گنجی،علوم تجربی و مساله تحدی قرآن -۱
جناب گنجی در مقاله قرآن محمدی ۱۵،تمام سعی خود را مصروف اثبات شکست تحدی علمی قرآن کرده است. صاحب این قلم میکوشد ابتداءً آراء ایشان را با ارائه توضیحات دسته بندی شده زیر، درحد اختصار، بیان کند، سپس نقد خود رابرآن عرضه میدارد.
مخاطبان خدای متعال که همان آدمیان و بندگان اوهستند، در قرآن به منزله کتاب هدایت به فحص و جستجو پرداخته، در آیات آن نیک مینگرند وبرای درک حقیقت معانی آن تامل و تدبر میکنند.
از طرفی در زندگی روزمره خود، با نظرکردن در طبیعت اطراف خود و حیات و جنب وجوش مخلوقات وهمچنین نظریات علوم تجربی که حکایت از روابط و مناسبات بین آنها میکند،گاه به مواردی به ظاهرمتناقض ومتضاد با ظواهر آیات قرآن برخورد کرده، ذهن اندیشمند آنها دچارسردرگمی و حیرت میشود که آیا براستی آیات قرآن توسط گزارههای علمی نقض میشود؟
یا دامن مصحف شریف همچنان مبری ازتهاجم و تعرض هرگونه نظریه علمی است؟ آیا تحدی قرآن شکست خورد یا کماکان کتاب خدا بر عجز آدمیان از آوردن حتی آیه ای مشابه پافشاری میکند؟
در این میان آنگونه که جناب گنجی قایل است، تفاسیر موجود نیز با رویکرد به علوم و توجیهگری بسود علم، بر این درگیری ذهنی دامن زده و این چالش سوال برانگیز را همچنان تشدید کرد که آیا سرانجام فرآوردههای وحیانی، قربانی برساختههای جهان شناسانه آدمیان جایز الخطا شد یا خیر؟
در اینجا به اختصار بعضی ازعبارات ایشان را عینا میآورم:
"هر روز یکی از محصولات مدرنیته به مطلوبی تبدیل میشد که همه خواهاناش بودند. دوران جدید، دوران سیطرهی علم تجربی بود. برخی از متفکران، علم تجربی را مهمترین و عینیترین مولفهی مدرنیته به شمار آوردهاند.
دستاوردهای علوم تجربی مدرن آن قدر شگرف بود و مقبول افتاد که هیچکس را توان گریز از آن نبود.
پوزیتیویسم به این باور نادرست دامن زد که قوانین علمی، قوانین اثبات شدهای هستند که آنچه در مقابلش قرار گیرد، چیزی جز یاوههای بیمعنا نخواهد بود. پوزیتیویستهای منطقی هم رسماً دین و متافیزیک را نه تنها «کاذب»، که «بیمعنا» اعلام کردند.
مسأله فقط آن نبود که علم تجربی «حقیقت نما» و «عینی»تر از هر معرفت مدعی عینیت بود، بلکه نتایج عملی علم تجربی، خصوصاً تکنولوژی مدرن، آن را به «گفتمان مسلط» تبدیل کرد.
شنیدن داستان نزاع علم و دین در عالم مسیحیت و عبرت گرفتن از آن تجربه، مسلمانها را به این نتیجه رساند که این نزاع پیروزیی برای دین به دنبال ندارد. به این ترتیب عالمان و مفسران مسلمان تمام کوشش خود را مصروف آن کردند تا نشان دهند که «کلام الله» نه تنها با علم تجربی مدرن تعارض ندارد، بلکه کاملاً موید آن است...".
بعد ایشان شواهدی را از تفاسیر موجود مبتنی بر این ادعا میآورد:
"تفسیر طنطاوی، تفسیر الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، از جمله کتابهای تفسیری است که تلاش خود را مصروف آن کرده تا تفسیری علمی از قرآن ارائه کند... شیخ محمد عبده، در تفسیر المنار، همین شیوه را ادامه داده است... تفسیر پرتوی از قران آیتالله طالقانی هم از جمله تفاسیری است که آیات قرآن را با علم نوین تحکیم میکند... علامه طباطبایی، که به گمان بسیاری مهمترین تفسیر تاریخ اسلام را نوشته است، در تفسیر بسیاری از آیات قرآن از علوم تجربی جدید برای تفسیر و تأیید آیات استفاده میکند..."
درادامه ایشان موارد متعددی از توجیها ت مفسران جدید در بحث تعارض علم و دین را ذکر میکند که البته درتمام آنها به زعم ایشان، مسئله به نفع علم ختم شده و اگر درظاهر آیه مخالفتی با علم به چشم میخورد، در تفسیر آن، توجیهاتی از جانب مفسرین آورده شده تا آن تعارض کمرنگ تر جلوه کند.
وی از قول علامه طباطبایی در ذیل یکی از مباحث چالش برانگیز درموضوع"رابطه قرآن وعلم"مبنی براینکه، شهاب ها وسیله ای برای دفع شیاطین بوده اند،می نویسد:
"... واین معانی (آنچه مفسران گذشته در تفسیر این موضوع بیان کرده اند) همه از ظاهرآیات و اخبار ابتدا به ذهن میرسد ولیکن امروزه بطلان این حرف ها به خوبی روشن شده و عیان گشته،و در نتیجه بطلان همه آن وجوهی هم که که در تفسیر شهب ذکر کرده اند"
و در ادامه آقای گنجی میگوید:
"اینک که آیه ای از قرآن با علوم تجربی جدید تعارض پیدا کرده است چه باید کرد؟ مومن به تحدی قرآن باید جانب قرآن را بگیرد وعلم تجربی جدیدرا نفی کند.
اما طباطبایی چنین نمیکند، برای اینکه نمیخواهد قرآن به ضدیت با علم متهم شود. لذا مینویسد: "ناگزیر باید توجیه دیگری کرد که مخالف علوم امروزی و مشاهداتی که بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد". این نکته عجیبی است از طباطبایی، او که در بحث تحدی میگفت قرآن در تمامی قلمروها، از کلیه دستاوردهای بشری برتر است، ضمن قبول برتری علم تجربی جدید، قرآن را به سود علم تجربی تاویل میکند."
درادامه برای تثبیت مطلب، مواردی از تفاسیر مفسران ذیل موضوعاتی از قبیل افلاک آسمان و مسطح بودن زمین و نورافشانی ماه و آفرینش جهان در شش روز وساکن بودن زمین و...را به عنوان شاهد مثال عرضه میکند.(انشاءالله در شماره بعد به این موارد خواهیم پرداخت تا بی اساس بودن مدعیات ایشان آشکار گردد)
در پایان مقاله آقای گنجی مینویسد:
"مومنی که مطابق آیات تحدی و دیگر آیات، قرآن را باید برتر از یافتههای انسانی به شمار آورد، چرا آیات قرآن را فدای یافتههای انسانی کند و علم آدم ساخته را برتر از قرآن به شمار آورد.
آیا معنای این رویکرد، قبول شکست تحدی نیست؟
سیطرهی علم تجربی، مومنان را به سوی انکار وجود موجودات غیرمادی سوق داده است... قایلان به کلام الله بودن قرآن، برتری بسیاری از یافتههای بشری نسبت به قرآن را پذیرفتهاند. به این ترتیب، آنان آیات قرآن را به سود یافتههای انسانی تأویل میکنند و بسیاری از آیات را به دلیل تعارض با یافتههای انسانی، منسوخ اعلام میکنند. این رویکرد، معنایی جز قبول شکست تحدی قرآن ندارد.
نتیجه
نزاع علم و دین در جهان اسلام به سود علم تجربی تمام شد. فرآوردههای وحیانی، به تعبیر دقیقتر، مدعیات جهانشناسانهی «خدای متشخص انسانوار سلطانی اعتبارساز»، در پای برساختههای جهان شناسانهی آدمیان جایزالخطاء قربانی شد."
ادعای آقای گنجی در مورد شکست تحدی علمی قرآن از دو منظر قابل نقد و بررسی میباشد. یکی از منظر مبنایی، بر اساس مقدمه ای که خود ایشان در مورد اثبات حقانیت گزارههای علمی آورده اند، و دیگری از منظر توضیحات قابل طرح در مقام رد استبعادهای مطرح شده راجع به مفهوم آیات، که ایشان به کلی نسبت به آنها بی اعتنا و توجه بوده است.
به نظرصاحب این قلم در مقام نقد مقاله ای که سعی شد خلاصه آن آورده شود کافیست به همان اعتراف نویسنده در مقدمه توجه کنیم.
. دو مطلب در این مقدمه حایز اهمیت است، اول اینکه ایشان خود اعتراف میکند که این باور نادرست است که قوانین علمی قوانین اثبات شده ای باشند که آنچه در مقابلشان قرارگیرد را بتوان یاوه خواند، دوم اینکه دلیل تسلط، نتایج عملی علم تجربی بود، نه فی الواقع حقیقت نمایی و حقانیت گزارههای آن.
از این دو مطلب مذکورکه نویسنده درمقام نتیجه گیری با بی اعتنایی تمام از آن عبورمی کند، چنین میتوان دریافت، آنگونه که فیلسوفان علم هم معتقدند گزاره ها و فرضیههای علمی ابطال پذیر بوده و درباره آنها صد در صد نمیتوان حکم قاطع انطباق با واقع داد وآنها را پایه معرفت حقه دانست، بلکه کارآمدی آنها در عرصه امور معیشتی مد نظر است و تنها با آنها میتوان به گونه ای متفاوت با عصرهای گذشته و البته بسیار آسان تر و آسوده ترو مطلوبتر گذران زندگی کرد.
البته در اینجا باید به این نکته توجه داشت که گزاره ها و فرضیههای علمی غیر از مشاهدات حسی و تجربی است. فرضیه ها، تحلیل ها یی است که بعد از مشاهدات حسی از جانب دانشمندان عرضه میشود و البته تا زمانی که توسط فرضیه ای دیگر ابطال نشود، به عنوان فرضیه برتر، موقتا مقبول جامعه علمی واقع شده و بیشتر، کارآمدی آن مورد توجه قرار میگیرد.
لذا در تقابل آیات قرآن با فرضیههای علمی چگونه میتوان عجولانه حکم ابطال آیات را صادر کرده، شکست تحدی را پذیرفت؟
براستی نویسنده که خود چنین اعترافی دارد چرا نتایج آنرا نادیده گرفته و بدان نمیپردازد؟ و بلکه برعکس در جبهه مقابل این چنین به تفصیل، بدنبال مثالهای پی در پی تعارض قرآن با فرضیههای علمی است؟
وقتی"ابطال پذیر بودن گزاره ها و فرضیههای علوم تجربی"را پذیرفته باشیم، اتهام ضدیت با آنها، دیگر تهدیدی برای قرآن محسوب نمیشود و آنگونه که نویسنده نتیجه گیری میکند، نمیتوان با قاطعیت صحبتی از شکست تحدی به میان آورد و یافتههای بشر را برتر از فرمایشات قرآن کریم دانست. چرا که ممکن است گزارههای علمی قرآن کریم پرده از حقیقتی بردارد که درمقطعی اززمان غامض و پیچیده و البته متناقض با یافته ها و دانستههای بشر باشد وهمان آیه و گزاره در قرون بعد در اثر پیشرفت علم، مقبول باشد و از این جهت شگفت و عجیب، که درسالیانی دور، بدورازکشفیات و ابزارهای علمی امروز و دردل بیابانهای عربستان، توسط شخصی که نه تحصیلات علمی ای از طریق عادی داشت، نه امکانات تحقیق و نه ارتباطی با دانشمندان خارج از آن سرزمین،آیاتی آورده شده، که امروزه ارزش بی حد و حصر آن آشکار گشته است.
همین جا میتوان بسادگی دریافت چنین مجموعه عظیمی که اکنون گوشههایی از عظمت آن برای ما معلوم و مکشوف شده است، نمیتواند صرفا توسط یک بشر با معلومات عادی یک انسان معمولی در طول سالیانی اندک تدوین شود.
به عنوان مثال، تامل ما در آیه ۸۸ نمل میتواند راه گشای موضوع باشد:
وتری الجبال تحسبها جامده وهی تمر مر السحاب
و کوه هارا بینی وآنها را بی حرکت پنداری، درحالیکه آنان مانند ابرها در حرکتند
پر واضح است برای مخاطبان صدراسلام ، گردش زمین امری غیر قابل پذیرش وغامض است. آیا آنها در مواجهه با این آیه، باید توقف کرده، حکم به شکست تحدی میکردند؟ یا وقتی عظمت آنرا از طرق دیگر و همچنین مواجهه باشخص نبی دریافتند، دیگرعلیه قرآن این چنین تاخت وتاز نمیکردند.
لذا تا اینجا، به عنوان اولین نتیجه، میتوان گفت، اعتراف شخص جناب گنجی در مقدمه مقاله، مبنی بر معرفی ماهیت علم و کیفیت مقبول واقع شدن آن، خود ناقض استنتاجات بعدی ایشان خواهد بود.
واما در باره عملکرد مفسران قرون اخیر (دوران مدرن) ضمن احترامی که برای آنها به خاطر زحمات بی دریغشان قا یل هستیم باید بگوییم روشی که نویسنده از آن سخن میگوید ومدعی است آنها در راه توجیه آیات بسود علم بکار بسته اند اولا باید دید چنین ادعایی چقدر صحت دارد؟ ودر ثانی با توجه به توضیحات ارائه شده آیا هنوز هم میتوان روش آنها را صحیح دانست؟
آیا تفسیر مفسران را میتوان هم عرض متن مصحف شریف وعین مراد الهی دانست؟ ایشان در بخشی از مقالات خود، به گونه ای سخن گفته است که در برخورد ابتدایی، چنین تلقی ای در ذهن خواننده نقش میبندد که توضیحات و نظرات شخصی مفسران عین کلام الهی است، لذا اگر پس از گذشت زمانی آراء مفسران باطل شد،دیگر بسهولت میتوان حکم ابطال آیات را هم ثابت کرد. (۱)
اگر چنین باشد، هر نویسنده ای پس از اختتام متن،باید متکفل آراء مفسران متن خود نیز باشد و این امری ناممکن است.
حال بیاییم مساله ای را که جناب گنجی به مرحوم علامه طباطبایی در مورد تفسیر شهب نسبت داده است، بررسی کنیم. به متن عربی المیزان جلد ۱۷صفحه ۱۲۴مراجعه میکنیم تا بی طرفانه از صحت و سقم این ادعا آگاهی یابیم:
"و قد اتضح الیوم اتضاح عیان بطلان هذه الآراء و یتفرع علی ذلک البطلان الوجوه التی اوردوها فی تفسیر الشهب وهی وجوه کثیره اودعوها فی المطولات کالتفسیرالکبیر، للرازی و روح المعانی للآلوسی و غیرها. ویحتمل والله العالم ان هذاالبیانات فی کلامه تعالی من قبیل الامثال المضروبه تصور بها الحقایق الخارجه عن الحس فی صوره المحسوس لتقریبها من الحس و هو القایل عزوجل:"وتلک الامثال نضربها...""
و اکنون ترجمه :
"ولیکن امروزه بطلان این حرفها به خوبی روشن شده و عیان گشته و درنتیجه بطلان همه آن وجوهی هم که در تفسیر شهب ذکر کرده اند که وجوه بسیار زیادی هم هستند و در تفاسیر مفصل و طولانی از قبیل تفسیر کبیر فخررازی و روح المعانی آلوسی و غیر آن نقل شده باطل میشود. ناگزیر باید توجیه دیگری کرد که مخالف با علوم امروزی و مشاهداتی که بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد و آن توجیه به احتمال ما – وخداداناتراست – این که این بیاناتی که در کلام خدای تعالی دیده میشود از باب مثالهایی است که به منظور تصویر حقایق خارج ازحس زده شده تا آنجا که خارج از حس است به صورت محسوسات در افهام بگنجد. همچنان که خود خدای تعالی در کلام مجیدش فرموده"وتلک الامثال نضربها...""
با کمی دقت در متن ترجمه میتوان بسادگی دریافت جمله"ناگزیر باید توجیه دیگری کرد که مخالف با علوم امروزی و مشاهداتی که بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد "در متن عربی المیزان یافت نمیشود ومرحوم علامه ضرورتی بر یافتن توجیه به روز علمی برای آیه ذکر نکرده است و این از اضافات مترجم و از کم حوصلگی و شتابزدگی جناب گنجی برای اثبات شکست تحدی قرآن میباشد که حتی زحمت رجوع به اصل متن المیزان را به خود نداده است.
همچنین مرحوم علامه، درپایان، راه فهم را باز گذاشته وآن را منحصر به برداشت خود نمیداند ومی گوید شاید این مطلب از باب امثال مضروبه باشد و...
آنچه دربررسی نهایی ازنظر صاحب این نقد باید مورد توجه قرار گیرد این است که در مواجهه با آیاتی از مصحف شریف که حاوی نکات علمی معارض با دستاوردهای جدید بشرمی باشند اولا باید متذکر به این مطلب بود که این علوم، خود گزارههای اثبات شده مدعی انطباق با واقع نیستند ودر ثانی باید یادآور این نکته بود که این کتاب، همان کتابی بدیع و بی مثالی است که اتفاقا در حوزه علوم تجربی حاوی مطالب ارزشمندی است که دانشمندان و فرهیختگان عالم را در این وادی به حیرت آورده است و بسیاری از دستاوردهای علوم تجربی موافق و موید آنها میباشد، گو اینکه این تایید شاید چیزی بر بهای بی مثال آن نیفزاید.
لذا در صورت مشاهده تعارض، باید بدنبال توضییح و تبیین آن آیات رفته و از حاملان علوم قرآنی در جهت کشف حقایق نهفته آن بهره گرفت. اتفاقا ذیل آن دسته از آیات مورد اشاره نویسنده، توضیحات و تبیینهایی ارائه شده که انشاء الله در شماره بعد مفصلا بدانها خواهم پرداخت،تا بر خواننده محترم پوشیده نماند آنچه ایشان از آن، به عنوان تناقض با علم و در نتیجه شکست تحدی علمی قرآن، نام میبرد، نه تنها تناقض نیست، بلکه برعکس این تبیین ها پرده از مسائل علمی شگفتی برداشته، که سالیانی بس دوربرای مخاطبان وحی ارائه شده است . اما از آنجا که نویسنده محترم شاید با فرهنگ تبیین آیات (اشاره به آیات۴۴ و ۶۴ نحل) قدری نا ماءنوس بوده باشد به محض مشاهده تناقضات و تعارضات ظاهری سریعا علم اتهام شکست تحدی رابرداشته و شتابزده آنرا برسرمعتقدان کلام الله بودن قرآن میکوبد.
جالب اینجاست که ایشان در مقام نتیجه گیری، فرآوردههای وحیانی را قربانی برساختههای جهان شناسانه آدمیان جایزالخطا میداند و حکم به شکست تحدی میدهد، اما تعجب است که چرا خطا پذیری این آدمی جایزالخطا در وادی علوم تجربی نادیده گرفته شده، حکم برتری دستاوردهای تجربی نسبت به آیات قرآن مصاب تلقی میشود.
در پایان،ازخواننده گرامی دعوت میکنم ادامه مطلب را در شماره بعد، پی گیرد.
حمیدرضا مینازاده - شهریور۱۳۸۸
۱- قرآن محمدی ۱۹ ، پاسخ به تحدی ۳و۴، نظر فخر رازی ذیل عنوان مسطح بودن زمین
فطرت