آیا ابوطالب با ایمان از دنیا رفت که به زیارت او میروید؟
ابوطالب، فرزند عبدالمطلب و پدر بزرگوار امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) و عموی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) از دیدگاه شیعه، مردی مومن به رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و در همه مشکلات و تنگناهای صدر اسلام یار و یاور پیامبر بوده است.
خانواده ابوطالب
وی در خانهای چشم به جهان گشود که سرپرستی آن را جد پیامبر(صلی الله علیه و آله) و قهرمان پیروان مکتب ابراهیم خلیل؛ یعنی «عبدالمطلب» برعهده داشت و با اندک کاوشی در تاریخ جزیرة العرب، روشن میشود که عبدالمطلب در بحرانیترین شرایط و خطرناکترین برهه از زندگانی خویش، دست از خداپرستی و حمایت از آیین توحید برنداشت. آنگاه که ابرهه، لشکری گران از فیل سواران برانگیخت و به قصد ویران نمودن کعبه به سوی مکه حرکت نمود، در میان راه، برخی از شتران عبدالمطلب را مصادره کرد، هنگامی که عبدالمطلب به منظور بازستاندن شتران خود نزد وی آمد، ابرهه با شگفتی پرسید: چرا به جای درخواست بازگرداندن شتران خویش، خواهان بازگشت لشکر من و چشم پوشی از ویران کردن خانه کعبه نشدی؟
عبدالمطلب با روحی سرشار از ایمان و اعتماد به خدا، پاسخ داد:
«انا رب الابل و للبیت رب یمنعه[یحمیه]؛ من صاحب شتران هستم و این خانه – کعبه – نیز صاحبی دارد که از آن، پاسداری و حمایت خواهد نمود.»[۱]
آنگاه به سوی مکه روان گردید تا در کنار کعبه در حالی که حلقه در آن را در دست گرفته بود، چنین گفت:
یا رب لا ارجولهم سواکا یا رب فامنع منهم حماکا
ان عدو البیت من عاداکا امنعهم ان یخربوا فناکا[۲]
پروردگارا! من به کسی جز تو امید ندارم. خدایا! حرم امن خود را از این دشمنان نگهبان باشد. دشمنان این خانه با تو در ستیزند، آنان را از ویران کردن خانه خویش بازدار.
این سخنان شیوا و امثال آن گواهی روشنی بر خداپرستی و ایمان استوار عبدالمطلب – پدر بزرگوار ابوطالب – است. و لذا یعقوبی در تاریخ خود پیرامون عبدالمطلب، چنین مینگارد:
«رفض عبادة الاصنام و وحدالله عزوجل؛ عبدالمطلب از پرستش بتها دوری جست و به خدای یگانه معتقد بود». [۳]
اکنون ببینیم این پدر خداپرست و مؤمن درباره فرزند خود – ابوطالب – چگونه میاندیشد:
ابوطالب از دیدگاه عبدالمطلب
از لابلای فرازهای تاریخ، به خوبی روشن میگردد که برخی از پیشگویان روشن ضمیر، عبدالمطلب را از آینده درخشان پیامبر گرامی و نبوت وی، آگاه ساخته بودند.
هنگامی که «سیف بن ذی یزن» زمام حکومت حبشه را به دست گرفت، عبدالمطلب در رأس هیأتی بر وی وارد گردید و پس از ایراد نطقی شیوا، فرمانروای حبشه به وی مژده داد که پیامبری گرانقدر در خاندان تو پا به عرصه وجود نهاده است و سپس در مورد ویژگیهای او چنین گفت:
«اسمه محمد(صلی الله علیه و آله) یموت ابوه و امه و یکفله جده و عمه؛ نام او محمد است و پدر و مادر وی میمیرند و جد و عمویش سرپرستی وی را برعهده میگیرند.»[۴]
آنگاه در توضیح بیشتر صفات این پیامبر آینده چنین افزود:
«خدای یگانه و رحمان را میپرستد و شیطان را باز میدارد و آتشها را خاموش میسازد و بتها را در هم میشکند. سخن او ملاک تشخیص حق از باطل و فرمان وی بر اساس عدل است. مردم را به نیکی فرا میخواند و خود نیز نیکوکار است، و آنان را از بدی باز میدارد و زشتیها را میزداید.»[۵]
سپس به عبدالمطلب گفت:
«انک لجده یا عبدالمطلب غیر کذب؛ بی شک، تو جد آن پیامبری.»[۶]
عبدالمطلب پس از شنیدن این مژده روح افزا، سجده شکر نمود و شرح حال آن مولود مبارک را چنین بیان داشت:
«فرزندی داشتم که بسیار مورد علاقه من بود، بانویی گرامی را به نام «آمنه» دختر وهب بن عبد مناف، به عقد ازدواجش درآوردم. آن بانو، پسری به دنیا آورد که وی را محمد نامیدم، پس از چندی پدر و مادر او از دنیا رخت بربستند و من و عموی او – ابوطالب – سرپرستی وی را برعهده گرفتیم.»[۷]
از این سخنان چنین برمیآید که عبدالمطلب از آینده درخشان آن کودک یتیم آگاه بوده است و لذا درصدد برآمد تا پس از خویش، سرپرستی او را به – گرامیترین فرزندان خود ابوطالب – واگذار نماید و دیگران را از این سعادت بیمانند، محروم کند.
از اینجا معلوم میشود که ابوطالب در چشمانداز پدر مؤمن و موحد خویش، از چنان مرتبه ایمان و وارستگی برخوردار بوده که تنها او شایستگی سرپرستی پیامبر گرامی را داشته است.[۸] اینک به منظور توضیح بیشتر، دلایل روشن ایمان ابوطالب را بر میشماریم:
دلایل ایمان ابوطالب
۱-آثار ادبی و علمی ابوطالب
دانشمندان و مورخان اسلامی، قصاید شیوایی را از ابوطالب حکایت کردهاند که از لابلای آن آثار بلند علمی و ادبی، میتوان به ایمان راستین وی پی برد و ما از میان آثار انبوه، به برخی از آنها اشاره میکنیم:
لیعلم خیار الناس ان محمدا نبی کموسی و المسیح بن مریم
اتانا بهدی مثل ما اتیا به فکل بامرالله یهدی و یعصم[۹]
مردمان شریف و بزرگوار باید بدانند که محمد(صلی الله علیه و آله) بسان موسی و عیسی پیامبر است و همان روشنایی آسمانی که آن دو داشتند، ا و نیز دارد، پس همه پیامبران الهی به فرمان خدا مردم را هدایت نموده واز گناه باز میدارند.
الم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا کموسی خط فی اول الکتب
و ان علیه فی العباد محبة ولا حیف فیمن خصه الله بالحب[۱۰]
آیا نمیدانید که ما محمد(صلی الله علیه و آله) را پیامبری مانند موسی یافتیم که در کتابهای آسمانی بیان گردیده؟ مردم او را دوست میدارند و نباید در مورد کسی که خدای بزرگ، دوستی وی را در دلها قرار داده است، ستم روا داشت.»
لقد اکرم الله النبی محمدا فاکرم خلق الله فی الناس احمد
و شق له من اسمه لیجله فذوالعرش محمود و هذا محمدا
خدای بزرگ، پیامبر خود محمد(صلی الله علیه و آله) را گرامی داشت، بر این اساس، گرامیترین آفریده خدا احمد است. خداوند نام پیامبر را از نام خود مشتق فرمومد تا از مقام وی تجلیل نماید، پس پروردگار صاحب عرش، محمد (ستوده) و پیامبر او احمد(بسیار ستایشگر) است.
و الله لن یصلوا الیک بجمعهم حتی اوسد فی التراب دفینا
فاصدع بامرک ما علیک غضاضة و ابشر بذلک و قرمنک عیونا
و دعوتنی و علمت انک ناصحی ولقد دعوت و کنت ثم امینا
و لقد علمت بان دین محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) من خیر ادیان البریة دینا[۱۱]
ای رسول خدا! هرگز دشمنان به تو دست نخواهند یافت تا آنگاه که من در بستر خاک بیارمم، پس بیباک باش و آنچه را بدان مأموری آشکار ساز و مژده ده و چشمها را روشنی بخش. تو مرا به آیین خود فرا خواندی و من میدانم که تو خیرخواه من هستی و در دعوت خویش، استوار و درستکاری، و من به روشنی دانستم که آیین محمد(صلی الله علیه و آله) بهترین ادیان جهان است.
یا شاهد الله علی فاشهد انی علی دین النبی احمد
من ضل فی الدین فانی مهتدی[۱۲]
ای گواه خدا بر من، به ایمان من به آیین رسول خدا – محمد(صلی الله علیه و آله) – گواهی ده، هر کس گمراه باشد، من اهل هدایت هستم.
و: ابوطالب در واپسین روزهای زندگانی پربار خویش، بزرگان قریش را در ابیاتی که میآوریم، به حمایت کامل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سفارش نمود:
اوصی بنصر نبی الخیر اربعة ابنی علیا و شیخ القوم عباسا
و حمزة الاسد الحامی حقیقته و جعفرا ان تذودوا دونه الناسا
کونوا فداء لکم امی و ما ولدت فی نصر احمد دون الناس اتراسا[۱۳]
چهارتن را به یاری پیامبر نیکی، سفارش مینمایم: فرزندم علی و بزرگ قبیله ما عباس، و شیر خدا حمزه که هماره از پیامبر گرامی،حمایت نموده و (فرزندم) جعفر را تا او را یار و یاور باشید و شما – که عزیزان من فدایتان باد – همیشه برای رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها باشید.
هر انسان با انصاف و وارسته، با مشاهده این همه آثار ادبی شیوا، که با صراحت کامل بیانگر عقیده و ایمان ابوطالب به خدای یگانه و رسالت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) میباشد، به سخن شیعه مبنی بر ایمان راستین وی پی میبرد و بر اتهامات بیپایهای که برخی نویسندگان با اهداف سیاسی ویژهای، بر مؤمن قریش و عموی پیامبر خدا و پاسدار بزرگ شریعت در شرایط دشوار صدر اسلام، وارد آوردهاند، تأسف میخورد.
۲- طرز رفتار ابوطالب با پیامبر بیانگر ایمان اوست
همه تاریخ نگاران مشهور اسلامی، فداکاریهای بینظیر ا و از ساحت مقدس رسول خدا را یادآور شدهاند که خود دلیلی است گویا بر ا عتقاد راسخ وی.
ابوطالب به منظور حمایت از اسلام و حراست از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سه سال آوارگی و زندگی در «شعب ابی طالب»را در کنار رسول خدا، بر ریاست قریش ترجیح داد و تا پایان محاصره اقتصادی مسلمانان، در کنار آن باقی ماند و همه مشکلات را در آن شرایط طاقت فرسا تحمل نمود.[۱۴]
علاوه بر این، ابوطالب فرزند گرامی خود، علی(علیهالسلام) را به همراهی و همگامی کامل با رسول خدا فرا خواند و از وی خواست تا در همه شرایط دشوار صدر اسلام، ملازم آن حضرت باشد.
ابن ابی الحدید معتزلی، در شرح نهج البلاغه، این سخن را از ابوطالب حکایت نموده که به فرزند خود – علی(علیهالسلام) – فرمود:
«رسول خدا تو را تنها به نیکی دعوت مینماید، پس همواره ملازم و همراه او باش.»[۱۵]
روشن است که این همه خدمات ارزنده ابوطالب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و فداکاریهای بیشایبه وی در دفاع از حریم مقدس اسلام، بارزترین گواه بر ایمان او است.
بر این اساس،دانشمند بزرگ مسلمان – ابن ابی الحدید – پیرامون نقش حیاتی وجود ابوطالب در حفظ و حراست از رسول خدا و آیین پاک وی، چنین میسراید:
و لولا ابوطالب و ابنه لما مثل الدین شخصا فقاما
فذاک بمکة اوی و حامی و هذا بیثرب جس الحماما
و ما ضر مجد ابی طالب ججهول لغی او بصیر تعامی[۱۶]
هرگاه ابوطالب و فرزند وی نبودند، هرگز آیین اسلام قوام نمییافت. او در مکه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) پناه داد و حمایت نمود و فرزند وی در یثرب، (در راه یاری رسول خدا) در گردابهای مرگ فرو رفت. هیچکس نمیتواند به شکوه ابوطالب، خللی رساند، نه جاهلان بیهوده گو ونه آگاهانی که خود را به نادانی میزنند.
۳- وصیت ابوطالب گواهی است روشن بر ایمان او
مورخان مشهور جهان اسلام مانند «حلبی شافعی» در سیره خود و «محمد دیار بکری» در تاریخ الخمیس، آخرین سخنان ابوطالب را چنین آوردهاند که قوم خود را به یاری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرا میخواند:
«ای خویشاوندان من، دوستدار و پیرو محمد باشید و از حزب او (اسلام) حمایت کنید به خدا قسم هر که از نور هدایت او پیروی نماید، سعادتمند میگردد. اگر زندگانی من ادامه مییافت و اجل مرا مهلت میداد، بیتردید گرفتاریها و سختیها را از وی برطرف میساختم، این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود.»[۱۷]
۴- محبت رسول خدا نسبت به ابوطالب، ایمان اوست
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مناسبتهای گوناگون از عموی خود – ابوطالب – تجلیل مینمود و دوستی خویش را نسبت به وی ابراز میداشت که تنها به دو نمونه از آنها اشاره مینماییم:
الف: گروهی از مورخان، روایت زیر را حکایت نمودهاند که پیامبر گرامی به عقیل بن ابی طالب فرمود:
«انی احبک حبین حبا لقرابتک منی و حبا لما کنت اعلم من حب عمی ایاک؛ من تو را به دو جهت دوست میدارم؛ یکی به خاطر خویشاوندیت با من و دیگر به خاطر این که میدانم عموی من (ابوطالب) تو را دوست میداشت.»[۱۸]
ب: حلبی نیز در سیره خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین روایت میکند که از مقام عموی خود ابوطالب تجلیل مینماید:
«مانالت قریش منی شییا اکرهه (ای اشد الکراهة) حتی مات ابوطالب؛ تا ابوطالب زنده بود، کفار قریش نتوانستند مرا به سختی آزار رسانند».[۱۹]
روشن است محبت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) در مورد ابوطالب و تجلیل از مقام شامخ وی، گواهی روشنی است بر ایمان بیشایبه او؛ زیرا رسول خدا بنابر نص آیات قرآن، تنها مؤمنان را دوست میدارد و نسبت به کافران و مشرکان سخت گیر میباشد. قرآن مجید در این زمینه میفرماید:
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛ محمد پیامبر خداست و کسانی که با وی هستند، با کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند.»[۲۰]
و در جای دیگر میفرماید:
«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَیِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ...؛[۲۱] هرگز مردمی را که به خدا و پیامبر او ایمان دارند، چنین نخواهی یافت که دشمنان خدا و رسول را دوست بدارند هرچند آن دشمنان، پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشاوندان آنان باشند. آنها هستند که خدا بر دلهایشان، سطور ایمان را نگاشته است.»[۲۲]
با در نظر گرفتن آیات یاد شده و مقایسه آنها با محبت پیامبر گرامی نسبت به ابوطالب و تجلیل از وی در مناسبتهای گوناگون، تردیدی نمیماند که ابوطالب،دارای – مرتبه والایی از ایمان به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است.
۵- گواهی صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
گروهی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر ایمان راستین ابوطالب گواهی دادهاند که برخی از آن موارد را یادآور میشویم:
الف: آنگاه که شخصی ناآگاه در حضور امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) به مقام ابوطالب اتهام ناروایی زد، آن حضرت در حالی که آثار خشم در چهرهاش ظاهر گشت، فرمود:
«ساکت باش، خدا دهانت را بشکند، سوگند به خدایی که محمد(صلی الله علیه و آله) را به پیامبری برانگیخت، اگر پدرم(ابوطالب) بخواهد شفاعت هرگنهکاری را برعهده بگیرد، خداوند او را شفیع میگرداند».[۲۳]
و در جای دیگر میفرماید:
«به خدا سوگند، ابوطالب، عبد مناف بن عبدالمطلب، مؤمن و مسلمان بود و ایمان خود را بر کفار قریش پنهان میداشت تا با بنی هاشم دشمنی نکنند.»[۲۴]
این سخنان امام علی(علیهالسلام) نه تنها ایمان نیرومند ابوطالب را تأیید میکند بلکه وی را از زمره اولیای الهی به شمار میآورد که به اذن خدا میتوانند شفیع دیگران گردند.
ب: ابوذر غفاری در مورد ابوطالب چنین میگوید:
«والله الذی لا اله الا هو ما مات ابوطالب رضی الله عنه حتی اسلم؛ سوگند به خداوندی که جز او خدایی نیست، ابوطالب رخت از جهان نبست مگر این که اسلام را اختیار نمود.»[۲۵]
ج: از عباس بن عبدالمطلب و ابوبکر بن ابی قحافه نیز با اسناد فراوانی، چنین روایت شده است:
«ان ابا طالب ما مات حتی قال: لا اله الا الله محمد رسول الله؛ ابوطالب از دنیا نرفت مگر این که گفت: لا اله الا الله محمد رسول الله.»[۲۶]
۶- ابوطالب از دیدگاه اهل بیت
همه امامان اهل بیت، به ایمان استوار ابوطالب تصریح نموده و در مناسبتهای گوناگون به دفاع از این یار فداکار پیامبر گرامی برخاستهاند، و ما تنها به دو نمونه از آن موارد اشاره میکنیم:
الف) امام باقر(علیهالسلام) میفرماید:
«لو وضع ایمان ابی طالب فی کفة میران و ا یمان هذا الخلق فی الکفة الاخری لرجح ایمانه؛ اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این مردم را در کفه دیگر قرار دهند، ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت.» [۲۷]
ب) امام صادق(علیهالسلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل میکند:
«اصحاب کهف، ایمان خویش را (به خاطر برخی مصالح) پنهان نمودند و به ظاهر وانمود کردند که کافر هستند، پس خداوند دوبار به آنان پاداش داد و ابوطالب نیز ایمان و اسلام خود را پنهان نگاه داشت و (به سبب مصلحتی)اظهار شرک نمود، پس خداوند دوبار به وی پاداش عنایت فرمود.»[۲۸]
از مجموع دلایل یاد شده، بسان آفتاب روشن میگردد که ابوطالب از مقامات یاد شده در زیر، برخوردار بوده است:
۱- ایمان نیرومند به خدا و پیامبر گرامی.
۲- یاری و حمایت بیشایبه از رسول خدا و فداکاری در راه اسلام.
۳- محبوبیت کم نظیر نزد پیامبر گرامی.
۴- برخورداری از مقام شفاعت در نزد خداوند.
و بدین سان بیپایگی اتهامات ناروایی که به وی نسبت میدهند، به ثبوت میرسد.
از آنچه بیان گردید، چهره دو حقیقت بر ما آشکار میشود:
۱- ایمان ابوطالب، مورد پذیرش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صحابه پیامبر، امیرمؤمنان و پیشوایان اهل بیت میباشد.
۲- اتهامات ناروایی که به وی نسبت دادهاند، پایه و اساسی ندارد و تنها به خاطر برخی از اهداف سیاسی و با تحریک گروهی از پادشاهان بنی امیه و بنی عباس، که همواره با اهل بیت و فرزندان ا بوطالب در ستیز بودهاند، انجام گرفته است.
اینک شایسته میدانیم بارزترین دستاویزی را که به منظور درهم شکستن شخصیت آن یار دیرین پیامبر به کارگرفتهاند و به «حدیث ضحضاح» مشهور است را مورد بررسی قرار دهیم و در پرتو آیات شریفه قرآن و سنت مسلم پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بینش عقل سلیم، دلایل بی پایگی آن را از نظر شما بگذرانیم:
بررسی حدیث ضحضاح
برخی از نویسندگان، مانند بخاری و مسلم به نقل از راویانی چون «سفیان بن سعید ثوری» و «عبدالملک بن عمیر» و «عبدالعزیز بن محمد دراوردی» و «لیث بن سعد» دو سخن یاد شده در زیر را به پیامبر گرامی نسبت دادهاند:
الف: «وجدته فی غمرات من النار لاخرجته الی ضحضاح؛ او(ابوطالب) را در انبوهی از آتش یافتم، پس وی را به ضحضاح[۲۹] (پایاب) منتقل نمودم.»
ب: «لعله تنفعه شفاعتی یوم القیامة فیجعل فی ضحضاح من النار یبلغ کعبیه یغلی منه دماغه؛ شاید در روز رستاخیز،شفاعت من به او (ابوطالب) سودی رساند پس در پایابی از آتش قرار گیرد، که گودی آن تا برآمدگی پاهای وی میرسد؛ به طوری که مغز او به جوش میآید.»[۳۰]
گرچه انبوه روایات و دلایل روشن ایمان ابوطالب، که بیان گردید، بی پایگی این افترا و تهمت بزرگ(حدیث ضحضاح) را اثبات مینماید، لیکن به منظور روشنتر شدن مسأله، در دو زمینه به بررسی «حدیث ضحضاح» میپردازیم:
۱- بی پایگی اسناد آن.
۲- مخالفت متن آن با کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله)
بیپایگی اسناد حدیث «ضحضاح»
چنانکه بیان گردید، راویان حدیث ضحضاح عبارتند از: «سفیان بن سعید ثوری، و «عبدالملک بن عمیر» و «عبدالعزیز بن محمد دراوردی» و «لیث بن سعد».
اینک با استناد به سخنان دانشمندان علم رجال اهل سنت که احوال محدثان را بیان مینمایند، وضعیت آنان را مورد تحقیق قرار میدهیم:
الف: سفیان ابن سعید ثوری
ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، دانشمندان معروف علم رجال از اهل سنت پیرامون وی چنین میگوید:
«کان یدلس عن الضعفاء؛ سفیان بن ثوری احادیث جعلی را از راویان ضعیف حکایت میکرد.»[۳۱]
این سخن گواه روشنی است بر وجود تدلیس و روایت نمودن از ضعفا و یا افراد مجهول توسط سفیان ثوری؛ به طوری که احادیث وی از درجه اعتبار ساقط میگردد.
ب: عبدالملک بن عمیر
ذهبی درباره وی میگوید:
«عمر وی طولانی گشت و حافظه او دچار اختلال شد. ابوحاتم میگوید: توان حفظ و نگهداری حدیث را نداشت و نیروی حافظه وی نیز دگرگون گردید. احمد بن حنبل نیز میگوید: عبدالملک بن عمیر، ضعیف و پرغلط است – (یعنی روایات بیپایه و جعلی نقل میکند) این معین میگوید: وی احادیث نادرست را با احادیث صحیح درهم آمیخته است. ابن خراش میگوید: شعبه نیز از وی راضی نبوده است. کوسج از احمد بن حنبل حکایت نموده که عبدالملک بن عمیر را به شدت تضعیف کرده است.[۳۲]
از مجموعه این سخنان، استفاده میشود که «عبدالملک بن عمیر» دارای صفات زیر بوده است:
۱- بیحافظه و فراموشکار.
۲- ضعیف(در اصطلاح علم رجال) یعنی کسی که نمیتوان به روایات وی اعتماد نمود.
۳- پرغلط.
۴- مخلط (کسی که روایات نادرست را با روایات صحیح مخلوط میکند).
روشن است که هر یک از صفات یاد شده، به تنهایی بر بی پایگی احادیث عبدالملک بن عمیر گواهی میدهد، در حالی که تمام این نقاط ضعف در وی گرد آمده است.
ج: عبدالعزیز بن محمد دراوردی
دانشمندان علم رجال از اهل سنت، او را فراموشکار و بیحافظه دانستهاند که نمیتوان به روایات او استدلال نمود.
احمد بن حنبل،پیرامون «دراوردی» میگوید:
«اذا حدث من حفظه جاء ببواطیل؛ هرگاه از حفظ روایت نماید، سخنان بیپایه و نامربوط ارائه میدهد».[۳۳]
ابوحاتم نیز درباره وی میگوید:
«لایحتج به؛ به سخن او، نمیتوان استدلال کرد.»[۳۴]
ابوزراعه نیز، وی را «سییی الحفظ» یعنی بدحافظه معرفی نموده است.[۳۵]
د: لیث بن سعد
با مراجعه به کتب علم رجال اهل سنت، به خوبی معلوم میشود همه راویانی که نام آنان «لیث» است، افرادی ناشناخته و مجهول یا ضعیف هستند که نمیتوان به احادیث آنان، اعتماد و استدلال نمود.[۳۶]
و لیث بن سعد نیز یکی از آن افراد ضعیف و بیمبالات بوده که در شنیدن حدیث و کسانی که از آنان روایت نموده، سهل انگاری کرده است.
یحیی بن معین،در مورد وی میگوید:
«انه کان یتساهل فی الشیوخ و السماع؛ لیث بن سعد، در مورد کسانی که از آنان روایت نموده و همچنین در شنیدن حدیث، مسامحه کرده است.»[۳۷]
«نباتی» نیز وی را از جمله ضعیفان، دانسته و نام او را در کتاب خود «التذلیل علی الکامل» که تنها راویان ضعیف را معرفی میکند، بیان نموده است.[۳۸]
از مجموع آنچه گفته شد، معلوم میگردد که راویان اصلی حدیث«ضحضاح» در نهایت ضعف بوده و نمیتوان به احادیث آنان اعتماد کرد.
متن حدیث «ضحضاح» با کتاب و سنت، ناسازگار است
در حدیث یاد شده به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین نسبت دادهاند که آن حضرت ابوطالب را از انبوه آتش دوزخ، به پایابی از آتش، منتقل نمود و بدین سان، موجب تخفیف عذاب وی گردید و یا آرزو نمود تا در روز رستاخیز از وی شفاعت نماید، در حالی که قرآن مجید و سنت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) تخفیف عذاب و شفاعت پیامبر را تنها برای مؤمنان و مسلمانان میپذیرد. بنابراین اگر ابوطالب کافر بود،هرگز پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمیتوانست موجب تخفیف عذاب و یا شفاعت وی گردد.
بدین سان، بیپایگی محتوای «حدیث ضحضاح» - بنابر گفتار کسانی که ابوطالب را کافر میدانند – به ثبوت میرسد.
اینک دلایل روشن این مسأله را در پرتو کتاب خدا و سنت پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) از نظر شما میگذرانیم:
الف – قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ؛ آتش دوزخ برای کافران است، نه مرگ آنان فرا میرسد که بمیرند و نه عذاب آنان تخفیف داده میشود. ما کافران را چنین کیفر میدهیم.»[۳۹]
ب: سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز شفاعت برای کافران را نفی میکند: ابوذر غفاری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین آورده است:
«اعطیت الشفاعة و هی نایلة من امتی من لا یشرک بالله شییا؛ شفاعت من به کسانی از امتم میرسد که مشرک نباشند.»
بنابراین متن حدیث «ضحضاح» نیز بر اساس سخن کسانی که ابوطالب را کافر میدانند، پایه و اساسی ندارند و با کتاب و سنت مخالف است.
نتیجه
در پرتو آنچه گذشت، معلوم گردید که «حدیث ضحضاح» هم از نظر سند و هم از جهت متن و محتوا، فاقد هرگونه اعتبار است و نمیتوان به آن استدلال نمود.
بدین سان، استوارترین دژی که به منظور مخدوش ساختن ایمان نیرومند ابوطالب، بدان پناهنده میشوند، فرو میریزد و چهره درخشان آن مؤمن قریش و یار دیرین پیامبر(صلی الله علیه و آله) همچنان پرفروغ و نورانی جلوه میکند.
[۱] - کامل بن اثیر: ج ۱، ص ۲۶۱،ط مصر، سنة ۱۳۴۸ ه.
[۲] - مدرک سابق.
[۳] - تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۷، ط نجف.
[۴] - سیره حلبی: ج ۱، ط مصر،ص ۱۳۶و۱۳۷و ط بیروت، ص ۱۱۴ و ۱۱۵
[۵] - مدرک سابق.
[۶] - مدرک سابق.
[۷] - مدرک سابق[سیره حلبی]: ج ۱،ص ۱۳۷، ط مصر.
[۸] - برای توضیح بیشتر به «سیره حلبی»، ط مصر، ج ۱،ص ۱۳۴ و سیره ابن هشام: ط بیروت، ج ۱، ص ۱۸۹ - «ابوطالب مؤمن قریش»، ص ۱۰۹، ط بیروت - «طبقات کبری»:ج ۱،ص ۱۱۷، ط بیروت مراجعه گردد.
[۹] - الحجه: ص ۵۷ و نظیر آن در مستدرک حاکم: ج ۲، ص ۶۲۳، ط بیروت.
[۱۰] - تاریخ ا بن کثیرـ: ج ۱، ص ۴۲ – شرح نهج البلاغه: (ابن ابی الحدید)، ط ۲،ج ۱۴، ص ۷۲.
[۱۱] - خزانة الادب بغدادی: ج ۱، ص ۲۶۱ – تاریخ ابن کثیر: ج ۳، ص ۴۲ – شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید(: ج ۱۴، ص ۵۵، ط ۲ فتح الباری: ج ۷، ص ۱۵۳-۱۵۵ – الاصابة: ج ۴، ص۱۱۶ـ ط مصر، سنة ۱۳۵۸ ه – دیوان ابی طالب: ص ۱۲.
[۱۲] - شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید)، ط ۲، ج ۱۴، ص ۷۸ - دیوان ابوطالب، ص ۷۵.
[۱۳] - متشابهات القرآنـ: (ابن شهر آشوب مازندرانی) در تفسیر سوره حج، ذیل آیه «ولینصرن الله من ینصره».
[۱۴] - به منظور آگاهی بیشتر، به مدارک زیر مراجعه فرمایید:
۱) سیره حلبی: ج ۱، ص ۱۳۴،ط مصر ۲) تاریخ الخمیس: ج ۱، ص ۲۵۳-۲۵۴، ط بیروت ۳) سیره ابن هشام: ج ۱، ص ۱۸۹، ط بیروت ۴) شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید): ط ۲، ج ۱۴، ص ۵۲ ۵) تاریخ یعقوبی: اول جلد ۲،ط نجف ۶) الاصابه: ج ۴، ص ۱۱۵، ط مصر ۷) طبقات کبری: ج ۱، ص ۱۱۹، ط بیروت، سنة ۱۳۸۰ ه.
[۱۵] - شرح نهج البلاغه: (ابن ابی الحدید) ج ۱۴، ص ۵۳، ط ۲.
[۱۶] - مدرک سابق: ص ۸۴.
[۱۷] - تاریخ الخمیس: ج ۱، ص ۳۰۱-۳۰۰، ط بیروت – سیره حلبی: ج ۱، ص ۳۹۱، ط مصر.
[۱۸] - تاریخ الخمیس:ج ۱، ص ۱۶۳، ط بیروت – الاستیعاب: ج ۲، ص ۵۰۹.
[۱۹] - سیره حلبی: ج ۱، ص ۳۹۱، ط مصر.
[۲۰] - فتح، آیه ۲۹.
[۲۱] - مجادله: آیه ۲۲.
[۲۲] - همچنین آیه ۱ از سوره ممتحنه و آیه ۲۳ از سوره توبه و آیههای ۸۱ و ۵۴ از سوره مایده نیز بر این معنا گواهی میدهند.
[۲۳] - الحجة: ص ۲۴.
[۲۴] - الحجة: ص ۲۴.
[۲۵] - شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید): ج ۱۴، ص ۷۱، ط ۲.
[۲۶] - الغدیر: ج ۷، ص ۳۹۸، ط ۳، بیروت، سنه ۱۳۷۸ ه. به نقل از تفسیر «وکیع».
[۲۷] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج ۱۴، ص ۶۸، ط ۲ – الحجة: ص ۱۸.
[۲۸] - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: ج ۱۴، ص ۷۰، ط ۲ – الحجة: ص ۱۱۵ و ۱۱۷.
[۲۹] - «ضحاح» که معادل فارسی آن «پایاب» است به معنای گودالی است که عمق آن، کمتر از قامت انسان باشد.
[۳۰] - صحیح بخاری: ج ۵، ابواب مناقب، قصه ابی طالب، ص ۵۲، ط مصر و ج ۸، کتاب الادب: باب کنیة المشرک: ص ۴۶.
[۳۱] - میزان الاعتدال(ذهبی): ج ۲، ص ۱۶۹، ط ۱ بیروت، سنة ۱۳۸۲.
[۳۲] - میزان الاعتدال: ج ۲، ص ۶۶۰، ط ۱ بیروت.
[۳۳] - مدرک سابق: ص ۶۳۴.
[۳۴] - همان.
[۳۵] - مدرک سابق: ص ۶۳۴.
[۳۶] - میزان الاعتدال: ج ۳، ط ۱ بیروت، از ص ۴۲۰ تا ۴۲۳.
[۳۷] - مدرک سابق: ص ۴۲۳.
[۳۸] - شیخ الابطح: ص ۷۵ – میزان الاعتدال: ج ۲، ص ۴۲۳.
[۳۹] - فاطر، آیه ۳۶.
موسسه بین المللی سبطین