یکی از پرسش‌های نظری که در حوزه عرفان و تصوف مطرح است این است که تصوف و عرفان چه تفاوت‌ها و اشتراک‌هایی با یکدیگر دارند. آیا این‌ها دو مکتب متفاوت را شامل می‌شوند و یا اینکه یکی روش رسیدن به دیگری است. این مقال به این پرسش جواب می‌دهد.

عارفان در مسائل مربوط به عرفان همانند توحید، فنا، عشق و محبت، فقر، اخلاص و رضا، در مواردی موقعیت خاص مخاطب را در نظر گرفته اند – مثلا در برابر جاه طلبان بر ذم جاه تاکید کرده اند و در برابر مال دوستان بر ذم مال – لذا ممکن است در پاسخ یک سوال بیانات گوناگونی داشته باشند. در مواردی بر اساس موقعیت معرفتی و سلوکی خود سخن گفته اند که طبعا سخنان مقام توکل با سخنان مقام رضا فرق خواهد داشت.

نکته‌ی مهم این است که عرفای دوره‌های اولیه با اصطلاحات رسمی و عنوان‌های اساسی موفق و روش تعریف که بعدها در مراحل مختلف سیر تصوف و عرفان پدید آمد، آشنایی چندانی نداشتند.
بعد از قرن ششم، تعالیم عرفانی انتظام می‌یابد و به عنوان نمونه می‌توان به تعریفی که داود بن محمود بیصری از عرفای بنام و شاگرد ملاعبدالرزاق کاشانی اشاره کرد، وی در رساله توحید و نبوت و ولایت می‌گوید: عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدا و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است و معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگناهای قید و بند جزییات و پیوستن به مبدا خویش و اتصاف وی به لغت اطلاق کلیت.

چنان که از تعریف فوق بر می‌آید، محور اساسی در علم عرفان و معروف این علم خدای سبحان از حیث اسماء و صفات است. اما نکته ای که برای فهم بهتر عرفان حایز اهمیت است، توجه به این مسئله است که آیا عرفان و تصوف یک چیزند و یا معانی اصطلاحی آنها با هم فرق می‌کند.

چه در لغت عرفان به معنای شناخت است و تصوف به معنای پشمینه پوشی و آشکار است که این دو معنا با هم فرق دارند. اما دیده می‌شود که از نظر اصطلاحی این دو واژه را به جای هم به کار می‌برند، چنان که به نظر می‌رسد که مترادف باشند.

در خصوص تصوف گفته اند: تصوف نوعی روش است، نوعی طریقه است، پس علم نیست، روش و طریقه است، منتها طریقه ای زاهدانه، بر اساس مبانی شرع و تزکیه نفس و اعراض از دنیا برای وصول بر حق و یر به طرف کمال. پس تصوف طریقه ای است که سالک به آن طریقه به وصول حق نایل می‌شود. منتها این طریقه ویژگی‌هایی دارد که آن را از سایر طرق متمایز می‌سازد.
اولا زاهدانه است، یعنی همراه اعراض از دنیا است، منتها اعراض از دنیا برای وصول به حق، نه اعراض از دنیا و زهدی که زاهدان غیر عارف به قول ابن سینا می‌ورزند و هدفشان به دست آوردن اجر اخروی است، تصوف در زاهدانه بودن با زاهدان شریک است اما طریقه ای است، غیر از روش زهاد، و در عین حال این طریقه مبتنی بر مبانی شرع است.

ویژگی دیگر تصوف و طریقه صوفیانه، این است که مبتنی بر تزکیه نفس و اعراض از دنیاست، تزکیه و اعراضی که هدف آن وصول به حق است نه رسیدن به ثواب و پاداشی.

در این معنا که گذشت ظاهرا تصوف، علم عمل است و خیلی به نظر با عرفان عملی مصداقا یکی به نظر می‌رسد، ولی شاید بتوان تفاوتی میان آنها گذارد و آن این که عرفان عملی عهده دار بیان طریقه تصوف است و نه خود طریقه تصوف، مثل این که بگوییم، پیاده روی طریقه ای برای وصول به مقصود است و این فرق می‌کند با عملی که قواعد و مراحل و شرایط پیاده روی را ذکر می‌کند که از کجا آغاز بشود، چگونه طی شود و به کجا ختم شود.

پس به نظر بیان درستی می‌آید که تصوف صرفا طریقه وصول به حق است. نوعی روش است که این روش وصول به حق با دیگر روش‌های وصول به حق تفاوت می‌کند. اما عرفان یک مکتب فطری است، یک مکتب فلسفی متعالی ژرف است که هدف آن شناختن حق و نیز حقایق امور است و البته روش آن روش فلاسفه نیست، بلکه از راه شهود و اشراق سعی در شناخت حق و حقایق امور دارد.

 

/



سایت شیعه نیوز