طرح سؤال:
شیعه نمیتوانند بیعت کردن ابوبکر و عمر در زیر درخت رضوان با پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- را انکار کنند، و خداوند خبر داده است که او از کسانی که زیر درخت با پیامبر بیعت نموده اند[۹] راضی است و میدانسته که در دلهایشان چه هست، پس چگونه شیعه به خبر الهی کفر میورزند و خلاف آن را میگویند؟!
خداوند چنین فرمودند: ﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً﴾. (الفتح: ۱۸).
پاسخ کوتاه:
۱-بیعت اگر قلبی نباشد خود را نشان خواهد داد، که نشان داد.
۲-آیات دیگر قرآن را رها کردید که اطاعت امر رسول صلی الله علیه و آله را واجب کرده است؟ ماجرای شک خلیفه ی دوم به پیامبر صلی الله علیه و آله را چطور؟
۳-منافقین کسانی بودند که دست بیعت دراز میکردند اما در دل چیز دیگر میپروراندند. مطمیناً منظور آیه به منافقین نیست.
پاسخ تفصیلی:
در جریان بیعت رضوان از قول عمر منقول است که من در هیچ زمانی به مانند زمان صلح حدیبیه به پیامبر شک ننمودم! و در تاریخ نقل است که پس از اینکه خداوند به مسلمانان وعده داد که به زودی به مکه وارد خواهید شد، و کفار مانع ورود مسلمانان در آن سال شدند، عمر در آن زمان حرکاتی از خود نشان داد که نشان از بی اعتقادی وی نسبت به عملکرد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می باشد:
مورخین مینویسند هنگامی که مذاکرات مقدماتی برای نوشتن و تنظیم صلحنامه میان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و سهیل بن عمرو انجام شد عمر از جا برخاست و به نزد ابوبکر - دوست صمیمی خود - آمده و با ناراحتی از او پرسید: مگر این مرد پیغمبر خدا نیست؟
ابوبکر گفت: چرا!
عمر گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟
ابوبکر گفت: چرا.
عمر گفت: مگر اینها مشرک نیستند؟
ابوبکر گفت: چرا.
عمر گفت: پس با این وضع چرا ما زیر بار ذلتبرویم و خواری را برای خود بخریم؟
ابوبکر گفت: هر چه هست مطیع و فرمانبردار وی باش که او رسول خدا است!اما عمر قانع نشد و به نزد آن حضرت آمده و همان سؤالات را تکرار و چون پرسید: پس چرا ما باید زیر بار ذلت و خواری برویم؟
رسول خدا (صل یالله علیه و آله) فرمود: این دیگر امر خداست و من نیز بنده و فرمانبردار اویم و نمیتوانم امر او را مخالفت کنم. عمر گفت: مگر تو نبودی که به ما وعده دادی بزودی خانه خدا را طواف خواهیم کرد؟
فرمود: چرا، من چنین وعده دادم ولی آیا وقت آن را هم تعیین کردم؟و هیچ گفتم که همین امسال خواهد بود؟
عمر گفت: نه.
فرمود: پس به تو وعده میدهم که این کار انجام خواهد شد و ما خانه خدا را طواف و زیارت خواهیم کرد.
عمر دیگر سخنی نگفت و رفت.
و در بسیاری از تواریخ اهل سنت و دیگران است که عمر بارها میگفت: من آن روز در نبوت پیغمبر شک و تردید کردم. (مغازی واقدی ج۲ ص ۶۰۷)
لذا بیعت کردن مسلمانان با پیامبر (صلی الله علیه و آله) شامل همه آنان نبود و این ناراحتی از صلح حدیبیه را خود عمر صراحتا بیان داشته است! و این به معنای عدم رضایت عمر از عملکرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود تا جایی که وقتی فرمان پیامبر مبنی بر تراشیدن سرها صادر شد، او و عده ای دیگر سرباز زدند تا اینکه امیر المومنین علیه السلام سر خود را تراشید تا بقیه نیز این کار را انجام دادند!
نکته مهم در این جریان توجه به این مسئله است که اطاعت از خداوند امری قلبی است که بروز آن در اطاعت از پیامبر خداست و آیه شریفه نیز به آن اشاره میکند که: "و من یطع الرسول فقد اطاع الله" و لذا کسی که از رسول اطاعت نکند از خداوند اطاعت نکرده است.
//
فطرت