بَعضُ الکَراماتِ الظاهرة منه فصل اول: برخی کرامتهای دیدهشده از امام حسین علیهالسلام
إجابَةُ دُعایِهِ فِی الاِستِسقاءِ اجابت دعایش در طلب باران
۱- ۵۲۸. عیون المعجزات عن محمّد بن عمارة عن الصادق عن أبیجاءَ أهلُ الکوفَةِ إلی عَلِیٍّ علیه السلام فَشَکَوا إلَیهِ إمساکَ المَطَرِ وقالوا لَهُ: اِستَسقِ لَنا فَقالَ لِلحُسَینِ علیه السلام: قُم وَاستَسقِ. فَقامَ وحَمِدَ اللّه َ وأثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ وقالَ: اللّهُمَّ مُعطِیَ الخَیراتِ ومُنزِلَ البَرَکاتِ أرسِلِ السَّماءِ عَلَینا مِدرارا وَاسقِنا غَیثا مِغزارا واسِعا غَدَقا [۱] مُجَلِّلاً سَحّا[۲] سَفوحا ثَجّاجا [۳] تُنَفِّسُ بِهِ الضَّعفَ مِن عِبادِکَ وتُحیی بِهِ المَیتَ مِن بِلادِکَ آمینَ رَبَّ العالَمینَ. فَما[۴] فَرَغَ علیه السلام مِن دُعایِهِ حَتّی غاثَ اللّه ُ غَیثا نَعَتَهُ علیه السلام [۵] وأقبَلَ أعرابِیٌّ مِن بَعضِ نَواحِی الکوفَةِ فَقالَ: تَرَکتُ الأَودِیَةَ وَالآکامَ [۶] یَموجُ بَعضُهُم فی بَعضٍ. [۷]
عیون المعجزات (ـ به نقل از محمّد بن عماره از امام صادق از پد): کوفیان نزد امام علی علیه السلام آمدند و از باران نیامدن شِکوه نمودند و به ایشان گفتند: برایمان باران بخواه. امام علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «برخیز و باران بخواه». حسین علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثنای خدا و درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «خدایا! ای عطا کننده خیرها و فرو فرستنده برکت ها! آسمان را بر ما ببار و ما را بارانی ده پُرآب و گسترده با دانههای درشت و سِتُرگ سیل آسا و ریزان و روان تا ناتوانی را از بندگانت ببری و زمین مرده ات را زنده کنی. آمین ای پروردگار جهانیان!» و از دعایش فارغ نشده بود که خداوند بارانی را که خواسته بود فرستاد و مردی بادیه نشین از اطراف کوفه آمد و گفت: درّه و تپّه ای را پشت سر ننهادم جز آن که از آب موج میزد.
إجابَةُ دُعایِهِ لِرَجُلٍ مُذنِبٍ اجابت دعایش در حقّ مردی گناهکار
۲- ۵۲۹. تهذیب الأحکام عن أیّوب بن أعین عن أبی عبداللّه [إنَّ امرَأَةً کانَت تَطوفُ وخَلفَها رَجُلٌ فَأَخرَجَت ذِراعَها فَقالَ [۸]بِیَدِهِ حَتّی وَضَعَها عَلی ذِراعِها فَأَثبَتَ اللّه ُ یَدَهَ فی ذِراعِها حَتّی قَطَعَ الطَّوافَ واُرسِلَ إلَی الأَمیرِ وَاجتَمَعَ النّاسُ وأرسَلَ إلَی الفُقَهاءِ فَجَعَلوا یَقولونَ: اِقطَع یَدَهُ فَهُوَ الَّذی جَنَی الجِنایَةَ. فَقالَ:ها هُنا أحَدٌ مِن وُلدِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فَقالوا: نَعَم الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهماالسلامقَدِمَ اللَّیلَةَ فَأَرسَلَ إلَیهِ فَدَعاهُ فَقالَ: اُنظُر ما لَقِیا ذانِ فَاستَقبَلَ القِبلَةَ ورَفَعَ یَدَیهِ فَمَکَثَ طَویلاً یَدعو ثُمَّ جاءَ إلَیها حَتّی خَلَّصَ یَدَهُ مِن یَدِها. فَقالَ الأَمیرُ: ألا نُعاقِبُهُ بَما صَنَعَ فَقالَ: لا[۹].[۱۰]
تهذیب الأحکام (ـ به نقل از ایّوب بن اَعیَن از امام صادق علیه السّلام:زنی در حال طواف بود و مردی پشتِ او طواف میکرد. زن ساعدش را بیرون آورد و مرد هم دست خود را کج کرد و بر ساعد او نهاد. خداوند دستِ مرد را بر ساعد آن زن چنان چسبانْد که ناچار طواف را قطع کرد. به سوی امیر ]مکّه] فرستادند و مردم گِرد آمدند و فقیهان را خبر کردند. آنان گفتند: دست مرد را قطع کن زیرا او مرتکب جنایت شده است. امیر گفت: آیا این جا کسی از فرزندان محمّد پیامبر خدا هست گفتند: آری. حسین بن علی دیشب آمده است ].امیر] به سوی حسین علیه السلام فرستاد و ایشان را فرا خواند و گفت: ببین این دو چه شده اند! امام علیه السلام دستانش را رو به قبله بلند کرد و مدّت مدیدی دعا کرد. سپس نزد زن آمد و دست مرد را از دست زن جدا کرد. امیر گفت: آیا این مرد را به سبب آنچه کرده کیفر ندهیم امام علیه السلام فرمود: «نه».[۱۱]
إجابَةُ دُعایِهِ لِاءِحیاءِ امرَأَةٍ اجابت دعایش برای زنده شدن زنی
۳- ۵۳۰.الخرایج والجرایح عن یحیی بن اُمّ الطویل:کُنّا عِندَ الحُسَینِ علیه السلام إذ دَخَلَ عَلَیهِ شابٌّ یَبکی فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: ما یُبکیکَ قالَ: إنَّ والِدَتی تُوُفِّیَت فی هذِهِ السّاعَةِ ولَم توصِ ولَها مالٌ وکانَت قَد أمَرَتنی أن لا اُحدِثَ فی أمرِها شَییا حَتّی اُعلِمَکَ خَبَرَها. فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: قوموا بِنا حَتّی نَصیرَ إلی هذِهِ الحُرَّةِ. فَقُمنا مَعَهُ حَتَّی انتَهَینا إلی بابِ البَیتِ الَّذی فیهِ المَرأَةُ وهِیَ مُسَجّاةٌ [۱۲] فَأَشرَفَ عَلَی البَیتِ ودَعَا اللّه َ لِیُحیِیَها حَتّی توصِیَ بِما تُحِبُّ مِن وَصِیَّتِها فَأَحیاهَا اللّه ُ وإذَا المَرأَةُ جَلَسَت وهِیَ تَتَشَهَّدُ ثُمَّ نَظَرَت إلَی الحُسَینِ علیه السلام فَقالَت: اُدخُلِ البَیتِ یا مَولایَ ومُرنی بِأَمرِکَ. فَدَخَلَ وجَلَسَ عَلی مِخَدَّةٍ ثُمَّ قالَ لَها: وَصِّی یَرحَمُکِ اللّه ُ. فَقالَت: یَابنَ رَسولِ اللّه ِ إنّ لی مِنَ المالِ کَذا وکَذا فی مَکانِ کَذا وکَذا وقَد جَعَلتُ ثُلُثَهُ إلَیکَ لِتَضَعَهُ حَیثُ شِیتَ مِن أولِیایِکَ وَالثُّلُثانِ لِابنی هذا إن عَلِمتَ أنَّهُ مِن مَوالیکَ وأولِیایِکَ وإن کانَ مُخالِفا فَخُذهُ إلَیکَ فَلا حَقَّ لِلمُخالِفینَ فی أموالِ المُؤمِنینَ. ثُمَّ سَأَلَتهُ أن یُصَلِّیَ عَلَیها وأن یَتَوَلّی أمرَها ثُمَّ صارَتِ المَرأَةُ مَیِّتَةً کَما کانَت. [۱۳]
الخرایج و الجرایح (ـ به نقل از یحیی بن اُمّ طویل ـ: نزد امام حسین علیه السلام بودیم که جوانی گریان بر ایشان وارد شد. امام حسین علیه السلام به او فرمود: «چرا میگریی». گفت: مادرم همین الآن مُرد ولی وصیّت نکرده است و مالی دارد که به من امر کرده که با آن کاری نکن تا آن که خبرش را به تو بدهم. امام حسین علیه السلام فرمود: «همراه ما بیایید تا به سوی این زن آزاده برویم ». با او برخاستیم تا به درِ خانه ای که زن در آن جا مرده و رویش پوشیده شده بود رسیدیم. امام علیه السلام بر درِ خانه ایستاد و از خدا خواست که آن زن را زنده کند تا بدانچه میخواهد وصیّت کند. خدا هم او را زنده کرد و زن نشست در حالی که شهادتین میگفت. سپس به امام حسین علیه السلام نگریست و گفت: ای مولای من! به [درون] خانه بیا و مرا فرمان ده. امام علیه السلام داخل شد و بر پشتی ای تکیه کرد. سپس به او فرمود: «وصیّت کن خدایت بیامرزد!». زن گفت: ای فرزند پیامبر خدا! من فلان مال و فلان مال را در این جا و آن جا دارم و اختیارِ یکْ سومش را به تو دادم تا به هر یک از دوستانت که خواستی بدهی. دوْ سومِ آن هم برای این پسرم باشد اگر دانستی که از ولایتمندان و دوستان توست ولی اگر مخالف بود آن را برای خود بردار که مخالفان حقّی در اموال مؤمنان ندارند. سپس از امام علیه السلام خواست که بر او نماز بگزارد و کارهای کفْن و دفنش را به عهده بگیرد. زن آن گاه مُرد به همان گونه که پیش تر مُرده بود.
بَرَکَةُ بُزاقِهِ برکت آب دهانش
۴- ۵۳۱.الطبقات الکبری عن أبی عون:لَمّا خَرَجَ حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام مِنَ المَدینَةِ یُریدُ مَکَّةَ مَرَّ بِابنِ مُطیعٍ وهُوَ یَحفِرُ بِیرَهُ فَقالَ لَهُ: أینَ فِداکَ أبی واُمّی! قالَ: أرَدتُ مَکَّةَ... وذَکَرَ لَهُ أنَّهُ کَتَبَ إلَیهِ شیعَتُهُ بِها فَقالَ لَهُ ابنُ مُطیعٍ: أینَ [۱۴] فِداکَ أبی واُمّی! مَتِّعنا بِنَفسِکَ ولاتَسِر إلَیهِم فَأَبی حُسَینٌ علیه السلام فَقالَ لَهُ ابنُ مُطیعٍ: إنَّ بِیری هذِهِ قَد رَشَّحتُها [۱۵] وهذَا الیَومُ أوانُ ما خَرَجَ إلَینا فِی الدَّلوِ شَیءٌ مِن ماءٍ فَلَو دَعَوتَ اللّه َ لَنا فیهَا بِالبَرَکَةِ. قالَ: هاتِ مِن مایِها فَأَتی مِن مایِها فِی الدَّلوِ فَشَرِبَ مِنهُ ثُمَّ مَضمَضَ ثُمَّ رَدَّهُ فِی البِیرِ فَأَعذَبَ وأمهی [۱۶]. [۱۷]
الطبقات الکبری (ـ به نقل از ابو عون ـ: چون حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکّه بیرون رفت بر ابن مطیع گذشت که چاهی میکَنْد. وی به ایشان گفت: پدر و مادرم فدایت! کجا فرمود: «به سوی مکّه میروم»... و از نامههایی که پیروانش از آن جا فرستاده بودند یاد کرد. ابن مطیع به ایشان گفت: پدر و مادرم فدایت! ما را از خود بهره مند کن و به سوی آنان مرو. امّا حسین علیه السلام خودداری ورزید. ابن مطیع به ایشان گفت: این چاه را آماده کرده ام و امروز نخستین دلْو آب را به ما میدهد. کاش برای برکت آن دعا کنی. امام علیه السلام فرمود: «از آب آن بیاور». دلوی از آب آن را آورد. امام علیه السلام از آن نوشید و سپس آن را مَزه مَزه کرد و به چاه باز گرداند. چاه گوارا و پُرآب شد.
شِفاءُ المَریضِ بِبَرَکَةِ دُخولِ دارِهِ شفا یافتن بیمار به برکت ورودش به خانه او
۵- ۵۳۲.رجال الکشّی عن حمران بن أعین:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّه ِ علیه السلام یُحَدِّثُ عَن آبایِهِ علیهم السلام أنَّ رَجُلاً کانَ مِن شیعَةِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام مَریضا شَدیدَ الحُمّی فَعادَهُ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام فَلَمّا دَخَلَ بابَ الدّارِ طارَتِ الحُمّی عَنِ الرَّجُلِ فَقالَ لَهُ: قَد رَضیتُ بِما اُوتیتُم بِهِ حَقّا حَقّا وَالحُمّی تَهرُبُ مِنکُم. فَقالَ: وَاللّه ِ ما خَلَقَ اللّه ُ شَییا إلّا وقَد أمَرَهُ بِالطّاعَةِ لَنا یا کُناسَةُ!. ـ [۱۸]قالَ: فَإِذا نَحنُ نَسمَعُ الصَّوتَ ولا نَرَی الشَّخصَ ـ یَقولُ: لَبَّیکَ قالَ: ألَیسَ أمیرُ المُؤمِنینَ أمَرَکِ ألّا تَقرَبی إلّا عَدُوّا أو مُذنِبا لِکَی تَکونی کَفّارَةً لِذُنوبِهِ فَما بالُ هذا وکانَ الرَّجُلُ المَریضُ عَبدَ اللّه ِ بنَ شَدّادِ بنِ الهادِ اللَّیثِیَ. [۱۹]
رجال الکشّی (ـ به نقل از حُمران بن اَعیَن ـ: شنیدم امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نقل میکند که مردی از شیعیان امیر مؤمنان بیمار و به شدّت تبدار بود. حسین بن علی علیه السلام به عیادتش رفت و همین که وارد درگاه خانه شد تب آن مرد از میان رفت. مرد به امام حسین علیه السلام گفت: به آنچه به شما داده شده به حق و حقیقت راضی ام و [می بینم که] تب از شما میگریزد. امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند خداوند چیزی را نیافریده جز آن که به اطاعت از ما فرمانش داده است» [و سپس خطاب به فرشته تب افزود:] «ای کُناسه!». [۲۰]ما کسی را ندیدیم ولی صدایی شنیدیم که گفت: بله بله! حسین علیه السلام [به کُناسه] فرمود: «آیا امیر مؤمنان به تو فرمان نداد که جز به دشمن یا گناهکار نزدیک مشو تا کفّاره گناهان گناهکار باشی پس این جا چه میکنی». آن مرد بیمار عبد اللّه بن شدّاد بن هاد لیثی بود.
کَلامُهُ لِأَعرابِیٍّ جاءَ لِیَختَبِرَهُ سخن گفتنش با بادیه نشینی که برای آزمودنِ او آمده بود
۶- ۵۳۳.الخرایج و الجرایح (ـ به نقل از جابر جُعفی از امام زین العابدین علی): عربی بادیه نشین به مدینه رفت تا آنچه را از دلایل [امامت پدرم ]حسین علیه السلام شنیده بود بیازماید. چون نزدیک مدینه رسید استمنا کرد و داخل مدینه شد و با همان حالِ جنابت بر حسین علیه السلام در آمد. حسین علیه السلام به او فرمود: «ای اعرابی! آیا شرم نمیکنی که با حال جنابت بر امام خود وارد میشوی! شما عربهای بادیه چون خلوت میکنید استمنا میکنید». اعرابی گفت: حاجتم از آمدن برآورده شد. از نزد ایشان خارج شد و غسل نمود و به سوی ایشان باز گشت و آنچه در دل داشت از ایشان پرسید.الخرایج والجرایح)
عن جابر الجعفی عن زین العابدینأقبَلَ أعرابِیٌّ إلَی المَدینَةِ لِیَختَبِرَ الحُسَینَ علیه السلام لِما ذُکِرَ لَهُ مِن دَلایِلِهِ فَلَمّا صارَ بِقُربِ المَدینَةِ خَضخَضَ [۲۱] ودَخَلَ المَدینَةَ فَدَخَلَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وهُوَ جُنُبٌ. فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّه ِ الحُسَینُ علیه السلام: أما تَستَحیی یا أعرابِیُ أن تَدخُلَ إلی إمامِکَ وأنتَ جُنُبٌ وقالَ: أنتُم مَعاشِرَ العَرَبِ إذا خَلَوتُم خَضخَضتُم. فَقالَ الأَعرابِیُّ: یا مَولایَ قَد بَلَغتُ حاجَتی مِمّا جِیتُ فیهِ. فَخَرَجَ مِن عِندِهِ فَاغتَسَلَ ورَجَعَ إلَیهِ فَسَأَلَهُ عَمّا کانَ فی قَلبِهِ [۲۲].
دَلالَتُهُ عَلی مَن قَتَلَ غِلمانَهُ نشان دادن قاتلان غلامانش
۷- ۵۳۴.دلایل الإمامة عن هارون بن خارجة عن أبی عبداللّهقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِغِلمانِهِ: لا تَخرُجوا یَومَ کَذا وکَذا ـ لِیَومٍ قَد سَمّاهُ ـ وَاخرُجوا یَومَ الخَمیسِ فَإِنَّکُم إن خالَفتُمونی قُطِعَ عَلَیکُمُ الطَّریقُ فَقُتِلتُم وذَهَبَ ما مَعَکُم. وکانَ قَد أرسَلَهُم إلی ضَیعَةٍ لَهُ فَخالَفوهُ وأخَذوا طَریقَ الحَرَّةِ فَاستَقبَلَهُم لُصوصٌ فَقَتَلوهُم کُلَّهُم. فَدَخَلَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام والِی المَدینَةِ مِن ساعَتِهِ فَقالَ لَهُ: قَد بَلَغَنی قَتلُ غِلمانِکَ وموالیکَ فَآجَرَکَ اللّه ُ فیهِم. فَقالَ: أما إنّی أدُلُّکَ عَلی مَن قَتَلَهُم فَاشدُد یَدَکَ بِهِم. قالَ: وتَعرِفُهُم! قالَ: نَعَم کَما أعرِفُکَ وهذا مِنهُم ـ لِرَجُلٍ جاءَ مَعَهُ ـ فَقالَ الرَّجُلُ: یَابنَ رَسولِ اللّه ِ! کَیفَ عَرَفتَنی وما کُنتُ فیهِم! قالَ: إن صَدَقتُکَ تُصَدِّقُ قالَ: نَعَم وَاللّه ِ لَأَفعَلَنَّ. قالَ: أخرَجتَ مَعَکَ فُلانا وفُلانا. فَسَمّاهُم بِأَسمایِهِم کُلِّهِم وفیهِم أربَعَةٌ مِن مَوالِی الوالی وَالبَقِیَّةُ مِن حُبشانِ أهلِ المَدینَةِ. قالَ الوالی: ورَبِّ القَبرِ وَالمِنبَرِ لَتَصدُقُنی أو لَأَنشُرَنَّ لَحمَکَ بِالسِّیاطِ. قالَ: وَاللّه ِ ما کَذَبَ الحُسَینُ کَأَنَّهُ کانَ مَعَنا. قالَ: فَجَمَعَهُمُ الوالی فَأَقَرّوا جَمیعا فَأَمَرَ بِهِم فَضُرِبَت أعناقُهُم. [۲۳]
دلایل الإمامة (ـ به نقل از هارون بن خارجه از امام صادق علیه ال: حسین علیه السلام به غلامانش فرمود: «فلان روز بیرون نروید» و آن روز را نام برد و [افزود:] «روز پنج شنبه بروید که اگر چنین نکنید راهزنان راه را بر شما میبندند و هر چه با شما هست غارت میکنند و شما را میکشند» و آنان را به سوی یکی از مزرعههایش فرستاد امّا آنان گوش ندادند و راه حَرّه را پیش گرفتند. دزدان هم جلوی آنان را گرفتند و همگی را به قتل رساندند. امیر مدینه بلا فاصله بر حسین علیه السلام در آمد و به او گفت: به من خبر قتل غلامان و وابستگانت رسیده است. خداوند به تو در مصیبت آنان اجر دهد! حسین علیه السلام فرمود: «بدان که من قاتلان آنها را به تو نشان میدهم. پس خود را به آنها برسان». امیر گفت: تو آنان را میشناسی فرمود: «آری همان گونه که تو را میشناسم و این از آنان است» و به مردی که همراه امیر آمده بود اشاره کرد. مرد گفت: ای فرزند پیامبر خدا! چگونه مرا شناختی در حالی که من میان آنان نبودم! حسین علیه السلام فرمود: «اگر راست بگویم تصدیقم میکنی». گفت: آری. به خدا سوگند چنین میکنم! فرمود: «فلان کس و فلان کس را با خود بردی» و همه آنان را نام برد که چهار تن از وابستگان امیر در میان آنان بودند و بقیّه هم از حَبَشیان ساکن در مدینه بودند. امیر گفت: سوگند به خدای قبر و منبر [پیامبر صلی الله علیه و آله ] یا راست میگویی یا گوشتت را با تازیانه قطعه قطعه میکنم. مرد گفت: به خدا سوگند حسین دروغ نگفت و گویی با ما بوده است! امیر آنان را گرد آورد و چون همگی اقرار کردند به گردن زدن آنان فرمان داد.
شِفاءُ المَریضِ بِبَرَکَةِ زِیارَتِهِ شفا یافتن بیمار به برکت زیارتش
۸- ۵۳۵.الدعوات:حَدَّثَنِی الشَّیخُ أبو جَعفَرٍ النّیشابورِیُ رَضِیَ اللّه ُ عَنهُ قالَ: خَرَجتُ ذاتَ سَنَةٍ إلی زِیارَةِ مَولانا أبی عَبدِ اللّه ِ الحُسَینِ علیه السلام فی جَماعَةٍ فَلَمّا کُنّا عَلی فَرسَخَینِ مِنَ المَشهَدِ أو ثَلاثٍ أصابَ رَجُلاً مِنَ الجَماعَةِ الفالِجُ وصارَ کَأَنَّهُ قِطعَةُ لَحمٍ قالَ: وجَعَلَ یُناشِدُنا بِاللّه ِ سُبحانَهُ ألّا نُخَلِّیَهُ وأن نَحمِلَهُ إلَی المَشهَدِ قالَ: فَشَدَدناهُ عَلَی الدّابَّةِ وأخَذنا نُراعیهِ ونُحافِظُهُ فَلَمّا دَخَلنَا المَشهَدَ ـ عَلی ساکِنیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ـ وَضَعناهُ عَلی ثَوبٍ وأخَذَ رَجُلانِ مِنّا طَرَفَیِ الثَّوبِ ورَفَعناهُ عَلَی القَبرِ وکانَ یَدعو ویَتَضَرَّعُ ویَبکی ویَبتَهِلُ ویُقسِمُ عَلَی اللّه ِ بِحَقِّ الحُسَینِ علیه السلام أن یَهَبَ لَهُ العافِیَةَ. قالَ: فَلَمّا وُضِعَ الثَّوبُ عَلَی الأَرضِ جَلَسَ الرَّجُلُ ومَشی وکَأَنَّما نَشَطَ مِن عِقالٍ [۲۴]. [۲۵] [۲۶]
الدعوات:شیخ ابو جعفر نیشابوری رضی الله عنه برایم گفت: سالی با جماعتی به قصد زیارت ]بارگاه] مولایمان ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام به راه افتادیم. در دو یا سه فرسنگی بارگاه امام حسین علیه السلام مردی از جماعت فلج شد گویی که تکّه گوشتی است امّا ما را به خدای سبحان سوگند میداد که تنهایش نگذاریم و او را تا بارگاه امام علیه السلام ببریم. ما هم او را بر چارپا محکم بستیم و از او مراقبت و مواظبت میکردیم تا به بارگاه امام ـ که درود و سلام بر مَدفونان آن باد ـ رسیدیم. او را در پارچه ای نهادیم و دو نفر از ما دو سوی پارچه را گرفتیم و او را بالای قبر نگاه داشتیم. او دعا و گریه و زاری و مناجات میکرد و خدا را به حقّ حسین علیه السلام سوگند میداد که به او عافیت عطا کند. ابو جعفر گفت: هنگامی که پارچه بر روی زمین فرود آمد مرد برخاست و نشست و سپس رفت گویی که بند از پایش برداشته اند. [۲۷]
پی نوشتها:
[۱] الغَدَقُ: المطر الکبار القَطْر (النهایة: ج ۳ ص ۳۴۵ «غدق»)
[۲] سحَّ یَسُحّ سَحّا: أی سال واشتدّ انصبابه (لسان العرب: ج ۲ ص ۴۷۶ «سحح»)
[۳] مطرٌ ثجّاج: إذا انصبّ جدّا (الصحاح: ج ۱ ص ۳۰۲ «ثجج»)
[۴] فی المصدر: «فلمّا» والتصویب من بحار الأنوار
[۵] فی بحار الأنوار: «بغته» بدل «نعته علیه السلام »
[۶] الأَکمةُ: تلّ وقیل: شرفة کالرابیة والجمع اُکُم وجمع الاُکُم: آکام (المصباح المنیر: ص ۱۸ «أکم»)
[۷] عیون المعجزات: ص ۶۴ بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۱۸۷ ح ۱۶.
[۸] العرب تجعل القول عبارة عن جمیع الأفعال وتطلقه علی غیر الکلام واللسان فتقول: قال بیده أی أخذ وقال برجله أی مشی (لسان العرب: ج ۱۱ ص ۵۷۷ «قول.»)
[۹] هذیب الأحکام: ج ۵ ص ۴۷۰ ح ۱۶۴۷ المناقب لابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۵۱ بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۱۸۳ ح ۱۰.
[۱۰] یحتمل ان یکون عدم رضا الإمام علیه السلام بعقوبة هذا الرجل بسبب فضیحته فهذه الفضیحة هی عقوبته وهی کافیة لجزایه
[۱۱] عدم موافقت امام علیه السلام با مجازات آن مرد شاید بدین جهت بوده که رسواییِ پیش آمده برای او در واقع کیفر او بوده و همین مجازات برای او کافی بوده است.
[۱۲] سجّیت المیّت: إذا مددت علیه ثوبا (الصحاح: ج ۶ ص ۲۳۷۲ «سجا»)
[۱۳] الخرایج والجرایح: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۱ الثاقب فی المناقب: ص ۳۴۴ ح ۲۹۰ نحوه بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۱۸۰ ح ۳.
[۱۴] فی المصدر: «إنّی» وما فی المتن أثبتناه من المصادر الاُخری.
[۱۵] الترشیح: التَّهیِیَةُ للشیء (لسان العرب: ج ۲ ص ۴۵۰ «رشح»)
[۱۶] أمهی الشرابَ: أکثر ماءه (القاموس المحیط: ج ۴ ص ۳۹۲ «مهو»)
[۱۷] الطبقات الکبری: ج ۵ ص ۱۴۴ تاریخ دمشق: ج ۱۴ ص ۱۸۲ تاریخ الإسلام للذهبی: ج ۵ ص ۸ بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج ۶ ص ۲۵۹۲ عن ابن عون.
[۱۸] الکناسة فی اللغة: ما کنس او ملقاها والظاهر هنا اسم الحمّی أو الموجود الذی یتولّی الحمّی فی هذا العالم.
[۱۹] رجال الکشّی: ج ۱ ص ۲۹۹ ح ۱۴۱ المناقب لابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۵۱ عن زرارة بن أعین نحوه ولیس فیه «یاکناسة» بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۱۸۳ ح ۸.
[۲۰] کُناسه: جاروگر پاک کننده زباله محلّ ریختن زباله. در این جا ظاهرا به عنوان نامی برای فرشته تب یا موجود دیگری که متولّی تب در عالم است به کار رفته است
[۲۱] الخضخضة: الاستمناء وهو استنزال المنی فی غیر الفرج. وأصل الخضخضة التحریک (النهایة: ج ۲ ص ۳۹ «خضخض»)
[۲۲] الخرایج والجرایح: ج ۱ ص ۲۴۶ ح ۲ بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۱۸۱ ح ۴ وراجع: الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۱۷۸ ح ۲.
[۲۳] دلایل الإمامة: ص ۱۸۵ ح ۱۰۴ الخرایج والجرایح: ج ۱ ص ۲۴۶ ح ۳ الثاقب فی المناقب: ص ۳۴۲ ح ۲۸۸ کلاهما نحوه بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۱۸۱ ح ۵.
[۲۴].فی حدیث السحر «فکأنّما أنشط من عقال» أی حلّ. وکثیرا ما یجیء فی الروایة «کأنّما نشط من عقال» ولیس بصحیح. یقال: نشطت العقدة إذا عقدتها وأنشطتها وانتشطتها إذا حللتها (النهایة: ج ۵ ص ۵۷ «نشط»)
[۲۵] الدعوات: ص ۲۰۵ ح ۵۵۸ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۴۰۸ ح ۱۵.
[۲۶] الدعوات: ص ۲۰۵ ح ۵۵۸ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۴۰۸ ح ۱۵.
۳.وقد ظهرت کرامات کثیرة أمثال هذه الکرامات فی الزمان الحاضر والماضی وکمثال علی هذا ما وقع فی عصرنا من شفاء آیة اللّه المرحوم الشیخ عبد الکریم الحایری ونجاته من الموت المحتّم وذلک ببرکة زیارة العتبات المقدّسة وهو الذی أسّس فیما بعد الحوزة العلمیّة المبارکة فی قم المقدّسة (راجع: مجلة «حوزه» بالفارسیّة ـ العدد ۱۲ ص ۳۱)حدیث مع آیة اللّه الشیخ محمّد علی الأراکی رحمه الله. (. وکذا الکرامة الاُخری المشهورة أیضا وهی شفاء عَینَی المرحوم آیة اللّه السید البروجردی رحمه الله (راجع: زندگی زعیم بزرگ عالم تشیّع آیت اللّه بروجردی بالفارسیة: ص ۱۶۶.)
[۲۷] در گذشته و حال کرامتهای متعدّدی مانند این کرامت پدیدار شده است مانند: شفا یافتن آیة اللّه حاج شیخ عبد الکریم حایری مؤسّس حوزه علمیّه قم که به برکت زیارت عتبات مقدّس از مرگ حتمی نجات یافت و نیز شفا یافتن دو چشم آیة اللّه حاج آقا حسین بروجردی مرجع بزرگ جهان تشیّع (ر. ک: مجلّه حوزه: ش ۱۲ ص ۳۱ زندگی زعیم بزرگ عالم تشیّع: ص ۱۶۶).