برنابا حواری گمشدۀ عیسی(علیه السلام)-۲

- یوسف لاوی ملقب به برنابا یکی از مؤمنان اولیه به حضرت عیسی(علیه السلام) بوده است. او در جزیرۀ قبرس زاده شد و به سبب آنکه از سبط لاوی بود برای تحصیل علوم دینی به اورشلیم آمد و کارهای مهمی را در زمان حواریون بر عهده گرفت. مسیحیان مدعی هستند که او حضرت عیسی(علیه السلام) را ندیده ولی به نظر می‌رسد که شأن او در تاریخ عیسویان بسیار بالاتر از اینها باشد.

این مقاله سعی کرده صرفاً با استناد به اناجیل اربعه و کتب مورد قبول مسیحیان نشان دهد که برنابا شخص دوم نصارا محسوب می‌شده و یگانه حواری‌ باسواد بوده که می‌توانسته انجیل شفاهی عیسی(علیه السلام) را مکتوب کند. ما در این مقال نشان خواهیم داد که یکی از منابع اصلی اناجیل اربعۀ مسیحی در واقع انجیل برنابا بوده است.

به این ترتیب ملاحظه خواهیم کرد که علیه برنابا توطئه‌ای صورت گرفته است. حتی الامکان سعی کرده‌ایم که مطالب به زبان ساده نگارش شود تا برای مخاطبان غیرمتخصص نیز قابل استفاده باشد. در نقل قول‌های عهدین، از ترجمۀ قدیم کتاب مقدس استفاده شده که چاپ نخست آن به سال ۱۸۹۵ میلادی در لندن بوده است.

******

 

برنابا و حواریون
دوازده حواری به نام «رسولان» خوانده شدند. زیرا حضرت عیسی(علیه السلام)، در میانۀ رسالت خود این دوازده را برای شفا دادن بیماران «ارسال» کرد و حواریون نیز به اذن خداوند، مردم را شفا دادند (متی ۱۰/ ۵ ـ مرقس ۶/ ۷ ـ لوقا ۹/ ۱) و بدین سبب نزد مردم معتبر شدند (اعمال ۲/ ۴۷ ـ غلاطیان ۲/ ۶). ارسال حواریون لااقل دو فایده داشت. اول اینکه مردمان غلو کننده زمانی که دیدند شبیه معجزات عیسی(علیه السلام) از دست شاگردان او نیز صادر می‌شود از اعتقاد به اینکه عیسی همان «خداوند» است، دست برداشتند. ثانیاً این باعث شد که مردم دوازده حواری عیسی(علیه السلام) را بشناسند و آنها را از سایر شاگردان وی جدا کنند. زیرا آنها کسانی بودند که از ابتدا تا انتهای رسالت آن حضرت (که بنا بر قول معروف سه تا چهار سال بوده است) با وی شهر به شهر می‌گشتند و هرگز از وی جدا نشدند، و لذا هیچ‌ شاگردی رتبۀ آنها را نداشت. آنها شاهدان اعمال عیسی(علیه السلام) بودند و آن حضرت نیز ایشان را برای این مهم انتخاب کرده بود (لوقا ۲۴/ ۴۸ ـ اعمال ۴/ ۲۰ ـ قرآن: آل‌عمران/ ۵۳) تا بعد از او در معبد مقدس بنشینند و زائران یهود را به سخنانی که عیسی(علیه السلام) فرموده بود تعلیم کنند. اگرچه حضرت عیسی(علیه السلام) به همۀ بلاد یهود سفر کرده بود ولی مردم هر منطقه فقط قسمتی از سخنان آن حضرت را شنیده بودند و حال می‌توانستند سایر سخنان و معجزات آن حضرت را از «رسولان» بشنوند. به سبب اینکه عیسی(علیه السلام) این دوازده نفر را «ارسال» نمود لذا نام خاصّ «رسول» بر ایشان ماند و آنها بدین ترتیب از سایر شاگردان آن حضرت متمایز شدند.

حضرت عیسی(علیه السلام) پیامبر جدیدی نبود. او مانند سایر انبیاء یهود برخی تحریفات را که در ۱۴۰۰ سال گذشته از سوی کاهنان و کاتبان به تورات راه یافته بود متذکر می‌شد (متی ۲۲/ ۴۱ تا ۴۵ و باب ۲۳) و حواریون نیز همچون او، شریعت موسی(علیه السلام) را نگاه می‌داشتند (اعمال ۳/ ۲۲ ـ ۱۰/ ۲۸). همانطور که حضرت عیسی(علیه السلام) برای غیر یهودیان موعظه نمی‌کرد حواریون نیز چنین بودند. تفرقه از جایی پیدا شد که برخی مدعی شدند حضرت عیسی(علیه السلام) رسالت جهانی داشته و لذا غیریهودیان را وامی‌داشتند تا تعالیم عیسی(علیه السلام) را بپذیرند. این واقعه نخست در انطاکیه رخ داد و حواریون از اورشلیم شخص برنابا را برای رفع این مشکل به آنجا فرستادند:

(۱۹) و اما آنانی که به‌سبب اذیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرق شدند، تا فینیقیا و قپرس و اَنطاکیه می‌گشتند و به هیچ‌کس به غیر از یهود و بس کلام را نگفتند. (۲۰) لیکن بعضی از ایشان که از اهل قپرس و قیروان بودند، چون به اَنطاکیه رسیدند با یونانیان نیز تکلم کردند و به خداوند عیسی بشارت می‌دادند، (۲۱) و دست خداوند با ایشان می‌بود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند. (۲۲) اما چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، بَرنابا را به اَنطاکیه فرستادند. (۲۳) و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که از صمیم قلب به خداوند بپیوندند. (۲۴) زیرا که مردی صالح و پر از روح ‌القدس و ایمان بود و گروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند. (۲۵) و برنابا به طرسوس برای طلب سَولُس رفت و چون او را یافت به اَنطاکیه آورد (اعمال، باب ۱۱).

چندی بعد برنابا و پولس، از سوی حواریون به سفرهای تبلیغی مأمور شدند. از رسالۀ اعمال رسولان برمی‌آید که مردم شهر ایقونیه و لیکاؤنیه که آنها برای تبلیغ به آنجا رفته بودند، برنابا و پولس را «رسول» یعنی حواری عیسی می‌دانستند (اعمال ۱۴/ ۴ و ۱۴). حتی در شهر اخیر، برنابا را «مشتری» لقب دادند و پولس را «عطارد» خواندند. (برتری سیاره مشتری در نور و بزرگی، بر عطارد که فقط در ایام اندکی در سال دیده می‌شود واضح است.) اما از آنجا که پولس هرگز حضرت عیسی(علیه السلام) را ندیده است پس می‌توان نتیجه گرفت که مردم در واقع برنابا را حواری عیسی(علیه السلام) خوانده‌اند. در رسالۀ اعمال رسولان آمده است که در شهر ایقونیه معجزاتی از ایشان صادر شده است (اعمال ۱۴/ ۳) که به سبب سابقۀ سوء پولس انتساب آنها به وی بسیار بعید می‌نماید.

طبق اذنی که حضرت عیسی(علیه السلام) به حواریون خود داده بود فقط دوازده حواری او قادر بودند بعد از وی معجزه کنند (مرقس ۱۶/ ۱۷ و ۱۸). لذا در این ایام برخی معجزات از حواریون صادر گشته بدین طریق صدق آنها را گواهی می‌داد (نگا. اعمال ۲/ ۴۳ ـ ۵/ ۱۲ ـ ۸/ ۶) چنانکه برخی معجزاتی که از پطرس صادر شده در رسالۀ اعمال رسولان مذکور است (اعمال ۳/ ۷ ـ ۹/ ۳۴ و ۴۰). پطرس و سایر حواریون روزها به معبد اورشلیم می‌آمدند و در رواق سلیمان مردم را موعظه می‌کردند و واضحاً از سایر شاگردان عیسی(علیه السلام) متمایز بودند:
 

 

(۱۲) و آیات و معجزات عظیمه از دست‌های «رسولان» در میان قوم به ظهور می‌رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می‌بودند. (۱۳) اما احدی از دیگران جرأت نمی‌کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می‌داشتند. (۱۴) و بیشتر ایمانداران به خداوند متحد می‌شدند، انبوهی از مردان و زنان، (۱۵) به قسمی که مریضان را در کوچه‌ها بیرون آوردند و بر بسترها و تخت‌ها خوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقّلاً سایه او بر بعضی از ایشان بیفتد. (۱۶) و گروهی از بُلدانِ اطراف اورشلیم، بیماران و رنجدیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفا یافتند. (اعمال، باب ۵)

در بند ۱۳ فوق تأکید شده است که هیچ‌کس نمی‌توانست به جمع حواریون ملحق شود. بنابراین، باید پرسید که اگر برنابا از حواریون نیست پس او در جمع دوازده حواری چه می‌کرده است؟ برنابا چطور می‌توانسته وظیفۀ آنها را در شفای بیماران و موعظه انجام دهد و برای تبلیغ به شهرهای دیگر برود؟ اگر برنابا حضرت عیسی(علیه السلام) را ندیده چگونه می‌تواند در تبلیغ برای آن حضرت از حواریون پیش افتد؟ چرا حواریون به سبب سخنرانی‌هایش به وی لقب «ابن الوعظ» (برنابا) دادند؟ در این قرایت مسیحیان از برنابا، این پرسش‌ها پاسخی ندارد؛ مگر اینکه به تکلّف قایل شویم که حضرت عیسی(علیه السلام) نمی‌دانسته چه کسی را به عنوان حواری خود انتخاب کند!
 

 

پولس و حواریون
ماجرا در خصوص پولس تا حد زیادی مشکوک است. او پس از مدتی که با حواریون دیده شد طبق یک نزاع شدید (که جزییات آن نقل نشده ولی ظاهراً در خصوص مرقس بود و چندان وجهی نداشت) از برنابا و حواریون جدا شد (اعمال ۱۵/ ۳۹) و در شهرهای یونان و روم برای خود به کار مشغول گشت. پولس در نامه‌ای که به مسیحیان رومی نوشته اذعان کرده که به شهرهایی می‌رفته که کسی در آنها نام عیسی(علیه السلام) را نشنیده باشد:

(۲۰) اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم. (۲۱) بلکه چنانکه مکتوب است «آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید و کسانی که نشنیدند خواهند فهمید.» (۲۲) بنابراین بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم. (رومیان، باب ۱۵)

آنچه پولس به آن استشهاد کرده در صحیفۀ اشعیاء نبی آمده است که در خصوص ماشیح یعنی پیامبر خاتم مذکور است که شاهان عالم از حکمت او خواهند شنید: «به سبب او پادشاهان دهان خود را خواهند بست زیرا چیزهایی را که برای ایشان بیان نشده بود خواهند دید و آنچه را که نشنیده بودند خواهند فهمید» (اشعیاء ۵۲/ ۱۵). او به این ترتیب ادعا می‌کند که عیسی(علیه السلام) همان ماشیح موعود است. اما پولس این مطلب را از کجا دانسته است در وقتی که حتی در اناجیل اربعه مسیحی، هیچگاه عیسی(علیه السلام) چنین ادعایی نکرده است، بلکه بر خلاف آن کاهنان را ملامت نموده است که چرا می‌گویید ماشیح از نسل داوود(علیه السلام) می‌آید؟ مضافاً که هیچکدام از خصوصیات چهل‌گانۀ ماشیح در عهد عتیق بر عیسی(علیه السلام) منطبق نمی‌شود. 

آنچه پولس می‌گفت دو تفاوت عمده با حواریون داشت. اولاً او عیسی(علیه السلام) را مصلوب می‌دانست و ثانیاً آن حضرت را همان پیامبر خاتم و ماشیحِ موعود معرفی می‌کرد که با آمدنش جهان را پر از عدل و صلح خواهد کرد؛ کسی که همۀ پیامبران به آمدن او وعده کرده و همۀ اقوام جهان منتظر ظهور وی و غلبۀ او بر کافران هستند.

اما واضح است که مصلوب شدن عیسی با ماشیح بودن او تضاد دارد. زیرا اگر عیسی(علیه السلام) ماشیح (منجی جهان) و رسول خاتم است پس باید طبق وعده‌های انبیاء فاتح و پیروز باشد (مزمور ۱۱۰/ ۱) و نه مصلوب و رسوا، و چنانچه مصلوب شده پس گناهکار است و نمی‌تواند پیامبر و یا حتی انسان صالحی باشد. زیرا حضرت موسی(علیه السلام) در تورات حکم کرده است که هر کس در قوم یهود بر دار آویخته شود ملعون خدا است (تثنیه ۲۱/ ۲۳). جالب توجه اینکه پولس نیز به همین جملۀ تورات استناد کرده و عیسی(علیه السلام) را ـ نعوذاً بالله ـ ملعون خوانده است (غلاطیان ۳/ ۱۳) که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

رسالۀ اعمال رسولان ۲۸ فصل دارد. اما این متن پس از جدایی پولس از حواریون، جانب پولس را می‌گیرد و از فصل شانزدهم به بعد یکسره حواریون را فراموش کرده به ذکر سفرهای تبلیغی او می‌پردازد. همچنین از این فصل به بعد، وقایع از دید یک ناظر عینی روایت می‌شود. به عبارت دیگر، سبک نگارش فصول ۱ تا ۱۵ از فصول ۱۶ تا ۲۸ متفاوت است و به نظر می‌رسد که بعداً با بریدن متن قبلی، وقایع و سفرهای پولس به آن ملحق شده است. علمای مسیحی، لوقای طبیب (نویسندۀ انجیل سوم و دوست پولس) را نویسندۀ تمام این رساله می‌دانند در حالیکه نام کاتب در هیچ کجا از آن ذکر نشده است.
ادامه دارد...

***محقق و نویسنده: امیر اهوارکی


پاورقی:
۱. در قرآن اشاره‌ای به این ماجرا شده است. در مایده /۷۲ مذکور است که حضرت عیسی(علیه السلام) یهودیان را موعظه می‌کرده تا او را «خدا» نخوانند. در سورۀ صف /۱۴ نیز مذکور است که حضرت عیسی(علیه السلام) به کمک حواریون خود توانست بر کافران بنی‌اسراییل پیروز شود.

۲. واضح است که بر خلاف آنچه مسیحیان معتقدند، حضرت عیسی(علیه السلام) ماشیح موعود نیست و آن خصایص متعددی که در کتب انبیاء یهود آمده جز بر حضرت محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) منطبق نمی‌شود. تنها موردی که در تورات کنونی مطابقت ندارد این است که پیامبر موعود از نسل پسر ذبیح حضرت ابراهیم یعنی اسحاق(علیه السلام) است. در حالیکه ذبیح واقعی، اسماعیل(علیه السلام) بوده است و این جعل آشکار، در تورات صورت گرفته تا شرافت پیامبر موعود مختص به قوم یهود باشد. این خود موضوع مقالۀ مفصل دیگری است که راقم این سطور آن را بر اساس تورات کنونی اثبات نموده است و إن شاء الله در کتابی که در دست تدوین است به چاپ خواهد رسید. فقط به ذکر یک نمونه بسنده می‌کنیم که تورات اذعان دارد که اسحاق(علیه السلام) فرزند دوم حضرت ابراهیم است و مطابق سفر پیدایش ۲۲/ ۱ و ۲ خداوند از ابراهیم خواست تا یگانه فرزند خود را ذبح کند. لذا این آزمون قبل از تولد اسحاق رخ داده است. و اینکه کاهنان در اینجا نام اسحاق را اضافه کرده‌اند جعل آشکاری است که موجب تضاد در متن شده است.
 



مشرق