزرگان اهل سنت
تا اینجا تک راویان این روایت را بررسی کردیم و وثاقت شان اثبات شد. اکنون صریح سخنان علمای اهل سنت را در باره تصحیح سند این روایت، ذکر مینماییم:
۱. ابن کثیر دمشقی
ابن کثیر، بعد از نقل روایت به صحت سند آن تصریح کرده و میگوید:
وهذا اسناد صحیح.
این سند صحیح است.
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۹۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۲. ابن حجر عسقلانی
ابن حجر در شرح صحیح بخاری بر صحت سند این روایت تصریح میکند و در پایان میگوید: آن شخصی که این خواب را دیده یکی از صحابه به اسم «بلال بن الحارث» بوده است:
وروی بن أبی شیبة بإسناد صحیح من روایة أبی صالح السمان عن مالک الداری وکان خازن عمر قال أصاب الناس قحط فی زمن عمر فجاء رجل إلی قبر النبی صلی الله علیه وسلم فقال یا رسول الله استسق لامتک فإنهم قد هلکوا...
وقد روی سیف فی الفتوح أن الذی رأی المنام المذکور هو بلال بن الحارث المزنی أحد الصحابة.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۲، ص۴۹۵ (ج۲، ص۵۷۵)، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت. طبق برنامه الجامع الکبیر
۳. ابن حجر هیتمی
ابن حجر هیتمی نیز در کتابش به صحت این روایت تصریح کرده و معتقد است که بلال بن حارث صحابی بوده است:
وقد صح فی حدیث طویل ان الناس اصاب قحط فی زمن امیر المؤمنین عمر بن الخطاب فجاء رجل الی قبر النبی فقال یا رسول الله استسق لامتک فانهم قد هلکوا...
وفی روایة ان رایی المنام بلال بن الحارث المزنی الصحابی رضی الله عنه.
احمد بن محمد بن علی، ابن حجر الهیتمی (متوفای ۹۷۳هـ) الجوهر المنظم، ص ۱۵۲- ۱۵۳
ابن حجر در کتاب دیگرش مینویسد:
وقد صح فی حدیث طویل ان الناس اصابهم قحط فی زمن عمر فجاء رجل الی قبر النبی فقال یا رسول الله استسق لامتک فاتاهم فی النوم...
حاشیة العلامه ابن حجر الهیتمی علی شرح الایضاح فی مناسک الحج للامام النووی، ص ۵۰۰
۴. سمهودی
علامه سمهودی نیز بر صحت سند این روایت در کتابش اعتراف میکند:
ومنه ما رواه البیهقی وابن أبی شیبة بسند صحیح عن مالک الدار وکان خازن عمر رضی الله عنه قال أصاب الناس قحط فی زمان عمر بن الخطاب فجاء رجل إلی قبر النبی صلی الله علیه وسلم فقال یا رسول الله أستسق لأمتک فإنه قد هلکوا...
از جمله روایات، آن روایتی است که بیهقی و ابن ابیشیبه با سند صحیح از مالک الدار نقل کرده است...
علی بن عبد الله بن أحمد الحسنی السمهودی (المتوفی: ۹۱۱هـ) خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی، ج۱، ص۴۱۷، دار النشر:
۵. صدیق الغماری الحسینی
یکی دیگر از علمای اهل سنت، ابو الفضل غماری حسینی است که در کتابش بعد از نقل روایت، بر صحت سند این روایت تصریح کرده است:
اسناد هذا الاثر صحیح.
الرد المحکم علی کتاب القول المبین، (متوفای ۱۴۱۳هـ) ص۵۱
تأیید عمل بلال بن الحارث توسط عمر بن الخطاب
ممکن است کسی اشکال کند که عمل بلال بن الحارث و خواب او برای ما حجت نیست و نمیتواند دلیل بر مشروعیت توسل به قبور باشد.
در پاسخ میگوییم: اگر عمل بلال بن الحارث برای شما حجت نباشد، تأیید عملکرد او توسط عمر بن خطاب قطعا برای شما حجت است.
زیرا وقتی بلال بن الحارث نزد عمر بن خطاب آمد و ماجرای توسل به قبر رسول خدا و خواب دیدن آن حضرت را برای او تعریف کرد، عمر بن خطاب با گریه کردن و اشک ریختن عمل او را تأیید کرد.
از علمای وهابی میپرسیم که آیا عمر بن خطاب به اندازه شما با عقاید اسلامی و قرآنی آشنا نبود؟
آیا عمر بن خطاب نمیدانست که توسل به قبر شرک است؛ اما شما بهتر از او میفهمید و توسل به قبر را شرک میدانید؟
از آن جایی که نهی از منکر بر هر مسلمانی واجب است، اگر عمل بلال بن حارث شرک، بدعت و گمراهی بود، باید عمر بن خطاب به او گوشزد میکرد.
حصنی دمشقی، یکی از بزرگان اهل سنت روی همین نکته تأکید کرده و گفته است که عدم نهی عمر، دلیل بر تأیید عملکرد بلال بن حارث توسط او بوده است:
فهذا رجل مبارک قد أتی قبره صلی الله علیه وسلم وطلب الإستسقاء منه صلی الله علیه وسلم فلو کان ذلک جهلا وضلالا وشرکا لمنعه عمر رضی الله عنه.
این مرد مبارک، نزد قبر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم آمد و از آن حضرت طلب باران کرد؛ پس اگر این کار او جهل، گمراهی و شرک بود، میبایست عمر آن را نهی میکرد.
الحصنی الدمشقی، تقی الدین أبی بکر (متوفای۸۲۹هـ، دفع شبه من شبه وتمرد، ج۱، ص۹۴، دار النشر: المکتبة الأزهریة للتراث – مصر
آیا علمای وهابی میتوانند بگویند که عمر بن خطاب نهی از منکر را ترک کرده و مسلمانان را از شرک باز نداشته است؟
از طرف دیگر علمای وهابی تصریح کردهاند که بزرگترین گناه بنی اسراییل که سبب شد خداوند آنان را لعن کند، ترک نهی از منکر بود.
بن باز مفتی اعظم سابق عربستان سعودی در این باره مینویسد:
وأصل المعروف توحید الله، والإخلاص له، وأصل المنکر الشرک بالله، وعبادة غیره. وجمیع الرسل بعثوا یدعون الناس إلی توحید الله، الذی هو أعظم المعروف، وینهون الناس عن الشرک بالله، الذی هو أعظم المنکر. ولما فرط بنوا إسراییل فی ذلک وأضاعوه، قال الله جل وعلا فی حقهم: {لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَایِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ}[المایده/۷۸] ثم فسر هذا العصیان فقال سبحانه: {کَانُوا لا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِیْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ}[المایده/۷۹]، فجعل هذا من أکبر عصیانهم واعتدایهم، وجعله التفسیر لهذه الآیة: {ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ * کَانُوا لا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ}، وما ذلک إلا لعظم الخطر فی ترک هذا الواجب.
اصل معروف، یکتا پرستی و اخلاص در آن است، اصل منکر شرک به خداوند و عبادت غیر خدا است. تمام پیامبران فرستاده شدهاند تا مردم را به سوی یکتاپرستی که بزرگترین معروف است دعوت کرده و از شرک به خداوند که بزرگترین منکر است، نهی نمایند.
هنگامی که بنی اسراییل در امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی کردند و آن را ضایع نمودند، خداوند در باره آنان فرمود:
«کافران بنی اسراییل، بر زبان داوود و عیسی بن مریم، لعن (و نفرین) شدند! این بخاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز مینمودند.»
سپس خداوند این گناه را تفسیر کرده و فرمود:
«آنها از اعمال زشتی که انجام میدادند، یکدیگر را نهی نمیکردند چه بدکاری انجام میدادند!»
پس خداوند عدم نهی از منکر را بزرگترین گناه و سرکشی آنان معرفی کرده و آن را تفسیر این آیه قرار داد.
http://www.binbaz.org.sa/mat/۸۲۷۱
آیا علمای وهابی میتوانند بگویند که عمر بن خطا، با ترک نهی از منکر، مشمول این آیه شده که بن باز به آن استدلال کرده است؟
همچنین در سایت اسلام ویب که از سایتهای مرکزی وهابی ها به شمار میرود در بخش مرکز الفتوا تحت عنوان «وجوب الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر والالتزام بضوابطه» فتوای شماره: ۱۲۸۹۹۰ در تاریخ: السبت ۲۶ ذو القعدة ۱۴۳۰ - ۱۴-۱۱-۲۰۰۹ نوشته است:
الحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه، أما بعـد:
فالأمر بالمعروف والنهی عن المنکر أصل من أصول الدین، کما یقول الغزالی، وهو واجب فی الجملة، وحکی النووی وابن حزم الإجماع علی ذلک. فالسکوت عند رؤیة ارتکاب المنکر المتفق علی تحریمه حرام، والنهی عنه واجب.
امر به معروف و نهی از منکر، اصلی از اصول دین است؛ همانطور که غزالی گفته است. امر به معروف و نهی از منکر بالجمله واجب است. نووی و ابن حزم اجماع بر آن را حکایت کردهاند؛ پس سکوت کردن در زمان ارتکاب یک عمل منکر که بر حرمت آن اتفاق شده باشد، حرام و جلوگیری از آن واجب است.
http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=۱۲۸۹۹۰
آیا علمای وهابی میتوانند بپذیرند که عمر بن خطاب اصلی از اصول دین را که تمام علما بر آن اتفاق دارند، ترک کرده است؟!!
بنابراین، عدم نهی عمر بن حطاب، بهترین دلیل بر این است که او از عمل بلال بن الحارث شرک نفهمیده است و توسل به قبر و درخواست حاجت از آن را شرک، بتپرستی و قبر پرستی نمیدانسته است.
ابن تیمیه حرانی: درخواست حاجت از مرده، قبر پرستی نیست
سخن ابن تیمیه که در بحث توسل خون و مال شیعه را مباح و خودشان را کافر و مشرک میداند، در باره روایت توسل بلال بن حارث، شنیدنی است. و باید دید که در این جا چگونه ریشتههای بافته شده خود را پنبه میکند و چگونه به حقیقتی که باید ابتدا معتقد میشد، در این جا اعتراف کرده است.
وی ابتدا روایات متعددی در باره حرمت سجده بر قبر پیامبران و صالحان بیان میکند؛ از جمله مینویسد:
ثم بنی عمر بن عبد العزیز علی ذلک هذا البناء الظاهر وعمر بن عبد العزیز زواه لیلا یتخذه الناس قبلة تخص فیه الصلاة من بین مسجد النبی وذلک أن رسول الله قال کما حدثنی عبد العزیز بن محمد عن شریک بن عبد الله بن أبی نمر عن أبی سلمة بن عبد الرحمن قاتل الله الیهود اتخذوا قبور أنبیایهم مساجد وحدثنی مالک بن أنس عن زید بن أسلم عن عطاء بن یسار أن رسول الله قال اللهم لا تجعل قبری وثنا یعبد اشتد غضب الله علی قوم اتخذوا قبور أنبیایهم مساجد
فهذه الآثار إذا ضمت إلی ما قدمنا من الآثار علم کیف کان حال السلف فی هذا الباب وأن ما علیه کثیر من الخلف فی ذلک هو من المنکرات عندهم
سپس عمر بن عبد العزیز بر قبر آن حضرت این بنای بلند را ساخت. و عمر بن عبد العزیز قبر آن حضرت را در یک زاویه قرار داد تا مردم آن را به عنوان قبله نماز خود در مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار ندهند.
این کار عمر بن عبد العزیز به این دلیل بود که رسول خدا صلی الله علیه فرموده بود: خداوند یهود را نابود کند که قبرهای پیامبران خود را مسجد قرار دادند.
و مالک بن أنس از زید بن أسلم از عطاء بن یسار نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: خدایا! قبر مرا بتی قرار نده که عبادت شود، غضب خداوند بر قومی که قبرهای پیامبران خود را مسجد قرار دادند، تشدید میشود.
اگر این آثار با آن چه که پیش از این بیان کردیم، در کنار هم قرار گیرند، وضعیت گذشتگان و کسانی که پس از آنها آمدند در این باب روشن میشود که از نظر آنها چنین کارهایی منکر بوده است.
سپس در ادامه وقتی میبیند که اگر این روایات درست باشد، باید عده زیادی از اصحاب که به قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله توسل کردهاند و از قبر آن حضرت حاجت خواستهاند، مشرک قلمداد شوند؛ بر این قانون کلی یک تبصره زده و تصریح میکند که توسل صحابه به قبر پیامبر و همچنین توسل عدهای از مسلمانان به قبور صالحان و مؤمنان، قبر پرستی و بت پرستی محسوب نمیشود؛ بلکه اگر پیامبر و صالحان به زائران خود حاجت میدادهاند، به این دلیل بوده که در صورت حاجت نگرفتن، ایمان زائران به خطر میافتاده است:
ولا یدخل فی هذا الباب ما یروی من أن قوما سمعوا رد السلام من قبر النبی صلی الله علیه وسلم أو قبور غیره من الصالحین وأن سعید بن المسیب کان یسمع الأذان من القبر لیالی الحرة ونحو ذلک
فهذا کله حق لیس مما نحن فیه والأمر أجل من ذلک وأعظم
وکذلک أیضا ما یروی أن رجلا جاء إلی قبر النبی صلی الله علیه وسلم فشکا إلیه الجدب عام الرمادة فرآه وهو یأمره أن یأتی عمر فیأمره أن یخرج فیستسقی الناس فإن هذا لیس من هذا الباب ومثل هذا یقع کثیرا لمن هو دون النبی صلی الله علیه وسلم وأعرف من هذه الوقایع کثیرا
وکذلک سؤال بعضهم للنبی صلی الله علیه وسلم أو لغیره من أمته حاجته فتقضی له فإن هذا قد وقع کثیرا ولیس هو مما نحن فیه.
وعلیک أن تعلم أن إجابة النبی صلی الله علیه وسلم أو غیره لهؤلاء السایلین لیس مما یدل علی استحباب السؤال فإنه هو القایل صلی الله علیه وسلم إن أحدکم لیسألنی مسألة فأعطیه إیاها فیخرج بها یتأبطها نارا فقالوا یا رسول الله فلم تعطیهم قال یأبون إلا أن یسألونی ویأبی الله لی البخل.
وأکثر هؤلاء السایلین الملحین لما هم فیه من الحال لو لم یجابوا لاضطرب إیمانهم کما أن السایلین له فی الحیاة کانوا کذلک وفیهم من أجیب وأمر بالخروج من المدینة
آن روایاتی که میگویند، گروهی از قبر رسول خدا صلی الله علیه وسلم یا از قبور صالحان، پاسخ سلام را شنیدهاند و یا سعید بن مسیب از قبر آن حضرت صدای اذان را شنیده، داخل در این باب «قبر پرستی و بت پرستی» نیست.
بلی این موارد حق است و ما در صدد بیان انکار آن نیستیم؛ بلکه سخن بالاتر از آن است.
و نیز این چنین است (حق است و قبر پرستی و بت پرستی نیست) آن روایتی که میگوید: در سال رماده، شهر مدینه گرفتار خشکسالی شد، مردی به نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و از خشکسالی و قحطی شکایت نمود، اما پیامبر (در عالم خواب) به وی دستور داد که نزد عمر بیاید و به او بگوید که برای طلب باران بیرون شود ؛ زیرا این مورد نیز از این باب (قبر پرستی و بت پرستی) نیست.
همانند این قضیه برای کسانی دیگری که مقام شان از آن حضرت پایین تر هستند نیز اتفاق افتاده و ما از آنها مطلع هستیم..
و همچنین درخواست حاجت برخی از مردم از رسول خدا صلی الله علیه وآله یا از افراد دیگری از امت او، و برآورده شدن حاجات آنانان، زیاد اتفاق افتاده و هیچ کدام از آنها شامل موضوع بحث ما نمیشوند (قبر پرستی و بت پرستی نیستند).
و تو باید بدانی که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا دیگران، حاجت مردم را برآورده کردهاند، دلیل بر استحباب طلب حاجت از آنان نیست؛ زیرا خود حضرت فرمود: اگر یکی از شما از من درخواستی بکند، من خواسته اش را بر آورده کنم و پس از آن بیرون رود، آتش زیر بغلش کرده است. گفتند: ای رسول خدا! پس چرا به آنها عطا میکنید؟ فرمود: آنها از این که از من درخواست بکنند ابایی ندارند و خداوند هم مرا بخیل قرار نداده است.
بسیاری از این حاجت مندان، اصرار زیادی میکردند و اگر رسول خدا صلی الله علیه واله حاجت آنان را ندهد، ایمان شان متزلزل میشد؛ همانگونه که درخواست کنندگان از ایشان در زمان حیات ایشان این گونه بوده اند...
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، ج ۱، ص ۳۷۳، تحقیق: محمد حامد الفقی، دار النشر: مطبعة السنة المحمدیة – القاهرة، الطبعة: الثانیة۱۳۶۹
از ین کلام ابن تیمیه چندین نکته بسیار مهم قابل استفاده است:
<!--[if!supportLists]-->۱. <!--[endif]-->عمر بن عبد العزیز بر قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله بنای بلندی ساخت؛ پس اگر بنا بر روی قبور، شرک، بدعت و حرام باشد، عمر بن عبد العزیز که جزء خلفای راشدین اهل سنت و وهابیت محسوب میشود، باید مشرک، بدعت گذار باشد
<!--[if!supportLists]-->۲. <!--[endif]-->پیامبران و حتی صالحان، بعد از مرگ صدای حاجتمندان را میشنوند و میتوانند حاجت آنان را برآورده سازند و این کار بسیار اتفاق افتاده و خود ابن تیمیه نیز از این قضایا مطلع است؛
<!--[if!supportLists]-->۳. <!--[endif]-->توسل به قبور و حاجت خواستن از صاحب قبر، اشکالی ندارد، قبر پرستی و بت پرستی محسوب نمیشود؛
<!--[if!supportLists]-->۴. <!--[endif]-->اگر پیامبران و صالحان حاجت زائران خود را برآورده میکنند، به این دلیل است که این حاجتمندان بسیار اصرار میکردند و اگر حاجت خود را نمیگرفتند، ممکن بود که ایمانشان را از دست بدهند.
این استدلال ابن تیمیه هم اکنون نیز مصداق دارد، مسلمانان با توجه به شناختی که از اشرف مخلوقات خداوند دارند، از او طلب حاجت میکنند و اگر حاجت خود را از آن حضرت نگیرند، به همه چیز شک میکنند و ممکن است ایمانشان متزلزل شود؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله و صالحان هم اکنون نیز میتوانند حاجت بدهند و قطعا خواهند داد.
حال از ابن تیمیه باید سؤال نمود که اگر توسل صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله، به قبر آن حضرت و درخواست حاجت توسط آنها از قبر پیامبر و همچنین قبور صالحان، حق و مورد قبول شما باشد، ومقام و موقعیت رسول خدا و اولیای الهی نیز به گونه ای است که هیچ کسی را دست خالی رد نمیکنند، چرا مسلمانان را در توسل به رسول خدا، ائمه طاهرین و صالحان کافر و مشرک میخوانید؟
به راستی دلیل این برخورد دوگانه ابن تیمیه و پیروان آن با نصوص تاریخی چیست؟
چرا صحابه با توسل به قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله مشرک نمیشوند؛ اما مسلمانان با پیروی از عملکرد صحابه مشرک میشوند؟
اگر از دیدگاه شما، صرف توسل به آنها شرک آور باشد، آیا این صحابه و خود خلیفه که متوسل شده اند، به نظر شما کافر و مشرک نیستند؟
سخن حصنی دمشقی را باید یک بار دیگر در پایان برای نتیجه این نوشتار تکرار کرد:
فهذا رجل مبارک قد أتی قبره صلی الله علیه وسلم وطلب الإستسقاء منه صلی الله علیه وسلم فلو کان ذلک جهلا وضلالا وشرکا لمنعه عمر رضی الله عنه.
این مرد مبارک، نزد قبر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم آمد و از آن حضرت طلب باران کرد؛ پس اگر این کار او جهل، گمراهی و شرک بود، میبایست عمر آن را نهی میکرد.
الحصنی الدمشقی، تقی الدین أبی بکر (متوفای۸۲۹هـ، دفع شبه من شبه وتمرد، ج۱، ص۹۴، دار النشر: المکتبة الأزهریة للتراث – مصر
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
موسسه حضرت ولیعصر(عج)