آیا معاویه کاتب وحی بود؟

پاسخ:
آنچه از روایات و آثار تاریخی استفاده می‌شود و قابل اثبات است، افرادی همانند امیر مؤمنان علیه السلام و نیز أبی بن کعب، زید بن ثابت و... کاتب وحی بوده‌اند ؛ اما این که معاویة بن أبی سفیان نیز از کاتبان وحی باشد‌، قابل اثبات نیست و بزرگان اهل سنت این مطلب را از ساخته‌های طرفداران بنی امیه می‌دانند.

بررسی روایت کتابت وحی توسط معاویه: 
مهمترین روایتی که در مصادر اهل سنت در اثبات کتابت وحی توسط معاویه وارد شده، روایتی است که مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش آورده است.

حدثنی عَبَّاسُ بن عبد الْعَظِیمِ الْعَنْبَرِیُّ وَأَحْمَدُ بن جَعْفَرٍ الْمَعْقِرِیُّ قالا حدثنا النَّضْرُ وهو بن مُحَمَّدٍ الْیَمَامِیُّ حدثنا عِکْرِمَةُ حدثنا أبو زُمَیْلٍ حدثنی بن عَبَّاسٍ قال کان الْمُسْلِمُونَ لَا یَنْظُرُونَ إلی أبی سُفْیَانَ ولا یُقَاعِدُونَهُ فقال لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم یا نَبِیَّ اللَّهِ ثَلَاثٌ أَعْطِنِیهِنَّ قال نعم قال عِنْدِی أَحْسَنُ الْعَرَبِ وَأَجْمَلُهُ أُمُّ حَبِیبَةَ بِنْتُ أبی سُفْیَانَ ازوجکها قال نعم قال وَمُعَاوِیَةُ تَجْعَلُهُ کَاتِبًا بین یَدَیْکَ قال نعم قال وَتُؤَمِّرُنِی حتی أُقَاتِلَ الْکُفَّارَ کما کنت أُقَاتِلُ الْمُسْلِمِینَ قال نعم قال أبو زُمَیْلٍ وَلَوْلَا أَنَّهُ طَلَبَ ذلک من النبی صلی الله علیه وسلم ما أَعْطَاهُ ذلک لِأَنَّهُ لم یَکُنْ یُسْأَلُ شییا إلا قال نعم.

ابن عباس می‌گوید: مسلمانان به ابوسفیان اعتنا نمی‌کردند و از همنشینی با وی اکراه داشتند، به پیامر عرض کرد: از شما سه تقاضا دارم که آن را به من عنایت کنید، رسول خدا قبول فرمود.

۱. نیکوترین و زیباترین دختر عرب، ام حبیبه، نزد من است او را به همسری شما در می‌آورم ؛

۲. معاویه از نویسندگان وحی باشد ؛

۳. فرمانده باشم تا با کفار بجنگم همانگونه که با مسلمانان جنگیدم. رسول خدا پذیرفت.

ابو زُمیل می‌گوید: اگر ابو سفیان خواسته‌هایش را مطرح نمی‌کرد هیچگاه به آن نمی‌رسید ؛ زیرا رسول خدا تقاضاها را رد نمی‌کرد.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۴ ص ۱۹۴۵، ح۲۵۰۱، کِتَاب فَضَایِلِ الصَّحَابَةِ، ۴۰ بَاب من فَضَایِلِ أبی سُفْیَانَ بن حَرْبٍ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

نووی (متوفای ۶۷۶هـ) در شرح این روایت می‌نویسد:

واعلم أن هذا الحدیث من الاحادیث المشهورة بالاشکال ووجه الاشکال أن أبا سفیان إنّما أسلم یوم فتح مکة سنة ثمان من الهجرة وهذا مشهور لا خلاف فیه وکان النبی صلی الله علیه وسلم قد تزّوج أم حبیبة قبل ذلک بزمان طویل.

قال أبو عبیدة وخلیفة بن خیاط وإبن البرقی والجمهور: تزّوجها سنة ست وقیل سنة سبع....

قال القاضی: والذی فی مسلم هنا أنّه زوّجها أبو سفیان غریب جدّاً وخبرها مع أبی سفیان حین ورد المدینة فی حال کفره مشهور ولم یزد القاضی علی هذا.

وقال ابن حزم هذا الحدیث وهم من بعض الرواة ؛ لأنّه لا خلاف بین الناس أنّ النبی صلی الله علیه وسلم تزّوج أم حبیبة قبل الفتح بدهر وهی بأرض الحبشة وأبوها کافر وفی روایة عن ابن حزم أیضاً أنّه قال: موضوع. قال: والآفة فیه من عِکْرِمَة بن عمار الراوی عن أبی زمیل....

این حدیث از احادیثی است که اشکال موجود در آن، معروف و مشهور است و علت آن این است که ابو سفیان بدون تردید در فتح مکه سال هشتم هجری مسلمان شد، و حال آنکه رسول خدا مدتی طولانی و قبل از فتح مکه با ام حبیبه ازدواج کرده بود، ابو عبیده و دیگران ؛ بلکه همه بر این قول هستند که این ازدواج سال ششم یا هفتم اتفاق افتاده است. بنا بر این، نقل مسلم جای تعجب دارد ؛ چون ورود ابوسفیان به شهر مدینه در حال کفر معروف و مشهور است، ابن حزم گفته است: نقل این خبر از بعضی راویان اشتباه و خطا است ؛ زیرا هیچ اختلافی وجود ندارد که رسول خدا قبل از فتح مکه با ام حبیبه که در حبشه و جزو مهاجران بود و پدرش کافر بود ازدواج کرده است، و در نقلی دیگر از ابن حزم آمده است که می‌گوید: این حدیث جعلی است و مشکل آن شخصی به نام عکرمه بن عمار است که از ابو زُمیل آن را نقل کرده است....

النووی، أبو زکریا یحیی بن شرف بن مری، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج ۱۶، ص ۶۳، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۲ هـ.

شمس الدین ذهبی (متوفای ۷۴۸ هـ) در میزان الإعتدال می‌نویسد:

وفی صحیح مسلم قد ساق له أصلا منکرا عن سماک الحنفی عن ابن عباس فی الثلاثة التی طلبها أبو سفیان وثلاثة أحادیث أخر بالإسناد.

در بخش اصلی صحیح مسلم این حدیث و سه حدیث دیگر که از منکرات است نقل شده است....

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج ۵، ص ۱۱۶، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۹۹۵م.

و إبن ملقن شافعی (متوفای۸۰۴ هـ) نیز در نقد این روایت می‌گوید:

هذا من الأحادیث المشهورة بالإشکال المعروفة بالإعضال، ووجه الإشکال: أنّ أبا سفیان إنّما أسلم یوم الفتح، والفتح سنة ثمان، والنبی کان قد تزّوجها قبل ذلک بزمن طویل. قَالَ خلیفة بن خیاط: والمشهور علی أنّه تزّوجها سنة ست، ودخل بها سنة سبع. وقیل: تزّوجها سنة سبع، وقیل: سنة خمس.

اشکال در این حدیث بسیار معروف و زشت است ؛ زیرا ابوسفیان روز فتح مکه مسلمان شد که در سال هشتم اتفاق افتاد و رسول خدا خیلی قبل از آن با ام حبیبه ازدواج کرده بود، که مشهور سال ششم است ؛ اما مراسم ازدواج سال هفتم بوده است ؛ اگر چه بعضی سال ازدواج را هفتم و پنجم هم نقل کرده‌اند.

الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، ج ۶، ص ۷۳۱، تحقیق: مصطفی أبو الغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، ناشر: دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة ، الطبعة: الاولی، ۱۴۲۵هـ-۲۰۰۴م.

ابن قیم الجوزیه (متوفای ۷۵۱هـ) شاگرد ویژه ابن تیمیه و ناشر افکار وعقاید او، نقد مفصلی از این روایت دارد که ما فقط به قسمت‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

وقد أشکل هذا الحدیث علی الناس فإنّ أم حبیبة تزّوجها رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل إسلام أبی سفیان کما تقدم. زوّجها إیّاه النجاشی، ثم قَدِمَت علی رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل أن یسلم أبوها فکیف یقول بعد الفتح أزوّجک أم حبیبة.

فقالت طایفة: هذا الحدیث کذب لا أصل له. قال ابن حزم: کذبه عکرمة بن عمار وحمل علیه.

واستعظم ذلک آخرون وقالوا: أنّی یکون فی صحیح مسلم حدیث موضوع وإنما وجه الحدیث أنه طلب من النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أن یجدد له العقد علی ابنته لیبقی له وجه بین المسلمین وهذا ضعیف؛ فإنّ فی الحدیث أن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) وعده وهو الصادق الوعد ولم ینقل أحد قط أنه جدّد العقد علی أم حبیبة. ومثل هذا لو کان، لنقل ولو نقل واحد عن واحد فحیث لم ینقله أحد قط، علم أنّه لم یقع ولم یزد القاضی عیاض علی استشکاله فقال: والذی وقع فی مسلم من هذا غریب جدّاً عند أهل الخبر وخبرها مع أبی سفیان عند وروده إلی المدینة بسبب تجدید الصلح ودخوله علیها مشهور.

وقالت طایفة لم یتفق أهل النقل علی أنّ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) تزّوج أم حبیبة رضی الله تعالی عنها وهی بأرض الحبشة بل قد ذکر بعضهم أن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) تزّوجها بالمدینة بعد قدومها من الحبشة حکاه أبو محمد المنذری وهذا من أضعف الأجوبة لوجوه:

أحدها: أنّ هذا القول لا یعرف به أثر صحیح ولا حسن ولا حکاه أحد ممن یعتمد علی نقله.

الثانی: أن قصة تزویج أم حبیبة وهی بأرض الحبشة قد جرت مجری التواتر کتزویجه (صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجة بمکة وعایشة بمکة وبنایه بعایشة بالمدینة وتزویجه حفصة بالمدینة وصفیة عام خیبر ومیمونة فی عمرة القضیة ومثل هذه الوقایع شهرتها عند أهل العلم موجبة لقطعهم بها فلو جاء سند ظاهره الصحة یخالفها عَدُّوه غلطا ولم یلتفتوا إلیه ولا یمکنهم مکابرة نفوسهم فی ذلک.

الثالث: أنه من المعلوم عند أهل العلم بسیرة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) وأحواله أنه لم یتأخر نکاح أم حبیبة إلی بعد فتح مکة ولا یقع ذلک فی وهم أحد منهم أصلا.

الرابع: أن أبا سفیان لما قدم المدینة دخل علی ابنته أم حبیبة فلما ذهب لیجلس علی فراش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) طَوَتْه عنه، فقال: یا بنیة ما أدری أرغبت بی عن هذا الفراش؟ أم رغبت به عنی؟ قالت: بل هو فراش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). قال: والله لقد أصابک یا بنیة بعدی شرّ. وهذا مشهور عند أهل المغازی والسیر.

الخامس: أن أم حبیبة کانت من مهاجرات الحبشة مع زوجها عبید الله بن جحش ثم تَنَصَّر زوجها وهلک بأرض الحبشة ثم قدمت هی علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من الحبشة وکانت عنده ولم تکن عند أبیها، وهذا مما لا یشک فیه أحد من أهل النقل ومن المعلوم أن أباها

لم یسلم إلا عام الفتح فکیف یقول: عندی أجمل العرب أُزوّجک إیاها؟ وهل کانت عنده بعد هجرتها وإسلامها قط؟ فإن کان، قال له هذا القول قبل إسلامه، فهو محال؛ فإنها لم تکن عنده ولم یکن له ولایة علیها أصلا وإن کان قاله بعد إسلامه فمحال أیضا؛ لأن نکاحها لم یتأخر إلی بعد الفتح....

وقال أبو الفرج بن الجوزی: فی هذا الحدیث هو وهم من بعض الرواة لا شک فیه ولا تردد وقد اتهموا به عکرمة بن عمار راوی الحدیث.

قال: وإنما قلنا إن هذا وهم؛ لأن أهل التاریخ أجمعوا علی أن أم حبیبة کانت تحت عبید الله بن جحش وولدت له وهاجر بها وهما مسلمان إلی أرض الحبشة ثم تنصر وثبتت أم حبیبة علی دینها فبعث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إلی النجاشی یخطبها علیه فزوجه إیاها وأصدقها عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أربعة آلاف درهم وذلک فی سنة سبع من الهجرة وجاء أبو سفیان فی زمن الهدنة فدخل علیها فثنت بساط رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی لا یجلس علیه ولا خلاف أن أبا سفیان ومعاویة أسلما فی فتح مکة سنة ثمان ولا یعرف أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أمر أبا سفیان آخر کلامه...

وقالت طایفة منهم البیهقی والمنذری رحمهما الله تعالی یحتمل أن تکون مسألة أبی سفیان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أن یزوجه أم حبیبة وقعت فی بعض خرجاته إلی المدینة وهو کافر حین سمع نعی زوج أم حبیبة بأرض الحبشة والمسألة الثانیة والثالثة وقعتا بعد إسلامه فجمعها الراوی.

وهذا أیضا ضعیف جدا فان أبا سفیان إنما قدم المدینة آمنا بعد الهجرة فی زمن الهدنة قبیل الفتح وکانت أم حبیبة إذ ذاک من نساء النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ولم یقدم أبو سفیان قبل ذلک إلا مع الأحزاب عام الخندق ولولا الهدنة والصلح الذی کان بینهم وبین النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لم یقدم المدینة فمتی قدم وزوج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أم حبیبة فهذا غلط ظاهر.

وأیضا فإنه لا یصح أن یکون تزویجه إیاها فی حال کفره إذ لا ولایة له علیها ولا تأخر ذلک إلی بعد إسلامه لما تقدم فعلی التقدیرین لا یصح قوله أزوجک أم حبیبة

وأیضا فإن ظاهر الحدیث یدل علی أن المسائل الثلاثة وقعت منه فی وقت واحد وانه قال ثلاث أعطنیهن الحدیث ومعلوم أن سؤاله تأمیره واتخاذ معاویة کاتبا إنما یتصور بعد إسلامه فکیف یقال بل سأل بعض ذلک فی حال کفره وبعضه وهو مسلم وسیاق الحدیث یرده....

وبالجملة فهذه الوجوه وامثالها مما یعلم بطلانها واستکراهها وغثاثتها ولا تفید الناظر فیها علما بل النظر فیها والتعرض لابطالها من منارات العلم والله تعالی اعلم بالصواب

فالصواب أن الحدیث غیر محفوظ بل وقع فیه تخلیط والله اعلم.

این حدیث یرای مردم مشکل ساز شده است ؛ زیرا ام حبیبه قبل از مسلمان شدن ابو سفیان با رسول خدا ازدواج کرد و این موضوع در حبشه و به وسیله نجاشی صورت گرفت ؛ پس چگونه بعد از فتح مکه ابو سفیان می‌گوید: دخترم را به عقد تو در آوردم.

گروهی گفته‌اند: این حدیث از اساس دروغ است، ابن حزم می‌گوید: عکرمه بن عمار آن را ساخته است.

اما گروهی دیگر از آن دفاع کرده و گفته‌اند: در صحیح مسلم حدیث جعلی نیست و لذا آن را توجیه کرده و گفته‌اند: ابوسفیان از رسول خدا در خواست نمود تا عقد ازدواج را با دخترش تجدید نماید تا اعتباری برای وی نزد مسلمین باشد ؛ ولی این توجیه نادرست است ؛ زیرا رسول خدا خواسته ابو سفیان را پذیرفت و آن حضرت وعده‌اش راست بود و هیچ کس نگفته است که عقد را تجدید کرد، و ا گر چنین چیزی بود نقل می‌شد ؛ پس معلوم می‌شود که واقعیت ندارد.

گروهی گفته‌اند: محدثان و مورخان ازدواج رسول خدا را با ام حبیبه که در حبشه بود قبول ندارند ؛ بلکه پس از بازگشت از حبشه و در مدینه با وی ازدواج کرد، این سخن را ابو محمد منذری نقل کرده است که البته به چند دلیل از ضعیف‌ترین پاسخ‌ها در توجیه حدیث است:

۱. این پاسخ و توجیه در جایی دیده نشده و کسی که مورد اعتماد باشد نقل نکرده است ؛

۲. داستان ازدواج ام حبیبه در حبشه مانند ازدواج با خدیجه و عایشه در مکه و باحفصه و صفیه و میمونه در مدینه در حد تواتر است و به اندازه‌ای مشهور است که به مرحله قطع و یقین رسیده است و اگر مدرکی بر خلاف آن دیده شود آن را غلط و اشتباه دانسته و به آن توجهی نمی‌کنند ؛

۳. کسانی که با تاریخ زندگی و روش رسول خدا آشنا هستند، می‌دانند که ازدواج با ام حبیبه بعد از فتح مکه نبوده و اصولا به ذهن کسی هم خطور نمی‌کند ؛

۴. ابو سفیان به مدینه آمد و بر دخترش ام حبیبه وارد شد ؛ اما وقتی که خواست بر مسند رسول الله بنشیند دخترش آن را جمع کرد، گفت: دخترم، نمی‌دانم آیا این فرش را شایسته نشستن برای من نمی‌بینی؟ و یا من شایستگی این فرش را ندارم؟ گفت: این فرش زیر پای رسول الله است (کنایه از این که چون تو کافری نباید بر محل نشستن آن حضرت بنشینی). گفت: پس از من گرفتار شرّ و بدی خواهی شد ؛

۵. ام حبیبه با همسرش عبد الله بن جحش از مهاجران به حبشه بود و چون شوهرش از اسلام خارج و نصرانی شده بود و در همانجا هم از دنیا رفت ام حبیبه پس از بازگشت به مدینه نزد رسول خدا رفت و در خانه پدرش نبود، در این داستان هیچ کس شک و شبهه‌ای ندارد، و از طرفی ابوسفیان در سال فتح مکه مسلمان شد ؛ بنابراین چرا در این حدیث می‌گوید: ابوسفیان به پیامبر گفت: نیکوترین و زیباترین دختر عرب نزد من است که دوست دارم همسر تو باشد؟ و آیا ام حبیبه بعد از هجرت و مسلمان شدن پدرش نزد وی بود؟ اگر قبل از مسلمان شدنش پیشنهاد کرده باشد که محال است ؛ چون دخترش نزد وی نبود و بر وی ولایت نداشت، و اگر بعد ار مسلمان شدن گفته باشد باز هم محال است ؛ چون ازدواجش قبل از فتح مکه بوده و ابو سفیان در فتح مکه مسلمان شد.

ابن جوزی گفته است: این روایت بدون شک اشتباهی است از بعضی راویان حدیث و آن عکرمه بن عمار است.

و اما اینکه گفتم اشتباهی است از راویان ؛ زیرا مورخین همه اجماع دارند که ام حبیبه همسر عبد الله بن جحش بود و از وی فرزند داشت و به حبشه هجرت کردند ؛ ولی عبد الله مسیحی شد و ام حبیبه مسلمان باقی ماند، رسول خدا به نجاشی پیغام داد تا ام حبیبه را به همسری آن حضرت در آورد و چهار هزار درهم مهریه او قرار داد، این واقعه در سال هفتم هجرت اتفاق افتاد ؛ ولی ابوسفیان در زمان صلح وارد مدینه شد و به خانه دخترش رفت که فرش رسول الله را از زیر پای پدرش جمع کرد تا بر آن ننشیند، مسلمان شدن ابو سفیان و معاویه بدون هیچ اختلافی در سال هشتم و در فتح مکه بوده است و هیچ مدرکی بر امارت و فرمانده قرار دادن وی وجود ندارد.

گروهی دیگر مانند بیهقی و منذری گفته‌اند: احتمال دارد که داستان پیشنهاد ازدواج با ام حبیبه از طرف ابو سفیان در یکی از سفر‌های وی به مدینه و پس از شنیدن خبر مرگ شوهرش در حبشه باشد، و دو پیشنهاد دیگرش پس از مسلمان شدنش باشد که راوی آن را به اینگونه جمع و نقل کرده است.

این سخن نیز ضعیف و بی‌اساس است ؛ زیرا ابو سفیان در زمان صلح و آرامش و پس از هجرت و قبل از فتح مکه به مدینه آمد که ام حبیبه در آن تاریخ در خانه پیامبر و از همسران او بود و قبل از آن ابو سفیان به مدینه نیامده بود مگر در جنگ احزاب.

از طرفی ابو سفیان چون کافر بود نمی‌توانست دختر مسلمان شده‌اش را شوهر دهد ؛ زیرا کافر بر مسلمان ولایت ندارد ؛ پس این تقاضای ابوسفیان که دخترم را به همسریت درمی‌آورم دروغ و باطل است.

علاوه بر این ظاهر حدیث می‌گوید که این سه خواسته همزمان مطرح و واقع شده است، و از سویی دیگر در خواست فرمانده شدن و کتابت وحی برای معاویه باید پس از مسلمان شدن آنان باشد و حال آنکه گفته‌اند برخی از خواسته ها در حال کفر بوده است، آیا این مطالب قابل جمع است؟

در نتیجه تمام آنچه که در توجیه این حدیث گفته شده باطل و بی‌ارزش است و از نظر علمی منفعتی ندارد و درست آن است که بگوییم:

اشتباه در این حدیث زیاد است.

الزرعی الدمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب (معروف به ابن قیم الجوزیة)، جلاء الأفهام فی فضل الصلاة علی محمد خیر الأنام، ج ۱، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: دار العروبة - الکویت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

علمای اهل سنت و کتابت وحی توسط معاویه:
معاویه کاتب نامه‌های معمولی بود:
بسیاری از بزرگان اهل سنت اعتقاد دارند که معاویه فقط نامه‌های معمولی رسول خدا صلی الله علیه وآله را برای دیگران می‌نوشته است. شمس الدین ذهبی (متوفای ۷۴۸هـ) در سیر اعلام النبلاء می‌نویسد:

ونقل المفضل الغلابی عن أبی الحسن الکوفی قال کان زید بن ثابت کاتب الوحی وکان معاویة کاتبا فیما بین النبی صلی الله علیه وسلم وبین العرب.

زید بن ثابت کاتب وحی بود و معاویه نامه‌های رسول خدا را به عرب‌ها می‌نوشت.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله، سیر أعلام النبلاء، ج ۳ ص ۱۲۳، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.

ابن حجر عسقلانی (متوفای۸۵۲هـ) نیز در الإصابة می‌گوید:

وقال المداینی کان زید بن ثابت یکتب الوحی وکان معاویة یکتب للنبی صلی الله علیه وسلم فیما بینه وبین العرب.

مداینی می‌گوید: زید بن ثابت وحی را می‌نوشت و معاویه نامه‌های پیامبر را برای عرب‌ها می‌نوشت.

العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ۶، ص ۱۵۳، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۲ - ۱۹۹۲.

ابن أبی الحدید شافعی (متوفای۶۵۵هـ) می‌نویسد:

واختلف فی کتابته له کیف کانت، فالذی علیه المحققون من أهل السیرة أن الوحی کان یکتبه علی علیه السلام وزید بن ثابت، وزید بن أرقم، وأن حنظلة بن الربیع التیمی ومعاویة بن أبی سفیان کانا یکتبان له إلی الملوک وإلی رؤساء القبایل، ویکتبان حوایجه بین یدیه، ویکتبان ما یجبی من أموال الصدقات وما یقسم فی أربابها.

اهل تحقیق از آشنایان به سیره پیامبر می‌گویند: علی(علیه السلام) و زید بن ثابت و زید بن ارقم آنچه از وحی می‌رسید می‌نوشتند و حنظله بن ربیع تیمی و معاویه نامه‌های رسول خدا را به سران کشورها و قبایل و آنچه نیاز داشت و اموال بیت المال که می‌رسید و همچنین نحوه تقسیم آن را در حضورآن حضرت می‌نوشتند.

إبن أبی الحدید المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۸م.

محمود أبو ریة مصری (متوفای ۱۳۸۵هـ) از نویسندگان شهیر اهل سنت در باره کتابت وحی توسط معاویه می‌نویسد:

ذلک أنهم أرادوا أن یزدلفوا إلی معاویة فجعلوه من (کتاب الوحی) وأمعنوا فی هذا الازدلاف، فرووا أنه کتب آیة الکرسی بقلم من ذهب جاء به جبریل هدیة لمعاویة له من فوق العرش، وقد فشا هذا الخبر بین کثیر من الناس علی حین أنه فی نفسه باطل، تأباه البداهة ویدفع من صدره العقل! إذ کیف یأمن النبی صلی الله علیه وآله لمثل معاویة علی أن یکتب له ما ینزل فی القرآن! وهو وأبوه وأمه ممن أسلموا کرها. ولما یدخل الایمان فی قلوبهم! إن هذا مما لا یمکن أن یقبله العقل السلیم! وأما من ناحیة النقل فإنه لم یأت فیه خبر صحیح یؤیده، ولقد کان علی الذین (وضعوا) هذا الخبر أن یسندوه ببرهان یؤیده وذلک بأن یأتوا ولو بآیة واحدة قد نزلت فی القرآن وکتبها معاویة! علی أننا لا نستعبد أن یکون قد کتب للنبی صلی الله علیه وآله فی بعض الاغراض التی لا تتصل بالوحی، لان هذا من الممکن، أما أن یکتب شییا من القرآن فهذا من المستحیل. قال المداینی کان زید بن ثابت یکتب الوحی وکان معاویة یکتب للنبی صلی الله علیه وآله فیما بینه وبین العرب.

گروهی برای تقرب جستن به معاویه لقب کاتب وحی را برای او درست کردند و چنین پنداشتند که او آیة الکرسی را با قلمی از طلا نوشته است که جبرییل آن را از عرش برای وی هدیه آورده بود.

این جریان بین مردم شایع شد با اینکه از اساس باطل و دروغ است و عقل نیز آن را انکار می‌‌کند ؛ زیرا چگونه رسول خدا صلی الله علیه وآله اطمینان پیدا می‌کند که مانند معاویه کاتب و نویسنده وحی باشد و حال آن که او و پدر و مادرش به زور اسلحه مسلمان شدند و هرگز اسلام در قلب آنان نفوذ نکرده بود، و عقل سالم چنین چیزی را نمی‌پذیرد.

و اما از نظر نقل نیز ثابت نیست و خبر صحیحی که آن را تایید نماید وجود ندارد ؛ و بر مدعیان این منصب برای معاویه لازم است حتی یک نمونه از آیاتی را که نازل شده و معاویه آن را نوشته باشد بیاورند.

البته هیچ بعید نیست که بعضی از نامه‌ها را که هیچ ارتباطی به وحی ندارد، برای رسول خدا نوشته باشد ؛ اما این که بگوییم چیزی از قرآن را نوشته و به اصطلاح کاتب وحی بوده، این مطلب از محالات است. مداینی می‌گوید: زید بن ثابت کاتب وحی بود و معاویه نامه‌های معمولی رسول خدا صلی الله علیه وآله را به اعراب می‌نوشت.

محمود أبو ریة، شیخ المضیرة أبو هریرة، ص ۲۰۵، ناشر: منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، الثالثة.

کتابت وحی، سبب عصمت از گناه نمی‌شود:
ارتداد نویسنده وحی:
حتی اگر فرض کنیم که معاویه کاتب وحی بوده، بازهم فضیلتی برای وی محسوب نشده و سبب عصمت او از خطا و گناه نخواهد بود ؛‌ زیرا عبد الله بن أبی سرح که به اتفاق شیعه و سنی کاتب وحی بود، در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مرتد شد و رسول خدا دستور داد که حتی اگر به پرده کعبه نیز آویزان باشد، او را بکشند.

ابن أبی شیبه در المصنف، نسایی در المجتبی، ذهبی در تاریخ الإسلام، ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند:

عن مصعب بن سعدٍ عن أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ فَتْح مَکَّةَ أَمَّنَ رَسُولُ اللَّهِ النَّاسَ إِلاَّ أَرْبَعَةَ نَفَرٍ وَامْرَأَتَیْنِ وَقَالَ: أُقْتُلُوهُمْ وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلقِینَ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ: عِکْرِمَةَ بْنَ أَبی جَهْلٍ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ خَطْلٍ، وَمَقِیسَ بْنَ صُبَابَةَ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبی سَرْحٍ....

در فتح مکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان عدم تعرض به اهل مکه را صادر فرمود و فقط چهار مرد و دو زن را استثنا نمود و فرمود: آنان را بکشید اگر چه به پرده کعبه آویزان باشند، این افراد عبارت بودند از: عکرمه بن ابوجهل، عبد الله بن خطل، مقیس بن صبابه و عبد الله بن سعد بن ابی سرح....

إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۷، ص ۴۰۴، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۹.

النسایی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن ، المجتبی من السنن، ج ۷، ص ۱۰۵، تحقیق: عبدالفتاح أبو غدة، ناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۲، ص ۵۵۲، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م.

إبن کثیر القرشی، إسماعیل بن عمر أبو الفداء، البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۹۸، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.

سمرقندی (متوفای۳۶۷هـ) در تفسیر آیه ۹۳ سوره انعام در باره ارتداد وی می‌نویسد:

«وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ» یعنی عبد الله بن أبی سرح کان کاتب الوحی فکان النبی صلی الله علیه وسلم إذا أملی علیه «سمیعاً علیماً» یکتب علیماً حکیماً وإذا أملی علیه «علیماً حکیماً» کتب هو سمیعاً بصیراً وشک وقال إن کان محمد صلی الله علیه وسلم یوحی إلیه فقد أوحی إلی وإن کان ینزل إلیه فقد أنزل إلی مثل ما أنزل إلیه فلحق بالمشرکین وکفر.

«و کسی که گفت: به زودی مانند آنچه خدا نازل کرده است نازل می‌کنم» گوینده آن عبد الله بن ابی سرح است که کاتب وحی بود، او کسی است که وقتی پیامبر به او گفت: بنویس (سمیعا علیما)، نوشت: سمیعا حکیما، و وقتی که فرمود: بنویس: (علیما حکیما)، نوشت: سمیعا بصیرا، و در توجیه این اعمال گفت: اگر محمد به او وحی می‌شود به من نیز وحی می‌شود و اگر چیزی بر او نازل می‌شود بر من نیز نازل می‌شود سپس به مشرکان پیوست و کافر شد.

السمرقندی، نصر بن محمد بن أحمد أبو اللیث، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج ۱، ص ۴۸۷، تحقیق: د.محمود مطرجی ، ناشر: دار الفکر - بیروت.

جسد کاتب وحی را زمین قبول نکرد:
جالب این است که یکی از کاتبان رسول خدا که مرتد شده و به اهل کتاب پناه برده بود، بعد از مردنش وقتی می‌خواستند او را دفن کنند، زمین جسد او را قبول نمی‌کرد.

مسلم نیشابوری (متوفای۲۶۱هـ) می‌نویسد:

حدثنی محمد بن رَافِعٍ حدثنا أبو النَّضْرِ حدثنا سُلَیْمَانُ وهو بن الْمُغِیرَةِ عن ثَابِتٍ عن أَنَسِ بن مَالِکٍ قال کان مِنَّا رَجُلٌ من بَنِی النَّجَّارِ قد قَرَأَ الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ وکان یَکْتُبُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَانْطَلَقَ هَارِبًا حتی لَحِقَ بِأَهْلِ الْکِتَابِ قال فَرَفَعُوهُ قالوا هذا قد کان یَکْتُبُ لِمُحَمَّدٍ فَأُعْجِبُوا بِهِ فما لَبِثَ أَنْ قَصَمَ الله عُنُقَهُ فِیهِمْ فَحَفَرُوا له فَوَارَوْهُ فَأَصْبَحَتْ الْأَرْضُ قد نَبَذَتْهُ علی وَجْهِهَا ثُمَّ عَادُوا فَحَفَرُوا له فَوَارَوْهُ فَأَصْبَحَتْ الْأَرْضُ قد ن

َبَذَتْهُ علی وَجْهِهَا ثُمَّ عَادُوا فَحَفَرُوا له فَوَارَوْهُ فَأَصْبَحَتْ الْأَرْضُ قد نَبَذَتْهُ علی وَجْهِهَا فَتَرَکُوهُ مَنْبُوذًا.

انس بن مالک می‌گوید: مردی از بنی نجار که سوره بقره و آل عمران را خوانده بود و برای رسول خدا می‌نوشت فرار کرد و به اهل کتاب ملحق شد، پناهندگی چنین شخصی برای آنان مفید بود و لذا او را گرامی داشته و موقعیتی به وی دادند، طولی نکشید که به درک واصل شد، قبری حفر شد و بدنش را دفن کردند ؛ اما بلافاصله ظاهر می‌شد و در حقیقت زمین بدنش را قبول نمی‌کرد تا آنکه سه مرتبه تکرار شد، عاقبت او را رها کردند.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۱۴۵، ح۲۷۸۱، کِتَاب صِفَاتِ الْمُنَافِقِینَ وَأَحْکَامِهِمْ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

دشمنی معاویه با علی علیه السلام:
کاتب وحی بودن وقتی که برای عبد الله بن أبی سرح مفید نباشد و نتواند او را از آتش جهنم نجات دهد چگونه می‌تواند برای معاویه مصونیت بیاورد و گناهان ریز و درشت او را پاک نماید.

آیا کاتب وحی بودن می‌تواند مجوز خروج علیه امام و خلیفه رسول خدا‌ باشد، و کشتن بیش از صد هزار نفر مسلمان و... را جبران نماید؟

مگر نه این که سب امیر مؤمنان علیه السلام، سب رسول خدا است؟ آیا کتابت وحی می‌تواند گناه دشنام به امیر مؤمنان علیه السلام را از پرونده معاویه پاک نماید؟

ابن تیمیه حرانی اعتراف می‌کند که معاویة بن أبو سفیان به سعد بن أبی وقاص دستور ‌داد تا امیر مؤمنان علیه السلام را دشنام دهد:

وأما حدیث سعد لما أمره معاویة بالسب فأبی فقال ما منعک أن تسب علی بن أبی طالب فقال ثلاث قالهن رسول الله صلی الله علیه وسلم فلن أسبه لأن یکون لی واحدة منهن أحب إلی من حمر النعم الحدیث فهذا حدیث صحیح رواه مسلم فی صحیحه.

اما روایت سعد: معاویه به سعد بن أبی وقاص فرمان داد تا علی علیه السلام را سبّ نماید ؛ ولی وی از سبّ علی علیه السلام خودداری کرد. معاویه گفت: چه چیزی تو را از سب و دشنام دادن به علی باز می‌دارد؟ سعد گفت: سه فضیلت از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در شأن علی علیه السّلام شنیدم که با توجه به آن ها، هیچگاه به سبّ و دشنام اقدام نمی‌کنم که اگریکی از آن سه خصلت را در حق من فرموده بود برای من بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو بود.

این حدیث صحیحی است که مسلم در صحیحش آن را نقل کرده است.

إبن تیمیة الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس، منهاج السنة النبویة، ج ۵، ص ۴۲، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶.

احمد بن حنبل در مسندش، نسایی در خصایص امیر مؤمنان علیه السلام ذهبی در تاریخ الإسلام و... با سند صحیح نقل می‌کنند که دشنام به امیر مؤمنان علیه السلام، دشنام به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ لِی أَیُسَبُّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیکُمْ قُلْتُ مَعَاذَ اللَّهِ أَوْ سُبْحَانَ اللَّهِ أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ مَنْ سَبَّ عَلِیًّا فَقَدْ سَبَّنِی.

عبد الله جدلی می‌گوید: بر ام سلمه وارد شدم، گفت: آیا کسی در میان شما هست که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را سبّ کند؟ گفتم: پناه بر خدا... گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: هر کس علی (علیه السلام) را سب کند، به درستی که مرا سبّ کرده است.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۶، ص ۳۲۳، ح۲۶۷۹۱، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

النسایی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن، خصایص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ج ۱، ص ۱۱۱، ح ۹۱، باب ذکر قول النبی صلی الله علیه وسلم من سب علیا فقد سبنی، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۳، ص ۶۳۴، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م.

حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت می‌گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.

سند این حدیث صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم آن را نیاورده‌اند.

الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله،المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۰، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.

و هیثمی نیز می‌گوید:

رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر أبی عبد الله الجدلی وهو ثقة.

احمد آن را نقل کرده و راویان آن، راویان صحیح بخاری هستند، غیر از أبو عبد الله جدلی که او نیز مورد اعتماد است.

الهیثمی، علی بن أبی بکر الهیثمی، مجمع الزواید ومنبع الفواید، ج ۹، ص ۱۳۰، ناشر: دار الریان للتراث / ‏دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - ۱۴۰۷

معاویه، بالاتر از حضرت عیسی:
تبلیغات بنی امیه در باره معاویه و فضایل ساختگی وی به حدی رسیده بود که مردم شام حتی او را از انبیاء اولو العزم نیز برتر می‌دانستند!

أبو سعد آبی (متوفای۴۲۱هـ) در محاضرات و صیرفی حنبلی (متوفای۵۰۰هـ) در الطیورات می‌نویسند:

أن ثلاثة من المشایخ حضروا الجامع. فقال واحد لآخر: جُعلت فداک، أیهما أفضل: معاویة بن أبی سفیان أم عیسی بن مریم؟ فقال: لا والله ما أدری. فقال الثالث: یا کشخان، تقیس کاتب الوحی إلی نبیّ النصاری؟.

سه نفر از بزرگان در مسجد جامع نشسته بودند، یکی از آنان به دیگری گفت: معاویه برتر است یا عیس بن مریم؟ گفت: نمی‌دانم، نفر سوم گفت: کاتب وحی را با پیامبر نصا را مقایسه می‌کنی؟

الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین، نثر الدر فی المحاضرات، ج ۷، ص ۲۰۹، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت /لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م.

الصیرفی الحنبلی، أبو الحسین المبارک بن عبد الجبار الطیوری بن عبد الله، الطیوریات من انتخاب الشیخ أبی طاهر السلفی، ج ۱، ص ۱۱۳، تحقیق: دسمان یحیی معالی، عباس صخر الحسن، ناشر: أضواب السلف - الریاض / السعودیة، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۵هـ -۲۰۰۴م .

تقی الدین حموی (متوفای۸۳۸هـ) در طیب المذاق می‌نویسد:

ومن ذلک أن رجلاً سأل بعضهم وکان من الحمق علی الجانب عظیم فقال أیما أفضل عندک؟ معاویة أو عیسی بن مریم؟ فقال ما رأیت سایلا أجهل منک، ولا سمعت بمن قاس کاتب الوحی إلی نبی النصاری!!!

شخصی احمق از دیگری پرسید: معاویه برتر است یا عیسی بن مریم؟ گفت: احمق‌تر از تو ندیده‌ام ؛ چون تا کنون نشنیده‌ام کسی کاتب وحی را با پیامبر نصارا مقایسه نماید.

الحموی، تقی الدین أبی بکر بن علی بن عبد الله التقی المعروف ابن حجة، طیب المذاق من ثمرات الأوراق، ج ۱، ص ۱۵۷،، تحقیق: أبو عمار السخاوی، ناشر: دار الفتح - الشارقة - ۱۹۹۷م.

معاویه موجود ازلی:
این تبلیغات تا آنجا پیش رفت که مردم خیال می‌کردند معاویة بن أبو سفیان از ازل بوده و مخلوق خداوند نیست (نعوذ بالله). أبو القاسم اصفهانی (متوفای ۵۰۲) در محاضرات الأدباء می‌نویسد:

وقال بعض عوام الناصبة معاویة لیس بمخلوق. فقیل: کیف؟ قال: لأنه کاتب الوحی والوحی لیس بمخلوق وکاتبه منه.

بعضی از نادانان ناصبی و دشمن علی (علیه السلام) می‌گفتند: معاویه آفریده نشده است، سؤال شد: چرا؟ گفتند: چون او کاتب وحی بود و چون وحی مخلوق و آفریده نبود ؛ پس نویسنده وحی هم نباید مخلوق باشد.

الأصفهانی، أبو القاسم الحسین بن محمد بن المفضل، محاضرات الأدباء ومحاورات الشعرء والبلغاء، ج ۲، ص ۵۰۰، تحقیق: عمر الطباع، ناشر: دار القلم - بیروت - ۱۴۲۰هـ- ۱۹۹۹م.

أبو اسحق برهان الدین معروف به الوطواط (متوفای۷۱۸هـ) در غرر الخصایص می‌نویسد:

وسیل بعضهم ما تقول فی خلق القرآن؟ فقال: دعونا من القرآن وهو مخلوق غیر مخلوق. وسیل آخر وکان ناصبیاً عن معاویة؟ فقال: معاویة لیس بمخلوق لأنه کاتب الوحی والوحی لیس بمخلوق وکاتب الوحی من الوحی.

از بعضی در باره قرآن سؤال شد که آیا مخلوق است یا غیر مخلوق؟ گفت: ما را با قرآن چکار، یا مخلوق است و یا غیر مخلوق. از فردی ناصبی (دشمن علی علیه السلام) در باره معاویه سؤال شد، گفت: معاویه آفریده شده نیست ؛ چون کاتب و نویسنده وحی بود، و چون وحی آفریده شده نیست ؛ پس نویسنده آن هم جزء آن است.

الوطواط، أبو إسحق برهان الدین محمد بن إبراهیم بن یحیی بن علی، غرر الخصایص الواضحة، ج ۱، ص ۱۲۴.

نصارا و نویسندگی وحی:
حتی اگر فرض کنیم که پیامبر به معاویه وظیفه کتابت داده باشد، بازهم فضیلتی برای وی محسوب نمی‌شود ؛ زیرا طبق اعتقاد اهل سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله به خاطر کم بودن افراد با سواد، کتابت وحی را حتی به نصاری نیز داده بود.

أبو القاسم بغوی (متوفای۳۱۷هـ) که از او با عنوان «محیی السنة» یاد می‌کنند، در این باره می‌نویسد:

وسأل رجل أحمد وأنا أسمع، بلغنی أن نصاری یکتبون المصاحف فهل یکون ذلک؟ قال: نعم، نصاری الحیرة کانوا یکتبون المصاحف. وإنما کانوا یکتبونها لقلّة من کان یکتبها.

مردی از احمد پرسید، شنیده‌ام که نصارا قرآن‌ها را می‌نوشته‌اند، آیا این خبر درست است؟ گفت: آری، نصارای حیره قرآن ها را می‌نوشته‌اند ؛ چون افراد باسواد کم بودند.

البغوی، أبو القاسم عبد الله بن محمد بن عبد العزیز، جزء فی مسائل عن الإمام أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۱.

ابن قیم الجوزیه (متوفای ۷۵۱هـ) در بدایع الفواید و شمس الدین زرکشی (متوفای۷۷۲هـ) در شرحش بر مختصر الخرقی می‌نویسند:

وقال رجل لأحمد بلغنی أن نصاری یکتبون المصاحف فهل یکون ذلک؟ قال: نعم، نصاری الحیرة کانوا یکتبون المصاحف وإنما کانوا یکتبون لقلة من کان یکتبها فقال رجل: یعجبک ذلک؟ فقال لا یعجبنی.

شخصی از احمد پرسید، آیا نوشتن وحی توسط نصارا صحت دارد؟ گفت: آری، نصارای حیره به علت اندک بودن افراد با سواد آن را می‌نوشته‌اند، شخص دیگری پرسید: آیا از این پاسخ تعجب کردی؟ گفت: نه.

الزرعی الدمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب أبو عبد الله (مشهور به ابن القیم الجوزیة) بدایع الفواید، ج ۴، ص ۸۵۱، تحقیق: هشام عبد العزیز عطا - عادل عبد الحمید العدوی - أشرف أحمد الج، ناشر: مکتبة نزار مصطفی الباز - مکة المکرمة، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۶ - ۱۹۹۶.

الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله، شرح الزرکشی علی مختصر الخرقی، ج ۱، ص ۴۹، تحقیق: قدم له ووضع حواشیه: عبد المنعم خلیل إبراهیم، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۳هـ - ۲۰۰۲م.

بنابراین، اگر قرار باشد کتابت وحی فضیلتی برای معاویة بن أبو سفیان باشد، برای عبد الله بن أبی سرح و نصارای حیره نیز باید امتیاز بزرگی باشد!

تاریخ مسلمان شدن معاویه:
به اتفاق شیعه و سنی معاویة بن أبو سفیان در بیست سال اولی که رسول خدا صلی الله علیه وآله رسالت خود را اعلام کرده بود، مشرک و از دشمنان سرسخت اسلام بود و در سال هشتم هجری و بعد از فتح مکه به همراه عده‌ای دیگر از دشمنان سر سخت اسلام آن‌هم با زور شمشیر تسلم شد، رسول خدا به آن‌ها لقب «طلقاء» داد و از کشتن آن‌ها صرف نظر کرد. امیر مؤمنان علیه السلام اعتقاد دارد آنان‌ اسلام نیاوردند ؛ بلکه تسلیم شدند. آن حضرت در نامه شماره ۱۶ نهج البلاغه می‌فرماید:

فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوه‏.

به خدایی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، آن‌ها اسلام را نپذیرفتند ؛ بلکه به ظاهر تسلیم شده و کفر خود را پنهان داشتند و آنگاه که یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند.

عمار نیز به تبعیت از امام خود می‌گوید:

فقال واللّه ما أسلموا، ولکن استسلموا وأأَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا رأوا علیه أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوهُ.

به خدا سوگند این ها إسلام نیاوردند ؛ بلکه به ظاهر تسلیم شده و آنگاه که نیرو یافتند، کفر خود را اظهار نمودند.

الهیثمی، علی بن أبی بکر الهیثمی، مجمع الزواید ومنبع الفواید، ج ۱ ص ۱۱۳، ناشر: دار الریان للتراث / ‏دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - ۱۴۰۷

إبن أبی الحدید معتزلی می‌نویسد:

لما نظر علی علیه السلام إلی رایات معاویة وأهل الشام، قال: والذی فلق الحبة، وبرأ النسمة، ما أسلموا ولکن استسلموا، وأسروا الکفر ؛ فلما وجدوا علیه أعواناً، رجعوا إلی عداوتهم لنا

علی علیه السلام با دیدن پرچمهای معاویه و شامیان فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان‌ها را آفرید که این قوم مسلمان نشده ؛ بلکه به ظاهر تسلیم شده‌اند و کفرشان را مخفی کرده‌اند، و چون یارانی بیابند آن را اظهار خواهند کرد و به دشمنی با اسلام و مسلمین باز خواهند گشت.

إبن أبی الحدید المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ۴ ص ۱۸، ، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۸م.

بنابراین چگونه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌تواند به شخصی همچون معاویه اعتماد و او را کاتب وحی قرار دهد؟

از این گذشته معاویة بن أبو سفیان بعد از فتح مکه اسلام آورد و در همان مکه ماند و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مدینه بازگشت ؛ بنابراین موقعیت چندانی پیش نیامده بود تا معاویه وحی را نوشته باشد.

کتابت وحی توسط معاویه در کتاب‌های شیعه:
در کتاب‌های شیعه نیز روایاتی یافت می‌شود که معاویه برای رسول خدا چیزهایی را می‌نوشته است ؛ اما این که این نوشته‌ها وحی بوده باشد، استفاده نمی‌شود.

شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه (متوفای ۳۸۱ هـ) در معانی الأخبار می‌نویسد:

عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ مُعَاوِیَةُ یَکْتُبُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی خَاصِرَتِهِ بِالسَّیْفِ مَنْ أَدْرَکَ هَذَا یَوْماً أَمِیراً فَلْیَبْقُرْ خَاصِرَتَهُ بِالسَّیْفِ فَرَآهُ رَجُلٌ مِمَّنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص یَوْماً وَ هُوَ یَخْطُبُ بِالشَّامِ عَلَی النَّاسِ فَاخْتَرَطَ سَیْفَهُ ثُمَّ مَشَی إِلَیْهِ فَحَالَ النَّاسُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ فَقَالُوا یَا عَبْدَ اللَّهِ مَا لَکَ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ع یَقُولُ مَنْ أَدْرَکَ هَذَا یَوْماً أَمِیراً فَلْیَبْقُرْ خَاصِرَتَهُ بِالسَّیْفِ قَالَ فَقَالَ أَ تَدْرِی مَنِ اسْتَعْمَلَهُ قَالَ لَا قَالُوا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عُمَرُ فَقَالَ الرَّجُلُ سَمْعاً وَ طَاعَةً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِین‏.

أبو حمزه ثمالیّ می‌گوید: از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می‏فرمود: معاویه نزد پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله مشغول نوشتن بود آن حضرت با شمشیرش به پهلوی معاویه اشاره کرد و فرمود: هر کس روزی این مرد را امیر ببیند باید پهلوی او را با شمشیر بشکافد، یکی از افرادی که آن سخن را از پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله شنیده بود در شام معاویه را دید که برای مردم سخنرانی می‏کند، شمشیر خود را برهنه کرد و به طرف معاویه روان شد، مردم او را مانع شدند و نگذاشتند به معاویه برسد، گفتند: ای بنده خدا چرا چنین می‌کنی؟ گفت: از پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله شنیدم که فرمود: هر کس او را ببیند که بر مردم امیر شده است، باید تهیگاه او را با شمشیر بشکافد، گفتند: آیا می‏دانی چه کسی او را بر این کار گماشته؟ گفت: نه. گفتند: امیر المؤمنین عمر، گفت: پس امیر مؤمنان را از جان و دل اطاعت می‏کنم.

الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین، معانی الأخبار، ص۳۴۷، ناشر: جامعه مدرسین، قم‏، اول، ۱۴۰۳ ق‏.

نتیجه:
اولا: کاتب بودن معاویه از دیدگاه نقل نه تنها ثابت نیست ؛ بلکه با قوت و شدت نفی شده است ؛

ثانیاً: بر فرض ثبوت عنوان کتابت وحی، هیچ امتیازی برای وی محسوب نخواهد شد ؛ زیرا گذر زندگی و ناشایستهای او در برابر اهل بیت و بدعت‌های آفریده شده توسط شخص او ارزش کاتب وحی بودن را از بین می‌برد.

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)



شیعه نیوز