بستن دستها در نماز، بدعت یا سنت؟
آیتالله جعفر سبحانی
مستند حکم استحباب، تعداد اندکی از روایات اهل سنت است که علاوه بر ضعف سند، دلالت روشنی نیز بر مدعا ندارند. در میان روایات اهل بیت(علیه السلام) نیز نه تنها هیچ حدیثیآن را تایید نمیکند، بلکه برخی آن را بدعت شمرده است. پس مساله قبض در نماز مردد میان سنت و بدعت است و مقتضای احتیاط به دلیل ضعف دلایل مشروعیت آن ترک این عمل است.
گرفتن دست چپ با دست راست و گذاشتن آن روی سینه به نشانه خضوع در نماز، از مواردی است که استحباب آن میان فقیهان اهل سنت شهرت دارد.
حنفیه در این زمینه گفتهاند: تکتف (دستها را به نشانه خضوع به سینه چسباندن در نماز) مستحب است و واجب نیست و بهتر است مردان، کف دست راست را بر پشت دست چپ و زیر ناف خود بگذارند و زنان دستان خود را روی سینه قرار دهند.
شافعیه معتقدند: تکتف، بر مرد و زن مستحب و بهتر است در نماز، کف دست راست بر پشت دست چپ، زیر سینه و بالای ناف و متمایل به سمت چپ بدن قرار گیرد.
حنابله نیز گفتهاند: تکتف سنت شمرده میشود و بهتر است نمازگزار، کف دست راست خود را بر پشت دست چپ گذاشته، آن را زیر ناف قرار دهد.
مالکیه در این مساله از دیگر مذاهب اهل سنت جدا شده و گفتهاند: در نمازهای واجب، رها کردن دستها مستحب است. گروهی نیز پیش از مالکیه همچون عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیب، سعد بن جبیر، عطاء، ابن جریج، نخعی، حسنبصری، ابن سیرین و برخی دیگر از فقیهان بر این اعتقاد بودند.
لیث بن سعد هم این عقیده را دارد با این تفاوت که گفته است: مگر این که قیام طول بکشد و نماز گزار به زحمت افتد که دراین صورت، قبض جایز است.
از امام اوزاعی نقل شده که نمازگزار بین قبض و رها کردن دستها مخیر است.((۱)) محمد عابد، مفتی مالکیه در حجاز عقیده دارد که رها کردن و بستن دستها در نماز، هر دو سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)است و اگر قیام کسی در نماز طولانی شد، در صورتی که دستهایش رها باشد میتواند یک دست را با دست دیگرش بگیرد. این مفتی مالکی گفته است که رها کردن دستها در نماز اصل و قبض فرع است،((۲)) اما قول مشهور میان شیعه امامیه این است که قبض حرام و مبطل نماز است و از میان آنها، معدودی از فقها مانند حلبی در کافی به کراهت آن نظر دادهاند.((۳))
مذاهب اهل سنت نیز در این مساله گر چه به هر دری زدهاند، اما به دلیل قانع کنندهای نه تنها بر استحباب قبض در نماز، بلکه بر جواز آن هم دست نیافتهاند، بلکه میتوان گفت دلیل بر خلاف دیدگاه آنها وجود دارد و روایاتی که از شیعه واهل سنت در باب کیفیت نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، اشارهای به قبض نکردهاند و ممکن نیست پیامبر اکرم در طول تمام زندگی یا بیشتر آن، چنین عمل مستحبی را ترک کرده باشد. اکنون دو نمونه از این روایات را نقل میکنیم: یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه امامیه نقل شده و هر دو کیفیت نماز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بیان میکنند و در هیچ یک به قبض اشارهای نشده، چه رسد به کیفیت آن.
قبض، بدعتی است که پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)پدیدار شده است. سند ما در این زمینه، دو حدیث صحیح است که یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه روایت شده و هر دو، دلیل قاطعی هستند که سیره پیامبر واهل بیت بر رها کردن دستها در نماز بوده و گرفتن یکی از دو دست به وسیله دیگری به نشانه خضوع در نماز، پس از رحلت رسول خدا ساخته و پرداخته شده است:
الف. حدیث ابو حمید ساعدی: این حدیث را بسیاری از محدثان اهل سنت روایت کردهاند و ما آن را این جا طبق نقل بیهقی نقل میکنیم:
اخبرنا ابوعبداللّه الحافظ فقال ابو حمید الساعدی: انا اعلمکمبصلاة رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) قالوا: لم، ما کنت اکثرنا له تبعا و لا اقد مناله صحبته؟! قال: بلی، قالوا: فاعرض علینا، فقال:
کانرسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) اذا قام الی الصلاة رفع یده حتی یحاذی بهمامنکبیه، ثم یکبر حتی یقر کل عضومنه فی موضعه معتدلا، ثمیقرا، ثم یکبر و یرفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیه، ثم یرکع ویضع راحتیه علی رکبتیه، ثم یعتدل و لاینصب راسه ولایقنع،ثم یرفع راسه فیقول: سمع اللّه لمن حمده، ثم یرفع یدیهحتی یحاذی بهما منکبیه حتی یعود کل عظم منه الی موضعهمعتدلا، ثم یقول: اللّه اکبر، ثم یهوی الی الارض فیجافی یدیهعن جنبیه، ثم یرفع راسه فیثنی رجله الیسری فیقعد علیها ویفتح اصابع رجلیه اذا سجد، ثم یعود، ثم یرفع،
فیقول: اللّه اکبر، ثم یثنی برجله فیقعد علیها معتدلا حتی یرجع او یقر کلعظم موضعه معتدلا، ثم یصنع فی الرکعة الاخری مثل ذلک،ثم اذا قام من الرکعتین کبر و رفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیهکما فعل او کبر عند افتتاح صلاته، ثم یصنع مثل ذلک فی بقیةصلاته حتی اذا کان فی السجدة التی فیها التسلیم اخر رجلهالیسری و قعد متورکا علی شقه الایسر. فقالوا جمیعا: صدقهکذا کان یصلی رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم)،((۴))
ابو عبداللّه حافظ برای ما نقل کرد که ابو حمید ساعدی گفت: من داناترین شما به کیفیت نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستم. به او گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که تو بیشتر از ما با پیامبر نبودهای؟ گفت: آری. به او گفتند: پس آنچه را دیدهای بر ما عرضه کن.
گفت: وقتی رسول خدا میخواست نماز بخواند، دستان خود را تا شانههایش بالا میبرد، آن گاه تکبیر میگفت تا این که هر عضوی از او در جایگاه خود آرام میگرفت، سپس قرایت را آغاز میکرد و پس از پایان قرایت، تکبیر میگفت و دستانش را تا شانههای خود بالا میبرد، آنگاه رکوع میکرد و کف دستان خود را بر زانوانش قرار میداد و آرام میگرفت و سرش را نه بالا میگرفت و نه فرو میانداخت، آن گاه بلند میشد و میگفت: سمع اللّه لمن حمده، سپس دستان خود را تا شانههایش بالا میبرد تا این که هر عضوی از او در جایگاه خود آرام میگرفت و میگفت: اللّه اکبر، آن گاه فرود میآمد و دستانش را مقداری با فاصله از دو پهلو بر زمین میگذاشت، سپس سرش را از زمین برداشته، پای چپش را تا میکرد و روی آن مینشست و هنگامی که به سجده میرفت، انگشتان پاها را از یکدیگر باز میکرد، سپس بر میگشت و پس از آن، سر را از زمین برمیداشت و میگفت: اللّه اکبر.
سپس پایش را تا میکرد و روی آن آرام مینشست، به گونهای که هر عضوی به آرامی در جایگاه خود قرار گیرد، سپس همین روند را در رکعت دوم انجام میداد، آن گاه وقتی رکعت دوم تمام میشد، بر میخاست و تکبیر میگفت و دستانش را تا شانههایش همچون آغاز نماز بالا میبرد و همین اعمال را تا آخر نماز ادامه میداد تا این که سجده آخر را انجام میداد و سپس از سجده آخر به صورت تورک بر نیم تنه چپ مینشست. پس از بیان کیفیت نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله ابو حمید ساعدی، همگی گفتند: «راست گفت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نماز میخواند».((۵))
اموری وجود دارد که درستی این گفتار را روشن میکند:
۱. این که صحابه بزرگ، ابو حمید را تصدیق کردهاند، نشاندهنده قوت حدیث و ترجیح آن بر دیگر ادله است.
۲. ابو حمید ساعدی واجبات و مستحبات نماز را وصف کرد، اما از قبض یادی به میان نیاورد و از حاضران هم کسی به اعتراض و مخالفت لب نگشود، در حالی که حدیث نشانمیدهد آنها آماده مخالفت و یاد آوری بودهاند، زیرا در آغاز نپذیرفتند که ابو حمید، داناترین آنها به کیفیت نماز رسولخدا بوده است، در صورتی که همگی در پایان گفتند:«راست گفتی. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) این چنین نماز میخواند»، و بسیار بعید است آنها که ده نفر و در مقام بحث بودهاند، فراموش کرده باشند.
۳. در چگونگی قرار گرفتن دستها، اصل، رها کردن آنهاست، زیرا رهابودن آنها طبیعی است، پس حدیث هم از آن حکایت دارد.
۴. نمیتوان گفت که این حدیث مطلق است و احادیث قبض آن را مقید میکند، زیرا این حدیث، تمام واجبات و مستحبات و کیفیت کامل نماز را وصف و ذکر کرده و این در حالی است که در معرض تعلیم و بیان بوده، و حذف موردی در آن، خیانت به شمار میرفت و این از راوی و حاضران بعید است.
۵. برخی از صحابهای که در این جمع حضور داشتهاند، از جمله کسانی هستند که حدیث قبض از آنها نقل شده است، اما میبینیم که این جا اعتراض نکردهاند، پس روشن میشود که قبض، یا منسوخ شده یا دست کم از باب تکیه دادن برای کسی است که نمازش به درازا کشیده نه این که از مستحبات نماز باشد، هم چنان که عقیده لیث بن سعد و اوزاعی و مالکچنین است.((۶))
ابن رشد گفته است: علت اختلاف صحابه در این مساله روایاتی است که در آنها نماز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) وصف شده، ولی ذکر نشده که وی در نماز، دست راست را روی دست چپ میگذاشته است.((۷)) این جا پرسشی باقی میماند و آن این که مشهور است مالکیه به قبض قایل نیستند و مالک، امام مالکیه، این کار را ناپسند میدانسته و درالمدونة الکبری آمده است:
مالک، نهادن دست راست روی دست چپ را در نماز، عملی ناپسند شمرده و گفته است که این کار را در نماز واجب سراغ ندارم، در حالی که خود او در الموطا حدیث قبض را از سهل بن سعد روایت کرده و از عبدالکریم بنابی مخارق بصری آورده است که موارد زیر از سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است: اگر حیا نداشته باشی، هر کاری جایز است: قراردادن یکی از دو دست روی دست دیگر یعنی قراردادن دست راست روی دست چپ، شتاب کردن در خوردن افطار و تاخیر درخوردن سحری.
در پاسخ میگوییم: کتاب الموطا، کتابی حدیثی است و چه بسا امام مالک، روایتی را نقل کرده، ولی مطابق آن فتوا نداده است، از این رو در المدونة الکبری روایاتی به چشم میخورد که مضمون آن مخالف با روایاتی است که درالموطا آمده است، و کسانی که به فقه مالکی احاطه دارند، میدانند که در موارد بسیاری بین فتاوای مالک و روایاتی که در الموطا نقل کرده، اختلاف وجود دارد که دکتر عبد الحمید در رسالة مختصرة فی السدل به این موارد اشاره کردهاست.((۸))
به هر حال، این سخن مالک (این کار را در نماز واجب سراغ ندارم) دلیل صریحی است بر این که عمل اهل مدینه برخلاف آن بوده، زیرا معنای جمله این است که «من، این عمل را از امامانی که تابعی بوده و دانش را از صحابه دریافت کردهاند، سراغ ندارم».
این، حدیثی از طریق اهل سنت بود که کیفیت نماز پیامبر را بیان میکرد و وجه دلالتش هم مشخص شد. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه نقل کردهاند میپردازیم:
ب. حدیث حماد بن عیسی حماد بن عیسی از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمود:
ما اقبح بالرجل ان یاتی علیه ستون سنة او سبعون سنة فمایقیم صلاة واحدة بحدودها تامة! چه زشت است برای مرد که شصت یا هفتاد سال از سن او گذشته و یک نماز با تمام حدود آن اقامه نکرده باشد.
حماد میگوید: با این سخن، احساس حقارتی به من دستداد، از این رو گفتم: فدایت شوم! نماز با تمام حدود آن را به من بیاموز.
فقام ابوعبداللّه مستقبل القبلة منتصبا فارسل یدیه جمیعا علی فخذیه قد ضم اصابعه و قرب بین قدمیه حتی کان بینهما ثلاثة اصابع مفرجات، و استقبل باصابع رجلیه(جمیعا) لم یحرفهماعن القبلة بخشوع و استکانة، فقال: اللّه اکبر، ثم قرا الحمد بترتیل و قل هو اللّه احد، ثم صبر هنییة بقدر ما تنفس و هو قایم، ثم قال: اللّه اکبر و هو قایم، ثم رکع و ملاکفیه من رکبتیه مفرجات و رد رکبتیه الی خلفه حتی استوی ظهره، حتی لوصبت[صب] علیه قطرة ماء او دهن لم تزل لاستواء ظهره و تردد رکبتیه الی خلفه و نصب عنقه، و غمض عینیه ثم سبح ثلاثا بترتیل و قال: سبحان ربی العظیم و بحمده، ثم استوی قایما، فلما استمکن من القیام، قال:
سمع اللّه لمن حمده، ثم کبر و هو قایم و رفع یدیه حیال وجهه و سجد و وضع یدیه الیالارض قبل رکبتیه و قال: سبحان ربی الاعلی و بحمده ثلاث مرات و لم یضع شییا من بدنه علی شیء منه و سجد علی ثمانیة اعظم: الجبهة، و الکفین و عینی الرکبتین، و انامل ابهامی الرجلین، و الانف، فهذه السبعة فرض، و وضع الانف علیالارض سنة و هو الارغام، ثم رفع راسه من السجود فلما استوی جالسا، قال: اللّه اکبر، ثم قعد علی جانبه الایسر و وضع ظاهر قدمه الیمنی علی باطن قدمه الیسری و قال:
استغفر اللّهربی و اتوب الیه، ثم کبر و هو جالس و سجد الثانیة و قال کما قال فی الاولی و لم یستعن بشیء من بدنه علی شیء منه فی رکوع و لاسجود و کان مجنحا و لم یضع ذراعیه علی الارض، فصلی رکعتین علی هذا. ثم قال: یا حماد هکذا صل و لا تلتفت و لا تعبث بیدیک و اصابعک و لا تبزق عن یمینک و لا(عن) یسارک و لابین یدیک،((۹))
پس امام صادق(علیه السلام) برخاست و مقابل قبله راست ایستاد و دو دستش را بر رانهایش گذاشت. انگشتان دست را به هم چسبانده، پاها را به هم نزدیک کرد، به طوری که فاصله بین آنها به اندازه سه انگشت باز بود. تمام انگشتان پاها را باخضوع و خشوع رو به قبله قرار داد، آن گاه گفت: اللّه اکبر، سپس سوره حمد و توحید را با ترتیل قرایت کرد، آن گاه در حالی که ایستاده بود، مقدار کمی به اندازه یک نفس کشیدن صبر کرد و گفت: اللّه اکبر، پس از آن، به رکوع رفته، تمام کف دستانش را با انگشتان باز روی زانوانش قرار داد و زانوانش را به عقب راند، به گونهای که پشتش صاف شد، چنان که اگر قطرهای آب یا روغن روی آن ریخته میشد، به سبب صافبودن کمر و تمایل زانوها به عقب، حرکت نمیکرد و گردنش را کشید و چشمانش را بست، سپس سه بار با ترتیل گفت:«سبحان ربی العظیم و بحمده»
بعد بلند شد و وقتی به خوبی ایستاد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده»، سپس ایستاده تکبیر گفت و دستانش را تا مقابل صورت بالا برد و سجده کرد و دستانش را قبل از زانوان بر زمین نهاد و سه بار گفت:«سبحان ربی الاعلی و بحمده» و در حال سجده فقط هشت موضع از بدنش را بر زمین قرار داد: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، دو انگشت بزرگ پاها، بینی که از این هشت موضع، هفت موضع اول واجب و قراردادن بینی بر زمین که به آنارغام (بینی به خاک مالیدن) میگویند، مستحب است. آن گاه سر از سجده برداشت و چون راست شد، گفت: «اللّه اکبر»
سپس بر طرف چپ بدن نشست و روی پای راست را بر کف پای چپ قرار داده، گفت: «استغفراللّه ربی و اتوب الیه» و در همان حالی که هنوز نشسته بود، تکبیر گفت و به سجده دوم رفت و آنچه را در سجده اول گفته بود، در این سجده هم گفت. نه در رکوع و نه در سجده هیچ قسمتی از بدنش را تکیه گاه قسمت دیگر آن قرار نداد و در این دو حال، دستانش از بدن باز بود و در سجده، آرنجهایش را بر زمین نگذاشت و به همین ترتیب، دو رکعت نماز خواند، سپس فرمود: ای حماد! اینچنین نماز بخوان و هنگام نماز به اطرافت نگاه و با دستان و انگشتانت بازی مکن و به اطرافت آب دهان نینداز.
هم چنان که ملاحظه میشود، در این دو روایت که در صدد بیان کیفیت نماز واجب هستند، هیچ اشارهای به مساله قبض با اقسام گوناگون آن نشده است، در حالی که اگر این عمل، سنت بود، امام بیان آن را ترک نمیکرد.
او با عمل خود، نماز رسول خدا را برای ما به نمایش میگذارد، زیرا این کیفیت را از پدرش، امام باقر(علیه السلام) و او هم از پدرانش از امیرمؤمنان و از رسول اکرم صلوات اللّه علیهم اجمعین دریافت کرده است، بنابراین، قبض بدعت شمرده میشود، زیرا وارد کردن چیزی در شریعت است که جزو آن نیست.
در این زمینه، احادیث دیگری غیر از حدیث ابو حمید ساعدی در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد.
۱- محمد جواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسة، ص ۱۱۰.
۲- ر. ک: دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالة مختصرة فی السدل، ص ۵.
۳- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج ۱۱، ص ۱۵ و۱۶.
۴- بیهقی، السنن، ج ۲، ص ۷۲، ۷۳، ۱۰۱، ۱۰۲، ابوداوود، السنن، ج ۱، ص ۱۹۴ باب «افتتاح الصلاة »، ح ۷۳۰ آ۷۳۶، ترمذی، السنن، ج ۲، ص ۹۸، باب «صفة الصلاة »، مسنداحمد، ج ۵، ص ۴۲۴، و ابن خزیمه درصحیحش باب «الاعتدال فی الرکوع »، شماره ۵۸۷.
۵- از جمله، ابو هریره، ابو اسید ساعدی، ابو قتاده حارث بن ربعی و محمد بن مسلمه.
۶-دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالة مختصر فی السدل،ص ۱۱.
۷- بدایة المجتهد، ج ۱، ص ۹۹.
۸- رساله مختصرة فی السدل، ص ۶ و ۷.
۹- حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۵، ص ۴۶۰ ۴۵۹، باب اول ازابواب افعال نماز، ح ۱، همچنین ر. ک: باب ۱۷، ح ۱ و۲.
منبع: انتخاب
سایت شیعه نیوز