حدیث آل یس
آقای مصطفی حسینی طباطبایی در کتاب نقد حدیث به تخطیه حدیث دیگری از احادیث شیعه پرداخته و چنین مینویسد:
۹- در کتاب «الصافی فی تفسیر القرآن» اثر «فیض کاشانی» ذیل آیة: سَلاَمٌ عَلَی إِلْ یَاسِین. (صافات/ ۱۳۰)
«و فی المعانی عن الصادق عن ابیه عن آبایه عن علی - -علیه السلام- - فی هذه الآیه قال: یس محمد و نحن آل یس». [۱]
یعنی: «در کتاب معانی الاخبار (اثر شیخ صدوق) از امام صادق از پدرش از پدرانش از علی - -علیه السلام- - دربارة این آیه: (سلام علی آل یاسین) روایت شده که فرمود: یس محمد -صلی الله علیه وسلم- است و آل یس ما هستیم»!
همانگونه که ملاحظه میشود فیض کاشانی سند روایت را از امام صادق - -علیه السلام- - آغاز نموده و تمام سند را ذکر نکرده است. اصل سند در کتاب «معانی الاخبار» بدین صورت آمده است:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی –رضی الله عنهم- قال حدثنا أبو أحمد عبدالعزیز بن یحیی بن أحمد بن عیسی الجلودی البصری قال حدثنا محمد بن سهل قال حدثنا الخضر بن ابی فاطمه البلخی قال حدثنا وهب بن نافع قال حدثنا کادح (و فی بعض النسخ: قادح) عن الصادق جعفر بن محمد عن ابیه عن آبایه عن علی -علیه السلام-». [۲]
در این سند افراد مجهولی دیده میشوند که در کتب رجال ابداً نامی از آنها نبردهاند مانند: «خضر بن ابی فاطمه بلخی» یا کادح (قادح)! با چنین سندی البته حدیث مذکور قابل اعتماد نیست بویژه که متن آن نیز مخالف با قرآن است. زیرا آنچه در سورة «صافات» آمده «سلام علی ال یاسین» است نه «سلام علی آل یاسین»! و ال یاسین همان «إلیاس پیامبر» میباشد که آن را به دو صورت تلفظ میکنند مانند «طور سیناء» و «طور سینین» که به هر دو شکل در قرآن کریم بکار رفته است:
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاء. (مؤمنون / ۲۰) - وَطُورِ سِینِین. (تین / ۲)
دلیل روشن این موضوع هم آنست که در سورة صافات ابتدا میفرماید: «و إن إلیاس لمن المرسلین» آنگاه در آیات بعد میخوانیم: «سلام علی إل یاسین. إنا کذلک نجزی المحسنین. إنه من عبادنا المومنین» اگر مقصود از «إل یاسین» آل محمد – صلوات الله علیهم أجمعین – بود لازم میآمد که ضمیر جمع برای آنها بکار رود (نه ضمیر مفرد) و با تعبیر «انهم من عبادنا المومنین» از ایشان یاد شود. اسلوب سورة صافات نیز اقتضا میکند که مراد از «إل یاسین» همان إلیاس نبی باشد زیرا این سوره ابتدا از رسالت برخی از پیامبران سخن میگوید و سپس دعوت توحیدی آنها را مطرح میسازد و آنگاه بر آن پیامبر درود میفرستد. هیچ دلیلی ندارد که چون به «الیاس پیامبر» میرسد شیوة مزبور را نقض کند و پس از ذکر الیاس به آل محمد -صلی الله علیه وسلم- درود فرستد!
[۱] الصافی فی تفسیر القرآن ج ۲ ص ۴۳۳.
[۲] معانی الأخبار اثر شیخ صدوق ص ۱۲۲ (متن حدیث در معانی الأخبار بدینصورت آمده است: فی قوله عزوجل: «سلام علی آل یاسین» قال یاسین محمد - -صلی الله علیه وسلم- - و نحن آل یاسین).!
پاسخ:
مقصود از آل یاسین آل محمد صلی الله علیه وآله است. در تفسیر برهان ۱۲ روایت نقل شده که پنج طریق آن به امامان اهل بیت و هفت طریق آن به صحابه میرسد. نکته قابل توجه آن که در این روایات آیه شریفه به صورت « سَلامٌ عَلی آلْیاسین» خوانده شده و در ادامه این مضمون آمده است که مقصود از «یاسین» «محمد» و مراد از «آل یاسین» «آل محمد» است.
نظیر این روایات در مدارک اهل تسنن نیز آمده است. «یس» یکی از نامهای رسول خداست[۱][۲]
بنابراین اینکه «یس» یکی از نامهای رسول خداست و اینکه مقصود از «آل یس» اهل بیتاند موضوعی است که در کتب شیعه و سنی نقل شده است و جعلی خواندنش درست نیست.
اختلاف قرایت:
دربارة قرایت « آلیاسین » یعنی چگونگی خواندن و تلفظ آن چهار قرایت میان قاریان قرآن مطرح شده است:
الف - « سَلاَمٌ عَلَی إِلْ یَاسِینَ » که از جمعی از قراء نقل شده است.[۳]
ب ـ « سَلاَمٌ عَلَی آلْ یَاسِینَ » که قرایت ابنعامر نافع و رویس از یعقوب است.
ج ـ « سَلاَمٌ عَلَی إِدْ رَاسِینَ » این قرایت شاذ است و از ابن مسعود نقل شده است.
د ـ « سَلاَمٌ عَلَی الْیَاسِینَ » این قرایت از ابن محیصن و ابی رجا نقل شده که بر اساس آن « ال» از ادات تعریف بوده و همزه آن در هنگام وصل خوانده نمیشود.
دو قرایت نخست از قرایات شایع است. به گفته طبری عموم قاریان مدینه آیه را به صورت « سَلاَمٌ عَلَی آلْ یَاسِینَ » میخوانده اند[۴][۵]
"متن آن [آل یاسین] نیز مخالف با قرآن است. زیرا آنچه در سورة «صافات» آمده «سلام علی ال یاسین» است نه «سلام علی آل یاسین»!"
ناشی از جهل و یا کم لطفی ایشان به قرایت مذکور است چرا که در اختلاف قرایت نمیتوان به مخالفت با قرآن (یعنی قرایت مورد نظر آقای طباطبایی) استناد کرد.
آقای طباطبایی در ادامه مینویسد:
"و «ال یاسین» همان «إلیاس پیامبر» میباشد که آن را به دو صورت تلفظ میکنند مانند «طور سیناء» و «طور سینین» که به هر دو شکل در قرآن کریم بکار رفته است."
این نکته را برخی از مفسران پیشین گفتهاند اما حتی اگر این سخن درست هم باشد مبتنی بر قرایت «إل یاسین» است و نمیتواند قرایت «آل یاسین» را رد کند. افزون بر این اگر نام حضرت الیاس «الیاسین» هم بوده باشد نباید به صورت « ال یاسین» نوشته میشد بلکه باید به صورت «الیاسین» ثبت میشد.[۶]
استناد به ضمیر «هـ » در «انه»
آقای طباطبایی در بخشی از نگاشتههای خود مینویسد:
"اگر مقصود از «إل یاسین» آل محمد – صلوات الله علیهم أجمعین – بود لازم میآمد که ضمیر جمع برای آنها بکار رود (نه ضمیر مفرد) و با تعبیر «انهم من عبادنا المومنین» از ایشان یاد شود."
آیا قاریان عرب در سدههای نخست ضعف ادبیات داشتهاند
چنانکه دیدیم قاریان مدینه در سدههای نخست آیات شریفه را به این صورت میخوانده اند:
« سَلامٌ عَلی آلِِِ یاسینَ * إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ »
ابن عباس ضمن این که آیه را به صورت فوق میخوانده مقصود از آل یاسین را آل محمد میدانسته است. اکنون باید پرسید آیا امثال ابن عباس اینقدر بر ادبیات عرفی زمان خویش مسلط نبودند که اِشکال ضمیر مفرد و جمع را بفهمند! این قرایات در نزد عرب از چنان قوتی برخوردار است که میتواند خود مصدر قواعد زبان عربی باشد و یا بر آنان استثنا بزند. اینکه آیا ضمیر «هـ» به خود یاسین ـ یعنی رسول خدا ـ بر میگردد یا به «آل» سخن دیگری است آنچه مهم است چنین اشکالات پیش از اینکه به روایات شیعه برگردد ادبیات اعراب زمان وحی را مورد تمسخر قرار میدهد.
بررسی دلیل افراد ضمیر
کلمه «اهل» و «آل» اسم جمع است و ضمایری که به اسامی جمع برمی گردد میتواند مفرد و جمع و نیز مذکر یا مؤنث به کار رود. درآیه ۶۶ سوره نحل آمده است:
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سایِغاً لِلشَّارِبینَ
سخن در این است که واژه «انعام» جمع است و چون از ذوی العقول نیست مؤنث مجازی است پس چرا ضمیر «هـ» در «بطونه» مفرد مذکر به کار رفته است آلوسی مینویسد:
ضمیر بُطُونِهِ للأنعام و هو اسم جمع و اسم الجمع یجوز تذکیره و إفراده باعتبار لفظه و تأنیثه و جمعه باعتبار معناه...».[۷]
ضمیر در «بطونه» به «انعام» برمی گردد و انعام اسم جمع است و جایز است ضمیری را که به اسم جمع باز میگردد به اعتبار لفظ مفرد آورد و جایزاست به اعتبار معنایش مؤنث و جمع آورد...
جالب آنکه قرآن در جای دیگر برای همین واژه انعام ضمیر مؤنث به کار برده است:
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِها وَ لَکُمْ فیها مَنافِعُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (مؤمنون/۲۱)
در این خصوص مثالهای فراوانی میتوان یافت به یک مورد قرآنی دیگر اشاره میکنیم:
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْیَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (بقره/ ۱۳۴)
در اینجا امت اسم جمع است که ظاهر لفظ آن مؤنث است و مفهوم مردم را شامل میشود. در آیه واژههای « تِلْکَ» « خَلَتْ» «لَها» و «کَسَبَتْ» به صورت مفرد مؤنث و « کانُوا» و «یَعْمَلُونَ» به صورت جمع مذکر به کار رفته است. این نحوه کاربرد ضمیر به دلیل اسم جمع بودن واژه «امة» است.
بررسی سندیت روایت:
متن بحث سندی طباطبایی به صورت ذیل است:
"در این سند افراد مجهولی دیده میشوند که در کتب رجال ابداً نامی از آنها نبردهاند مانند: «خضر بن ابی فاطمه بلخی» یا کادح (قادح)! با چنین سندی البته حدیث مذکور قابل اعتماد نیست".
نکاتی درباره بررسی سند روایت:
در روایات متعددی قرایت سلام علی آل یاسین ذکر شده است. اگر آقای طباطبایی قصد دارد این مضمون روایی را جعلی و موضوعه بخواند نمیتواند از بررسی اسناد دیگر روایات خودداری کند. همچنین اخبار متعددی از اهل تسنن نیز بر این مطلب دلالت دارد که بررسی سندی آنها نیز باید مدنظر قرار گیرد.
به هرحال از آنجایی که در وجود قرایت «سلام علی آل یاسین» تردیدی نیست نهایتا شبهه سندی نمیتواند در اصل قرایتخدشه کند و نهایتا میتواند تفسیر روایی آن را به ضعف سند متهم نماید.
در بررسی اجمالی و نه چندان دقیق سندی توسط آقای طباطبایی دلیلی بر عدم صحت اسناد دیگر روایات شیعه پیدا نشد و اسناد اهل تسنن نیز بررسی نشده است. و آنچه از مشرب نویسنده کتاب بر میآید ایشان اصولا ارزشی برای سند حدیث قایل نیست و مستمسک ضعف سند تنها برای پیشبرد هدف نویسنده در طرد احادیث کاربرد دارد.
مدارک دیگر درباره ضمیر اسم جمع در مرجع شماره [۸] آمده است.
پاورقی ها:
[۱]
[۲]
[۳]
[۴]
[۵]
[۶]
[۷]
[۸] ۱- بیان المعانی ج ۵ ۱۵۱ مطلب المقابلة بالمثل و فضل العفو و الإنفاق فی سبیل الله و الإحسان:... ص ۱۴۷:
أو لأن اسم الجمع یطلق علی ما وراء الواحد قال تعالی (فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما) الآیة ۵ من سورة التحریم الآتیة و قال تعالی (فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ) الآیة ۴۶ من سورة النمل فی ج ۱ و فیهما ما یرشدک لمثله علی أن السفر سیکون بالطایرات المحدثة و علیه قد یکون الحج و الزیارة بأسبوع واحد و اللّه أعلم. و جاء فی الآیة الأولی (مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ) أی الأهلة بلفظ عام و هذه الآیة بلفظ خاص و الخاص مقدم و مفسر له و تفید هذه الجملة أنه لا یجوز الإحرام بالحج إلا فی أشهر المذکورة لأن الإحرام بالعبادة قبل وقت الأداء لا یصح فالخطبة فی صلاة الجمعة لا تجوز قبل الوقت لأنها قایمة مقام الرکعتین من الظهر حکما فلأن لا یصح الإحرام و هو شروع فی العبادة قبل وقته أولی و لأن الإحرام لا یبقی صحیحا لأداء الحج إذا ذهب وقته فلأن لا ینعقد قبل الوقت أولی لأن البقاء أسهل من الابتداء و لا یرد قوله تعالی (یَسْیَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ) هنا لأن هذه الآیة أخصّ منها تدبر. و اعلم أن اللّه تعالی فرض الحج علی هذه الأمة دون غیرها و اختلف فی زمن فرضه و الصحیح أنه سنة ست من الهجرة کما ذکره الطحاوی فی حاشیته علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح
۲- التفسیر الوسیط للقرآن الکریم ج۸* ۱۸۳ [سورة النحل (۱۶): الآیات ۶۵ الی ۶۷]..... ص ۱۸۱:
قال الآلوسی: و الضمیر فی «بطونه» یعود للأنعام و هو اسم جمع و اسم الجمع یجوز تذکیره و إفراده باعتبار لفظه و یجوز تأنیثه و جمعه باعتبار معناه...».
۳- تفسیر غرایب القرآن و رغایب الفرقان ج۱ ۵۶۵ التفسیر:..... ص ۵۵۰:
و إیقاع اسم الجمع علی الواحد جایز إذا کان رییسا مقتدی به. إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً [النحل: ۱۲۰] الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ [آل عمران: ۱۷۳] یعنی نعیم بن مسعود إن الناس یعنی أبا سفیان. و وجه ثالث و هو أن یکون قوله مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ عبارة عن تقادم الإفاضة من عرفات و أن ما عداه مبتدع کما یقال «هذا مما فعله الناس قدیما». القول الثانی عن الضحاک أن المراد الإفاضة من المزدلفة إلی منی یوم النحر قبل طلوع الشمس للرمی و النحر و قوله مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ یعنی إبراهیم و إسماعیل و متبعیهما فإن طریقتهم الإفاضة من المزدلفة قبل طلوع الشمس علی ما جاء به الرسول صلی اللّه علیه و سلم و العرب الذین کانوا واقفین بالمزدلفة کانوا یفیضون بعد طلوع الشمس فأمرهم اللّه تعالی بأن تکون إفاضتهم من المزدلفة فی الوقت الذی کان یحصل فیه إفاضة إبراهیم و إسماعیل علیهما السلام. و أورد علی هذا القول أن استعمال «حیث» للزمان قلیل و یمکن أن یجاب بأن القرآن أولی ما یحتج به. و عن الزهری: أن الناس فی هذه الآیة آدم علیه السلام و احتج بقراءة سعید بن جبیر مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ بکسر السین اکتفاء من الیاء بالکسرة من قوله وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ [طه: ۱۱۵] و المعنی: أن الإفاضة من عرفات شرع قدیم فلا تترکوه. وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ من مخالفتکم فی الموقف و نحو ذلک من جاهلیتکم و لیکن الاستغفار باللسان مع التوبة بالقلب و هی أن یندم علی کل تقصیر منه فی طاعة اللّه و یعزم أن لا یقصر فیما بعده ابتغاء لمرضاة اللّه لا للمنافع العاجلة. و الاستغفار بالحقیقة یجب علی کل مکلف و إن لم یعلم من ظاهر حاله خطییة فإن النقص لازم الإمکان و القصور من خصایص الإنسان و کیف لا و قد قالت الملایکة و إنهم أرفع حالا ما عبدناک حق عبادتک. و صورة الاستغفار علی ما
فقیل: نسقیکم مِمَّا فِی بُطُونِهِ و منهم من قدر هنا مبتدأ و هو هی نسقیکم و لا حاجة إلیه و ضمیر بُطُونِهِ للأنعام و هو اسم جمع و اسم الجمع یجوز تذکیره و إفراده باعتبار لفظه و تأنیثه و جمعه باعتبار معناه و لذا جاء الوجهین فی القرآن و کلام العرب کذا قیل.
و قد جاء علی ما فی الکشاف أهلة بالتاء و یجوز تحریک عینه أیضا فیقال: اهلات بفتح الهاء و کذا یجمع علی أهال کلیال و أطلق علیه الزمخشری اسم الجمع و قیل: و هو إطلاق منه فی الجمع الوارد علی خلاف القیاس و إلا فاسم الجمع شرطه عند النحاة أن یکون علی وزن المفردات سواء کان له مفرد أم لا. و قرأ عبد اللّه «إلی أهلهم» بغیر یاء و الآیة ظاهرة فی أن لَنْ لیست للتأبید و من زعم إفادتها إیاه جعل أَبَداً للتأکید وَ زُیِّنَ أی حسن ذلِکَ أی الظن المفهوم من ظننتم فِی قُلُوبِکُمْ فلم تسعوا فی إزالته فتمکن فیکم فاشتغلتم بشأن أنفسکم غیر مبالین بالرسول صلّی اللّه علیه و سلّم و المؤمنین و قیل: الإشارة إلی المظنون و هو عدم انقلاب الرسول علیه الصلاة و السلام و المؤمنین إلی أهلیهم أبدا أی حسن ذلک فی قلوبکم فاحببتموه و المراد من ذلک تقریعهم ببغضهم الرسول صلّی اللّه علیه و سلّم و المؤمنین و المناسب للسیاق ما تقدم. و قریء «زیّن» بالبناء للفاعل بإسناده إلی اللّه تعالی أو إلی الشیطان وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ و هو ظنهم السابق فتعریفه للعهد الذکری و أعید لتشدید التوبیخ و التسجیل علیه بالسوء أو هو عام فیشمل ذلک الظن و سایر ظنونهم الفاسدة التی من جملتها الظن بعدم رسالته علیه الصلاة و السلام فإن الجازم بصحتها لا یحوم فکره حول ما ذکر من الاستیصال فذکر ذلک للتعمیم بعد التخصیص.
وبلاگ قرآنیان