یادگار ماندگار
در یکی از سخنان جاودانه ی نهج البلاغه، در پیِ معرفی اجمالی و بیان ویژگیهای عارفان راستین و عالمان روشنگر، علی علیه السلام، از جاهلان عالم نَما چنین یاد میکند:
"...و دیگری کسی است که دانشمند نامیده میشود، در حالی که چنان نیست. نادانیهایی را از نادانان و گم راهیهایی را از گم راهان فراگرفته و برای مردم [نادان] از ریسمانهای فریب و سخنان دروغ، دامهایی را نهاده است. کتاب [خدا] را بر آرا و اندیشههای خویش بار میکند و حق را بر خواستههای خود بازمیگرداند. مردم را از انجام گناهان بزرگ در امان میشمارد و جرمهای سخت و سنگین را آسان و سبک میگیرد. ادعا میکند که: در شبههها باز میایستم؛ در حالی که در دل شبهه واقع شده است و میگوید: از بدعتها دوری میگزینم؛ حال آن که در درون بدعتها آرمیده است. چهرهاش چهرهی انسان است و قلبش، قلب حیوان! نه درِ هدایت را میشناسد تا از آن پیروی کند و نه درِ گم راهی را میداند تا از آن دوری گزیند. چنین کسی مردهای است در میان زندگان!"(۱)
راهبران فکری جامعهی پس از پیامبر، چنین ویژگیهایی داشتهاند. دردمندانه میگوییم: بزرگترین مصیبتی که گریبان گیر مسلمانان شد آن بود که آنان از پیروی عترت پیامبر بازماندند. حضرت علی در دنبالهی همان سخنان پیشین خطاب به همهی مسلمانان در همهی روزگاران چنین هشدار میدهد:
"پس، به کجا میروید؟ و شما را به کجا باز میگردانند؟ در حالی که پرچمهای هدایت برپاست و آیات دلالت آشکار است.
و نشانههای نور، برقرار!
شما را چنین سرگردان به کجا میبرند؟ و چگونه است که در کوری گم راهی حیرت زدهاید؟ در حالی که خاندان پیامبرتان در میان شماست. به راستی که هم ایشان زمام داران و پیشوایان حق و نشانههای دین و زبانهای راستی و صداقت اند. ایشان را در بهترین جایگاههای قرآن جای دهید و همچون شتران تشنه، به آبشخور دانش ایشان، وارد شوید."
پس از این مقدمه، اینک میگویم:
بزرگ و مهمترین مأموریت حضرت علی، چه در دوران خانه نشینی و چه هنگام خلافت، پاسداری از مرز دین و حفظ کیان و اصل اسلام بود. از این رو، در همان روزهای نخستِ خانه نشینی، دست به اقدامی جاودانی و ماندگار زد. اولین و عظیمترین کار آن حضرت جمع آوری قرآن بود. منزلت و مرتبت علی را در علم به قرآن و سنت پیامبر، سخن دیگری است که مجال دیگری میطلبد. در این گفتار، ادامهی سخنان آن حضرت را - که پیشتر آن را آوردیم- نقل میکنیم تا دیدگاه آن جناب را در پیروی از پیامبر و عترت او به خوبی بدانیم.
"هان ای مردم! این [سخن] را از خاتم پیامبران بشنوید [و برگیرید]: «همانا چنان است که کسی از ما [اهل بیت] میمیرد در حالی که به راستی نمرده است و کسی از ما [به گمان شما] میپوسد، در حالی که چنان نیست.» از این رو دربارهی چیزی که نمیشناسید، سخن مگویید، زیرا بیشترین حق در آن چیزی است که شما منکر آن هستید و از کسی که حجت و دلیلی در برابر [نافرمانی از] او ندارید، پوزش بطلبید و آن کس من هستم.
آیا در میان شما به ثقل اکبر [قرآن] عمل نکردم؟ و آیا ثقل اصغر [اهل بیت] را برایتان به یادگار نگذاشتم؟ به راستی که پرچم ایمان را در میان شما برافراشتم و شما را نسبت به حدود حلال و حرام آگاه ساختم و با عدل و دادگریِ خود، لباس آسایش و عافیت را بر شما پوشاندم و با گفتار و کردار خود، نیکی را در میانتان گستردم. خویهای پسندیده و نفیس را از خویشتن بر شما نمایاندم. بنابراین رأی و اندیشهی خود را دربارهی آن چه که دیدگان، ژرفای آن را درنمییابد و خرد در آن رخنه نمیکند، به کار مگیرید."
در این سخنان روشنگر، حضرت علی آشکارا مسلمانان را از پیرویِ جاهلان عالم نما بازمیدارد و به دنبالهروی از اهل بیت پیامبر فرا میخواند و تأکید میفرماید که با تکیه بر آرای جاهلانه و اندیشههای ناراست، در اموری که نمیتوانند به ژرفای آن برسند، غور و غوض نکنند.
از این گونه گفتارهای گوهرسان، در سفارش به تبعیّت از اهل بیت رسول اکرم-صلی الله علیه و آله- در بیانات حضرت علی فراوان است و چنان که اشاره کردیم آن جناب به صراحت بیان میفرماید که مردم به جاهلیت نخستین بازگشتهاند و برای هدایت و راهیابی دوباره، گریزی ندارند تا از آن جناب و پس از او، از عترت و خاندان پیامبر پیروی کنند. به سخنی دیگر، در همین باره، گوش دل میسپاریم.
"و اهل بیت پیامبر جایگاه سر خدا و پناهگاه امر الهی و گنجوران دانش او و محل بازگشت فرمان خداوند و محل امن نگه داری کتابهای آسمانی و کوههای استوار دین حضرت حق هستند. خداوند به وسیلهی آنان کژی و خمیدگیِ پشتِ دین را استوار و پابرجا فرمود و لرزش شانههای آیین را برطرف کرد.
[اما منافقان در مخالفت با اهل بیت] دانه و بذر تبهکاری را کشتند و آن را با آب غرور و سرکشی سیراب ساختند و نابودی و هلاکت را درو نمودند [در حالی که میدانستند] از این امت هیچ کس با آل محمد قابل مقایسه نیست و هرگز کسانی که نعمتهای اهل بیت بر آنها جاری و ساری است، با ایشان برابر نمیباشند.
خاندان پاک پیامبر، اساس و پایهی دین و ستون یقین اند. آن کس که تندروی کند و از ایشان پیش بیفتد به سوی ایشان بازمی گردد و آن کس که ایشان را وانهاده و پس مانده است به آنان میپیوندد. ویژگیهای حق ولایت و سرپرستی، فقط از آن ایشان و وصیّت و وراثت پیامبر، در میان آنان است."(۲)
چنانکه گفتیم سخنان گران بهایی از پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و ائمهی هدی –علیهم السلام- در این موضوع مهم و حیاتی نقل شده است که ما به همین مقدار بسنده میکنیم. از همین روست که امامان شیعه به صراحت و بارها گفتهاند که دانش درست دین جز از طریق علی و اهل بیت پیامبر، گسترش نیافته است و هر آن چه از حقایق دینی در دست امت مسلمان است، از وجود مبارک حضرت علی سرچشمه دارد، هر چند که مسلمانان خود به این حقیقت آگاه نباشند. در این باره به چند روایت توجه کنید:
محمد بن مسلم میگوید: از حضرت امام باقر شنیدم که میفرمود:
لَیْسَ عِنْدَ أحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ وَ لاصَوابٌ و لا أحَدٌ مِنَ النّاسِ یَقْضی بِقَضاءِ حَقٍّ، إلاّ ما خَرَجَ مِنّا أهْلَ الْبَیْتِ وَ إذا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الْأُمُورُ کانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَالصَّوابُ مِنْ عَلِیٍّ-علیه السلام-.
نزد کسی از این مردم، قول حق و سخن سدید و صوابی نیست و نیز هیچ یک از ایشان قضاوت درستی نمیکند، مگر آن که [آن سخن حق و قضاوت درست] چیزی است که از جانب ما اهل بیت بیرون آمده است.
آن گاه که امور برآنها دیگرگون میگردد، بی تردید خطا از خود ایشان است و صواب از علی. (۳)
زراره میگوید: من در محضر امام باقر بودم. مردی از اهل کوفه از آن جناب دربارهی این سخن سؤال کرد که حضرت علی فرموده است:
سَلُونی عَمّا شِیْتُمْ. فَلا تَسْیلُونی عَنْ شَیْءٍ إلاّ أنْبَأْتُکُمْ بِهِ.
از هر چه میخواهید از من بپرسید. چیزی از من نخواهید پرسید جز آن که شما را به آن آگاه میکنم.
امام باقر در پاسخ به پرسش مرد کوفی فرمود:
إنَّهُ لَیْسَ أحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَیْءٍ إلاّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أمیرِالْمُؤْمنین.
فَلْیَذْهَبِ النّاسُ حَیْثُ شاؤوا، فَوَاللَّهِ لَیْسَ الْأمْرُ إلاّ مِنْ هاهُنا.
وَ أشارَ بِیَدِهِ إلی بَیْتِهِ.
همانا کسی نیست که دانش چیزی نزد او باشد مگر آن که آن دانش از نزد امیرالمؤمنین خارج شده است. این مردم به هر راهی که میخواهند بروند، سوگند به خدا امر [دین] جز از آن جا نیست. -و با دست مبارک به خانهاش اشاره فرمود.- (۴)
این ادعای امام، سخن حقی است که ریشه در آیات شریف قرآن و بیانات نورانی رسول اکرم دارد و به هیچ روی گزافه و بیهوده نیست. در گفتاری دیگر خطاب به دو نفر از افرادی که برای کسب علم این سو و آن سو میرفتند و داعیهی دانش داشتند، چنین فرمود:
شَرِّقا و غَرِّبا! فَلاتَجِدانِ عِلْماً صَحیحاً إلاّ ما خَرَجَ مِنْ عِنْدِنا أهْلَ الْبَیْتِ.
به شرق و غرب عالم بروید! به هیچ روی دانش درستی را نخواهید یافت مگر آن چه که از جانب ما اهل بیت خارج میشود. (۵)
سخن را با این بیان نورانی و هشدار دهنده از امام متقیان ادامه میدهیم:
"آن گاه که در تاریکیهای گم راهی به سر میبردید، به وسیلهی ما هدایت شدید و به بلندای بزرگی برآمدید. به وسیلهی ما از شدت ظلمت شبهای تیرهی نادانی به سپیدهی زیبای دانایی درآمدید. کر باد گوشی که پندهای هشداردهنده را درنمی یابد و کسی که بانگ بلند [آیات قرآن و سخنان پیامبر] او را ناشنوا و کر کرده است [و در او بیاثر است] چگونه آوای آرام [مرا] میشنود؟ پایدار و برقرار باد دلی که تپش ترس از خدا از آن جدا نمیگردد."(۶)
آری! این است نقش علی در هدایت! این است جلوهی جاودانهی سخن سدید پیامبر خدا که فرمود:
"مَثَلُ أهْلِ بَیْتی کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ؛ مَنْ رَکِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ"
"مَثَل اهل بیت من مانند مَثَل کشتی نوح است. هر کس در آن درآید نجات مییابد و هر کس از آن سرپیچد، غرق میشود. (۷)
سرانجام این گفتار را با نقل این ماجرای عبرت آموز، به پایان میبریم:
اصبغ بن نباته نقل میکند: هنگامی که ابن ملجم - که خداوند لعنتش کناد.- آن ضربت مرگبار را بر فرق نازنین علی علیه السلام فرود آورد، گروهی از یاران آن حضرت، من و حارث بن سوید و عده ای دیگر به در خانه علی رفتیم و آن جا نشستیم. از داخل خانه صدای گریه شنیدیم و ما هم گریستیم. با شنیدن صدای گریه ی ما، حسن بن علی از خانه خارج شد و فرمود: امیرالمؤمنین میفرماید: به خانههای خویش بروید.
مردمی که آن جا بودند، همگی رفتند ولی من ماندم. صدای گریه این بار شدیدتر از خانه ی علی به گوش رسید. من هم صدا به گریه بلند کردم. حسن -علیه السلام- از خانه به در آمد و فرمود: مگر نگفتم به خانههایتان بروید؟ من عرض کردم: ای پسر رسول خدا به خدا جانم از من پیروی نمیکند و پاهایم توان رفتن ندارند. باز نمیگردم تا مولایم را ببینم. این را گفتم و گریستم.
حضرت مجتبی به درون خانه رفت و اندکی بعد بازگشت و فرمود: داخل شو. من هم داخل شدم و به حضور علی -علیه السلام- رسیدم. دیدم که آن عزیز بر پشتی تکیه کرده و عمامه ای زرد رنگ به سر پیچیده و آن قدر از او خون رفته که چهره اش زرد شده است به گونه ای که پیدا نبود که چهره ی آن حضرت زردتر است یا عمامه. چون این صحنه ی دردناک را دیدم، به سوی آن حضرت رفتم و او را بوسیدم و در همان حال گریستم. به من فرمود: ای اصبغ گریه نکن. به خدا سوگند هم اینک بهشت را میبینم. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا سوگند، من خوب میدانم که شما به بهشت میروی، گریهی من از آن روست که شما را از دست میدهم. قربان شما بروم، اینک از شما درخواست میکنم تا حدیثی برایم بازگو کنید که از پیامبر خدا شنیده اید. چنان میدانم و میبینم که از این پس هرگز از شما حدیثی نخواهم شنید.
یا للعجب! در آن شرایط شگفت، اصبغ در پی آن است تا از علی -علیه السلام- حدیث بشنود. با خود نمیگوید: اینک با این حال امام، چه جای حدیث شنیدن است؟ و شگفت تر آن که آن حضرت هم نمیفرماید: اصبغ اینک چه جای حدیث گفتن است. اسلام دین معرفت و آگاهی و دانایی است در هر حال و در هر شرایطی. از این رو امیر سخن، چنین میفرماید:
آری ای اصبغ میگویم. روزی رسول خدا مرا طلبید و فرمود:"علی جان هم اینک به مسجدی من میروی و بر فراز منبرم میشوی و سپس مردم را به سوی خود فرا میخوانی و حمد و سپاس و ستایشخدای را به جای میآوری و بر من فراوان درود میفرستی و سپس میگویی: هان ای مردم! من فرستادهی رسول خدا به سوی شمایم و آن حضرت این پیام را برایتان فرستاده است:
لعنت خدا و فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل و نیز لعنت من بر کسی که خویشتن را به کسی به جز پدرش نسبت دهد یا مدعی داشتن مولایی به جز مولای خویش باشد و یا در بارهی مزد اجیر، ستم کند."
من هم به مسجد آمدم و بر فراز منبر شدم. قریش چون مرا دیدند، همراه با دیگر مردمان، به سوی من آمدند. من هم چنان که فرمان یافته بودم، حمد خدای را به جای آوردم و او را ستودم و بر رسول خدا فراوان درود فرستادم و سپس گفتم:
هان ای مردم! من فرستاده ی رسول خدا به سوی شمایم و آن حضرت خطاب به شما میفرماید:
آگاه باشید! همانا لعنت خدا و فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل و نیز لعنت من بر کسی که خویشتن را به کسی به جز پدرش نسبت دهد یا کسی که مدعی شود موالایی به جز مولای خود دارد و یا کسی که به اجیر در پراختن مزدش، ستم کند.
چون پیام پیامبر را رساندم، کسی از آن میان سخنی نگفت به جز عمر بن خطاب. برخاست و گفت: ای ابوالحسن، سخن پیامبر را رساندی، اما سخنی آوردی که پوشیده و در پرده است و نیاز به تفسیر و روشنگری دارد. من گفتم: این سخن تو را به پیامبر میرسانم. به سوی رسول خدا بازگشتم و آن حضرت را از آن چه که عمر گفته بود، آگاه کردم. به من فرمود: هم اینک به مسجد من میشوی و بر فراز منبر میروی و حمد خدای را به جای میآوری و او را ثنا میگویی و بر من درود میفرستی و سپس میگویی:
هان ای مردم! ما چیزی برای شما نمیآوریم، جز آن که تأویل و تفسیرش نزد ماست.
آگاه باشید، همانا من پدر شمایم. آگاه باشید، به راستی من مولای شمایم. آگاه باشید، بی تردید من اجیر شمایم. (۸)
آری، این سخن رسول خدا حکایت از آن میکند که:
آن حضرت هشدار میدهد که مبادا امت اسلام خود را جز به پیامبر و علی نسبت ندهند. چون آن حضرت فرموده است: أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ. (۹)
و نیز نباید مولایی به جز علی بشناسند چون در غدیر خم شنیدند که پیامبر فرمود:"من کنت مولاه فعلی مولا."
و نیز اجر نبوت را که همان مودت و دوستی اهل بیت است، تباه نکنند. که خداوند متعال در قرآن فرمود:"قل لا اسیلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی"(۱۰)
پی نوشت ها:
۱) نهجالبلاغه نسخی صبحی صالح: ۱۱۹ خطبهی ۸۷
۲) نهجالبلاغه: ۴۷، خطبهی دوم
۳) کافی ۱: ۳۹۹
۴) کافی ۱: ۴۰۰
۵) کافی ۱: ۹۹
۶) نهجالبلاغه: ۵۱، خطبهی چهارم
۷) بحارالانوار ۲۳: ۱۰۴ باب هفتم
۸) بحار الانوار ۴۰: ۴۴
۹) بحار الانوار ۲۳: ۲۵۹
۱۰) سورهی شوری آیهی ۲۳
سایت فطرت