از آنجا که در معتبرترین کتاب‌های اهل سنت مطاعن خلفاء ثبت و ضبط شده است و از طرفی اهل سنت برای حفظ آبروی از دست رفته‌ی ارباب‌هایشان سعی در حذف، تحریف و یا کم‌رنگ شدن مطاعن می‌کنند و یا اکثراً به بهانه دروغین ضعف سند مطالبی که به ضرر منافعشان هست را مخدوش جلوه می‌دهند، ایجاب می‌کند حقیقت را بدون تعصب یعنی هر آنچه که هست منعکس نماییم لذا سلسله مباحثی را در جهت معرفی چهره واقعی بعضی از اصحاب از معتبرترین کتاب‌ها و مدارک اهل‌سنت تقدیم می‌کنیم که البته این کار نه تنها بر خلاف وحدت اسلامی نمی‌باشد بلکه بزرگان و علماء گرانقدری که منادیان وحدت بوده و هستند همواره باب تحقیق و پژوهش و مناظره علمی را مفتوح می‌دانند چه رسد به اینکه الآن هر چه در اینجا منعکس می‌شود اقوال خود اهل سنت است:

شناخت کلی از ابوبکر

عبدالله بن عثمان تیمی، نام اصلی ابوبکر است که اهل سنت، او را خلیفه اول بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌دانند. پدرش ابوقحافه عثمان و مادرش ام‌الخیر سلمی نام داشت. ابوبکر در سال ۵۷۱ یا ۵۷۲ میلادی حدود سه سال پس از عام الفیل در مکه و در میان قبیله تیم بن مره، یکی از طوایف قریش، به دنیا آمد.

ابوقحافه پدر ابوبکر و پسرانش، از بردگان عبدالله بن جدعان و از تبار حبشی بودند و هنگامی که ابوبکر از بردگی آزاد شد نام او را عتیق گذاشتند.[۱]

عبد الله بن جدعان صاحب بزرگترین کانون زنا بود. او مالک ده‌ها کنیزی بود که آنان را به مردان عرضه می‌کرد که از آنان حامله می‌شدند؛ سپس کودکان را به پدران یا به بیگانگان می‌فروخت.[۲]

در مورد شمایل ظاهری ابوبکر، مسعودی در کتاب خود گفته است: او فردی بلندقد و سیاه‌چهره بود.

بنا به نوشته مورخان اهل سنت، ابوبکر پیش از اسلام به بازرگانی (در رشته بزازی) اشتغال داشت و مردی ثروتمند بود. برخی مورخان نیز گفته‌اند وی کسب و کاری بی‌اهمیت داشته است. علمای اهل سنت در کتب خود نقل کرده‌اند که ابوبکر بر اساس نصیحت کاهنی که در شام به او خبر داده بود پیامبری ظهور خواهد کرد اسلام آورده است.[۳]

علمای اهل سنت در کتب خود این نکته را نیز نوشته‌اند که ابی‌بکر سال‌ها پس از بعثت اسلام آورده است و اسلام آوردن او بعد از اسلام آوردن حداقل ۵۰ نفر بوده است. یعنی دقیقاً بعد از واقعه اسراء و معراج که بنابر روایت واقدی یک سال و نیم قبل از هجرت اتفاق افتاده است. برخی هم نوشته‌اند او زمانی ایمان آورد که حضرت علی (علیه السلام) ۲۱ سال داشتند. یعنی یک سال و نیم قبل از هجرت؛ و یا گفته‌اند که او هفت سال پس از بعثت رسول خدا اسلام آورد.[۴]

 

آرزوی ابوبکر

۱) حافظ ابن‌ابی‌شبیه و دیگران روایت کرده‌اند:

ابوبکر نگاهش بر پرنده‌ای بر فراز درختی افتاد. پس گفت:

خوشا به حالت ای پرنده! بر درخت می‌نشینی و میوه‌اش را می‌خوری؛ در حالی که نه حسابی بر تو باشد و نه عذاب و گرفتاری. من دوست دارم درختی در کنار راه بودم و شتر راهگذار مرا می‌خورد و در لابلای سرگین خود مرا بیرون می‌انداخت و من هرگز بشر نبودم.[۵]

۲) و به روایت دیگر گفت:

خوشا به حالت ای گنجشک! از میوه‌های درختان می‌خوری و بر فرازشان پرواز می‌کنی. نه حسابی بر تو باشد و نه عذابی. به خدا سوگند دوست داشتم قوچی بودم و آن قدر کسانم مرا پرورش می‌دادند که چاق‌ترین قوچ می‌شدم؛ آن‌گاه مرا ذبح می‌کردند؛ پس مقداری از گوشتم را بر روی آتش سرخ می‌کردند و مقدار دیگرش را می‌پختند؛ سپس مرا می‌خوردند و آن‌گاه ... و من به صورت بشر خلق نشده بودم.[۶]

۳) و در روایت دیگر آمده که گفت:

ای کاش من مویی بودم در پهلوی بنده مؤمنی.[۷]

۴) و در روایت ابن‌تیمیه آمده که گفت:

ای کاش مادرم مرا نزاییده بود. ای کاش من کاهی بودم در خشتی.[۸]

 

ابوبکر: من را شیطانی هست...!

همه مسلمانان خصوصاً اهل‌سنت بر این نکته اعتراف دارند و کسی منکر این نیست که ابوبکر بر سر منبر می‌گفت:

إنّ لی شیطانا یعترینی، فإن استقمت فأعینونی و إن عصیت فاجتنبونی و إن زغت فقوّمونی... [۹]

یعنی به درستی که برای من شیطانی هست که مرا فریب می‌دهد. اگر کاری را درست انجام دادم یاریم کنید و اگر کاری را اشتباه و غلط انجام دادم مرا به راه راست بیاورید!

حقیقتا چگونه ابوبکر می‌تواند شایسته امامت و پیشوایی باشد در حالی که خود هنوز حق و باطل را نمی‌تواند تشخیص بدهد و از مردم کمک می‌خواهد که او را در این امر کمک کنند! آیا کسی که خود نیاز به ارشاد و هدایت دارد می‌تواند کسی را ارشاد کند؟

آیا تا به حال این آیه را با دقت خوانده‌ایم و خوانده‌اند که:

أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ[۱۰]

آیا کسی که به سوی حق هدایت می‌کند (و راه را می‌شناسد) سزاوار تبعیت است یا کسی که به سوی حق راهنمایی نمی‌کند بلکه خود نیازمند راهنمایی دیگری است؟ شما را چه شده است؟ چگونه حکم می‌کنید؟

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱] الطبقات ج ۳ ص ۱۷۰.

[۲] مختصر تاریخ دمشق ابن منظور ج ۵ ص ۲۵۴- المعارف ابن قتیبه ص ۵۷۶. - مروج الذهب مسعودی ج ۲ ص ۲۸۲.

[۳] البدایه و النهایه ج ۳ ص ۲۹-۳۰. – السیرة النبویة ابن کثیر ج ۱ ص ۴۳۹.

[۴] سیره حلبی ج ۱ ص ۲۷۳ - البدایه و النهایه ج ۳ ص ۲۸ - تاریخ طبری ج ۲ ص ۶۰ - مجمع الزواید ج ۱ ص ۷۶ به نقل از طبرانی در تفسیر کبیر - الاستغاثه ج ۲ ص ۳۱ - عثمانیه ۲۸۶‌ - شرح نهج‌البلاغه ج ۱۳ ص ۲۲۴.

[۵] ریاض النظره. محب طبری: ۱/۱۳۴ - تاریخ الخلفاء سیوطی ص ۱۴۲ اواخر شرح حال عمر نیز جامع الاحادیث سیوطی به شرح: کنز العمال ۱۲/۵۲۸ با اسناد متعدد و مضامین مختلف به نقل ابن‌ابی‌شبیه و حاکم هناد سری.

[۶] کنز العمال ۱۲/۵۲۸

[۷] کنز العمال ۱۲/۵۲۸ به روایت از احمد حنبل

[۸] منهاج السنه ۳/۱۲۰ و ابن‌شبه در تاریخ مدینه ص ۹۲۱-۹۲۲ جمله‌ی «یا لیتنی کنت تبنه» را به عمر نسبت داده‌اند.

[۹] تاریخ الامم و الملوک ج ۲ ص ۴۶۰ دوره ۸ جلدی

[۱۰] سوره یونس آیه ۳۵

 

 

///



شیعه آنلاین