کاظم بهمنی
شماره صفحه: 1
درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر، شده هر قافیه ام یک غزل درد آور ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری، امنیت نیست، از این کوچه به سرعت بگذر دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد: "دوش می آمد و رخساره..." نگویم، بهتر من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم نا خود آگاه