ازدواج ام کلثوم
/**/
نویسندهی کتاب"نقد کتب حدیث""مصطفی طباطبایی"در صفحهی ۱۳۵ کتاب خود روایاتی از کتب شیعه در مورد داستان ازدواجی بحث برانگیز در تاریخ را به باد سخره و انتقاد شدید قرار میدهد! این مقاله به بررسی انتقاد وی پرداخته و با بیان روایات مستند تاریخی سعی در روشن کردن ذهن خواننده از این حادثه تاریخی دارد تا خواننده در فضایی علمی و نه جدلی خود به قضاوتی منصفانه در مورد اخبار رسیده بنشیند و با حکم عقل و وجدانش حق را از باطل تشخیص دهد!
آقای طباطبایی مینویسد:
"در کتب شیعیان و سنّیان روایت شده که خلیفة دوّم (عمر بن خطّاب) دختر علی -علیه السلام- یعنی ام کلثوم را به همسری برگزید و فرزندی بنام «زید بن عمر»[۴] از او پدید آمد. برخی از نویسندگان شیعه مانند شیخ مفید این روایت را تضعیف کرده اند و سند آن را که از طریق سنیان رسیده تخطیه نموده اند ولی مجلسی در «بحار الأنوار» روایاتی از طریق شیعیان آورده که حکایت از صحّت آن ماجری میکند و دربارة انکار شیخ مفید مینویسد:
«إنکار المفید (رح) أصل الواقعة إنما هو لبیان أنه لم یثبت ذلک من طریقهم و إلا فبعد ورود ما مر من الأخبار إنکار ذلک عجیب و قد روی الکلینی عن حمید بن زیاد عن أبی سماعة عن محمد بن زیاد عن عبدالله بن سنان و معاویة بن عمار عن ابی عبدالله -علیه السلام- قال: إن علیا لما توفی عمر أتی ام کلثوم فانطلق بها إلی بیته. و روی نحو ذلک عن محمد بن یحیی و غیره عن أحمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن هشام بن سالم عن سلیمان بن خالد عن أبی عبدالله -علیه السلام-».[۵]
یعنی: «انکار شیخ مفید که خدای رحمتش کند دربارة اصل واقعه (ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان) (اهل سنّت) ثابت نمیشود و گرنه پس از ورود اخباری که (از طریق امامیّه) گذشت انکار این امر شگفت است! و کلینی به سند خود (سلسلة سند را میآورد) از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت علی - علیه السلام - نزد امّ کلثوم رفت و او را به خانة خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر (سند را ذکر میکند) از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- نیز گزارش شده است».
امّا موضوع عجیب آنستکه مجلسی در مجلّد ۴۲ بحار الأنوار روایتی از امام صادق -علیه السلام- آورده که این ازدواج را به صورت غریبی توجیه میکند! و آن روایت بسی نامعقول و باور نکردنی است.
متن آن روایت با سندش در کتاب بحار چنین آمده است:
« الصفار عن أبی بصیر عن جذعان بن نصر عن محمد بن مسعدة عن محمد بن حمویة بن إسماعیل عن أبی عبدالله الربیبی عن عمر بن اُذینه قال: قیل لأبی عبدالله -علیه السلام-: إن الناس یحتجون علینا و یقولون: إن أمیر المؤمنین -علیه السلام- زوج فلانا ابنته ام کلثوم. و کان متکیا فجلس و قال: أیقولون ذلک إن قوماً یزعمون ذلک لا یهتدون إلی سواء السبیل. سبحان الله ما کان یقدر أمیر المؤمنین -علیه السلام- أن یحول بینه و بینها فینقذها! کذبوا و لم یکن ما قالوا! إن فلانا خطب إلی علی -علیه السلام- ابنته ام کلثوم فأبی علی -علیه السلام- فقال للعباس: و الله لین لم تزوجنی لأنتزعن منک السقایة وزمزم! فأتی العباس علیا فکلمه فأبی علیه فألح العباس فلما رأی أمیر المؤمنین-علیه السلام- مشقة کلام الرجل علی العباس و أنه سیفعل بالسقایة ما قال أرسل أمیر المؤمنین -علیه السلام- إلی جنیة من أهل نجران یهودیة یقال لها سحیفة بنت جریریة فأمرها فتمثلت فی مثال ام کلثوم و حجبت الأبصار عن أم کلثوم و بعث بها إلی الرجل فلم تزل عنده حتی أنه استراب بها یوما فقال: ما فی الأرض أهل بیت أسحر من بنی هاشم. ثم أراد أن یظهر ذلک للناس فقتل و حوت المیراث و انصرفت إلی نجران و أظهر أمیر المؤمنین -علیه السلام- أم الکلثوم»![۶]
یعنی: «صفّار از ابی بصیر از جذعان بن نصر از محمّد بن مسعده از محمّد بن حمویه بن اسماعیل از ابی عبدالله ربیبی از عمر بن اذینه روایت کرده است که گفت: به ابو عبدالله صادق -علیه السلام- گفتم: مردم بر ضدّ ما دلیل می آورند و می گویند: امیر مؤمنان -علیه السلام- دخترش ام کلثوم را به همسری فلان کس (عمر بن خطاب) در آورد. امام صادق که در این هنگام تکیه زده بود نشست و گفت: آیا چنین میگویند گروهی که اینگونه گمان می کنند به راه راست هدایت نشده اند. سبحان الله! آیا امیر مؤمنان -علیه السلام- توانایی نداشت که میان او و دخترش مانع شود و دختر خود را نجات دهد دروغ گفتند و چنین چیزی نبوده است که آنها گفته اند.
فلان کس (خلیفه) دختر امیر مؤمنان -علیه السلام- امّ کلثوم را از او خواستگاری کرد و علی -علیه السلام- از دادن دخترش خودداری ورزید. آنگاه (خلیفه) به عبّاس (عموی علی -علیه السلام-) گفت: سوگند بخدا که اگر دختر علی را به همسری من در نیاوری مقام آب رسانی به حجاج و سرپرستی زمزم را از تو میگیرم. عبّاس بسوی علی -علیه السلام- آمد و با وی مذاکره نمود. علی -علیه السلام- باز هم از دادن دخترش به خلیفه خودداری ورزید. عبّاس در این باره اصرار کرد و امیر مؤمنان -علیه السلام- چون دید که سخن خلیفه بر عبّاس دشوار آمده و کاری را که خلیفه دربارة آبرسانی به حجاج گفته بود انجام خواهد داد به سوی زنی از جنّی های نجران که او را سحیفه دختر جریریّه میگفتند پیام فرستاد و امر کرد که بصورت ام کلثوم در آید و ام کلثوم از نظرها پنهان شد و علی -علیه السلام- آن زن جنّی را به سوی خلیفه فرستاد و مدّتی نزد وی بود تا اینکه روزی خلیفه در کار آن زن به شک افتاد و گفت: در روی زمین جادوگرتر از بنی هاشم کسی نیست! سپس خواست تا این امر را بر مردم آشکار کند ولی کشته شد و آن زن جنّی میراث او را گرفته به نجران بازگشت و امیر مؤمنان -علیه السلام- امّ کلثوم را آشکار ساخت».!
اوّلاً: در سند این افسانة خرافی نام افراد مجهولی مانند جذعان بن نصر و محمّد بن مسعده و محمّد بن حمویه دیده میشود و از اینرو اعتبار روایت بلحاظ سند مخدوش می گردد.
ثانیاً: باید پرسید که آیا جنّیان میتوانند با آدمیان ازدواج کنند و از این راه فرزندی (چون زید بن عمر) پدید آید! آیا جایز است که امام متقیان -علیه السلام- بخاطر مقام آب رسانی عبّاس نیرنگ بکار برد و جنّی را بصورت انسان در آورد تا خلیفه با وی زناشویی کند بعلاوه اگر این روایت صحیح باشد که زن جنّی به نجران بازگشت و ام کلثوم آشکار شد! پس چرا در روایات دیگر آمده که پس از قتل عمر علی -علیه السلام- به خانة خلیفه رفت و ام کلثوم را به منزل خودش برد!
بدتر از روایت مذکور روایت دیگری است که مجلسی در مجلّد چهل و دوم «بحار الأنوار» آورده و مینویسد:
« علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن هشام بن سالم و حماد عن زراره عن أبی عبدالله -علیه السلام- فی تزویج ام کلثوم فقال: إن ذلک فرج غصبناه»![۷]
یعنی: «علیّ بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم و حمّاد از زراره از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- دربارة به همسری در آوردن امّ کلثوم روایت کرده است که امام صادق گفت: آن عورتی بود که از ما غصب کردند».!
به نظر ما علی -علیه السلام- بسیار غیورتر از آن بود که اجازه دهد کسی ناموس او را غصب کند بلکه ازدواج امّ کلثوم و خلیفه با رضایت امّ کلثوم صورت گرفته است چنانکه برخی از مورّخان بدین امر تصریح نموده اند و در خود کتاب «بحار الأنوار» نیز آمده است که: «تارة یروی أنه کان عن اختیار و إیثار»[۸] یعنی: «گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است».
زیر نویس
[۴]. در کتاب «وسایل الشیعة» اثر شیخ حر عاملی ضمن «کتاب المیراث» از امام باقر علیه السلام- نقل کرده است که: ماتت ام کلثوم بنت علی علیه السلام- و ابنها زید بن عمر بن الخطاب فی ساعه واحدة... (وسایل الشیعة چاپ سنگی ج ۳ ص یعنی: «ام کلثوم دختر علی علیه السلام- و پسرش زید فرزند عمر بن خطاب در یک زمان (مقارن با یکدیگر) مردند...».
[۵]. بحار الأنوار ج ۴۲ ص ۱۰۹.
[۶]. بحار الأنوار ج ۴۲ ص ۸۸.
[۷]. بحار الأنوار ج ۴۲ ص ۱۰۶.
[۸]. بحار الأنوار ج ۴۲ ص ۱۰۷.
نقد و بررسی :
۱-بررسی فرض صحت صورت گرفتن این ازدواج در تاریخ
اگر فرض کنیم که چنین ازدواجی در تاریخ صورت گرفته باشد در این صورت این ازدواج یا از روی میل و اختیار و مقبولیت طرفین از هم بوده است و یا اینکه یکی از طرفین ازدواج از روی اکراه تن به این ازدواج داده است.
الف ازدواج از روی میل و اختیار:
چنانچه دو خانواده از روی اختیار با هم وصلت کنند. این ازدواج همیشه نشانهی رضایت طرفین از یکدیگر و یا هم عقیده و هم فکر بودن آن دو نمیباشد. چه بسا دو خانواده از رو مصلحت مثلا جلوگیری از آبرو ریزی ایجاد انس و الفت میان دو قوم نزدیک کردن دلهای دو قوم متخاصم با هم وصلت کرده باشند. اگر کسی برگهای تاریخ را ورق زده باشد نمونههای بی شماری را در تاریخ مییابد. چنانچه در صدر اسلام ازدواجهای بسیاری برای صلح بین دو قبیله و یا رفع اختلافات بین اقوام و قبایل صورت گرفته است. بنابراین نتیجه گیری از این که دو خانواده باهم وصلت کرده اند الزاماً باهم دوست و برادرند و یا هم فکرو هم باورند امری اشتباه و غیرعقلانی است.
به گواهی تاریخ همسران همه انبیا و صالحان نه تنها همیشه همعقیده و هم فکر آنان نبودند بلکه در برخی موارد در صف مخالفان و معاندان ایشان قرار داشتند. بالعکس همسران کافران نیز همیشه با ایشان هماهنگ نبوده اند و لذا همیشه ازدواج نشانة تأیید و قبول عقیدة همسر نبوده است. در آیات قران هم به بعضی از همسران پیامبران و اولیا الهی اشاره شده است که از راه راست منحرف بوده و در مسیر انحراف گام برمی داشتهاند.مانند:
۱.همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط علیهمالسلام:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تحَْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَینِْ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنهُْمَا مِنَ اللَّهِ شَیًْا وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ. خداوند برای کسانی که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو سودی به حالشان نداشت و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد میشوند!» (تحریم(سوره۶۶ )/۱۰)
۲. آسیه علیهالسلام همسر فرعون ملعون:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لیِ عِندَکَ بَیْتًا فیِ الْجَنَّةِ وَ نجَِّنیِ مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجَِّنیِ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثَل زده است در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانهای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!» (تحریم(۶۶)/۱۱)
۳. بعضی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
به شهادت قرآن حتی برخی همسران پیامبر صلیالله علیهوالهوسلم نیز با ایشان سنخیتی نداشتهاند.
o إِن تَتُوبَا إِلیَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَیهُ وَ جِبرِْیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَیکَةُ بَعْدَ ذَالِکَ ظَهِیرٌ. اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید (کاری از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرییل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند. (تحریم(۶۶)/۴)
o عَسیَ رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیرًْا مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَیبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَیحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَ أَبْکاَرًا. امید است که اگر او شما را طلاق دهد پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد همسرانی مسلمان مؤمن متواضع توبه کار عابد هجرتکننده زنانی غیر باکره و باکره! (تحریم(۶۶)/۵)
از این نمونههای تاریخی و قرآنی معلوم میشود که همسر پیامبر یا امامی بودن به خودی خود دلیلی برای تقوای همسر یا تایید او محسوب نمیشود. تأیید و یا رد اشخاص را باید در چیز دیگری به جز وصلتها و نسبتهای فامیلی جستوجو نمود. ب- ازدواج از روی اکراه :
اگر ازدواجی از روی اکراه طرفین صورت گرفته باشد عقل سلیم نتیجه میگیرد که طرفین سر موضوعی بسیار مهم باهم اختلاف دارند و این ازدواج از روی اجبار مثلاً ترس از جان مال ناموس مقام و... صورت گرفته است. در این حالت نیز بسیار روشن است که نتیجهگیری در مورد دوستی و محبت دو خانواده باهم و یا هم عقیده و هم فکر بودن آنها امر خلاف واقع و مخالف عقل است.
در تاریخ هم در مورد ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم اسنادی روایی در منابع اهل سنت و شیعه یافت میشود که دلالت بر کراهت شدید در صورت گرفتن این ازدواج دارد. قضاوت در مورد این موضوع را به خواننده محترم میسپاریم.به مستندات ذیل توجه فرمایید:
۱-روایات موجود در کتب شیعه:
· مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب کافی این روایات را نقل میکند: هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: زمانی که عمر بن الخطاب از ام کلثوم خواستگاری کرد امیر المؤمنین به او فرمود: ام کلثوم خردسال است. امام صادق میفرماید: عمر با عباس ملاقات کرد و به او گفت: من چگونه ام آیا مشکلی دارم عباس گفت: تو را چه شده است عمر گفت: از برادر زادهات دخترش را خواستگاری کردم دست رد بر سینهام زد قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم کرد هیچ کرامتی را برای شما نمیگذارم مگر این که آن را از بین ببرم دو شاهد بر میانگیزم که او سرقت کرده و دستش را قطع خواهم کرد. عباس به نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست کرد که تصمیم در این باره را بر عهده او نهد حضرت امیر نیز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت.
· از امام صادق علیه السلام در باره ازدواج ام کلثوم سؤال کردند حضرت فرمود: او ناموسی است که از ما غصب کردهاند.(الکافی ۵ ۳۴۶ .)
· عبد الله بن سنان و معاویة بن عمار میگویند : از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرد سؤال کردم که در کجا عده نگهدارد حضرت فرمود: هر جا که بخواهد میتواند عدهاش را نگه دارد. سپس فرمود : هنگامی که عمر مُرد علی علیه السلام به نزد ام کلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خویش برد.(الکافی ج۶ ص۱۱۵)
· سلیمان بن خالد میگوید: از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرده سؤال کردم که آیا در خانه شوهرش عده نگه دارد یا هر جا که دلش خواست امام علیه السلام فرمود: هر جا که دلش میخواهد سپس فرمود: وقتی عمر از دنیا رفت امام علی علیه السلام دست ام کلثوم را گرفت و به خانهاش آورد.(الکافی ج۶ ص۱۱۵)
روایاتی دیگر در کتابهای شیعه نیز در این باب وجود دارد با بررسی تک تک آنها معلوم میشود که نه تنها روابط حسنه میان حضرت علی علیه السلام با عمر بن خطاب وجود نداشته است بلکه نشانگر روابط زورمدارانه و رسیدن به اهداف از راه توسل به زور میباشد. آیا چنین ازدواجی میتواند برای عمر بن خطاب فضیلت محسوب شود و آیا میتواند دلالت بر صمیمیت و دوستی میان خلیفه دوم و امیر المؤمنین باشد
۲- روایات اهل سنت:
از برخی از روایات اهل سنت نیز استفاده میشود که این ازدواج بعد از تهدیدها و زورگوییهای عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقش اساسی در این ازدواج داشته است.
· طبرانی و هیثمی مینویسند: بعد از آن که امام علی علیه السلام با عقیل عباس و امام حسن مشورت کرد عقیل مخالفت و به امام علی علیه السلام اعتراض کرد و گفت اگر این کار را انجام دهی چنین و چنان میشود. امام علی علیه السلام به عباس فرمود: به خدا سوگند! سخن او از روی خیرخواهی نبود بلکه تازیانه عمر او را به آنچه میبینی واداشته است. (معجم الکبیر ج۳ ص۴۵ و مجمع الزواید ج ۴ ص۲۷۲ .)
· ابن سعد مینویسد که وقتی امام علی علیه السلام خردسال بودن او را دلیل بر رد خواستگاری عمر یادآوری کرد عمر گفت: به خدا سوگند! عذر تو این نیست ولی میدانم که هدف تو چیست!(الطبقات الکبری ۸: ۴۶۴.)
· هیثمی و طبرانی نوشتهاند که وقتی عمر از مخالفت عقیل با خبر شد گفت: وای بر عقیل او سفیه و احمق شده است (مجمع الزواید ج ۴ ص۲۷۲ و معجم الکبیر للطبرانی ج ۳ ص۴۵.)
اگر واقعاً قصد امیر المؤمنین منع عمر بود و به این ازدواج راضی نبود چرا عمر این همه اصرار و تهدید میکند آیا یک حاکم مسلمان حق دارد برای به دست آوردن دختر مسلمان آنهم دختری که هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است دست به چنین تهدیدهایی بزند
البته در تاریخ نمونههای زیادی وجود دارد که حاکمان وقتی میخواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذیت کنند پشنهاد ازدواج با دختران و نوادههای پیامبر را مطرح میکردند و اگر آنها موافق نبودند با زور و تهدید این کار را عملی میکردند. نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن یوسف ثقفی با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابیطالب » است که به منظور توهین به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمی کرد .
ابن جوزی مینویسد:حجاج بن یوسف که دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد چون بر او وارد شد دید اشک بر گونههایش جاری است. گفت: پدر و مادرم فدایت چرا گریانی گفت: از شرافتی که خوار و حقیر شد و از پستی که بزرگی یافت.(اخبار النساء ابن جوزی ص۶۵.)
آیا پس از آن همه ظلم و جنایتی که حجاج بن یوسف در باره خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و بنی هاشم انجام داده است میتوان به استناد این ازدواج ادعا کرد که روابط حجاج بن یوسف با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دوستانه بوده و او مرتکب هیچ ظلم و جنایتی نسبت به آن ها نشده است!
بنابر اسناد ذکر شده و با کنارهم قرار دادن این روایات حتی بر فرض وقوع این ازدواج این ازدواج با تهدید و ارعاب و زورگویی بوده است. آن هم ازدواج با دختر خردسالی که نه خودش به این ازدواج راضی بوده و نه پدرش. بنابراین این ازدواج نه تنها نشانهی حسن روابط بین امام علی علیه السلام و خلیفه دوم نیست. بلکه نشانگر تیرهگی روابط است.
۲- بررسی عدم صحت صورت گرفتن این ازدواج در تاریخ
الف-تناقضات روایی:
حقایق تاریخی وقوع این ازدواج را زیر سؤال میبرند:
۱-عدم سازگاری ازدواجهای ام کلثوم در تاریخ
ابن سعد (متوفای ۲۳۰هـ) در الطبقات الکبری است . وی مینویسد:ام کلثوم دختر علی بن أبی طالب... که مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود... عمر بن خطاب با او ازدواج کرد در حالی هنوز به سن بلوغ نرسیده بود! تا زمانی که عمر کشته نشده بود در کنار او به سر میبرد و زید بن عمر و رقیه را به دنیا آورد. بعد از عمر با عون بن جعفر بن أبی طالب و بعد از آن با محمد بن جعفر ازدواج کرد. وقتی محمد بن جعفر از دنیا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر بعد از حضرت زینب ازدواج کرد.(الطبقات الکبری محمد بن سعد ج ۸ ص ۴۶۲ ۴۶۳.)
در این حدیث آمده است که ام کلثوم بعد از به کشته شدن عمر بن خطاب با پسر عمویش عون بن جعفر ازدواج کرد. بعد که عون فوت کرد با برادرش محمد ازدواج کرد و بعد از آن که محمد فوت کرد با عبدالله برادر دیگرش ازدواج کرد در حالی که راوی فراموش کرده که عون و محمد هردو در جنگ شوشتر سال ۱۶ یا ۱۷ هجری در زمان خلیفه دوم کشته شدهاند یعنی همسر دوم و سوم ام کلثوم قبل از همسر اول فوت کردهاند!
ابن حجر در الاصابه میگوید:ابو عمر میگوید : عون بن جعفر در جنگ شوشتر در زمان عمر شهید شد و هیچ فرزندی از او بر جای نماند .(الإصابة ابن حجر ج ۴ ص ۶۱۹.)
با اینحال چگونه میشود که آنها بعد از عمر با ام کلثوم ازدواج کرده باشند شاید دو باره زنده شده و برای تصحیح این افسانه با ام کلثوم ازدواج کرده باشند! علاوه بر این که ازدواج ام کلثوم با عبد الله جعفر شوهر حضرت زینب امکان پذیر نیست و مضمون روایت جمع بین دو خواهر میباشد زیرا حضرت زینب تا بعد از واقعه کربلا زنده بود و همسر عبد الله بوده است .
۲- عدم سازگاری با زمان فوت حضرت ام کلثوم
بین مورخین مسلم است امکلثومی که زوجة او بوده در زمان امام مجتبی علیهالسلام در مدینه با پسرش زیدبنعمر از دنیا رفته و حضرت بر هر دو یک نماز خواندهاند وهمین مدرکِ عدهای از فقها در اثبات جواز یک نماز به دو میت میباشد. در حالی که جناب امکلثوم فرزند حضرت زهرا سلاماللهعلیهما در واقعة کربلا حاضر بوده و شب یازدهم محرم به همراه خواهرشان عقیله حضرت علیامخدره زینب سلاماللهعلیها تا صبح مواظب اطفالِ دربهدرشدة شهدا بودند.
• مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ:مَاتَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ بِنْتُ عَلِیٍّ ع وَ ابْنُهَا زَیْدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ لَا یُدْرَی أَیُّهُمَا هَلَکَ قَبْلُ فَلَمْ یُوَرِّثْ أَحَدَهُمَا مِنَ الْآخَرِ وَ صَلَّی عَلَیْهِمَا جَمِیعاً(تهذیبالأحکام ۹ ۳۶۲ ۳۶- باب میراث الغرقی و المهدوم علیه)
• مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ (عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ) عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: مَاتَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ بِنْتُ عَلِیٍّ ع وَ ابْنُهَا زَیْدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ لَا یُدْرَی أَیُّهُمَا هَلَکَ قَبْلُ فَلَمْ یُوَرِّثْ أَحَدَهُمَا مِنَ الْآخَرِ وَ صَلَّی عَلَیْهِمَا جَمِیعاً (وسایلالشیعة ۲۶ ۳۱۴ ۵- باب أنه لو مات اثنان بغیر سبب)
بعضی از اهل سنت نقل کردهاند که زید بن عمر فرزند ام کلثوم است در یکی از جنگها ک در زمان عمر در سال ۱۸ هجری واقع شده بود شهید شد. در صورتی که سن ام کلثوم و سن فرزند دار شدنش با اینکه او در سال ۱۸ شهید شده باشد ناسازگار است.
ب-تناقضات عقلی:
۱-رفتاری زشت از خلیفه و توهین به ناموس پیامبر
· ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانههای علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آنها است در کتاب الاصابة نقل میکند: از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد امام خردسال بودن او را یادآوری کرد. به عمر گفته شد: علی تو را بیپاسخ گذاشته است دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود: من ام کلثوم را به نزد تو میفرستم اگر خوشت آمد او را به همسری خود انتخاب کن. امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد! ام کلثوم فرمود: اگر خلیفه نبودی چشمت را کور میکردم! (الاصابه ج۸ ص۴۶۴.)
· ذهبی یکی دیگر از استوانههای علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل میکند: ابن عبد البر میگوید: عمر به علی (علیه السلام) گفت: ام کلثوم را به همسری من در بیاور من میخواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است. امام گفت: من او را نزد تو میفرستم اگر رضایتش را جلب کردی او را به عقدت درمیآورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچهای نزد عمر فرستاد و به او گفت: از جانب من به عمر بگو این پارچهای است که به تو گفته بودم ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت از جانب من بگو من راضی شدم خدا از تو راضی باشد. بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد. ام کلثوم گفت: چرا چنین میکنی اگر خلیفه نبودی دماغت را میشکستم. بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی.(سیر أعلام النبلاء الذهبی ج۳ ص۵۰۱.)
· همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشتترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام میزند:علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد عمر وقتی او را دید به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو راضی شدم. و ام کلثوم نزد پدرش آمد امام از او سؤال کرد: عمر به تو چه گفت: ام کلثوم عرض کرد: مرا صدا زد و بوسید! وقتی که بلند شدم ساق پایم را گرفت! گفت: از جانب من به پدرت بگو راضی شدم.(تاریخ بغداد الخطیب البغدادی ج ۶ ص ۱۸۰.)
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است. به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است.سبط ابن الجوزی در این باره میگوید:جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد. به خدا قسم چنین چیزی قبیح است حتی اگر او کنیز بود عمر حق نداشت این کار را انجام دهد چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست.( تذکرة الخواص ص۳۲۱)
از بزرگترین علمای اهل سنت که این مطالب را مطرح کردهاند باید پرسید که آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبتهای ناروایی داده شود آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آوری میفرستدچگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک میکند اما خلیفه مسلمین آن را درک نمیکند آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد و آیا چنین کسی میتواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند اگر کسی با خواهر شما دختر شما و یا حتی مادر شما (نه با ناموس رسول خدا) چنین عمل زشتی را انجام میداد چه نظری در باره وی پیدا میکردیداگر این عمل را نمیپسندید چرا آن را در حق ناموس رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میکنید
۲-عدم تناسب سنی و مخالف بودن این ازدواج با سنت رسول خدا
بنا به نقل اهل سنت این ازدواج در سال ۱۷هـ اتفاق افتاده است چنانچه یعقوبی از تاریخ نویسان اهل سنت مینویسد: امکلثوم نیز که در آخرین سال زندگی نبی مکرم به دنیا آمده است در زمان خواستگاری عمر هفت سال بیشتر نداشته است. چنانچه ابن سعد در طبقات به این حقیقت اشاره کرده و مینویسد:عمر با ام کلثوم ازدواج کرد در حالی که هنوز ام کلثوم به سن بلوغ نرسیده بود.(طبقات الکبری ابن سعد ج۸ ص۴۶۲_۴۶۳.)و در روایت دیگری مینویسد:زمانی که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد علی (علیه السلام) فرمود: ای امیر مؤمنان او کودکی بیش نیست.(الطبقات الکبری محمد بن سعد ج ۸ ص ۴۶۴.)از طرف دیگر عمر بن الخطاب وقتی در سال ۲۳ هـ کشته شد شصت و سه سال داشته پس در سال ۱۷ هـ ۵۷ سال داشته است یعنی بین ام کلثوم و عمر بیش از ۵۰ سال فاصله سنی وجود داشته است. سؤال این جا است که چه تناسبی بین ام کلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است ام کلثوم چه گناهی کرده است که مجبور است با یک پیرمرد شصت ساله ازدواج کند
از طرف دیگر این مطلب نیز قطعی است که وقتی عمر و ابوبکر به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند پیامبر اسلام دست رد بر سینه آنها زد و از آندو روی گرداند. ابن حجر هیثمی در باب ۱۱ از صواعق محرقه نوشته است: ابو داود سجستانی نقل کرده است که ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد رسول گرامی اسلام از او روی گرداند سپس عمر خواستگاری کرد و رسول خدا از او نیز رویگرداند.(الصواعق المحرقة: ۱۶۳ إفحاء الأعداء: ۵۱ عن ذخایر العقبی: ۲۹.)
· ابن حبان در صحیحش و نسایی در سننش مینویسند:عبد الله بن بریده از پدرش نقل میکند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: فاطمه خردسال است سپس علی علیه السلام خواستگاری نمود پیامبر او را به ازدواج علی علیه السلام درآورد.(سنن النسایی ج ۶ ص۶۲ و خصایص أمیر المؤمنین (علیه السلام) النسایی ص ۱۱۴ و صحیح ابن حبان ابن حبان ج ۱۵ ص ۳۹۹ و...)
· حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث میگوید:این حدیث طبق شرایطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قایل بودند صحیح است اما آن دو نقل نکردهاند.(المستدرک ج ۲ ص۱۶۷.)
وقتی که ابوبکر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها خواستگاری کردند پیامبر عدم تناسب سنی را دلیل بر رد خواستگاری آنها دانست آیا این تناسب سنی بعد از سالها بین کوچکترین فرزند حضرت زهرا و شیخین به وجود آمده بود امیر المؤمنین علیه السلام چون موافق با این ازدواج نبود عین همان سخن پیامبر را که در هنگام خواستگاری از حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ آن دو فرموده بود بیان کرده و میگوید:ام کلثوم هنوز خردسال است.
جالب این است که عمر بن خطاب خودش با ازدواج پیرمردان با دختران جوان مخالف بوده است. ابن عساکر در تاریخ المدینة مینویسد:زنی جوانی را که با پیرمردی ازدواج کرده بود و سپس شوهرش را کشته بود نزد عمر آوردند عمر گفت: ای مردم از خدا بترسید هر مردی باید بازنی همسان خودش (هم کفو خودش) ازدواج کند و هر زنی نیز باید با مردی ازدواج کند که همسان او هست.(تاریخ المدینة ج۲ ص ۷۶۹ کنز العمال ج۱۵ ص ۷۱۶ ح ۴۲۸۵۷)آیا این عمل مصداق این آیه نمیشود:أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون البقرة /۴۴.آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید اما خودتان را فراموش مینمایید با این که شما کتاب (آسمانی) را میخوانید! آیا نمیاندیشید!
در نتیجه قبول چنین ازدواجی از سوی امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت با سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم محسوب میشود و امکان ندارد که امیر المؤمنین علیه السلام با سنت رسول خدا مخالفت کرده باشد.
۳ - خشونت ذاتی و اخلاق تند خلیفه دوم:
یکی از خصلتهای معروف عمر بن الخطاب که تمامی مسلمین بر آن اتفاق و اجماع دارند اخلاق تند و رفتار بد او با مردم و به خصوص با خانوادهاش است. موارد بسیاری در باره ترش رویی و اخلاق ناسازگار عمر با مردم نقل شده است که ما فقط به چند مورد اشاره میگردد.
· ابن تیمیه حرانی مینویسد :صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند: چرا یک فرد خشن و غیر صالح را بر خلافت گزیده ای و بر مردم تحمیل کردی فردا جواب خدا را چه خواهی دادمنهاج السنة ج۶ ص۱۵۵ الناشر: مؤسسة قرطبة الطبعة الأولی ۱۴۰۶ تحقیق: د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء: ۸.
· و نیز شاه ولی الله دهلوی ناصبی در مقصد أول از فصل چهارم کتاب ازالة الخفاء مینویسد: تمامی اصحاب رسول خدا اعم از مهاجرین و انصار به انتخاب عمر اعتراض کردند و عمده دلیل آنها نیز خشونت ذاتی و اخلاق تند عمر بوده است. روایت در این باب آنقدر زیاد است که از حد تواتر نیز گذشته است. ما این دو روایت از زبان ابن تیمیه و شاه ولی الله نقل کردیم و این به این خاطر بود که اهل سنت و به خصوص وهابیت سخن آن دو را از سخن پیامبر نیز بالاتر میدانند و لذا نمیتوانند از این بابت ایرادی بگیرند .
· حتی در زمان خلافت عمر بسیاری از صحابه میآمدند و از بابت اخلاق تند و آزار و اذیتی که عمرنسبت به مردم روا میداشت اعتراض میکردند. مسلم نیشابوری در صحیحش مینویسد که أبی بن کعب خطاب به عمر گفت:ای پسر خطاب! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش.(صحیح مسلم ج ۶ ص۱۷۹ کتاب الآداب باب الاستیذان.)
این روایات نشان میدهد که صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد اخلاقیهای او در امان نبودند و این نوع رفتار عمر مردم را به ستوه آورده بوده که کسانی همچون أبی بن کعب میآیند و به عمر این مسأله را متذکر میشوند.از اینها که بگذریم مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است که همین اخلاق او را در بسیاری از خواستگاریها با شکست مواجه کرده است. در ذیل به چند نمونه اشاره میگردد .
· طبری و ابن أثیر دو تاریخ نویس معروف اهل سنت مینویسند :عمر بن خطاب ابتدا به خواستگاری ام کلثوم دختر ابوبکر رفت عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد. در پاسخ گفت: مرا با او کاری نیست. عایشه گفت: آیا امیرالمؤمنین را نمیخواهی گفت: آری نمیخواهم او در زندگی سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است. (الکامل فی التاریخ ابن الأثیر ج ۳ ص ۵۴ ۵۵ و تاریخ الطبری ج ۳ ص ۲۷۰.)
· عایشه کسی را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را برای او بازگو کرد. عمرو عاص گفت: من ماجرا را درست میکنم آن گاه نزد عمر رفت و گفت: ای امیر مؤمنان خبری شنیده ام که خدا کند درست نباشد عمر گفت: چیست گفت: ام کلثوم دختر ابوبکر را خواستگاری کردهای گفت: بله مرا برای او نمیپسندی یا او را برای من نمیپسندی گفت: هیچکدام ولی او نوسال است و در سایه ام المؤمنین عایشه با ملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویی و ما از تو میترسیم و نمیتوانیم هیچیک از عادات تو را بگردانیم... و من بهتر از او را به تو نشان میدهم: ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب را...».
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است که حتی دختران خردسال از آن آگاه بوده اند.و جالب این است که عمر سخن عمروعاص را میپذیرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبکر را آزرده باشد اما به خود جرأت میدهد که به پیشنهاد عمروعاص به خواستگاری دختر رسول خدا برود. آیا رعایت حق ابوبکر لازم اما رعایت حق رسول خدا لازم نیست این نشان میدهد که هدف عمروعاص نیز از این پشنهاد اذیت و آزار ذریه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمی که از اخلاق عمر داشت نباید این پشنهاد را میکرد. عمرو عاص تندخویی و درشتی را بر دختر ابوبکر و آزار و اذیت او را روا نمیداند امّا تندخویی و اذیت و آزار را بر ذریه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) روا میداند و عمر نیز این پشنهاد را میپذیرد!
· همچنین مقریزی از علمای اهل سنت داستان خواستگاری از دختر ابوبکر را اینگونه نقل میکند که بعد از خواستگاری مغیرة بن شعبه به دیدار عایشه رفت او را غمگین و ناراحت دید از او علت ناراحتی او را پرسید عایشه گفت: عمر از ام کلثوم خواستگاری کرده او دختر خردسالی است و من امید زندگی بهتر از زندگی با عمر برای او دارم. مغیره از خانه عایشه بیرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت:تو ای امیر المؤمنین مردی سختگیر و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستی و ام کلثوم دختر خردسالی است میترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی و او داد و فریاد و تو را ناراحت کند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود... عمر با شنیدن سخنان مغیره سخن او را تأیید و دست از خواستگاری برداشت. (إمتاع الاسماع المقریزی جلد: ۶ ص۲۰۷.)
این نشان میدهد که حتی کسانی همچون عمروعاص و مغیرة بن شعبه که از مشاورین و معاونین نزدیک عمر به حساب میآمدند از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافیانش آگاه بودهاند و عمروعاص با هدف آزار و اذیت خاندان رسول خدا و دشمنی دیرینهای که با آن حضرت داشتند این پشنهاد را مطرح کرده است.
· ابن عبد البر نیز مینویسد:عمر ام کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد عایشه او را امیدوار کرد و به ام کلثوم گفت رأی تو در این باره چیست ام کلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در میآوری در حالی که میدانی که او در زندگی چه قدر سختگیر و خشن است به خدا اگر این کار را انجام دهی من به سوی قبر رسول خدا میروم و در نزد آن حضرت فریاد خواهم زد.(الاستیعاب ابن عبد البر ج ۴ ص ۱۸۰۷.)
· همچنین طبری و ابن أثیر مینویسند:عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگاری کرد آن دختر نمیپذیرفت و میگفت: درش را میبندد خیرش به کسی نمیرسد عبوس میآید و عبوس میرود.(تاریخ الطبری ج ۳ ص ۲۷۰ و الکامل فی التاریخ ابن الأثیر ج ۳ ص ۵۵.)
با این وضعیت اخلاقی عمر چگونه ممکن است امیر المؤمنین علیه السلام دخترش را به چنین فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به این ازدواج اسباب آزار و اذیت روح نبی مکرم اسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را فراهم کند
۳- منابعی در بررسی این ازدواج
مرحوم علامه جلیل القدر صاحب کتاب عبقات الانوار کتابی مستقلا در نفی این تزویج (بنام افحام الاعداء والخصوم فی نفی تزویج سیدتنا ام کلثوم)نوشته اند ٠ وهمچنین استاد مکرم متکلم الشیعه آیت الله آقای شیخ محمد جوادبلاغی نجفی صاحب کتاب (الاء الرحمن فی تفسیر القران) رساله مفصله ای در نفی این تزویج نوشته اند و هم چنین دیگران رسالههای گوناگون با رویکردهایی متفاوت در بررسی این ازدواج نوشتهاند که محققان ارجمند برای تحقیقات جامعتر به آن ها ارجاع داده میشوند.
• المسائل العُکبریة و المسائل السرویة شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه (متوفای ۴۱۳هـ)
• تزویج امّکلثوم لعمر سید مرتضی علم الهدی (متوفای ۴۳۶هـ)
• رسالة فی تزویج عمر لامّکلثوم بنت علی (علیه السلام) الشیخ سلیمان بن عبد الله الماحوزی (متوفای۱۱۲۱ هـ)
• قول محتوم فی عقد امّکلثوم سید کرامة علی الهندی چاپ هند ۱۳۱۱هـ
• العجالة المفحمة فی ابطال روایة نکاح امّکلثوم (فارسی) سید مصطفی ابن السید محمد هادی بن مهدی بن دلدار علی نقوی (متوفای ۱۳۲۳هـ)
• کنز مکتوم فی حل عقد امّکلثوم سید علی اظهر الهندی الکهجوی (متوفای ۱۳۵۲هـ)
• تزویج امّکلثوم بنت امیرمؤمنان علیه السلام وانکار وقوعه الشیخ محمد الجواد البلاغی (متوفای۱۳۵۲هـ
• زواج امّکلثوم سید علی الشهرستانی (معاصر)
• إفحام الأعداء والخصوم بتکذیب ما افتروه علی سیدتنا امّکلثوم علیها سلام الحی القیوم الموسوی الهندی السید ناصر حسین (معاصر)
• فی خبر تزویج امّکلثوم من عمر و تزویج امّکلثوم من عمر سید علی المیلانی (معاصر).
وبلاگ قرآنیان