مقدمه
تقیه از جمله باورهای مسلّم شیعی است که در مکتب اهل بیت علیهمالسّلام نیز بسیار به آن توجه شده چنانکه پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله فرمودند:
إِنَّ التَّقِیَّةَ مِنْ دِینِ اللَّهِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَه[۱]
همانا تقیه (بخشی) از دین خداست و دین ندارد هر آنکه تقیه ندارد.
و نیز امام باقر علیهالسّلام فرمودند:
التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَایِی وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ[۲]
تقیه از دین من و دین پدران من است و ایمان ندارد آنکه تقیه ندارد.
مقوله تقیه در طول تاریخ مورد حملات گروههای مختلف- از جمله وهابیان- قرار گرفته است.
هدف این مقاله پاسخ به یکی از پرسشهای وهابیت پیرامون موضوع تقیه میباشد. این پرسش در کتاب «۱۸۷ سؤال برای هدایت جوانان شیعه» مطرح شده که در ادامه به شرح آن میپردازیم:
متن پرسش
«میبینیم که پیامبر با اینکه در شرایط بسیار سختی قرار میگیرد با این حال تقیه نمیکند اما شیعه ادعا میکنند که نه دهم دین تقیه است! و میگویند که ائمه تا حدود زیادی از تقیه استفاده کردهاند سؤال این است که چرا آنها از جدّ خود پیامبر پیروی نکردند!»
بازنویسی پرسش
میتوان پیام این پرسش را در دو نکته اصلی خلاصه کرد:
- پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله -حتی در شرایط بسیار سخت- تقیه نکرده اند.
- نمیتوان ادعای شیعه مبنی بر تقیه ائمه علیهمالسّلام را پذیرفت. چرا که ایشان در همه امور پیرو پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله بوده اند. به بیان دیگر چون رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله تقیه نکرده اند امامان علیهمالسّلام نیز هیچگاه به آن ملتزم نبوده اند.
دور نمای پاسخ
برای ردّ دو پیش فرض مطرح شده دو پاسخ کلّی ارائه میکنیم:
- برای پاسخ به پیش فرض اول نیم نگاهی به سیره پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله میاندازیم و نشان میدهیم در همین اندکی که نمونه بسیار است ادّعای نویسنده بیجاست و پیامبر خود تقیه میکردهاند. در این زمینه سعی گردیده از منابع خود اهلتسنّن نیز استفاده شود تا روشن شود که ادّعای پرسشگر سنّی با مفاد موجود در کتب خودشان نیز ناسازگار است.
- برای پاسخ به پیش فرض دوم باید به یک اصل مهم در عمل به تقیه اشاره کنیم عمل به تقیه نیازمند تحقّق شرایط و مقدمات است. حتی اگر پیامبر در دوران حیاتشان تقیه نکرده باشند تقیهکردن امامان با تقیهنکردن پیامبر منافاتی ندارد چه بسا شرایط تقیه هرگز برای پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله احراز نشده باشد و در مقابل شرایط عمل به تقیه برای ائمه علیهمالسّلام به وجود آمده باشد. به عبارت دیگر تقیه ائمه علیهمالسّلام منافاتی با پیروی از پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله ندارد.
تقیه در سیره پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله
تقیه سیاستی حاکم در سیره پیامبر صلّیاللهعلیهوآله
یکی از موارد رعایت تقیه حفظ کردن دین است از ضرر. گاهی برای حفظ ایمان طرف مقابل باید تقیه کرد مثلاً حقایق و معارف دینی باید به میزان فهم افراد در اختیارشان قرار گیرد چرا که بیش از آن ممکن است افراد را به وادی انکار بکشاند. اینکه طرف مقابل حقیقتی را بشنود ولی آن را نپذیرد و منکر شود خود نوعی ضرر است و چه ضرری بالاتر از اینکه ایمان فردی دچار خدشه شود.
مکرّر شنیدهایم که رسولان الهی امر شدهاند به میزان عقل و فهم مردم با ایشان سخن بگویند چنانچه امام صادق علیهالسّلام میفرمایند:
مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلّیاللهعلیهوآله الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّیاللهعلیهوآله: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ.»[۳]
هیچگاه رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) با کنه خِرد خود با بندگان خدا سخن نگفت رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) فرمود: ما گروه پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقل و خرد آنها سخن گوییم.
با توجّه به این فرمایش پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله –که بارها و بارها به این اصل تأکید فرموده اند[۴]- میتوان گفت که انبیای الهی در مواجهه با مردم تقیه را رعایت میکردند بهره مردمان از عقل و فهم به یک میزان نبوده و پیامبران تمام حقایق و معارف را به همگان به یک میزان اعطا نمیکردند.
انبیا و اولیای الهی در اعطای علم به بندگان با دقّت عمل میکردند. ایشان معارف و حقایق را در یک سطح در اختیار همه مردم نمیگذاشتند همه بندگان تحمّلِ پذیرش همه سطوح معارف را نداشته و بیان برخی سطوح معارف دینی ممکن است برای بعضی قابل هضم نباشد و به انکار آنها منتهی شود.
پس میتوان ادعا کرد که «اعطای علم به میزان عقل و فهم مخاطبان» نوعی تقیه است که در سیره رسول خدا و سایر انبیا علیهمالسّلام به چشم میخورد.
به فرمایش امام صادق علیهالسّلام در اینباره توجه کنید:
عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السّلام قَالَ: ذُکِرَ التَّقِیَّةُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْنَهُمَا فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَایِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعَالِمِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ قَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلِذَلِکَ نَسَبَهُ إِلَیْنَا.[۵]
امام صادق علیه السلام فرمود: روزی نزد علی بن الحسین علیهماالسّلام سخن از تقیه پیش آمد آن حضرت فرمود: به خدا اگر ابو ذر میدانست آنچه در دل سلمان بود او را میکشت. در صورتی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله میان آن دو برادری برقرار کرد پس در باره مردم دیگر چه گمان دارید همانا علم علما صعب و مستصعب است جز پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب یا بنده مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده طاقت تحمل آن را ندارد سپس فرمود: و سلمان از این رو از جمله علما شد که او مردیاست از ما اهل بیت و به همین جهت او را به ما نسبت داده است.
با دقّت در متن حدیث مییابیم معارفی به جناب سلمان اعطا شده است که ابوذر آنها را نمیداند. و اینکه همه چیز به ابوذر گفته نشده از باب تقیه است. نکته مهم در فرمایش امام علیهالسّلام این است که علم علما صعب مستصعب است و دیگران نمیتوانند تحمّل کنند.
این مثال نشان میدهد تقیهای که نزد شیعه مطرح است نه تنها در سیره پیامبر سابقه داشته بلکه سیاستی حاکم بر نحوه تعامل پیامبر اکرم و سایر انبیا با مخاطبانشان بوده است.
تقیه پیامبر اکرم در عدم اصلاح کعبه
بخاری در صحیحش مینویسد:
از عایشه روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)[۶] به او فرمود: اگر قوم تو تازه از کفر جدا نشده بودند دستور میدادم که کعبه را خراب کنند و آن مقدار از کعبه را که از آن بیرون مانده است وارد آن میکردم و کف آن را با زمین همسطح و برای آن دو در از شرق و غرب قرار میدادم و آن را مانند زمان حضرت ابراهیم درست میکردم.[۷]
ابن ماجه قزوینی نیز مینویسد:
از عایشه روایت شده است که گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حجر (اسماعیل) سؤال کردم فرمود: داخل خانه کعبه است پرسیدم پس چرا آن را وارد کعبه نکردهاند
فرمود: نتوانستند سرمایه این کار را تأمین کنند.
گفتم: چرا در آن این مقدار بالاست که تنها با نردبان به آن میتوان رسید
فرمود: قوم تو این گونه کردند تا هر آن کس را میخواهند به کعبه وارد کنند و جلوی هرکس را که خواستند بگیرند. و اگر این نبود که قوم تو تازه از کفر جدا شدهاند ـ زیرا میترسم که دلهای ایشان (از دین) رمیده شود ـ [۸]در این مورد که کعبه را تغییر داده و آن مقدار را که از آن بیرون مانده است وارد کعبه نمایم و در آن را با زمین یکسان کنم تصمیم میگرفتم. [۹]
مواردی دیگر از تقیه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
- پیامبر خدا صلّیاللهعلیهوآله در سه سال اول بعثت دعوت خویش را علنی نفرمودند و به همراه امیرالمؤمنین علیهالسّلام و حضرت خدیجه سلاماللهعلیها دین خود را کتمان نمودند.[۱۰]
- پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله فضایل امیرالمؤمنین علیهالسّلام را کتمان میکردند چرا که میترسیدند مردم دربارۀ امیرالمؤمنین علیهالسّلام به غلو گرفتار شوند.[۱۱]
- خدای متعال به پیامبراکرم صلّیاللهعلیهوآله امر فرمود بخشی از آنچه در معراج به ایشان تعلیم داده شده را از صحابۀ خود پنهان کنند.[۱۲]
- پیامبر خدا صلّیاللهعلیهوآله به امر پروردگار با منافقان ازدواج کردند.[۱۳]
- پس از کارشکنی منافقان در جنگ تبوک پیامبراکرم صلّیاللهعلیهوآله برای حفظ دین و جلوگیری از کودتای دینی نام منافقان را ذکر نکردند.[۱۴]
- رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله در ضمن ابلاغ آنچه از سوی خداوند نازل شده بود تقیه کردند چرا که از جاهلیت امّت و ایجاد فتنه خوف داشتند.[۱۵]
- پیامبر خدا صلّیاللهعلیهوآله در افشای نام امامان فرقههای ضلالت و باطل به جناب سلمان رضیاللهعنه تقیه کردند.[۱۶]
- رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله نام همسرانشان را- که خدا به ایشان خبر دادهبود از جمله زینب همسر زید- کتمان فرمودند چرا که از سخن منافقان بیم داشتند. تفسیر آیه «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیه» گویای همین مطلب است.[۱۷]
- آیه «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیم»[۱۸] در وجوب تقیه بر پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله نازل شدهاست.[۱۹]
- پیامبرخدا صلّیاللهعلیهوآله به مدارا کردن با مردم امر شدند.[۲۰]
- نزول آیه «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها»[۲۱] در زمانی بود که پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله در مکّه با صدای بلند نماز خواندند مشرکان از محل حضور ایشان با خبر شده و ایشان را اذیت کردند.[۲۲]
شواهد فوق نشان میدهد که بر خلاف ادعای مستشکل رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله تقیه میکردهاند پس ادعای مخالف مبنی بر اینکه پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله حتی در شرایط سخت نیز تقیه نکردهاند مردود است.
شرط لازم در عمل به تقیه
در بخش دوم این پرسش نویسنده یک تناقض را در باور شیعیان مطرح میکند. او مدعی است چون پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله تقیه نکرده اند و ائمه علیهمالسّلام نیز خلاف ایشان عمل نمیکردهاند لذا اعتقاد شیعیان به تقیه ائمه علیهمالسّلام باوری ناصحیح است چرا که این باور به عدم پیروی ائمه علیهمالسّلام از پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله منجر خواهد شد.
در رد این باور نادرست میگوییم عمل به برخی از دستورات دینی نیازمند احراز شرایط و مقدّمات است. جهاد حج پرداخت زکات تیمم نماز آیات از این دسته اند. مثلاً: اگرچه در دین اسلام جهاد در راه خدا بسیار سفارش شده است ولی ممکن است فرد با ایمانی در تمام دوران زندگی خود یک بار هم به جهاد در راه خدا نرفته باشد. زیرا عمل به این حکم الهی نیازمند تحقّق شرایطی است. حج واجبی از احکام دینی است اما وجوب آن مشروط به تحقق شرایطی است مثلاً بر کسی که استطاعت مالی نداشته باشد حج واجب نخواهد شد. وضو برای نماز واجب است اما در صورتی که آب در دسترس باشد و آب برای فرد ضرر نداشته باشد. همچنین روزه در شرایطی که به سلامت فرد ضرر زند ساقط میشود و... پس نمیتوان گفت به صرف اینکه یک حکم در دین اسلام وضع شدهاست مسلمانان و در مرتبه بالاتر پیامبر و ائمه علیهمالسّلام حتماً به آن عمل کردهاند چراکه شاید آن حکم منوط به تحقق شرایطی باشد و آن شرایط برای حضرات پیش نیامده باشد.
تقیه هم مانند احکام ذکر شده اگر چه یک دستور دینی بافضیلت است اما برای عمل به آن احراز شرایط خاصی لازم میباشد. پیامبر و ائمه علیهمالسّلام نیز در صورت وجود این شرایط تقیه کرده اند و در مواردی هم- به دلیل عدم احراز شرایط- به این حکم الهی عمل نکردهاند.
بنابراین حتّی اگر با این گزارش مواجه شویم که ائمه علیهمالسّلام بسیار تقیه کردهاند و پیامبر اصلاً تقیه نکردهاند مشکلی ایجاد نخواهد شد شاید هیچگاه شرایط عمل به تقیه برای پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله به وجود نیامده باشد و بالعکس برای ائمه علیهمالسّلام به وفور پدید آمده باشد. به تعبیر دیگر اگر روایات معتبر شیعه گویای این هستند که ائمه علیهمالسّلام بسیار تقیه میکردند میپذیریم چرا که اقتضای شرایط زندگیشان بوده است. حال با وجود اینکه به تقیه ائمه معتقدیم چنانچه- به اشتباه- قایل شویم پیامبر به هیچ عنوان در طول حیات خویش تقیه نکرده اند باز هم تناقضی بین عملکرد امامان و پیامبر پدید نیامده است. در این صورت میگوییم هرگز شرایط عمل به تقیه برای پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله به وجود نیامده و بالعکس برای ائمه علیهمالسّلام به وفور پدید آمده است.
نتیجهگیری
اینکه ائمه علیهمالسّلام تقیه را نه دهم دینداری معرّفی کردهاند نشانگر اهمّیت و جایگاه ویژه تقیه در دین اسلام است. تقیه از جمله دستورات الهی است که عمل به آن نیازمند تحقّق شرایط میباشد. ما در سیره پیامبر و اهل بیت علیهمالسّلام عمل به این وظیفه مهم را «در صورت احراز شرایط» شاهد هستیم. پس اگر گفته شود ائمه علیهمالسّلام بسیار تقیه میکردند و پیامبر اصلاً تقیه نکردهاند حتی اگر تقیهنکردن پیامبر ادعایی صحیح هم باشد باز هم تناقضی در عملکرد امامان و پیامبر پدید نمیآیدچون در این صورت شرایط عمل به تقیه برای پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله محقّق نشده و بالعکس این شرایط به فور برای ائمه علیهمالسّلام پدید آمده است.
البته مصادیق عمل به تقیه در سیره پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله به قدری است که علمای عامه نیز از آن چشم پوشی نکرده و در کتب خود نقل کردهاند. چه خوب است ما مسلمانان نیز به تأسی از پیامبر گرامی اسلام و ائمه علیهمالسّلام در شرایطی که تقیه لازم است به این وظیفه الهی خویش عمل کنیم.
[۱] بحار الانوار۳۰/۳۲۷
[۲] الکافی۲/۲۱۹
[۳] الکافی۸/۲۶۸
[۴] مرآة العقول۱/۷۶ بحار الانوار۱/۸۵ با همین مضامین: مستدرک الوسایل۱۱/۲۰۸ عوالی اللیالی۴/۱۹
[۵] الکافی۱/۴۰۱
[۶] از آنجا که عبارت عیناً برگرفته از ماخذ اصلی است نام مقدس پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله به صورت کامل تکریم نشدهاست.
[۷] صحیح البخاری۲/۵۷۴ (۲/۱۵۶ طبق مکتبه اهل البیت علیهمالسّلام)
و با همین مضامین: صحیح البخاری۲/۵۷۳ ۳/۱۲۳۲ ۴/۱۶۳۰ (۲/۱۵۶ ۴/ ۱۱۸ طبق برنامه مکتبه اهل البیت علیهم السّلام).
[۸] وَلَوْلاَ أَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثُ عَهْدٍ بِکُفْرٍ مَخَافَةَ أَنْ تَنْفِرَ قُلُوبُهُمْ....
[۹] سنن ابن ماجه۲/۹۸۵
[۱۰] بحارالانوار۱۸/۱۸۸ ۲۵/۷۱
[۱۱] پیامبراکرم صلّیاللهعلیهوآله در موارد مختلفی فضایل امیرالمؤمنین علیهالسّلام را کتمان کردند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم: پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله فضیلت امیرالمؤمنین علیهالسّلام را کتمان کردند چرا که از غلو امّت درباره او – همانند غلو نصاری درباره عیسی علیهالسّلام- خوف داشتند: بحارالانوار۴۱/۹۲ پیامبراکرم صلّیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمودند: «...اگر نه این بود که مردمی از امّت من در باره تو بگویند آنچه را نصاری در باره مسیح گفتند قطعاً امروز سخنی را در شأن تو میگفتم که بعد از این به هر جمعیتی برخورد کنی خاک زیر پایت و زیادی آب وضویت را برای معالجه و شفای امراض بگیرند ولی همین قدر تو را بس است که تو از من هستی و من از تو تو از من ارث میبری و من از تو و تو نسبت به من چون هارون هستی نسبت به موسی با این فرق که بعد از من پیامبری نیست»: بحارالانوار ۳۷/۲۷۲ ۳۸/۲۴۷ ۳۹/۱۸ ۶۵/۱۳۷ با همین مضامین: بحارالانوار۱۰/۲۱۶ ۲۱/۷۹ ۲۵/۲۸۴ ۳۵/۳۱۵ ۳۶/۱۷۸ ۴۰/۱۰۵۴۱/۱۸۱ و....
[۱۲] بحارالانوار۳۷/۳۱۹
[۱۳] تفصیل وسایل الشیعه۸/۳۰۱
[۱۴] بحارالانوار۲۱/۲۴۷
[۱۵] بحارالانوار۳۷/۱۴۰و ۱۶۵و ۱۷۰و.... با همین مضامین: بحارالانوار۳۷/۱۲۶و ۱۵۵و ۱۶۵و....
[۱۶] بحارالانوار ۲۸/۱۰
[۱۷] بحارالانوار ۲۲/۲۱۷
[۱۸] فصلت (۴۱)/۳۴
[۱۹] بحارالانوار۲۴/۴۷
[۲۰] بحارالانوار ۱۳/۱۳۵
[۲۱] اسراء (۱۷)/۱۱۰
[۲۲] تفصیل وسایل الشیعه ۸/۳۹۷
/