در این جا قصد داریم به بررسی رجالی روایتی بپردازیم که به جای لفظ «اهل بیتی» لفظ «سنتی» را آورده است.

روایت مذکور به چند صورت آمده است:

حاکم نیشابوری در مستدرک، متن یاد شده را با اسناد زیر نقل کرده است: «اسماعیل بن أبی اُویس»، عن «ابی اویس» عن «ثور بن زید الدیلمی»، عن «عکرمه»، عن «ابن عباس» قال رسول الله: «یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبیه!»(حاکم، مستدرک، ج ۱، ص ۹۳)
ـ ای مردم من در میان شما دو چیز را ترک کردم، مادامی که به آن دو، چنگ زنید هرگز گمراه نمی‌شوید کتاب خدا و سنت پیامبر!
در میان راویان این متن، پدر وپسری وجود دارند که آفت سندند، آن دو اسماعیل بن ابی اویس و ابو اویس هستند، پدر و پسری که نه تنها توثیق نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند.

سخن علمای رجال در مورد آن دو:
حافظ مزِّی در کتاب تهذیب الکمال، از محققان فنّ رجال درباره اسماعیل و پدرش نقل می‌کند:
یحیی بن معین (که از علمای بزرگ علم رجال است) می‌گوید: ابو اویس و فرزند او ضعیف اند، و نیز از یحیی بن معین نقل شده که می‌گفته: این دو نفر حدیث را می‌دزدند. ابن معین همچنین درباره فرزند ابواویس گفته است: نمی‌توان به او اعتماد کرد.
نسایی درباره فرزند گفته: او ضعیف است وثقه نیست.
ابوالقاسم لالکایی گفته است: «نسایی» علیه او زیاد سخن گفته، تا آنجا که گفته است، باید حدیث او را ترک کرد.
ابن عدی (که از علمای رجال است) می‌گوید: ابن ابی اویس از دایی خود مالک، احادیث غریبی را روایت می‌کند که هیچ کس آن را نمی‌پذیرد.(حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج ۳، ص ۱۲۷ - ۱۲۹).
ابن حجر در مقدمه فتح الباری آورده است: هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمی‌توان احتجاج نمود، به خاطر قدحی که نسایی درباره او انجام داده است.(ابن حجر عسقلانی، مقدمه فتح الباری، ص ۳۹۱، چاپ دارالمعرفه) و (ص ۳۸۸ – چاپ دار احیاء التراث العربیه – بیروت ۱۴۰۸)
حافظ سید احمد بن صدیق در کتاب فتح الملک العلی از سلمة بن شیب نقل می‌کند: از اسماعیل بن ابی اویس شنیده که می‌گفت: آنگاه که اهل مدینه درباره موضوعی، دو گروه می‌شوند، من حدیث جعل می‌کنم.(حافظ سید احمد، فتح الملک العلی، ص ۳۶)
بنابر این، پسر (اسماعیل بن ابی اویس) متهم به جعل حدیث است و ابن معین به او نسبت دروغگویی داده است. گذشته از این، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم و ترمذی و دیگر کتب صحاح نقل نشده است.
درباره ابو اویس همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب «جرح و تعدیل» می‌گوید: حدیث او نوشته می‌شود ولی با آن احتجاج نمی‌شود،و حدیث او قوی و محکم نیست.(ابوحاتم رازی، الجرح والتعدیل، ج ۵، ص ۹۲)
ونیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابو اویس، مورد اعتماد نیست.
روایتی که در سندهای آن این دو نفر باشد، هرگز صحیح نیست. گذشته از این، با روایت صحیح و ثابت مخالف می‌باشد.
نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث; یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده و لذا به تصحیح سند آن نپرداخته است، لیکن بر صحت مفاد آن، شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. از این جهت به جای تقویت حدیث، بر ضعف آن می‌افزاید.
اینک شاهد واهی او:

سند دوم روایت «وسنتی»:
حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد، ازابوهریره بطور مرفوع(حدیثی که روای، آن را به معصوم نسبت ندهد، مرفوع می‌نامند) نقل می‌کند: «انی قد ترکت فیکم شییین لن تضلّوا بعدهما: کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض»(حاکم، مستدرک، ج ۱، ص ۹۳).
این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است: «الضبی»، عن: «صالح بن موسی الطلحی» عن «عبدالعزیز بن رفیع»، عن «أبی صالح» عن «أبی هریره».
این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است و در میان رجال سند، صالح بن موسی الطلحی آمده است.
سخنان بزرگان علم رجال را درباره او:
یحیی بن معین می‌گوید: صالح بن موسی قابل اعتماد نیست. ابوحاتم رازی می‌گوید: حدیث او ضعیف و منکر است، بسیاری از احادیث او منکر را، از افراد ثقه نقل می‌کند. نسایی می‌گوید: حدیث او نوشته نمی‌شود. در مورد دیگر می‌گوید: حدیث او متروک است.(حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۹۶ - ۹۷).
ابن حجر در تهذیب التهذیب می‌نویسد: ابن حِبَّان می‌گوید: صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت می‌دهد که شبیه سخنان آنان نیست. سرانجام می‌گوید: حدیث او حجت نیست و ابو نعیم می‌گوید: حدیث او متروک است و پیوسته حدیث منکر نقل می‌کند.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۳۵۴- ۳۵۵)
باز ابن حجر در تقریب التهذیب (ابن حجر، تقریب التهذیب – ج۱ - ترجمه شماره ۲۹۰۲) می‌گوید: حدیث او متروک است.
و ذهبی در «میزان الإعتدال» (ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۰۲) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احادیث منکر اوست.

سند سوم حدیث «وسنتی»

ابن عبدالبرّ در کتاب «تمهید» (التمهید، ج ۲۴، ص ۳۳۱) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است: «عبدالرحمان بن یحیی» عن «احمد بن سعید» عن «محمد بن ابراهیم الدبیلی» عن«علی بن زید الفرایضی» عن «الحنینی» عن «کثیر بن عبداللّه بن عمرو بن عوف» عن «ابیه» عن «جده».

سخنان بزرگان علم رجال را درباره (کثیر بن عبدالله): امام شافعی در مورد کثیر بن عبدالله می‌گوید: او یکی از ارکان دروغ است.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۷۷، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج ۲۴، ص ۱۳۸)
ابو داود می‌گوید: او یکی از کذابین و دروغگوهاست.(ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۷۷، ط دارالفکر; تهذیب الکمال، ج ۲۴، ص ۱۳۸).
ابن حبان می‌گوید: عبدالله بن کثیر از پدر و جدش کتاب حدیث را نقل می‌کند که اساس آن جعل است. که هرگز نقل از آن کتاب و روایت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجیب و نقد.(ابن حبان، المجروحین، ج ۲، ص ۲۲۱).
نسایی و دارقطنی می‌گویند: حدیث او متروک است. امام احمد می‌گوید: او منکر الحدیث است و قابل اعتماد نیست و ابن معین نیز همین نظر را دارد.
شگفت از ابن حجر در کتاب «التقریب» است که در ترجمه او تنها به لفظ «ضعیف» اکتفا کرده و کسانی را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است، در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتی ذهبی می‌گوید: گفتار او واهی و سست است. (میزان الاعتدال – الذهبی – ج ۳ ص ۴۰۶ – ۴۰۸)

نقل بدون سند:

مالک در «الموطأ» آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگی می‌دانیم چنین حدیثی فاقد ارزش است.(مالک، الموطأ، ص ۸۸۹ - ح ۳)

این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث «وسنتی» ساخته و پرداخته راویان دروغگو و وابستگان به دربار امویان است که آن را در مقابل حدیث صحیحِ «وعترتی» جعل کرده اند.

اما در مورد اهل بیت در صحیح مسلم آمده:
إنّ زید بن أرقم سیل عن المراد بأهل البیت هل هم النساء؟ قال: لا / وأیم اللّه، إنّ المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر، ثمّ یطلّقها، فترجع إلی أبیها وقومها.

از زید بن ارقم سؤال شد: آیا به زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بیت پیامبر گفته می‌شود یا خیر؟
پاسخ داد همسر یک مرد از اهل بیت آن به حساب نمی‌آید زیرا چه بسا زنی با مردی یک عمر زندگی می‌کند ولی در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بیت پدر محسوب می‌شود.
(صحیح مسلم: ج ۷ ص ۱۲۳، (رقم ۶۳۸۱)، کتاب فضایل الصحابة، باب فضایل علی بن أبی طالب (علیه السلام) 

والسلام

 

//



شیعه نیوز