چگونه می توان آدم بهتری شد؟

مطمئنا انگیزه‎های زیادی داریم برای اینکه آدم‎های بهتری باشیم! همه می‌دانیم اینهمه به همریختگی، بی‎نظمی، فساد، نابرابری و ... ناشی از آنچیزی است که در وجود تک تک ما می‎گذرد.

اینکه تعداد زیادی از راننده‎ها به عابرین رحم نمی‎کنند، اینکه برخی کارفرماها به کارگران خود رئوف نیستند، اینکه بخشی از کارمندان و کارگران، با کم‎کاری‎هایشان، هم صنفان خود را بدنام می‎کنند، اینکه کم‎فروشی غوغا می‎کند و دروغگویی‎های علنی، افسار گسیخته شده‎اند، همه و همه به خاطر آن است که از آدمیت خود فاصله گرفته‎ایم.

حتما همه دوست دارند اطرافیانشان آدم‎های بهتری باشند یا لااقل اینکه جامعه بهتر و امن‎تری داشته باشیم. اما همه این را می‎دانند و می‎دانیم که خوب بودن و خوب شدن و تغییر از درون خود ما شکل می‎گیرد.

اگر خیابان‎های امنتری می‎خواهیم این خودمان هستیم که باید رفتارهای ترافیکی شخصی خود را اصلاح کنیم. همانطور که هر رفتار غلط، منجر به گسترش آن نزد دیگران می‎شود، رفتارهای صحیح هم به دیگران منتقل می‎شود. هر رفتار صحیح یک انسان را تحت تاثیر قرار می‎دهد.

برای رسیدن به این آرامش و انصاف درونی باید وجدان‎های خود را بیدار کنیم. باید صاف و خالص و درستکار شویم؛ اما چگونه؟ چگونه به آن باطن صاف و درست می‎توان دست پیدا کرد؟

چگونه می‎توان به نقطه‎ای رسید که آدمها برای یکدیگر منشاء آرامش و درستکاری باشند و از وجود هم احساس امنیت داشته باشند. چگونه می‎توان به نقطه‎ای رسید که «خوب بودن» فراگیر شود و شامل همه آدم‎ها اعم از طبقات بالادست و پایین دست شود؟

بهترین نسخه آن است که آدم‎ها خدایی شوند. به یاد خدا باشند و فراموش نکنند وجودشان و خلقتشان به خداوند بوده و زنده ماندن اکنونشان در دست خداست.

مشکل جامعه بشری از همان ابتدا، از همان روزی که قابیل خون برادرش را ریخت، زمانی شروع شد که انسان خدا را فراموش کرد و حتی با خدا دشمنی کرد. خدا بهترین دوست انسان بود اما انسان تبدیل به بدترین دشمن خدا شد! 

ما آدم‎ها زمانی خوب می‎شویم که رابطه خود را با خدا درست کنیم. با خدا صادق باشیم. یادمان باشد که خدا عبد ما نیست؛ ماییم که عبد اوییم. وقتی که چنین شد، رفتارها درست می‎شوند و کردارها صحیح.

و امامان شیعه خواستند که این راه را درست کنند و این مسیر را نشان دهند. آنها انسان‌ها را به دلایل آشکار و حجتهای الهی رهنمون شدند. آنها منبع الهام بخشی بوده و هستند که آدمی خدا را فراموش نکند. آنها مثل خانه‎ای می‎مانند که در آنجا، یاد خدا فراموش نمی‎شود. در چنین فضایی است که آدم‎ها، خدایی می‎شوند. در چنین خانه‎ای است که کار سامان می‎گیرد.

 

/