ابتکار امام علیالنقی علیه السلام برای آمادگی شیعیان در پذیرش امام غایب
دهمین پیشوای شیعیان، حضرت امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام) در نیمه ماه ذی الحجه، سال ۲۱۲ هجری متولد شدند، آن امام همام با فعالیتهای خود به جهاد فکری و فرهنگی در جامعه زمان خود پرداخته و با ابتکاراتی چون شبکه «وکلا» زمینه را برای آمادگی شیعیان جهت پذیرش امام غایب آرام آرام فراهم آوردند.
نام مبارک دهمین پیشوای شیعیان، «علی» و نیز از جمله القابشان: نقی، نجیب، مرتضی، هادی، عالم، فقیه، امین است که مشهورتر از همه «هادی» و «نقی» است.
پدر آن حضرت، پیشوای نهم، حضرت امام جواد (علیه السلام) و مادرشان بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام «سمانه» است.
قدر و منزلت این بانوی گرامی بدان پایه بود که امام هادی (علیه السلام) درباره ایشان فرمود: «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است و خداوند حافظ و نگهبان او است و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.»
مدت امامت ایشان ۳۳ سال و تاریخ شهادت آن حضرت در سال ۲۵۴ هجری قمری در سن ۴۱ سالگی و محل شهادت در شهر سامرا است.
خلفای معاصر آن حضرت
۱- معتصم، برادر مامون،۲- واثق، پسر معتصم، ۳- متوکل، برادر واثق، ۴- منتصر، پسر متوکل، ۵- مستعین، پسر عموی منتصر، ۶- معتز، پسر دیگر متوکل.
امام هادی و شبکه وکالت
شرایط بحرانی که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزاری جدید برای برقراری ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. این ابزار چیزی جز شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخگویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود.
این سازمان کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان داشت. امام هادی (علیه السلام) که در سامراء تحت نظر و کنترل شدیدی قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد (علیه السلام) اجرا کرده بودند را ادامه داد و نمایندگان و وکلایی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدفهای یاد شده را تامین میکرد.
فقدان تماس بین امام و پیروانش، نقش مذهبی سیاسی وکلا را افزایش داد، به نحوی که کارگزاران(وکلای) امام، مسیولیت بیشتری در گردش امور یافتند.
وکلای امام به تدریج تجربیات ارزندهای را در سازماندهی شیعیان در واحدهای جداگانه به دست آوردند. گزارشهای تاریخی متعدد نشان میدهد که این وکلا، شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند؛
نخستین ناحیه، بغداد، مداین و عراق (کوفه) را شامل میشد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را دربر میگرفت.
هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار میشد که تحت نظر او کارگزاران محلی، منصوب میشدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستورالعملهای حضرت هادی (علیه السلام) به مدیریت این سازمان، میتوان مشاهده کرد.
ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوی امام در میان مردم را میتوان از انتخاب محل سکونت حضرت فهمید. در عصر امام هادی (علیه السلام) مکاتب عقیدتی متعددی همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج یافته و آراء و نظریات کلامی فراوانی در جامعه اسلامی پدید آمده بود و بازار مباحثی؛ همچون جبر، تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، جسمیت خدا و امثال اینها بسیار داغ بود.
مطالعه و بررسی حیات علمی امام علی النقی (علیه السلام) نشان میدهد که اکثر مناظرات ایشان پیرامون اینگونه موضوعات کلامی بوده و روایات متعددی از آن حضرت در این زمینه نقل شده است که برتری مبانی اعتقادی شیعه را به روشنی ثابت میکند.
از جمله گروههای باطل و منحرفی که در دوران امامت امام هادی (علیه السلام) فعال بودند، گروه «غلات» را باید نام برد که افکار و عقاید بیاساسی داشتند و خود را شیعه وانمود میکردند.
آنان درباره امام غلو نموده و برای او مقام الوهیت قایل میشدند و گاهی نیز خود را منصوب از طرف امام قلمداد میکردند و بدین وسیله موجبات بدنامی شیعیان را درمیان فرقههای دیگر فراهم میکردند.
امام هادی از این گروه اظهار دوری و بیزاری نموده، با آنان مبارزه کرده و تلاش میکرد که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگی بر دامن تشیع بنشیند.
مناقب اخلاقی حضرت علی النقی (علیه السلام)
ابن شهر آشوب از مورخان اسلامی میگوید:"او خوش قلبترین و راست گفتارترین مردمان بود. چون خاموش میشد پردهای از وقار در چهره آن حضرت هویدا میشد".
گفتار دیگری درباره امام هادی(علیه السلام) نیز میگوید: وی به تحقیق، مردی بزرگوار، نیکوکار و فاضل بود.
مناظرههای علمی و اعتقادی امام هادی (علیه السلام)
امامان معصوم (علیهم السلام) چشمههای جوشان معرفت و گنجینههای دانش الهیاند و چون چراغی پر فروغ و زوال ناپذیر، فراسوی علم را با پرتو افشانی خود روشن میکنند.
دولت عباسی، همواره به دنبال برپایی جلسههای مناظره و گفتوگوی علمی بود که برقراری این گونه جلسهها در زمان مأمون عباسی به اوج خود رسید و این روند تا دوران امامت امام هادی (علیه السلام) نیز ادامه یافت.
برپایی این مجالس هدفدار برای در هم شکستن چهره علمی امامان و زیر سؤال بردن دانش و حتی امامت آنان تشکیل میشد. البته با این کار، آنان نه تنها به مقصود خویش نمیرسیدند، بلکه موجب رسوایی آنان نیز میشد؛ چرا که آن بزرگ پیشوایان دانش و معرفت، از این فرصت برای روشن کردن اذهان عمومی و نشر فرهنگ اصیل اسلامی بهره برداری میکردند.
دولت عباسی میکوشید تا با زیر نظر گرفتن امام و کنترل شدید ملاقاتهای ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمی جلوگیری کند و جلوی فیضان این سرچشمه بزرگ را بگیرد، ولی برپایی نشستهای علمی در تناقض با این سیاست بر میآمد و تمام تلاشهای عباسیان را بیهوده میساخت. پیگیری این سیاست متناقض از سوی سردمداران نفاق، حاکی از کوتهفکری، ناکارآمدی، نارسایی در چاره جویی و بن بستهای فکری آنان در برابر اهداف معین خود بود.
متوکل عباسی برای این منظور، دو تن از دانشمندان به نامهای «یحیی بن اکثم» و «ابن سکیت» را به خدمت خواند تا نشستی علمی با امام علی النقی (علیه السلام) ترتیب دهند. در نشستی که به این منظور ترتیب داده شده بود، متوکل از ابن سکیت خواست تا پرسشهای خود را مطرح کند. او نیز پرسید: «چرا موسی (علیه السلام) با عصا بر انگیخته شد، عیسی (علیه السلام) با شفای بیماران و زنده کردن مردگان و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با قرآن؟»
امام در پاسخ فرمود: «موسی (علیه السلام) با عصا در دورهای بر انگیخته شد که مردم تحت تأثیر جادو قرار گرفته بودند. او نیز به همین منظور برایشان معجزهای آورد که جادویشان را از بین ببرد و حجت را برایشان تمام سازد.
عیسی (علیه السلام) با شفای بیماران خاص و بدون درمان و با زنده کردن مردگان بر انگیخته شد، زیرا در آن زمان پزشکی و پیشرفتهای آن، مردم را شگفت زده کرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده میکرد و بیماران بیدرمان را شفا میداد. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با قرآن در دورهای بر انگیخته شد که شعر بر اندیشه مردم حکمرانی میکرد. او نیز با قرآن تابنده بر شعر مردم آن عصر چیره گشت و پیام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام کرد».
شکست ابن سکیت در این گفتوگوی کوتاه و آن هم فقط با یک پرسش ساده، خشم یحیی بن اکثم را بر انگیخت. او نیز سوالاتی را از امام پرسید که امام با نهایت دقت، ظرافت و کمال به پرسشهای وی پاسخ داد و افزون بر اثبات جایگاه علمی خود، سیزده پرسش پیچیده و مشکل را برای شیعیان پاسخ گفت و به صورت غیر مستقیم، معارف واقعی اسلام را در اختیار خواهندگان قرار داد.
پاسخهای امام هادی (علیه السلام) آن چنان کوبنده و دقیق بود که یحیی بن اکثم در پایان این رویارویی به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسشها دیگر سزاوار نیست که از او درباره مسئله دیگری پرسش شود؛ زیرا هیچ مسیلهای پیچیدهتر از اینها وجود ندارد [و او از عهده پاسخگویی به همه آنها بر آمد ] و این پاسخ ها موجب آشکار شدن بیشتر مراتب علمی او و موجب تقویت شیعیان خواهد شد».
رفع شبهههای دینی
افزون بر شبهههای خرد و کلانی که از سوی دانشمندان مزدور و فرقههای مرجع آن دوران در حوزه دین مطرح میشد، کشمکشهای بزرگ بر سر مسائل بنیادین و زیر بنایی اسلام، هر از چند گاهی رخ مینمود که دامنه فتنه انگیزی آن، اندیشه قشر گستردهای از مسلمانان و گاه شیعیان را در بر میگرفت.
مبارزه فرهنگی با گروه های منحرف عقیدتی
همان گونه که گفته شد، دوران امام هادی (علیه السلام)، اوج پیدایش مکتبهای گوناگون عقیدتی بود که بستر آن با ایجاد فضای فکری از سوی حکومت عباسی فراهم شده بود. گردانندگان و نظریه پردازان این حرکتها را نیز مشتی عناصر فریب خورده، فرصت طلب و سودجو تشکیل میدادند. در مورد گروه «غلات» توضیحاتی داده شد حال اشارهای به دیگر گروها میشود:
صوفیه
از دیگر اندیشههای منحرفی که با رخنه در جامعه اسلامی، سبب بدنامی شیعه و تشویش افکار عمومی جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. پیروان این مکتب، با نمایاندن چهرهای زاهد، عارف، خدا پرست، بی میل به دنیا و پاک و منزه از پستیها و آلایشهای دنیایی، مردم را گمراه میکردند. آنها نیز چون غلات از همگی این عنوانها در راستای اهداف سود جویانه خود در زمینههای گونه گون بهرهمند میشدند. آنها در اماکن مقدسی چون مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گرد هم میآمدند و به تلقین اذکار و اوراد با حالتی خاص میپرداختند، به گونهای که مردم با دیدن حالت آنها میپنداشتند با پرهیزکارترین افراد رو به رو هستند و تحت تأثیر رفتارهای عوام فریبانه آنان قرار میگرفتند.
واقفیه
«واقفیه» از دیگر فرقههای دوران امامت امام هادی (علیه السلام) بودند که امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را نپذیرفته و پس از شهادت پدر گرامی ایشان، امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، متوقف در ولایت پذیری ائمه شده و در امامت و رهبری جامعه دچار ایستایی شدند.
آنان با انکار امامان پس از امام کاظم (علیه السلام) و موضعگیری در مقابل امامان، حتی مردم را از پیروی ایشان منع کردند. امام هادی (علیه السلام) نیز برای اثبات جایگاه امامت و پیشوایی خود با آنان دست به رویارویی فرهنگی زد و آنان را نیز مانند غلات و صوفیان، مشمول لعن و نفرین خود کرد تا آنان را به مردم بشناساند.
مجسمیه
این گروه میپنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشتهایی بسیار سطحی و ابتدایی از دین داشتند و از درک مجردات و چیزهایی که از سیطره جسم و ماده خارج است، بسیار ناتوان بودند. از این رو، همواره بسیاری از حقایق هستی را که خارج از دایره ماده بود، انکار میکردند یا آن را تا عالم ماده پایین میکشیدند. کم کم آنها و اندیشههای بدوی و یکسویهشان در بین شیعیان رسوخ کرد و عقاید آنان را نیز تحت تأثیر سطحینگری و کوتهبینی خود قرار داد. خبر به امام هادی (علیه السلام) رسید و شیعیان از امام کسب تکلیف کردند. امام به آنها نوشت؛
«پاک و منزه است آن خدایی که هیچ حد و مرزی ندارد، هرگز این گونه توصیف نمیشود، هیچ مثل و مانندی ندارد و او شنوای داناست».
باورمندان به رؤیت
اشاعره گروهی بودند که میپنداشتند خداوند را در روز رستاخیز خواهند دید. حتی آنها بر این عقیده بودند که خداوند با همین چشم مادی قابل دیدن است. شیعیان درباره این گروه به امام نامه نوشته و توضیح خواستند. امام در پاسخ نوشت:
«پایبندی به این نظریه به هیچ وجه جایز نیست. مگر نه این است که باید بین چشم شما و شیء انعکاسی صورت گیرد که حامل نور باشد و دیدن صورت پذیرد؟ حال اگر انعکاسی و نوری در میان نباشد و این ارتباط برقرار نشود، چگونه امکان دیدن آن شیء وجود دارد؟ در این نظریه اشتباهی بزرگ وجود دارد؛ زیرا بیننده چیزی را میتواند با چشم خود ببیند که در جسم بودن، با خود او مساوی باشد و در صورت دیده شدن، هر دو بسان هم [جسم ]خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا که علتها با معلولهای خود رابطهای جداییناپذیر دارند».
تحریر رساله کلامی
از جمله تلاشهای علمی _ فرهنگی امام علی النقی (علیه السلام) در گستره اعتقادات، نوشتن رساله کلامی است که آن را به انگیزه پاسخگویی به مشکلات اعتقادی اهالی اهواز نگاشته است. امام در این رساله، با ایراد بحثهای مستدل درباره قرآن و عترت و معرفی ثقلین و لزوم تمسک به آن، مبحث جبر و تفویض را که از پیچیدهترین مسائل کلامی است، با بیانی بسیار روشن و شیوا مطرح و نقد کرده و نظر امامیه را با عنوان «الأمرُ بینَ الأمرینِ» به اثبات رسانیده است.
همچنین روایت شده که فرمود: مردم در عقیده به سه دسته تقسیم میشوند:
"دستهای میپندارند که کار به آنها وانهاده شده است که آنان خدا را در سلطه و قدرتش سست دانسته و خود را به هلاک انداختهاند.
دستهای دیگر میپندارند که خدای عزوجل، بندگان را به نافرمانی مجبور ساخته و آنان را به آنچه توان انجامش را ندارند، مکلف فرموده است. اینها نیز خداوند را ستمگر میانگارند که سبب هلاک خود را با این اندیشه فراهم آوردهاند.
دسته ای دیگر معتقدند که خداوند بندگان را به اندازه توانشان مکلف فرموده و تکلیفی بیش از توان بر دوش آنها ننهاده است. آنها چون کار نیک انجام دهند، خدا را بستایند و چون بد کنند، از او آمرزش بخواهند که اینان به حق رسیدگانند".
منابع:
www.pasokhgoo.ir، تلاشها و مبارزات فرهنگی امام هادی (علیه السلام)، ابوالفضل هادی منش
www.hawzah.net
//
شیعه آنلاین