امامت امام زین العابدین علیه السلام
در دهم محرم سال ۶۱ هجری در حالی که نزدیک ۲۳ سال از عمرش میگذشت عهده دار منصب امامت شد. پیشوای چهارم در شرایطی بسیار سخت و بحرانی و در حالی که در بند دشمن اسیر بود به امامت رسید؛ شرایطی که پسر معاویه و جیره خوارانش را با ناجوانمردی تمام، همه سعی خود را در نابودی شجره طیبه ی امامت و نسل پیامبر صلی الله علیه و اله به کار گرفته و پدر گرامی و بیش از هفتاد تن از فرزندان، برادران، برادرزادگان، خویشان و یاران آن بزرگوار را با بی رحمانه ترین شیوه به شهادت رسانده بود، و چنانچه مشیت الهی بر بیماری امام سجاد به هنگام رخداد عاشورا و حفظ آن حضرت تعلق نگرفته بود، او نیز به شهادت میرسید.
پیامبر انقلاب حسینی
امام سجاد علیه السلام به رغم همه محدودیتها و دشواری های آغاز امامت با استفاده از شرایط و زمینه هایی که سردمداران خلافت ـ به منظور دستیابی به بقیه اهداف خود ـ فراهم کرده بودند با تمام توان به ایفای رسالت الهی خویش که تکمیل نهضت خونین پدر و به ثمر نشاندن و به بهره وری رساندن خونهای پاک و مقدس شهدا بود، همت گمارد. تلاشهای امام علیه السلام در این زمینه در دو محور عمده خلاصه میشد: نخست، تبیین چهره واقعی قیام مقدس کربلا و این که حسین بن علی علیه السلام فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله است و اسرا، اسرای آل محمد صلی الله علیه و اله هستند؛ و دیگر، معرفی چهرهی واقعی یزید و افشای جنایات او در ارتباط با اسلام و خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله، اینک چگونگی انجام این دو رسالت بزرگ را در سه پایگاه مهم کوفه، شام و مدینه بررسی میکنیم.
در کوفه
کوفه، نخستین پایگاه مهمی بود که به فرمان عبیدالله کاروان اسرا را بدانجا بردند. رسانه های تبلیغاتی ابن زیاد سعی کرده بودند یزید را در این ماجرا پیروز جلوه دهند، از این رو از مردم خواستند به شکرانه این پیروزی به جشن و شادمانی بپردازند و برای مشاهده آثار آن به تماشای اسیران بیرون آیند.وضعیت اسیران به هنگام ورود به کوفه آن چنان دلخراش و رقت بار بود که تماشاگران را تحت تأثیر قرار داد و آنان را به گریه انداخت. امام سجاد علیه السلام با مشاهده گریه آنان، خطاب به ایشان فرمود:«تنوحون و تبکون من اجلنا فمن ذالذی قتلنا؟!»(۱۰)نوحه سرایی میکنید و برای (مظلومیت) ما میگریید! پس چه کسی (عزیزان) ما را کشته است؟!قافله سالار کاروان اسارت تصمیم گرفتند از موقعیت پیش آمده بهره برداری نموده حقایق را بیان کنند. نخست حضرت زینب علیهاالسلام سخنرانی کرد و کوفیان را مردمی نیرنگ باز و خیانت پیشه معرفی کرد که جز خودخواهی، گزافه گویی و چاپلوسی سرمایه ای ندارند و با جنایت خود در حق فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله خشم خدا و عذاب همیشگی او را بر جان خریدند.سخنان هشدار دهنده و بیدادگر حضرت زینب علیهاالسلام حاضران را آن چنان متأثر ساخت که بی اختیار ضجه و ناله سردادند.
پیرمردی که به شدت میگریست با احساسات خطاب به اسیران فریاد برآورد:پدر و مادرم فدایتان باد! پیرانتان بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان و نسلتان بهترین نسلها است.(۱۱)سخنرانان بعدی، فاطمه صغری، دختر امام حسین علیه السلام، ام کلثوم دختر امیرمؤمنان علیه السلام و امام سجاد علیه السلام بودند. امام علیه السلام در این جمع مهم ضمن معرفی خود و تشریح جنایت یزید، به نامه های کوفیان برای امام حسین علیه السلام و پیمان شکنی آنان اشاره کرد و افزود با این جنایت فردای قیامت با کدام چشم به رسول الله مینگرید آن هنگام که به شما بگوید: خاندان مرا کشتید و حرمتم را شکستید، پس از امت من نیستید!
سخنان پیشوای چهارم آنچنان جمعیت را منقلب کرد که همگان از اعمال گذشته خود ابراز پشیمانی کرده برای اجرای دستورات آن حضرت اعلام آمادگی کردند که امام علیه السلام نپذیرفت و آنان را دروغگو و منافق دانست.امام علیه السلام در این خطابه افشاگرانه، حادثه کربلا را از هر دو بعد آن مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار داد. از یک سو درنده خویی ها و جنایات ضد انسانی یزید و مزدوران او را برملا ساخت و آنان را قاتل، غارتگر، شکننده حرمت انسانیت و اسیرکنندگان زنان و فرزندان فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله معرفی کرد.
از سوی دیگر، امام حسین علیه السلام و خاندان او را، خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله معرفی و شهادت آن بزرگوار و یارانش را به عنوان بزرگترین افتخار خاندان خویش مطرح کرد.عبیدالله پس از شکست در جریان دیدار عمومی در کاخ فرمانداری مجلسی ترتیب داد. در این مجلس پس از گفتگویی که بین عبیدالله و حضرت زینب روی داد و پسر زیاد جواب های کوبنده ای از دختر علی علیه السلام شنید، روی سخن را متوجه امام سجاد کرد. اما علیه السلام همچون عمه اش زینب علیهاالسلام پاسخهای دندان شکنی به ابن زیاد داد، چندانکه وی به خشم آمد و بر سر امام علیه السلام فریاد برآورد: «آنقدر جری شده ای که پاسخ مرا میدهی؟! او را ببرید و گردن بزنید!»
امام علیه السلام بدون بیم از تهدید پسر زیاد خطاب به وی فرمود:مرا از کشتن میترسانی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن، خوی ما و شهادت، مایه سربلندی و کرامت ما است.(۱۲)سخنان منطقی و روشنگر امام سجاد و زینب کبری علیهماالسلام و موضع گیری قاطع آن دو بزرگوار در برابر دژخیم کوفه وی را بر آن داشت تا دست به دو اقدام بزند: نخست عمر سعد را احضار کرد و تلاش نمود تا فرمان خویش مبنی بر قتل امام حسین علیه السلام را از او بگیرد(۱۳) تا به گمان خویش در آینده بتواند خویشتن را از گناه کشتن فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله تبرئه نماید. و دیگر نامه ای به یزید نوشت و در مورد سرنوشت اسیران کسب تکلیف کرد. یزید دستور داد آنان را به شام بفرستد.(۱۴)
در شام
اسیران اهل بیت علیهم السلام پس از کوفه به شام برده شدند. شام برخلاف کوفه زیر سلطه و نفوذ کامل امویان بود. در نتیجه مأموریت قافله سالار کاروان اسارت را با مشکلات بیشتری مواجه میکرد.اهل بیت علیهم السلام در میان هلهله و شادی مردم و زخم زبانها و نگاههای تحقیرآمیز آنان در روز اول ماه صفر، سال ۶۱ هجری وارد شام و به کاخ یزید برده شدند.(۱۵) امام سجاد علیه السلام در آغاز ورود با شهامت و دلیری خطاب به یزید فرمود:ای یزید! چه گمان میبری اگر رسول خدا صلی الله علیه و اله ما را به این حال ببیند؟سخن امام علیه السلام حاضران را منقلب کرد؛ آن چنان که همگان گریستند. یزید ناگزیر دستور داد زنجیر از گردن امام علیه السلام برگرفته و دستبند اسیران را باز کنند.(۱۶)
چند لحظه بعد سر مبارک امام حسین علیه السلام را آورده و در مقابل یزید بر زمین نهادند. یزید با بیان سخنان کفرآمیز و نواختن چوبدستی بر چهره ملکوتی فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله کینه دیرینه خود را با اسلام و رهبران آن برای بار دیگر به اثبات رسانید، لیکن با واکنش صریح و قاطع بازماندگان واقعه عاشورا و در رأس آنان امام سجاد و زینب کبری مواجه شد. امام زین العابدین خطاب به وی فرمود:ای پسر معاویه و هند و صخر! پیش از آنکه تو متولد شوی، نبوت و امامت پیوسته از آن پدران و نیاکان من بوده است. جدم علی بن ابی طالب علیه السلام در غزوه های بدر، احد و احزاب، پرچمدار رسول خدا صلی الله علیه و اله بود؛ در حالی که پدر و جد تو پرچمدار کفر بودند…(۱۷)
اوج مبارزه و افشاگری امام علیه السلام علیه یزید در مسجد شام و در حضور انبوه مردم بود که بر فراز منبر رفت و به تفصیل سخن گفت و پس از معرفی خود و انتسابش به رسول خدا صلی الله علیه و اله، امیرمؤمنان، حضرت زهرا و امام حسین علیهم السلام، به بیان امتیازات خود به عنوان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و اله پرداخت، سپس جنایات یزید در حق خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله بویژه پدر بزرگوار خویش و خاندان او را برشمرد.سخنان امام علیه السلام مجلس را منقلب کرد چندانکه صدای ضجه و گریه از هر گوشه برخاست. یزید ناچار شد برای قطع سخنرانی آن حضرت به مؤذن دستور دهد اذان بگوید.(۱۸)
پس از سخنان امام زین العابدین در مسجد جامع دمشق افکار عمومی متوجه خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله گشت و بسیاری از تبلیغات دشمن، خنثی و نقشه هایش نقش بر آب شد. مردم شام که تا قبل از این میپنداشتند، اسرا خارج از دین هستند، با شنیدن سخنان امام علیه السلام به خطای خود پی بردند و فهمیدند که آنان خویشاوندان رسول خدا صلی الله علیه و اله و پرچمداران نهضت مقدس اسلام هستند و یزید بدون جرم و دلیل قانع کننده ای پدر وی را به شهادت رسانده و آنان را به اسارت گرفته است.یزید پس از رویارویی با موج اهل بیت گرایی توده مردم شام، حتی زنان حرمسرای خود، ناگزیر از تغییر روش و تعدیل سیاست خود نسبت به اسیران شد و آنان را در ماندن به شام یا بازگشت به مدینه آزاد گذاشت، ولی آنان بازگشت به مدینه را برگزیدند.
پی نوشت ها:
۱۰- لهوف، ص ۶۳
۱۱- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۰۹
۱۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۷ - ۱۱۸
۱۳- همان، ص ۱۱۸
۱۴- لهوف، ص ۷۴
۱۵- تحقیق درباره اولین اربعین، ص ۴۰
۱۶- اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۵
۱۷- لهوف، ص ۷۹ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲
۱۸- ر.ک: مقتل الحسین؛ مقرم، ص ۴۵۵٫
//
کتاب تاریخ تحلیلی پیشوایان علیهم السلام