بررسی و نقد کتاب"درسی از ولایت"تالیف "ابوالفضل برقعی"

 

 

 

نویسنده: محمد شمسیانی

 

 

 

قسمت ششم

 

 

 

مقدمه و خلاصه مقالات گذشته:

 

 

 

در سالهای گذشته پنج قسمت از نقد کتاب"درسی از ولایت"نوشته ابوالفضل برقعی را در وبلاگ قرار دادیم. اکنون مشاهده می‌کنیم که در برخی از شبکه‌های استعماری بیگانه از برقعی به عنوان آیه الله العظمی یاد کرده اند. لذا لازم دیدیم مجددا ادامه آن نقدها را به نمایش بگذاریم تا خوانندگان محترم میزان علم و دانش برقعی را دریافته و اهداف پنهان و آشکار بیگانگان را در ستیزه جویی با تشیع دریابند.

 

در گذشته بیان کردیم که آقای ابوالفضل برقعی در صدد است تا معنای"دوست" را برای کلمه “ولی “ در آیات"إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُیْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌. - المایدة ۵۵" و"المومنین و المومنات بعضهم اولیاء بعض - توبه ۷۱"و"یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُیْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَن تجَعَلُواْ لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا - ۱۴۴ سوره نساء "اثبات کند.

 

ایشان اظهار می‌دارد"ولایت دارای دو جنبه تکوینی و تشریعی است و شک نیست که خداوند خود ولایت تکوینی و تشریعی بر تمام مخلوقات و جهان هستی"دارد که البته در این قول اختلافی نیست. در ادامه ایشان می‌خواهد نشان دهد انبیاء و اولیاء فقط دارای ولایت تشریعی می‌باشند و نه ولایت تکوینی. ولایت و سرپرستی بر تمام جهان از عرش تا فرش و حتی خلقت و دادن هستی و رزق و حیات و موت منحصرا از آن خداوند است.

 

وی با تلاش فراوان سعی دارد که ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را منحصر در ولایت تشریعی (آنهم با تعریفی که خود از ولایت تشریعی دارد) کند و ولایت تکوینی این ذوات مقدسه را (با برداشت خود از ولایت تکوینی) انکار نماید .

 

ما درمقالات پیشین و نوشته‌های آتی و ضمن نقد و بررسی نوشته آقای برقعی با استناد به کتاب و سنت در صدد اثبات این حقیقت هستیم که نه تنها معنای کلمه"ولی"در آیات مورد استشهاد نویسنده "صاحب اختیار و سرپرست "می باشد بلکه رسول خدا و ائمه معصومین علاوه بر منصب الهی"ولایت تشریعی "صاحب مقام"ولایت تکوینی"از سوی خداوند عز و جل به معنای صحیح آن می‌باشند. در ادامه ضمن بررسی ولایت انبیاء و اولیاء از دیدگاه تشیع با تبیین اعتقادات پیروان اهل بیت در باب ولایت که مبتنی بر ادله قرآنی است به شبهات وارده از طرف نویسنده کتاب"درسی از ولایت"پاسخ می‌دهیم.

 

در شماره‌های قبلی این سلسله مقالات بیان داشتیم که باتوجه به آیات و قراین موجود کلمه «ولی» در آیه ۷۱ سوره توبه به طور قطع به معنای دوستی صرف نمی‌باشد و یا حداقل این آیه مثال کامل و دقیقی از قرآن جهت نشان دادن کاربرد کلمه «ولی» به معنای دوستی نیست.

 

اما در آیه ۱۴۴ سوره نساء با قاطعیت و براساس ادله ای که ذکر شد می‌توان ادعا کرد کلمه «ولی» به معنی سرپرست و زعیم به کار رفته است.

 

با مقایسه شرایط و جو حاکم در زمان نزول آیه ۷۱ سوره توبه و آیه ۱۴۴ سوره نساء می‌توان شباهت زیادی بین دو آیه یافت. مضمون سیاق هر دو آیه درمورد منافقین است. کسانیکه آیات خدا و رسول خدا را به استهزاء می‌گیرند و در وظایف دینی سستی می‌کنند و به خدا نیرنگ می‌زنند لذا با توجه به این مشابهت و نتیجه گیری قطعی که درمورد آیه ۱۴۴ سوره نساء کردیم می‌توان گفت معنای راجح برای کلمه «ولی» در آیه ۷۱ سوره توبه"سرپرستی و زعامت "است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در رابطه با آیه ۵۵ سوره مایده نیز بیان کردیم که معنای کلمه «ولی» در آیه دوست نیست و سیاق مورد ادعای آقای برقعی هم موید معنای دوستی نمی‌باشد.

 

 

 

در ادامه مقاله و در مکتوب پیشین به بررسی آیات دیگری که مورد استناد آقای برقعی بودند پرداختیم و گفتیم که آیات مورد استشهاد ایشان ناقض ولایت تکوینی اولیاء الهی نمی‌باشند. و نشان دادیم که برداشت آقای برقعی به جهت درک ناصحیح از آیات قرآن کریم بوده است. ضمن اینکه آیات موید ولایت تکوینی در کلام ایشان به کلی نادیده گرفته شده و این خود حکایت از سطحی نگری و نگرش غیرعلمی نویسنده دارد. اکنون به ادامه بررسی آیات قرآن در رایطه با مقام ولایت می‌پردازیم :

 

 

 

آیه شماره ۳:

 

سوره توبه آیه ۳۱: اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما أمروا إلا لیعبدوا إلها واحدا لا إله إلا هو سبحنه عما یشرکون

 

ترجمه: علماء و راهبان خود را (از سر نادانی) به مقام ربوبیت شناخته و خدا را نشناختند و نیز مسیح پسر مریم را (که متولد از مریم و حادث و مخلوق خداست) به ربوبیت گرفتند در صورتی که امر نشدند جز آنکه خدای یکتا را پرستش کنند جز او خدایی نیست منزه و برتر از آن است که با او شریک قرار ‏دهند.

 

آقای برقعی در طرح این آیه می‌خواهد مدلول آیه را بر اعتقادات و عمل شیعیان انطباق دهد. وی اعتقاد به ولایت تکوینی برای حجج الهی را معادل انتساب ربوبیت به غیر خدا و در نتیجه شرک بالله قرار داده است.

 

پاسخ:

 

ابتدا دو آیه قبل را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

 

قاتلوا الذین لا ییمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق‏ من الذین أوتوا الکتاب حتی‏ یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون(۲۹)

 

ترجمه: (ای اهل ایمان) با هر که از اهل کتاب (یهود و نصاری) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی‏دانند و به دین حق (و آیین اسلام) نمی‏گروند قتال و کارزار کنید تا آن گاه که با دست خود با ذلت جزیه دهند.

 

و قالت الیهود عزیرٌ ابن الله و قالت النصری المسیح ابن الله ذالک قولهم بأفواههم یضاهیون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنی‏ ییفکون(۳۰)

 

ترجمه: و یهود گفتند عزیر پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست! این سخنی است که تنها بر زبان می‏رانند و با گفتار و کیش کافران مشرک پیشین نزدیکی و مشابهت دارند خدا آنها را هلاک و نابود کند! آنان چگونه (از حق) به باطل روی می‌آورند!

 

اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما أمروا إلا لیعبدوا إلها واحدا لا إلاه إلا هو سبحانه عما یشرکون(۳۱)

 

در ابتدا باید متذکر شد پیروان واقعی اهل بیت پیامبر از شرک مبرا هستند و هر مسلمانی صرف نظر از گرایش و یا مذهب خود موظف است از اتصاف بزرگان دین و مذهب به صفات خدایی اجتناب کند. البته ناگفته نماند که پیروان مذهب تشیع برای این مدعای خود ادله ای متقن دارند که از ذکر آن در این موضع خودداری می‌کنیم.

 

همانطور که در مکتوب شماره۱ متذکر شدیم آیه ۲۹ سوره توبه به ولایت تشریعی پیامبر اشاره دارد. مطابق این آیه مومنین موظف اند با آنان که به حلال وحرام خدا و رسول او گردن نمی‌نهند قتال کنند.

 

می دانیم حلال وحرام دین زیر مجموعه ای از امور تشریعی است واز شیون رسالتی پیامبر است حال با این مقدمه به شرح آیات می‌پردازیم:

 

در آیه ۲۹ خداوند می‌فرماید: با آن دسته از اهل کتاب (یهود و نصاری) که به دین خدا گردن نمی‌نهند بجنگید تا به دست خود و با ذلت به حکومت اسلامی جزیه دهند سپس خداوند در آیه ۳۰ و۳۱ سابقه یهود و نصاری را اینگونه مطرح می‌نماید که ایشان حضرت عزیر و حضرت عیسی را پسران خدا می‌خواندند و به دستورات الهی که از طرف انبیایشان به آنان ابلاغ شده بود وقعی ننهادند و رفتارشان مشابه کفاری بود که برای خدا فرزند قرار داده و از جانب خویش حلال و حرام وضع می‌کردند و آن را به دروغ به خدا نسبت می‌دادند. واضح است که نه کافران و نه بدعت گزاران از یهود و نصاری به خدای یکتا و دین خدا ایمان نداشتند بلکه به شرک ذاتی مبتلا بودند. وعلاوه بر شرک ذاتی احکام دین را از جانب خویش تغییر داده و از بدعتها تبعیت می‌کردند.

 

حال می‌پرسیم محتوای آیات مذکور چه تناسبی با اعتقاد شیعیان به ولایت تکوینی حجتهای الهی دارد! ما قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم می‌گذاریم.

 

خدای متعال در کتاب مبینش هم قدرت‌های تکوینی را به اذن خود برای عیسی روح الله ذکر می‌کند وهم نصاری را برحذر می‌دارد که او را رب و اله و ابن الله بنامند. همینطور در آیه ۲۹ ولایت تشریعی پیامبر را تثبیت می‌کند و در عین حال احبار و رهبان را مذمت می‌کند که از جانب خود حلال و حرام برگزیده اند.

 

جالب تر اینکه آقای برقعی در ذیل آیه ۳۱ به روایتی از امام محمد باقر (علیه السلام)و امام جعفر صادق (علیه السلام) که برگرفته از کتاب گرانقدر اصول کافی است اشاره می‌نماید:

 

« مردم احبار و رهبان را عبادت (مثلا سجده ) نکردند بلکه احبار و رهبان ایشان حرام را حلال و حلال را حرام کردند و ایشان پذیرفتند . »(کتاب درسی از ولایت – صفحه ۴۵)

 

حال این سیال مطرح است که اگر مقصود ایشان از استناد به آیه ۳۱ سوره توبه متهم نمودن پیروان مذهب تشیع به دادن صفات ربوبی (ولایت تکوینی) به بزرگان دین و مذهب است دیگر استفاده از این روایت چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد

 

چون بر مبنای این روایت موضوع آیه تشریع است و نه تکوین!

 

آیه چهارم:

 

سوره جن آیات ۲۱ تا ۲۳: قل إنی‏ لا أملک لکم‏ ضرا و لا رشدا(۲۱)

 

قل إنی‏ لن یجیرنی من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا(۲۲)

 

إلا بلاغا من الله و رسالاته … (۲۳)

 

ترجمه فیض الاسلام : بگو البته من برای شما ضرر و زیان و هدایت و راهنمایی (نفع و سودی) را مالک و دارا نیستم (نمی توانم بشما زیان و سودی رسانم خدای تعالی سود و زیان میرساند) (۲۱) بگو محققا هرگز مرا هیچکس از (عذاب) خدا پناه ندهد (حفظ و نگهداری نکند اگر او را معصیت و نافرمانی کنم) و هرگز از جز او پناهگاهی نیابم (۲۲) (من برای شما دارای زیان و سود نیستم) مگر رساندن آنچه را از جانب خدا فرمان داده شده‏ام و مگر رساندن پیغامهای او را........ (۲۳)

 

در این آیات نویسنده کتاب درسی از ولایت سعی بر آن دارد تا به گونه ای دیگر عدم توانمندی پیامبر در یکی از امور را آشکار نماید و بر اساس رویه معمول خویش این عدم توانمندی را به دیگر امور تشریعی و تکوینی تسری بخشد. در ادامه آیه ۲۳ سوره جن که توسط نویسنده نقل نگردیده آمده است: و من یعص الله و رسوله فإن له نار جهنم خلدین فیها أبدا(۲۳)و هر که خدا و پیامبرش را نافرمانی کند آتش جهنم نصیب او خواهد شد که همواره در آن خواهد بود.

 

حال از آقای برقعی می‌پرسیم اگر پیامبر مالک هیچگونه ضرر و نفعی برای مومنین نیست پس چرا اطاعت نکردن (بدون قید و شرط) از ایشان عذاب اخروی و آتش جهنم را در پی دارد. آنچه در منظور این آیات از نظر نویسنده پوشیده مانده این است که خداوند مسیولیت پذیرش و یا عدم پذیرش هدایت الهی را که به وسیله پیامبر به بشر ابلاغ نموده است متوجه خود انسانها می‌داند.

 

به عبارت دیگر هر فردی مسیول سعادتمندی و یا خسران خویش است و هرکس هدایت الهی را بپذیرد به خود سود رسانده و هرکس راه گمراهی را برگزیند خود ضرر می‌کند و لذا هیچ مسیولیتی در قبال قبول و یا رد هدایت بر عهده پیامبر اکرم نیست و اساسا منطقی نیست پیامبر کسی را به اجبار به راه راست هدایت نماید چرا که در پذیرش هدایت الهی نباید هیچ گونه جبری در کار باشد و اگر پیامبر در این امر مجاز به استفاده از قوه قهریه بود مسلما مسیولیت سود و زیان ناشی از پذیرش هدایت الهی نیز بر عهده ایشان بود البته طبیعتا این طریق هدایت فاقد هر گونه ارزشی است چرا که با اختیار بشر و هدف خلقت منافات دارد. این آن پیامی است که آیات مذکور به ما می‌دهند نه آن برداشتی که آقای برقعی با فکر خودش تفسیر نموده است.

 

به بیان دیگر در این آیات پیامبر اکرم مالکیت خدا را مطرح و مالکیت شریکان مشرکین را نفی می‌کند و در واقع می‌گوید اگر ایمان نیاورید خدا شما را مجازات خواهد کرد و شریکانتان نمی‌توانند مانع شوند.

 

در ادامه باید توجه داشت که مسیولیت پیامبر در قبال انسانهای هدایت یافته و مومن کاملا متفاوت بوده و به صرف ابلاغ محدود نمی‌گردد. تزکیه تعلیم و رشد معرفتی آنان در مسیر الهی از مسیولیت‌های سنگینی است که خدا بر دوش پیامبر نهاده است. برای توضیح بیشتر به آیات زیر اشاره می‌کنیم:

 

 

 

آیة ۵۲ سورة شوری: و کذالک أوحینا إلیک روحا من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لیکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و إنک لتهدی إلی‏ صراطٍ مستقیمٍ(۵۲)

 

 

 

ترجمه: و همچنین روحی را از امر خود به سوی تو وحی کردیم. تو [پیش از این‏] نمی‏دانستی کتاب و ایمان چیست ولی آن [کتاب‏] را نوری قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت می‏کنیم بی‏تردید تو [مردم را] به راهی راست هدایت می‏نمایی.

 

 

 

در این آیه خداوند کتاب خود قرآن را نوری برای هدایت انسانها بر می‌شمرد و پیامبر را راهنمای به سوی راستی و صراط مستقیم معرفی می‌کند. در این آیه کاملا مشهود است که مسیولیت راهنمایی انسانهایی که از مرحله پذیرش هدایت الهی عبور کرده اند بر عهده پیامبر است.

 

 

 

آیه ۱۶۴ سوره آل عمران: لقد من الله علی المیمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبینٍ(۱۶۴)

 

 

 

ترجمه: یقینا خدا بر میمنان منت نهاد که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می‏خواند و [از آلودگی‏های فکری و روحی‏] پاکشان می‏کند و کتاب و حکمت به آنان می‏آموزد و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.

 

 

 

بر اساس نص صریح این آیه پیامبر اکرم حتی از مرحله راهنمایی مومنین در مسیر هدایت فراتر رفته و به تعالی بخشیدن روح و پاک نمودن آنان از پلیدی ها و زشتی ها پرداخته و به گشودن درهایی از علم وحکمت در پیش دیدگان مومنین همت گمارده و این همه را آیا نمی‌توان در زمره منافعی دانست که از وجود مقدس پیامبر اکرم به مومنین رسیده است

 

 

 

ادامه دارد إن شاءالله....



وبلاگ قرآنیان
<<< لینک مبدأ >>>