تفسیر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تحصیل حاصل!، یا واجب القبول!؟
در شمارهی ۱ گفتیم: آقای مصطفی طباطبایی در پیشگفتار «بازنگری در معانی قرآن» مطلبی را در پاسخ به این پرسشِ مقدّر مطرح ساختهاند که:
اگر فهم معانی و نکات قرآن برای عموم مردم ساده است تا آنجا که تبیین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به آن تحصیل حاصل است، پس چرا این همه اختلاف در بین مترجمان و مفسّران قرآن رخ داده است؟
ایشان مجموعاً علل وقوع خطا در ترجمهها و تفاسیر را شش امر دانستند که این علل به دو دستهی کلّی قابل تقسیم است. دستهی اوّل: جهل و عدم آگاهی یا بیدقّتی قرآنپژوهان، و دستهی دوم تفسیر به رأی.
دربارهی دستهی نخست گفتیم:
· در مورد برجستگان علمی فریقین، احتمال جهل نسبت به لغت یا ترکیب کلام و یا احتمال پدید آمدن غفلت در این سطح گسترده از آیات، (آن هم نسبت به متنی که ادعا شده چنان ساده است که درش حتّی به تبیین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هم نیاز نداریم) قابل قبول نیست.
بنابراین یا باید علّت وقوع خطاها را در جای دیگر جستجو کنیم و یا ایشان در تعریف خود از ساده بودن قرآن تجدید نظر نماید، بهخصوص که گاهی مدّعی شدهاند: بیشتر مفسّران در تفسیر آیهای به خطا رفتهاند.(ص۱۰۸ و۱۴۰) و گاه لحن کلام آقای طباطبایی بهگونهای است که گویا پیش از ایشان هیچ مفسّری به این معنای آیه دست نیافته (ص۱۱) یا فقط یکی دو نفر فهمیده یا بدان نزدیک شدهاند! (ذیل فصلت/۳۶ و زخرف/۴۵) این اندک بودن فهم صحیح و این کثرت اختلافات در ترجمه و تفسیر، با قرایتی که ایشان از ساده بودن قرآن دارند سازگاری ندارد.
روزنامهای نبودن متن قرآن و پُرنکته بودنش هم نمیتواند ساده بودن قرآن به معنای مورد نظر ایشان را موجّه نماید زیرا اگر قرآن ساده و در عین حال - بهشکلی که ایشان ادعا کره و در پاراگراف بعد میآوریم- پُرنکته است، باید نکات آن هم بهسهولت برای عموم مردم قابل کشف باشد تا چه رسد برای عالمان و فرهیختگان.
پدیدار شدنِ این حدّ از اختلاف میان برجستگان علم در فهم این متن، حاکی از آن است که همه نکات قرآنی، چندان هم به سهولت، به چنگ هر مراجعه کنندهای نمیآید.
نکتهی دیگر اینکه ایشان در جزوهی"قرآن بدون حدیث قابل فهم است"اظهار داشتهاند:
... با وجود چنین آیاتی که قرآن را تبیین شده معرّفی مینمایند، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر میخواستند قرآن را تبیین فرمایند، تحصیل حاصل لازم میآمد.
در اینجا لازم است روشن شود که مراد آقای طباطبایی از"تبیین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به قرآن"دقیقاً چیست؟ منظور ایشان از"تبیین قرآن"در این بحث، نمیتواند تلاوت آشکار باشد، زیرا خود ایشان در همین جزوه، تلاوت آشکار را شأن و وظیفهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برشمردهاند و در قرآن کریم هم تلاوت یکی از وظایف آن حضرت معرّفی شده است: «وَ اتلُ ما اُوحِیَ إلَیکَ مِن کِتابِ رَبِّکَ» کهف/۲۷ (آنچه از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است تلاوت کن)
همچنین مراد ایشان از"تبیین قرآن"، علی القاعده ترجمه هم نباید باشد زیرا طبق گفتهی خودشان، معمولاً بازگردان قرآن به زبانی دیگر ترجمه گفته میشود. نتیجه آنکه منظور آقای طباطبایی از تبیین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، تفسیر قرآن توسط آن حضرت است.
در اینجا پرسشی مهم مطرح میشود:
اگر با وجود عصمت قطعی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)- که لااقل در مقام بیان حقایق دینی، مناقشهای درش نیست- تفسیر قرآن توسط آن حضرت، بهدلیل روشن و مبیَّن بودن آیات، ناروا و تحصیل حاصل ا(صلی الله علیه و آله و سلم) که در جزوهی مذکور ادعا شده، همخوانی چندانی با سایر مطالبی که در این پیشگفتار بیان شده ندارد، از جمله آنکه در پیشگفتار نوشتهاند:
اگر تفسیر همهی آیات یا بخش بزرگی از آن بهگونهای مطمین، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده بود، بیتردید تفسیری جز آن نمیپذیرفتیم و دیگر تفاسیر را زاید میشمردیم و اختلافات تفسیری را به احادیث نبوی ارجاع میدادیم». (ص۱۲)
با توجّه به این بیان، اگر تفسیر آن حضرت به طریق مطمین به آقای طباطبایی میرسید، باید نهتنها آن را تحصیل حاصل و کاری بیهوده نمیشمردند بلکه آن را میپذیرفتند، ولی در آن جزوه معتقد شده بودند که اساساً تفسیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از قرآن لغو است!
اگر ایشان در این پیشگفتار، بر همان مبنای سابق سخن میگفتند، چنین عباراتی حاصل میشد: «در صورتی که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیری هم به ما رسیده بود- حتّی از طریق مطمین-، نه تنها آن را نمیپذیرفتیم بلکه آن را دروغی که بر آن بزرگوار بستهاند میدیدیم، زیرا پیامبری که ما به او معتقدیم، قطعاً خلاف عقل رفتار نمیکند و کاری را که تحصیل حاصل باشد انجام نمیدهد.»
البتّه ما معتقدیم بیان ایشان در این پیشگفتار، هم به صواب و حقیقت نزدیکتر است و هم به اعتقادات مسلمانان، ولی سخن در این است که این کلام با تحصیل حاصل بودن تفسیر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از قرآن که در آن جزوه آمده سازگاری ندارد.
امّا اینکه گفتیم: «سخن ایشان در این پیشگفتار، به صواب و حقیقت و به عقیدهی رایج مسلمانان نزدیکتر است» (و نه کاملاً منطبق با آن) بدین جهت بود که در همینجا هم ابهام مهمی در سخن ایشان وجود دارد، به این شرح که:
· معلوم نیست چرا برای پذیرفتن تفسیری که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما برسد، شرط و قیدِ"همه یا بخش بزرگی از آیات"را ذکر کردهاند؟!
اگر بخش اندکی از تفسیر آن حضرت – اگرچه تفسیر یک آیه- به طریق معتبر به ایشان برسد، آیا خود را عقلاً و شرعاً موظّف به قبول آن نمیبینند؟! مگر"أطیعوا الرَّسولَ"یا"وَ اتَّبِعوهُ لَعَلَّکُم تَهتَدونَ"و... بهطور مطلق امر نمیکند که تسلیم آن حضرت باشیم و از ایشان در همهی موارد - از جمله تبیین و تفسیرِ حتّی یک آیه- تبعیّت کنیم؟ هر مسلمانی بر این باور است - حقّ هم همین است- که هرچه آن بزرگوار در تفسیر قرآن و در هر امر دینی بفرمایند، واجب القبول است چه اندک باشد یا زیاد، لذا به نظر نمیرسد که قید مذکور، صورت موجّهی داشته باشد.
امّا دربارهی اینکه آقای طباطبایی گرفتار آمدن مفسّران در ورطهی تفسیر به رأی را بهعنوان دستهی دوم از علل وقوع اختلافات و خطاهای آنان در تفسیر آیات برشمرده و گفتهاند: «این عمدهترین علّت لغزشهای مفسّران است»، دو بحث وجود دارد:
۱. نتیجهی اعتقادی این تحلیل از خطاهای مفسّران چیست؟
۲. آیا واقعاً خود ایشان توانستهاند که از دام تفسیر به رأی در این کتاب و مکتوبات پیشین مصون بمانند یا خیر؟ (این بحث را إن شاء الله در آینده پی خواهیم گرفت.)
امّا در مورد بحث اوّل: فراموش نکنیم که به اتّفاق فریقین، مجازات گناه تفسیر بهرأی بنا به فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در افتادن به دوزخ است. فیض کاشانی از شیعه در تفسیر خود (ج۱/ ص۳۵)، فخر رازی از اهل سنّت در تفسیرش (ج/ص۱۹۱) و دیگران، از آن حضرت نقل کردهاند:
من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النار هر که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، باید جایگاه خود را در آتش آماده سازد.
به این ترتیب، نتیجهی سخن و اعتقاد آقای طباطبایی آن است که تمام یا قریب به اتّفاق مفسّران عالم اسلام، از ابتدا تا امروز از شیخ طوسی و طبری گرفته تا طبرسی و فخر رازی، آلوسی و علامه طباطبایی و... گرفتار آتش غضب الهیاند مگر ایشان و اسلاف اعتقادی انگشت شمارشان، گرچه این استثناء نیز مشروط بر آن است که اختلافات تفسیری آقای طباطبایی و آقای یوسف شعار و آقای ابوالفضل برقعی به وجه وجیهی توجیه شود و الا اینان نیز از آتش قهر الهی نخواهند رست! آیا ایشان، این نتایجِ سخنان خود را میپذیرند؟!
وبلاگ باورها