چرا با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز از جانب خدا سخنی نمیگوید باز شیعه معتقد است که آن حضرت دارای ولایت تشریعی است؟
از این که این دو حکم (در آیة « ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إذا قَضَیاللّهُ وَ رَسُولُهُ أمْرا أنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِنْ أمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا» هیچ مرد و زن مؤمنی را نباشد آن هنگام که خدا و رسولش حکمی کنند، اختیاری در مورد فرمان آنها داشته باشد و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی کند بیتردید به گمراهی آشکاری در آمدهاست.) به صورت جدای از هم آورده شده و به هم عطف شدهاست میتوان فهمید کهاین ها دو چیز هستند نه یک چیز. اصل در عطف هم اینست که معطوف و معطوفٌعلیه، مغایر هم باشند نه متّحد با یکدیگر. بنابراین درست است که ما حکم خدا را همیشه از طریق بیان رسول میفهمیم، ولی رسول گاهی فقط ابلاغ احکام میکند که این همان شأن اوّل ایشان است که آن را «تبلیغ» نامیدیم و گاهی نیز در مواردی که لازم میآید، خودش حکم میکند بدون آن که مستقیما آن حکم از جانب خدا به وسیلهی جبرییل بر ایشان نازل شده باشد. این حالت دوم همانست که میتوانیم آن را «حکم رسول» بنامیم و آن را غیر از «حکم خدا» بدانیم. آیهی مورد بحث هم دربارهی حکم خدا و هم دربارهی حکم رسول بیان میفرماید که با وجود هر یک از اینها، برای هیچ مرد و زن مؤمن اختیاری وجود ندارد. در غیر این صورت، یعنی اگر منظور از حکم رسول همان حکم خدا باشد که به وسیلهی رسول ابلاغ میشود و شامل احکام رسول که مستقیما از طرف خدا به ایشان وحی نشده، نشود، آن وقت ذکر «و رسوله» در آیهی مورد بحث، لغو و بیهوده میشود؛ زیرا بر فرض مذکور، رسول فقط حکم خدا را ابلاغ میکند و غیر از تبلیغ این احکام، شأن دیگری ندارد و این معنا با آمدن «قضیاللّه» رسانده میشود و نیازی به ذکر رسول پس از اللّه نیست. مشابه همین بحث دربارة آیات «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللّهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ...» (ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا اطاعت کنید و از رسول نیز اطاعت کنید...)، «فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الیَوْمِ الآخِرِ... » (پس اگر در چیزی نزاع کردید پس آن را به خدا و رسول برگردانید چنانچه به خدا و روز قیامت ایمان دارید...) قابل طرح است.
سایت فطرت