برخی از ویژگیهای حضرت علی علیه السلام در قسمتی از بیانات امّ سلمه

- امّ‏سلمه همیشه می‏گفت: علی بر حق است، هرکه از او پیروی کند از حق پیروی نموده، و هرکه او را رها کند حق را رها کرده است، این پیمانی است که پیش از این روز گرفته شده است.(مجمع الزواید ۹ / ۱۳۴ به نقل از طبرانی.)
- شهربن حَوشب گوید: نزد امّ‏سلمه -رضی اللَّه عنها- بودم که مردی اجازه ورود خواست، امّ‏سلمه گفت: کیستی؟ گفت: ابوثابت مولای علی‏بن ابی‏طالب علیه السلام. امّ‏سلمه گفت: خوش آمدی ابوثابت، داخل شو. ابوثابت داخل شد، امّ‏سلمه به او خوشامد گفت، سپس گفت: ای ابوثابت، آن‏گاه که دلها هر کدام به سویی پرواز کرد دل تو به کجا پر کشید؟ گفت: دلم با علی علیه السلام بود. امّ‏سلمه گفت: به خدایی که جانم به دست اوست موفق شدی، زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‏فرمود: علی با حق و قرآن است، و حق و قرآن با علی است، و اینها از هم جدا نمی‏شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.(فراید السمطین ۱ / ۱۷۷.) - امّ‏سلمه گوید: سوگند به آن که جان امّ‏سلمه در دست اوست، همانا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‏فرمود: علی با قرآن است و قرآن با علی، هرگز از هم جدا نمی‏شوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند.(بحارالانوار ۳۸ / ۳۶.) 
- امّ‏سلمه -رضی اللَّه عنها- گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‏فرمود: هیچ گروهی گرد هم نمی‏آیند تا فضل علی‏بن‏ابی‏طالب علیه السلام را یاد کنند جز آنکه فرشتگان آسمان فرود آیند و گرداگرد ایشان را بگیرند، و چون پراکنده شوند فرشتگان به آسمان بالا روند و فرشتگان دیگری که در آسمان هستند به آنان گویند: ما از شما بویی می‏شنویم که از سایر فرشتگان نمی‏شنویم و تا به حال بویی خوشتر از آن نشنیده‏ایم! گویند: نزد گروهی بودیم که محمّد و خاندان او را یاد می‏کردند و از بوی آنان به ما رسید و ما خوشبو شدیم. آن فرشتگان گویند: ما را نزد آنان فرود ببرید، گویند: پراکنده شدند و هر یک به منزل خود رفتند، گویند: ما را فرود برید تا از بوی آن مکان خوشبو شویم. (بحارالانوار ۳۸ / ۱۹۹)

- امّ‏سلمه -رضی اللَّه عنها- به حسن بصری فرمود: تو را حدیثی گویم که دو گوشم از رسول‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده و گر نه کر شوند، و چشمانم دیده و گر نه کور شوند، و قلبم فراگرفته و گر نه خداوند بر آن مهر (نافهمی) زند، و زبانم را لال کند اگر از رسول‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشنیده باشم که به علی‏بن‏ابی‏طالب علیه السلام می‏فرمود: ای علی، هیچ بنده‏ای در قیامت خدا را با انکار ولایت تو دیدار نکند جز آنکه او را با پرستش بت و صنم دیدار کند.(بحارالانوار ۳۸ / ۱۰۱.) - شهربن حَوشب از امّ‏سلمه که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و حسن و حسین - علیهم السلام - نزد من بودند، برای آنان حلوایی ساختم و همگی خوردند و خوابیدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبا یا قطیفه‏ای به روی آنان کشید و گفت: خداوندا! اینان اهل بیت منند، هرگونه پلیدی را از آنان ببر و به تمام معنا پاکشان ساز.
- ابوسعید خدری از امّ‏سلمه که گفت: چون این آیه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و عبایی خیبری را بر روی آنان افکند و گفت: “خداوندا! اینان اهل بیت منند، خداوندا! هرگونه پلیدی را از آنان ببر و به تمام معنا پاکشان ساز”. امّ سلمه گفت: آیا من از ایشان نیستم؟ فرمود: تو به راه خیر هستی. - عطیّه از ابوسعید از امّ‏سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که گفت: این آیه در خانه او نازل شده‏است: انّما یرید اللَّه... وی گوید: من بر در خانه نشسته بودم و گفتم: ای رسول‏خدا، آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: “تو به راه خیر هستی، تو از همسران پیامبری”. و در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و حسن و حسین -رضی اللَّه عنهم- بودند.
- و علّامه جلال‏الدین سیوطی در تفسیر الدرّ المنثور (۵ / ۱۹۸) بیست روایت از طرق گوناگون آورده‏است که مراد از اهل بیت همان پنج نفرند - علیهم السلام -. وی گوید: طبرانی از امّ‏سلمه -رضی اللَّه عنها- روایت کرده‏است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه -رضی اللَّه عنها- فرمود: شوهر و دو فرزندت را نزد من آر. فاطمه آنان را آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عبایی فَدَکی را بر آنان افکند و دست خود را بر آنان گذارد و گفت: “خداوندا! اینان اهل محمّدند -و در لفظ دیگری: آل محمّدند- پس صلوات و برکات خود را بر آل محمّد قرار ده چنانکه بر آل ابراهیم قرار دادی، که تو ستوده و باعظمتی.” من عبا را کنار زدم تا با آنان زیر عبا روم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را از دست من کشید و فرمود: تو به راه خیر هستی. این حدیث را نیز احمد حنبل در مسند خود (۶ / ۳۲۳) آورده‏است. و حافظ کبیر ابوالقاسم حسکانی حنفی نیشابوری که از دانشمندان قرن پنجم است در کتاب خود شواهدالتنزیل لقواعدالتفضیل (۲ / ۱۰ - ۹۲) از بیش از دویست طریق آورده‏است که این آیه درباره این پنج نفر - علیهم السلام - نازل شده‏است. 

- امّ‏سلمه -رضی‏اللَّه عنها- گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: ای علی، دوستان تو در سه جا شادمان می‏شوند: هنگام جان دادن که تو بر بالینشان حضور می‏یابی، و هنگام سؤال در قبر که تو پاسخ را به آنان تلقین می‏کنی، و هنگام عرضه بر پیشگاه خداوند که تو در آنجا آنان را معرفی می‏نمایی.(بحارالانوار ۶ / ۱۸۵. / ۲۰۰.) - امّ‏سلمه بر فاطمه - علیها السلام - وارد شد و گفت: ای دختر رسول خدا، شب را چگونه به صبح آوردی؟ فرمود: شب را میان غم و اندوه به صبح آوردم به خاطر از دست دادن پیامبر و مظلومیت وصی، به خدا سوگند پرده حرمت او را دریدند، کسی که امامتش برخلاف شریعت الهی در تنزیل و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تأویل غصب گردید و به زور از او ربوده شد؛ آری اینها همه از روی کینه‏های جنگ بدر و انتقام خونهای ریخته شده در احد به دست او بود که دلهای پرنفاق در خود نهفته بود...(یا: کینه‏های جنگ بدر و ضربتهای کاری آن حضرت در جنگ احد بود...)(بحارالانوار ۴۳ / ۱۵۶.) - شیخ مفید؛ گوید: چون خبر ورود امیرمؤمنان علیه السلام به ذی‏قار به عایشه رسید، وی به حفصه دختر عمر نامه‏ای بدین مضمون نوشت: “اما بعد، چون ما به بصره رسیدیم علی هم در ذی‏قار فرود آمده‏است، و خدا گردن او را بشکند بسان تخم مرغی که بر روی سنگ بشکند، او مانند شتری است که اگر پیش آید نحر شود و اگر پس رود پی شود”. چون نامه به دست حفصه رسید خوشحال شد و کودکان قبیله‏های تَیم و عَدی را فراخواند و به کنیزانش دایره‏هایی داد و دستور داد دایره بزنند و این ترانه بخوانند: “چه خبر؟ چه خبر؟ علی در ذی‏قار مثل شتری است که اگر پیش آید نحر شود و اگر پس رود پی شود”. خبر جمع شدن زنان بر ناسزاگویی به امیرمؤمنان و شادی از نامه‏ای که از عایشه به دستشان رسیده به گوش امّ‏سلمه -رضی‏اللَّه عنها- رسید، وی گریست و گفت: لباسم را بدهید تا به نزد آنان روم و تنبیهشان کنم. امّ‏کلثوم دختر امیرمؤمنان علیه السلام گفت: من به جای تو می‏روم زیرا از تو بدین کار واردترم. آن‏گاه لباس پوشید و به طور ناشناس و آرام در میان کنیزان خود که همه به آرامی و حیا راه می‏رفتند آمد و به عنوان یکی از تماشاچیان بر آنان وارد شد، و چون بیهودگی و نابخردی آنان را دید نقاب برداشت و چهره خود به آنان بنمود، آن‏گاه به حفصه گفت: اگر اینک تو و خواهرت بر ضد امیرمؤمنان علیه السلام همدست شده‏اید پیش از این نیز بر ضد برادرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همدست شدید و خداوند آیه‏ای درباره شما نازل کرد، 
(در سوره تحریم / ۴ آمده‏است: وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَاِنّ‏اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤمِنینَ وَالْمَلایِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ. “و اگر شما (دو همسر پیامبر) بر ضد او همدست شوید (بدانید که) خدا مولا و یاور اوست و جبرییل و آن مرد صالح از مؤمنان (یعنی علی - علیه السلام -) و پس از آن فرشتگان نیز یار و یاور او هستند”. آن‏گاه خداوند در آیه ۱۰ و ۱۱ همین سوره زن نوح و زن لوط را برای کافران و زن فرعون و حضرت مریم را برای مؤمنان مثل آورده‏است. 

زمخشری در تفسیر این دو آیه گوید: این دو تمثیل تعریض دارد به دو مادر مؤمنان (عایشه و حفصه) که داستان آنها در آغاز همین سوره آمده‏است و تعریض به عمل آنان دارد که هر دو بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ناخوشایندی او همدست شدند و به سخت‏ترین و شدیدترین وجه آنها را از این کار بر حذر داشته‏است، زیرا در این تمثیل سخن از کفر آمده‏است، و مانند همین تهدید سخت این آیه (درباره ترک حج) است: “و هر که کافر شود خداوند از جهانیان بی‏نیاز است”. و نیز آیه اشاره دارد به آنکه حق آن دو آن است که در کمال اخلاص مانند این دو زن مؤمن (آسیه و مریم) باشند و بر صرف اینکه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند اعتماد نکنند، زیرا این فضیلت به تنهایی برای آنها سودمند نیست مگر زمانی که مخلص باشند. و تعریض و کنایه به حفصه بیشتر است. زیرا زن لوط بود که اسرار او را فاش کرد چنانکه حفصه راز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فاش نمود و داستانش در آغاز سوره آمده است... پس از سخن علامه زمخشری اینک بنگرید به سخن علامه طبری و ابن‏ابی‏الحدید و دیگران درباره عایشه و حفصه و کیفیت برخورد آنها با وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امیرمؤمنان که جان و برادر و داماد و نورچشم آن حضرت بود: طبری در تاریخ خود ۵ / ۱۵۰ گوید: چون خبر شهادت علی۲ به عایشه رسید این بیت را خواند (ترجمه): “سفر او پایان یافت و عصا به زمین افکند و جایگزین شد، همان‏گونه که مسافر از راه رسیده چشم دیگران را روشن می‏کند”. 
(یعنی چشم من هم به کشته شدن علی روشن شد). آن‏گاه گفت: چه کسی او را کشت؟ گفتند: مردی از قبیله مراد. عایشه گفت: “گرچه آن قاتل دور از من است ولی جوانی خبرش را آورد که خاک به دهانش نیست (و دروغ نمی‏گوید)”. زینب دختر ابوسلمه گفت: “آیا درباره علی چنین می‏گویی؟ عایشه گفت: من فراموشکارم، هرگاه فراموش کردم یادآوریم کنید. و آن کس که خبر مرگ را آورد سفیان‏بن عبدشمس‏بن ابی‏وقّاص زُهری بود”. ابن ابی‏الحدید در شرح نهج‏البلاغة ۹ / ۱۹۸ گوید: “فاطمه از دنیا رفت و همه زنان رسول خدا برای تسلیت به دیدن بنی‏هاشم آمدند جز عایشه که نیامد و خود را به بیماری زد، و سخنی از او برای علی - علیه السلام - نقل شد که دلالت بر شادی وی داشت”.
در صحیح بخاری ۱ / ۱۶۰ گوید: “عایشه گفت: چون بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سنگین شد و دردش شدت یافت از همسران خود اجازه خواست که در اتاق من بستری شود، آنان اجازه دادند، حضرت با تکیه بر دو مرد: عباس و مرد دیگری بیرون شد در حالی که پاهایش به زمین می‏کشید. عبداللَّه (راوی حدیث) گوید: این سخن عایشه را به ابن‏عباس باز گفتم، وی گفت: می‏دانی آن مردی که عایشه نام نبرد که بود؟ گفتم: نه، گفت: او علی‏بن ابی‏طالب بود”. علی - علیه السلام - در خطبه ۱۵۴ نهج‏البلاغة می‏فرماید: “اما فلانی (عایشه) رأی زنانه و کینه‏ای که چون کوره آهنگر در سینه‏اش می‏گداخت او را درگرفت، و اگر او را فرامی‏خواندند که آنچه با من کرد با دیگری کند هرگز نمی‏کرد”. محمّد عبده در شرح این کلام گوید: “منظور این است که حقد و کینه او پیوسته در جوش و گداز بود مانند کوره آهنگر که تا کار می‏کند در جوش و گداز است. و اگر کسی او را فرامی‏خواند که پاره‏ای از آن بدیها و دشمنیها که در حق من کرد با دیگری کند هرگز نمی‏کرد، زیرا تنها با من کینه داشت”. و علّامه خویی در شرح نهج‏البلاغة ۹ / ۲۸۱ گوید: “مسروق گفت: بر عایشه وارد شدم و غلام سیاهی به نام عبدالرحمن نزد او بود، عایشه گفت: می‏دانی چرا او را عبدالرحمن نامیده‏ام؟ گفتم: نه. گفت: از روی دوستی عبدالرحمن‏بن ملجم (قاتل علی - علیه السلام -)”. این خبر در تلخیص‏الشافی ۴ / ۱۵۸ نیز آمده است.) و خدا در پس جنگ شما قرار دارد و از آن آگاه است. حفصه اظهار شرمندگی کرد و گفت: آنان به نادانی چنین کردند؛ و فوراً آنان را پراکنده ساخت.
(الجمل / ۱۴۹. این داستان را با اندکی تفاوت ابن ابی‏الحدید در شرح نهج‏البلاغة ۱۴ / ۱۳، و محدث قمی؛ در سفینةالبحار ۱ / ۲۸۵، و احمد زکی صفوت در جمهرةالرسایل ۱ / ۳۷۷ آورده‏اند.)

 



سایت فطرت