بررسی نظر آقای طباطبایی درباره دلیل اهمیت برتر"قرآن شناسی"
در عظمت قرآن کریم هیچ جای تردید نیست و -به دلایل و جهات مختلف از جمله کلام"الله"بودن-، در برتری آن بر هر کلام دیگر حتّی کلام پیامبر صلی الله علیه وآله هم هیچ مناقشهای وجود ندارد و این عقیده مورد اتّفاق مسلمین میباشد که نشأت گرفته از روایات کثیری در کتب فریقین است، روایاتی به این مضمون: «برتری قرآن بر سایر سخنان، همچون فضل خداوند است بر خلقش» (مستدرک الوسایل، ۴/۲۳۷). به دلیل همین برتری، مسلمانان"قرآن شناسی"را هم برترین علم میشمارند. آنان اگرچه معتقدند که سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله همانند قرآن کریم دربردارندهی بالاترین مباحث معرفتی مبدیی و معادی است و ایمان به آن سخنان را همچون ایمان به قرآن واجب میدانند ولی براین عقیدهاند که از نظر شرافت هرگز سخن مخلوق در رتبهی کلام خالق قرار نخواهد گرفت و قیاس کلام الله با کلام بشر اصولاً قیاس مع الفارق است.
امّا به نظر میرسد آقای طباطبایی در این زمینه دیدگاه دیگری در طلیعهی پیشگفتار «بازنگری در معانی قرآن» ابراز داشتهاند. ایشان در ابتدا نوشتهاند: «اهمّیّت هر دانشی به موضوع آن بستگی دارد و هر علمی که موضوعش مهمتر باشد، اعتبار آن بیشتر است.» که البته این سخنِ صحیحی است، و در ادامه، شناخت قرآن را مهمترین علم دانستهاند – که این هم همان طور که گذشت، عقیدهی صحیحی است- ولی دلیلی بر"مهمتر بودن قرآن شناسی"اقامه نمودهاند که آن دلیل محلّ تأمّل است. ایشان اظهار داشتهاند: «"قرآن شناسی"از سایر علوم مهمتر شمرده میشود زیرا موضوع آن"کلام إلهی"است که بهاعتبار دلالتش بر ارادهی تشریعی خداوند ـ جَلَّ و عَلاـ مورد بحث قرار میگیرد و بالاترین مباحث معرفتی را دربردارد.» دقّت در عبارتِ «به اعتبار دلالتش...» به ما چنین میفهماند که ایشان میخواهند برای اثبات برتری قرآن شناسی بر سایر علوم –حتّی برتری آن بر"شناخت حدیث و کلام پیامبر صلی الله علیه وآله"-، بگویند: «اگرچه قرآن کلام"الله"است ولی قرآن شناسی به این جهت مهمترین علم است که دو ویژگی در آن هست: ۱- دلالت داشتن بر ارادهی تشریعی خدا ۲- واجد بالاترین مباحث معرفتی بودن». چنان که پیداست اگر کلام دیگری واجد این دو ویژگی نباشد دلیل ایشان صحیح است ولی اگر کلامی دیگر بتوان یافت که این دو خصوصیّت را دارا باشد، معرفت به آن کلام هم از نظر شرافت با قرآن شناسی همطراز میشود. البتّه پیش از بررسی این مطلب لازم است که در نخستین گام منظور ایشان از«دلالت داشتن قرآن بر اراده تشریعی خداوند» روشن شود. دو معنا برای این عبارت قابل فرض است[۱]:
۱. منظور از «ارادهی تشریعی»، اوامر و نواهی الهی (احکام) باشد-در قبال ارادهی تکوینی-، به این معنا که خداوند در قرآن از مؤمنان عمل کردن به احکام خود را خواسته است. بعید به نظر میرسد که این معنا مورد نظر آقای طباطبایی باشد زیرا برتری قرآن را تنها به آیات الاحکام محدود میکند و آیاتی که پیرامون عقاید است از این دایره خارج میکند و ایشان چنین عقیدهای ندارند.
منظور از ارادهی تشریعی، «وجوب شرعی ایمان آوردن انسانها به قرآن» باشد. اگر منظور این باشد معنای چنین استدلالی آن است که چون خداوند متعال، ایمان به مضامین قرآن کریم را واجب ساخته، شناخت آن کلام، اهمّ و افضل از معرفت به هر کلامی است حتی کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله.
اگر منظور ایشان از عبارت مذکور این باشد، زمانی استدلال ارائه شده قابل تصدیق خواهد بود که قایل شویم خداوند فقط ایمان و تصدیق به کلام خود را از بندگانش خواسته باشد و ایمان به سخنان آن حضرت را واجب نکرده باشد، ولی اگر ایمان آوردن به کلام پیامبر صلی الله علیه وآله در محدودهی تبیین دین هم - بهعنوان قدر متیقن- واجب باشد، که هست، معنایش این است که کلام آن بزرگوار هم دلالت بر ارادهی تشریعی خداوند دارد و ب این توجه، یا دلیل آقای طباطبایی برای برتری قرآن شناسی بر"شناختن کلام پیامبر"موجّه نیست یا باید گفت که ایشان فقط ایمان به کلام الله را واجب میدانند و وجوبی برای ایمان به کلام رسول الله صلی الله علیه وآله قایل نیستند که این هم با صریح قرآن ناسازگار است و همچنین با سیرهی مسلمین از صدر اسلام تاکنون و نیز با سخنان خود ایشان در مکتوبات دیگر. توضیح آنکه:
آیات قرآن همچون: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ... (نساء/۸۰): (کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الامِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (اعراف/۱۵۸): (پس به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورید، آن پیامبر امّی که به خدا و کلماتش ایمان دارد و از او پیروی کنید تا هدایت یابید) صریحاً ارادهی تشریعی خداوند را بر وجوب ایمان به سخنان آن حضرت اثبات میکند.
امّا ناسازگاری این سخن با دیگر سخنان خود ایشان، بدین دلیل است که خود ایشان اگرچه در مبانی قرآنی خود، رجوع به سنّت به هنگام مراجعه به قرآن برنمیتابد، ولی قایل است که در مجملات قرآن باید رجوع به سنّت نمود. اگر کلام پیامبر صلی الله علیه وآله در شرح مجملات قرآن دلالت بر ارادهی تشریعی خداوند نداشته باشد پس وجوب رجوع چه معنایی خواهد داشت؟ و اگر کلام آن حضرت لااقلّ در این حوزه دالّ بر ارادهی تشریعی خداوند است از این نظر مشابه قرآن در شرافت و اهمّیّت خواهد بود.
همچنین مواجههی مسلمانان و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله با کلام آن حضرت به نحوی بوده که آن را حاکی از اراده تشریعی خدای متعال میدانستهاند. در تمام مدتی که مسلمانان رو بهسوی بیت المقدس نماز میگزاردند، این فرمان را - که در قرآن نیامده بود- دالّ بر ارادهی تشریعی خداوند میشمردند. در نظر آنان حکم یاد شده، با حکم خداوند در قرآن مبنی بر قبله قرار دادن کعبه معظمه، در اینکه هر دو دلالت بر اراده تشریعی الهی دارد یکسان بود. همچنین در صورتی که آن حضرت سخنی در زمینهی عقاید میفرمود، هرگز مسلمین به دلیل آنکه این کلام در قرآن نیامده خود را مُجاز به ایمان نیاوردن به آن سخن پیامبر صلی الله علیه وآله نمیدیدند.
امّا دلیل دوم آقای طباطبایی برای اثبات برتری قرآن بر سایر سخنان حتّی بر سخن پیامبر صلی الله علیه وآله، این بود که قرآن دربردارندهی بالاترین مباحث معرفتی است. البتّه همان طور که گذشت ما هم معتقدیم که قرآن بالاترین مباحث معرفتی را واجد است ولی باید توجّه داشت که در سخنان پیامبر و ایمّه علیهم السلام از جمله خطبههای امیرالمؤمنین علیه السلام برترین سطوح در مباحث معرفتی مبدیی و معادی مطرح شده است که به عقیدهی ما، شرح آیات قرآن و بهنحوی برگرفته از آن محسوب میشود. بنابراین تا آنجا که برای ما قابل درک است، قرآن و روایات از این حیث یکساناند زیرا مباحث والای معرفتی که در قرآن به اجمال آمده در روایات معصومین علیهم السلام به صورت مشروح آمده است.
اکنون این پرسش به طور جدّی مطرح میشود که راستی این نوع استدلال آقای طباطبایی، عقیدهی"حسبنا کتاب الله"را تداعی نمیکند و آیا این سخن ایشان ناشی از روحیّهی"حدیثگریزی"نیست؟!
وبلاگ باورها