نظر شیعه درباره صحابه

‌نظریه شیعه درباره صحابه همان نظریه اهل سنت درباره تابعان است‚ یعنی کسانی که پیامبر را ندیده‚ اما به زیارت یاران آن حضرت موفق شده‌اند‚ همان طور که تابعان به دو گروه تقسیم می‌شوند: صالح و ناصالح‚ عادل و غیر عادل‚ هم‌چنین صحابه پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند:

۱. گروهی از آنان از نظر تقوا و پیراستگی به مقامی رسیده بودند که می‌توان آنان را حجت‌های الهی و انسان‌های وارسته دانست.

۲. برخی دیگر کسانی هستند که قرآن از آنها به گونه‌ای دیگر یاد می‌کند‚ فاسق (۱)‚ بیمار دل (۲)‚ منافق (۳)‚ دهن بین وحرف شنو از منافقین (۴)‚ در آستانه ارتداد (۵)‚ دارای عمل نیک و بد(۶)‚ مومنان زبانی(۷)‚ کسانی که با دریافت پول‚ دل به اسلا‌م می‌بندند (الموœلفة قلوبهم) (۸)‚ فراریان از جنگ (۹)‚ کسانی که در نماز‚ پیامبر را تنها گذاردند و از پی داد و ستد رفتند. (۱۰) و...

با توجه به این گروه‌های مختلف که قرآن از آنها یاد می‌کند‚ نمی‌توان همه صحابه را در یک درجه قرار داد و بدون استثنا به عدالت همه آنان را›ی داد.

علمای اهل سنت چون همه صحابه را عادل و پرهیزکار می‌دانند‚ آنان را بالا‌تر و برتر از هرگونه نقد و انتقاد می‌شمارند‚ حقیقت آن است که اهل سنت‚ به ظاهر همه صحابه را عادل می‌دانند‚ ولی عملا‌با آنان به سان افراد معصوم رفتار می‌کنند‚ به دلیل این که حاضر به نقد آنان نبوده و نقد صحابه را نوعی انتقاد از دین می‌شمارند.

اصولا‌این قداستی که صحابه پیامبر در قرن‌های اخیر به خود گرفته‌اند‚ در عصر رسول خدا‚ حتی در قرن اول و دوم برای آنان ثابت نبود. به مرور زمان این جامه قداست بر اندام آنان پوشانده شد‚ حتی کار به جایی رسید که می‌گویند: اگر فردی به نقد یکی از صحابه پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله پرداخت‚ زندیق است و می‌خواهد شهود و دلیل ما را از دست ما بگیرد. (۱۱)

ولی این نوع افراط و غلو دور از واقع‌بینی است‚ در جایی که قرآن آنان را قابل نقد می‌داند و از کارهای آنان انتقاد می‌کند‚ نمی‌توان این اصل را پذیرفت و اگر کسی در زندگی صحابی بحث و گفتگویی بکند; از برخی ستایش و برخی را نکوهش کند‚ این نشانه آن است که می‌خواهد دین خود را از سرچشمه سالم بگیرد و از آلودگی آن جلوگیری کند.

اگر انتقاد از صحابه از این نظر ممنوع است که ما دین و آیین خود را از آنها گرفته‌ایم‚ مشابه این سخن درباره تابعان نیز صادق است‚ زیرا ما دین خود را از تابعان نیز گرفته‌ایم که از صحابه اخذ کرده‌اند.

از این گذشته‚ در میدان نقد‚ گروهی مردود می‌شوند‚ نه همه صحابه‚ آنگاه دین خود را از گروه‌های بی‌غل و غش می‌گیریم‚ نه از افراد مشکوک و مردود. در واقع تحقیق درباره راویان- خواه صحابی باشد یا تابعی - نوعی بها دادن به دین است.

اصولا‌علمای اسلا‌م‚ علم رجال و درایه را برای همین تا›سیس کرده‌اند که حدیث سره از ناسره تمیز داده شده و صحیح از ناصحیح بازشناسی شود و هر نوع دقت در شناخت راوی را نوعی تلا‌ش در حفظ دین تلقی کرده‌اند. علمای حدیث‚ به تلا‌میذ خود چنین می‌گفتند: ان هذا العلم دین فانظروا عمّن تاخذون دینکم. (۱۲)

این حدیث‌ها مبنای دین است‚ پی بنگرید که دین خود را از چه کسی اخذ می‌کنید.

پیامبر گرامی می‌فرماید: من اصغی الی ناطق فقد عبده‚ فان کان الناطق عن‌اللّه فقد عبداللّه و ان کان الناطق عن ابلیس‚ فقد عبد ابلیس (۱۳). هر کس به سخن گوینده‌ای گوش کند‚ گویی او را پرستیده است‚ اگر گوینده از جانب خدا سخن گوید‚ خدای را پرستش کرده و اگر از جانب ابلیس سخن بگوید‚ ابلیس را پرستیده است.

واژه ابلیس‚ کنایه از انسان‌های گذاب و وضّاع است که از زبان پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله وضع حدیث می‌کردند.

بنابراین‚ نتیجه می‌گیریم که طبق آیات قرآن‚ صحابه به دو دسته تقسیم می‌شوند:

۱. گروهی عادل و پاکدامن و پرهیزگار که پس از پیامبر گرامی صلی‌اللّه‌علیه‌وآله حجت‌هایی الهی و انسان‌های وارسته بر روی زمین بودند‚ زیرا سخنی جز از پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله نمی‌گویند.

۲. گروهی دیگر‚ انسان‌هایی که به ظاهر ایمان آورده‚ ولی در عمل بر خلا‌ف آن رفتار می‌کردند و قرآن آنان را به ده صنف تقسیم نموده و از اخذ حدیث و دین از آنان جلوگیری می‌کند و در سطور گذشته ما به این دو گروه و آیات مربوط به آنها اشاره کردیم.

گاهی دیده می‌شود که هر نوع نقد از صحابه را مخالف با این آیه می‌دانند که می‌فرماید: تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا‌تسا›لون عمّا کانوا یعملون. (۱۴)

آنها امتی بودند که از میان رفتند‚ اعمال آنها مربوط به خودشان بود‚ و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست‚ و شما هیچ گاه مسیول اعمال آنها نخواهید بود.

ذیل آیه هرگز درصدد این نیست که در مقام اخذ دین از کسی‚ درباره او سخن نگوییم و درباره مراتب تقوای او تحقیق نکنیم‚ آیه می‌گوید هرکسی مسیول عمل خود می‌باشد‚ ما هم این اصل را می‌پذیریم‚ ولی این اصل مانع از آن نیست که در مقام اخذ دین از فردی‚ تحقیق کنیم که آیا واقعا انسانی درستکار است یا منحرف؟

اصولا‌اگر معنی آیه این است که در زندگی اجتماعی افراد نباید تحقیق کرد‚ پس باید قول شاهد را بدون تحقیق پذیرفت و اصولا‌باید کتاب‌های رجال و معجم‌های مربوط به شناسایی راویان را به دور ریخت.

عجیب این جاست که علمای اهل سنت‚ بر عدالت همه اصحاب صحه نهاده و از این طرف مطالبی از پیامبر درباره اصحاب نقل می‌کنند که صد در صد بر خلا‌ف این نظریه است.

عدالت صحابه در احادیث

مولفان صحاح و مسانید‚ برای مناقب صحابه‚ باب مستقلی را گشوده‌اند‚ بلکه گاهی برای هر کدام‚ بابی تنظیم کرده‌اند‚ و در آن‚ فضایل و مناقب آنان را نقل کرده‌اند‚ ولی هرگز دیده نشده است‚ بابی به عنوان مثالب صحابه که نقطه مقابل مناقب است‚ بگشایند. از این روی‚ ناچار شده‌اند روایاتی را که در مذمت گروهی از آنان وارد شده است‚ در باب‌های دیگر بگنجانند. مثلا‌‚ بخاری‚ در باب فتن‚ به درج آن‌ها مبادرت جسته و ابن اثیر‚ صاحب جامع‌الا‌صول‚ در فصول مربوط به قیامت‚ مانند حوض‚ آن‌ها را نقل کرده است; در حالی که وضع طبیعی‚ ایجاب می‌کرد که در کنار بیان نیکی‌های آنان‚ بابی به نام بدی‌ها و زشتی‌های آنان گشوده شود; تا انسان از داوری احادیث درباره صحابه پیامبر‚ آگاه گردد. ما در اینجا از میان روایات انبوه‚ به نقل سه روایت می‌پردازیم و علا‌قه‌مندان می‌توانند به مدارکی که در ذیل به آن‌ها اشاره خواهیم کرد‚ مراجعه کنند.

۱.سهل بن سعد می‌گوید‚ پیامبر فرمود: انی افرطکم علی الحوض من ورد‚ شرب و من لم یظما› ابداً‚ ولیردنّ علی اقوام اعرفهم و یعرفوننی ثم یحال بینی و بینهم فاقول انّهم منّی فیقال لا‌تدری ما احدثوا بعدک فاقول سحقا لمن بدّل بعدی. (۱۵)

من پیشتاز شما به سوی حوض هستم‚ هر کس بر آن وارد شد‚ از آن می‌نوشد‚ و آن کس که نوشید هرگز تشنه نمی‌شود. در آنجا‚ گروهی بر من وارد می‌شوند که من آنان را می‌شناسم و آنان نیر مرا می‌شناسند‚ ولی آنان را از من دور می‌کنند...‚ من می‌گویم: آنان از من هستند. گفته می‌شود: نمی‌دانی بعد از تو چه بدعت‌هایی را به وجود آوردند. در این موقع می‌گویم‚ نابودی بر آنان که پس از من‚ آیین مرا دگرگون کردند.

۲. بخاری و مسلم نقل کرده‌اند که پیامبر گرامی فرمود: روز رستاخیز گروهی از یاران من‚ بر من وارد می‌شوند‚ ولی از حوض رانده می‌شوند. می‌گویم‚ خدایا‚ آنان یاران من هستند‚ خطاب می‌آید: نمی‌دانی بعد از تو چه کردند‚ آنان به حالت گذشته خود (جاهلیت) باز گشتند. (۱۶)

۳. بخاری‚ نقل می‌کند که رسول گرامی فرمود: در آن حالی که من در کنار حوض ایستاده‌ام‚ ناگهان گروهی پدیدار می‌شوند‚ وقتی آنان را می‌شناسم‚ آنان را از من دور می‌کنند.

آیا گروهی که از نظر فکری و عقیدتی و یا از نظر عمل و کردار به عصر جاهلی بازگردند‚ می‌‌توانند عادل و دادگر‚ زاهد و پارسا و صالح و نیک فرجام باشند؟

ما در اینجا به همین مقدار از احادیث نکوهش‌گر‚ اکتفا ورزیده و علا‌قمندان را به مطالعه کتاب‌های حدیث در باب‌ها یاد شده سفارش می‌کنیم و یادآور می‌شویم که هیچ عبارتی رساتر از جمله <ارتدوا علی ادبارهم القهقری>‚ در نکوهش این گروه نمی‌توان یافت و این عبارت بیان می‌کند که به راستی گروهی از یاران پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله بدعت‌هایی در دین گذاردند و به عصر جاهلی بازگشتند.

عدالت صحابه در آینه تاریخ

داوری قرآن و پیامبر درباره عدالت صحابه را از نظر گذراندیم‚ اکنون وقت آن رسیده که ندای تاریخ و قضاوت آن را درباره همه صحابه بشنویم. بررسی شایسته این مطلب‚ در گرو این است که زندگی هفتاد ساله امت اسلا‌می را پس از پیامبر‚ به طور منفصل مرور کنیم تا کاملا‌ با سیمای حقیقت آشنا گردیم. ناگفته پیداست که بررسی همه جانبه‚ در این نوشتار نمی‌گنجد‚ از این جهت به فشرده‌گویی بسنده می‌کنیم و سخن را از شرکت صحابه در قتل خلیفه سوم‚ و نبردهای جمل و صفین‚ آغاز می‌کنیم.

شرکت کنندگان در قتل خلیفه سوم و پایه‌گذاران جنگ جمل و صفین و نهروان‚ همگی از مهاجرین و انصار و احیانا از تابعان بودند. حکومت معاویه‚ پس از برکناری حسن‌بن علی علیه‌السلا‌م به وسیله مزدورانی از صحابه‚ تثبیت شد و این منحصر به معاویه نبود‚ بلکه در استوار شدن حکومت یزید نیز ردپای صحابه به چشم می‌خورد. در حکومت مروانیان که بوسیله مروان بن حکم آغاز شد نیز چنین بود. و فساد و ستم در عصر فرزندانش عبدالملک‚ به اوج خود رسید‚ به گونه‌ای که مکه معظمه در عصر حکومت اموی‌ها به وسیله منجنیق سنگ باران گردید.

هنگامی که عثمان به خلا‌فت رسید‚ ابوسفیان در یک محفل مخصوص که همه اعضای آن را اموی‌ها تشکیل می‌دادند و کاملا‌ درهای آن بسته بود‚ رو به آنان کرد و گفت: آیا در این مجلس از غیر بنی امیه کسی هست؟ گفتند: نه. آنگاه به همه آنان گفت: ای فرزندان بنی‌امیه! گوی حکومت را به یکدیگر پاس بدهید و کاملا‌ آن را حفاظت کنید; سوگند به کسی که ابوسفیان به او سوگند یاد می‌کند‚ نه عذابی هست و نه بهشتی‚ نه آتشی و نه رستاخیزی!! (۱۷)

در دوران حکومت عثمان‚ روزی ابوسفیان که از کنار قبر حضرت حمزه سیدالشهداء می‌گذشت‚ خطاب به قبر حمزه گفت:

ذق عقق‚ ان الملک الذی کنا نتنازع علیه اصبح الیوم بید صبیاننا. (۱۸)

ای فرزند نافرمان! بچش‚ فرمانروایی و حکومتی که ما بر سر آن‚ باهم می‌جنگیدیم‚ امروز به دست بچه‌های ما افتاده است!

این جمله‌ها‚ حاکی از کفر و ارتداد گوینده آن است و شاید وی از روز نخست نیز یک لحظه ایمان نیاورده بود. زشت‌کاری‌ها و زشت‌گویی‌ها‚ منحصر به نامبرده نیست و علا‌قمندان می‌توانند در این زمینه به کتاب‌های تاریخ و رجال مراجعه کنند و از بیدادگری‌های گروهی از صحابه که قلم از نوشتن آن‌ها شرم دارد‚ آگاه شوند. مانند:

۱. خالد بن ولید‚ مالک بن نویره را کشت و با همسر او که در عده بود ازدواج کرد! (۱۹)

۲. بسر بن ارطاة‚ به فرمان معاویه‚ حمام خونی در حجاز و یمن به راه انداخت و حتی دو کودک عبیداللّه بن عباس را کشت. (۲۰)

۳. سفیان بن غامد‚ به فرمان معاویه به سوی عراق یورش برد و پس از ویرانی و کشتار و غارت بسیار‚ به شام بازگشت. (۲۱)

۴. مسلم بن عقبه‚ فرمانده سپاه یزید‚ هزاران نفر را در مدینه پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله در ماجرای حره به قتل رسانید و ناموس دختران و زنان مدینه را تا سه روز بر سپاه یزید حلا‌ل شمرد! (۲۲)

۵. سمرة بن جندب‚ در دوران حکومت خود در بصره‚ خون‌های فراوانی ریخت. (۲۳)

۶. مسیلمه کذاب‚ پس از ورود به مدینه و ایمان ظاهری‚ به سوی قوم خود بازگشت و ادعای نبوت کرد.(۲۴)

۷. ولید بن عقبه‚ در دوران استانداری خود در حالی که شراب نوشیده بود‚ نماز صبح را چهار رکعت خواند و در رکوع و سجود‚ پی در پی می‌گفت: اشربی و اسقنی... بمن شراب بنوشان و مرا سیراب کن. وقتی به او گفتند‚ نماز صبح را چهار رکعت خواندی‚ در پاسخ گفت: اگر می‌خواهید‚ بر آن بیفزایم؟! (۲۵)

۸. جبلة بن حنبل‚ در نبرد <حنین>‚ فریاد برآورد: سحر باطل شد. ابو سفیان بن حرب هم آهنگ با او‚ گفت: شکست تا لب دریا ادامه دارد. (۲۶)

۹. ذوالخویصره‚ در تقسیم غنایم به پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله اهانت کرد و گفت: اعدل‚ یعنی ای پیامبر با عدالت رفتار کن! رسول خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله بر وی نهیب زد: اگر عدل و داد نزد من نباشد‚ پس نزد کیست؟ آنگاه فرمود: این مرد‚ در آینده پیروانی پیدا می‌کند که به موشکافی بی‌جا در دین می‌پردازند‚ تا آنجا که از دین بیرون می‌روند‚ همان گونه که تیر از کمان بیرون می‌جهد.(۲۷)

اینها نمونه‌ای از خطاها و جنایت‌های بسیاری از یاران به اصطلا‌ح عادل پیامبر است که اگر کسی درباره آنان سخن بگوید و به جرح و تعدیل آنان برخیزد‚ فوراً متهم می‌شود که می‌خواهد اساس دین مسلمانان را متزلزل سازد.

ما درباره این شخصیت‌هایی که فجایع آنان بر همه روشن است بیش از این سخن نمی‌گوییم‚ بلکه به نقل سخنان صحابه و رفتار آنان نسبت به یکدیگر‚ می‌پردازیم:

۱. بخاری در صحیح خود‚ مشاجره سعد بن معاذ را با سعد بن عباده‚ نقل کرده و می‌گوید: پیامبر پس از انتشار خبر افک‚ بر بالا‌ی منبر قرار گرفت‚ و با کنایه‚ از عبداللّه بن ابی رییس منافقان‚ شکایت کرد و فرمود: وی‚ مردی را متهم به خیانت به خانواده من کرده است که من جز خیر و نیکی در او ندیده‌ام‚ و هرگز تنها به خانه من وارد نمی‌شود در این هنگام سعد معاذ برخاست و گفت: این پیامبر خدا‚ این مرد‚ اگر از اوسیان (قبیله سعد معاذ) است‚ گردن او را می‌زنیم و اگر از برادرانمان‚ خزرجیان است‚ هر چه امر بفرمایید‚ اطاعت می‌کنیم.

سعد بن عباده رییس خزرج‚ برخاست و به ناطق قبلی نهیب زد و گفت: تو دروغ می‌گویی‚ هرگز نمی‌توانی فردی از خزرجیان را بکشی و اگر آن کس که رسول گرامی از او شکایت می‌کند‚ از اوسیان باشد‚ <دوست نداری که او را بکشی>. <اسید بن حضیر>‚ پسر عموی <سعد بن عباده> برخاست و به خاطر اختلا‌فی که با او داشت‚ به او حمله کرد و گفت: تو دروغ می‌گویی‚ هر کس که رسول خدا را آزار دهد‚ می‌کشیم‚ ولی تو منافق هستی و از منافقان دفاع می‌کنی. در چنین شرایطی‚ هر دو قبیله‚ از جای برخاستند که با هم درگیر شوند‚ پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله در حالیکه روی منبر نشسته بود‚ آنان را اندک اندک آرام ساخت‚ تا سکوت بر مجلس حاکم شد. (۲۸)

شگفتا که صحابه‚ خود یکدیگر را به باد انتقاد گرفته و به کذب و نفاق متهم می‌سازند‚ ولی دایه‌های مهربان‌تر از مادر‚ همه آنان را عادل می‌پندارند.

۲. شورشیان بر عثمان‚ غالبا صحابی بودند و پس از یک محاصره طولا‌نی به زندگی او پایان بخشیدند. آیا می‌توان گفت: قاتل و مقتول هر دو برحق و عادل بوده‌اند؟ یا خلیفه از خط اسلا‌م کنار رفته و انحرافاتی در حکومت او پدید آمده بود و به جزای خود رسید; و یا شورشیان از صحابه‚ بدون مجوز شرعی خون خلیفه را ریخته‌اند و در هر حال نمی‌توان هر دو گروه را درست کار دانست.

۳. طلحه و زبیر‚ نبرد سنگین و خونینی بر ضد امیرموœمنان علیه‌السلا‌م به راه انداختند و عایشه‚ آنان را در این راه کمک کرد و گروه زیادی از دو طرف‚ کشته شدند. باید پرسید که حکم خروج بر امام منصوص- از نظر شیعه- و منتخب و برگزیده از طرف مهاجر و انصار چیست؟ این همان مسئله <بغی> و <بغاة> است که در کتاب‌های فقهی به صورت مبسوط از آن بحث شده است. آیا می‌توان یاغیان بر امام مفترض الطاعة را عادل خواند؟

۴. معاویة بن ابی سفیان‚ در جنگ صفین‚ رو در روی علی علیه‌السلا‌م ایستاد و سپاه شام را رهبری کرد‚ در حالی که بیشتر صحابه‚ در رکاب علی امیرمومنان علیه‌السلا‌م و تعداد اندکی از آنان نیز به معاویه بودند. شاید نزدیک به یک صد صحابی بدری‚ در رکاب امیر مومنان شمشیر می‌زدند. پس از نبرد خونینی که چند ماه ادامه داشت‚ با سیاست قرآن بر نیزه کردن‚ طرفین دست از نبرد کشیدند‚ در حالی‌که معاویه چهل و پنج هزار کشته و امیر مومنان بیست و پنج هزار مقتول داشت. این خون‌ها بر اثر آتش‌افروزی معاویه و عمروعاص ریخته شد; حال چگونه می‌توان بر همه صحابه که معاویه و... در بین آنان است‚ رحمت فرستاد و همه را عادل و دادگر خواند‚ و آنان را فراتر از جرح و تعدیل پنداشت؟

شگفت این‌جا است که محدثان اهل سنت‚ درباره پیامبرانی مانند داود و سلیمان‚ احادیث تند و زننده‌ای نقل می‌کنند که هرگز با عصمت و حتی عدالت عادی نیز‚ جمع نمی‌شود‚ ولی به هنگام سخن از صحابه‚ بحث و بررسی را تحریم می‌کنند و می‌گویند: ما نباید درباره آنان به جرح و تعدیل بپردازیم. گویی آنان مافوق قانون هستند و قوانین خدا درباره آنان نازل نشده است.

مولف المنار‚ از یکی از بزرگان مکه‚ چنین نقل می‌کند: در استانبول با یک دانشمند آلمانی ملا‌قات داشتم‚ او به من گفت: بر ما مردم آلمان و حتی اروپا لا‌زم و واجب است که مجسمه طلا‌یی معاویة بن ابی‌سفیان را در یکی از میدان‌های بزرگ برلین نصب کنیم‚ گفتم چرا؟ گفت: برای این که وی نخستین کسی بود که برنامه حکومت اسلا‌می را از دموکراسی و انتخاب آزاد‚ به رژیم سلطنتی موروثی تبدیل کرد و اگر او دست به چنین کاری نمی‌زد‚ اسلا‌م جهان را می‌گرفت و اکنون ملت آلمان و کلیه ملل اروپا‚ عرب و مسلمان بودند (و ملیت‌های خود را از دست داده بودند). (۲۹)

این‚ وضع زندگی خال المومنین است که هم اکنون در خطبه‌های نماز جمعه‚ بر او رحمت فرستاده می‌شود. <تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل>.

هرگاه کردارهای زشت و نادرست این گروه از صحابه مطرح می‌شود‚ طرفداران <عدالت صحابه>‚ مسئله اجتهاد معاویه و امثال او را‚ پیش می‌کشند و می‌گویند: معاویه و طلحه و زبیر‚ در کار خود مجتهد بودند‚ هر چند در اجتهاد خود به خطا رفتند‚ پس نه تنها کیفر نخواهند داشت‚ بلکه به اندازه نیمی از پاداش مجتهدان <مصیب>‚ به آنان پاداش داده خواهد شد!
 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. حجرات/۶
۲. احزاب / ۱۲
۳. توبه /۱۰۱
۴- توبه / ۴۷
۵. آل عمران / ۱۵۴
۶- توبه / ۴۵ - ۴۷
۷. حجرات / ۱۴
۸- توبه / ۶۰ 
۹. انفال / ۱۵ - ۱۶
۱۰- جمعه / ۱۱
۱۱. الا‌صابة‚ ج ۷۱ ص ۱۷
۱۲. صحیح مسلم: ۱ / ۱۱‚ باب انّ الا‌سناد من الدین سنن الدارمی: ۱ / ۱۱۳
۱۳. عیون الرضا (علیه السلام) جلد ۱ - ص ۳۰۳ - حدیث ۶۳
۱۴. بقره / ۱۳۴
۱۵. جامع الا‌صول‚ ج ۱۱‚ کتاب الحوض‚ ص ۱۲۰‚ ح ۷۹۷۲. نقل ازصحیح بخاری و مسلم.
۱۶- جامع الا‌صول‚ ج ۱۱‚ ص ۱۲۰‚ ح ۷۹۷۲‚ (ارتدوا علی ادبارهم القهقری).
۱۷-. شرح ابن ابی‌الحدید‚ ج ۹‚ ص ۵۳. به نقل از کتاب <السقیفه>‚ نگارش جوهری.
۱۸-. قاموس الرجال‚ ج ۱۰‚ ص ۲۸۹. به نقل از شرح ابن ابی‌الحدید.
۱۹-. تاریخ کامل‚ ج ۲‚ ص ۳۵۸.
۲۰-. اسدالغابه ج ۱‚ ص ۱۸۰. تاریخ کامل‚ ج ۳‚ ص ۳۸۳.
۲۱-. شرح ابن ابی‌الحدید‚ ج ۲‚ ص -۸۵ ۸۸. 
۲۲-. طبقات کبری‚ ج ۵‚ ص ۲۸۳و ۱۴۷.
۲۳- سیر اعلا‌م النبلاء‚ ج ۳‚ ص ۱۸۵. می‌نویسد: ۷۰ هزار نفر را کشت.
۲۴-. تاریخ کامل‚ ج ۲ ص ۳۶۰.
۲۵- الکامل‚ نگارش ابن اثیر‚ ج ۲‚ ص ۴۲. اسدالغابة‚ ج ۵‚ ص ۹۱.
۲۶- سیره ابن هشام‚ ج۴‚ ص ۴۴۳. 
۲۷. سیره ابن هشام‚ ج ۴ص ۴۹۶
۲۸-. صحیح بخاری‚ ج ۵‚ ص -۱۱۸ ۱۱۹.
۲۹-. المنار‚ ج ۱۱‚ ص ۲۶۹‚ تفسیر سوره یونس.

 

/



حوزه نیوز