نهضت امام حسین(علیه السلام) دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آنها، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکی فداکاری و جانبازی و «شهادت» و دیگری «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز با فداکاری‌‏ها و زحمات طاقت‏‌فرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلی زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانی نقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلی آنان، «پیام‏رسانی» بود.

برای بحث راجع به نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینی و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد. یکی اینکه طبق روایات، تمام کارهای سیدالشهدا(علیه السلام) روی حساب بوده است و علت اینکه به رغم آگاهی از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوی کوفه برد، این بود که به واسطه الهامی که از عالم معنا به اباعبدالله(علیه السلام) شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در عالم رؤیا به ایشان فرمود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا»؛بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۴. حضرت فهمید که اسارت اینها مورد رضای حق است؛ یعنی، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت خود را همراه ببرد. در حقیقت امام(علیه السلام) با این کار، مبلغان خود را به شهرهای مختلف و حتی به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.

مطلب دوّم بحثی درباره نقش زن در تاریخ است، هیچ کس منکر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همه قبول دارند؛ بدین صورت که زن، مرد را می‏سازد و مرد تاریخ را و نقشی که زن در ساختن مرد دارد، بیشتر از نقشی است که مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور کلی، زنان، از نظر نقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم می‏شوند:

الف. زنانی که مثل شی‏ء گران‏بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسیاری که زن برای آنها یک شی‏ء - نه شخص - گران‏بها بوده که باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گران‏بهایی‏اش بر مرد اثر می‏گذاشت. می‏توان گفت: سازنده چنین جوامعی تنها جنس مذکر بوده است.

ب. در بعضی از جوامع، زن از حالت شی‏ء بودن خارج شده، وارد اجتماع می‏شود؛ اما حریم خود را گم می‏کند و چون در همه جا حضور می‏یابد، ارزش خود را از دست می‏دهد و بی‏ارزش می‏شود! زن در این جوامع «شخص» است؛ اما شخصی بی‏ارزش. از نظر رشد برخی استعدادهای انسانی - از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعی، حضور در مشاغل مختلف و... - به او شخصیت می‏دهند و از شی‏ء بودن خارجش می‏سازند؛ ولی از طرف دیگر، ارزش او را برای مرد از بین می‏برند. از طبیعت زن این است که برای مرد گران‏بها باشد وا گر این را از او بگیرند، روحیه او متلاشی می‏شود. سازنده این جوامع گرچه مذکر - مؤنث است، اما زن، کالای ارزان است؛ بدون اینکه در نظر هیچ مردی عزت و احترام لایق یک زن را داشته باشد!

ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنی، از طرفی شخصیت روحی و معنوی و کمالات انسانی، - مثل علم، هنر، اراده قوی، شجاعت، خلاقیت و حتی فضایل معنوی - را در سطح عالی داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز به زنان چنین ارزشی داده است؛ مثلاً حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو می‏خواهد که به آن درخت نزدیک نشوند.درباره این فکر غلط مسیحیت که آدم (مرد) اصالت دارد و حوا (زن) تبعیّت، و مبارزه قرآن با این تفکر، استاد مطهری مفصل بحث کرده است. ر. ک: حماسه حسینی، ج ۱، صص ۴۰۶-۴۰۴.

ساره نیز مانند ابراهیم خلیل(علیه السلام) فرشته‏ها را می‏بیند و با آنان صحبت می‏کند. مریم(سلام الله علیها) از خداوند رزق و روزی‏هایی می‏گیرد که زکریا در تعجب فرو می‏رود و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) کوثر (خیرکثیر) خوانده می‏شود.

در تاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنی حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. او که خوشحال می‏شود تنها کارهای داخل منزل از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه‏ای می‏خواند که امثال بوعلی نیز قادر به چنین انشایی در مسائل توحیدی نمی‏باشند. اما در عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده می‏خواند؛ یعنی، در عین حفظ حریم خود با مردان، نشان می‏دهد که یک زن چقدر می‏تواند مؤثر در جامعه باشد.

با این دو مقدمه باید گفت: که تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر - مؤنث است؛ یعنی، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولی هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.

نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(سلام الله علیها) از عصر عاشورا به بعد تجلّی پیدا می‏کند و تمام کارها از این پس به او واگذار می‏شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کاری می‏کند که دوست و دشمن به گریه در می‏آیند و در واقع اولین مجلس عزاداری امام حسین(علیه السلام) را برپا می‏کند. از امام سجاد(علیه السلام) و دیگر زنان و کودکان، پرستاری می‏کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت علی(علیه السلام) و حیای فاطمه(سلام الله علیها) را در هم می‏آمیزد و خطابه‏های عالی علوی را به یاد مردم می‏آورد و مردم کوفه را نسبت به کاری که انجام داده بودند، متنبه می‏سازد. این است زنی که اسلام می‏خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعی در عین حیا و عفت و رعایت حریم.

حماسه حسینی، ج ۱، صص ۴۱۱-۳۹۷ و ج ۲، صص ۲۳۶-۲۳۱.

با توجه به آنچه گفته شد، همراهی خانواده امام حسین(علیه السلام) در نهضت عاشورا از چند جهت حایز اهمیت است؛

۱. زنان و کودکان توانایی تبلیغ و پیام‏رسانی را دارند.

۲. علاوه بر توانایی تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیب‏رسانی به زنان و کودکان، عواطف همگان جریحه‏دار می‏شود و نزد افکار عمومی در طول تاریخ محکوم خواهند شد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتی نزد خانواده‏های خود، سرافکنده شدند.

دیگر آنکه، امام حسین(علیه السلام) تمام هستی خود و اطرافیان خود را بدون هرگونه کاستی، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصی آن شد که نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، برای مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذار باشد و در قیامت نیز به درجه‏ای برسند که همگان غبطه آن را بخورند. برای توضیح بیشتر در این باره، چند نکته قابل ذکر است:

یک. پیام‏رسانی‏

تکلیف اجتماعی در آیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبری، وظیفه دارند و باید از رهبری حق، دفاع و پیروی کنند و از حکومت‏‌های فساد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنه‏‌های گوناگون اجتماعی، حضوری مؤثر داشته باشند.

در تداوم مسیری که حضرت زهرا(سلام الله علیها) در حمایت از امام معصوم(علیه السلام) و افشاگری علیه رویه‏‌های ناسالم زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زینب(سلام الله علیها) نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(علیه السلام) مشارکت داشتند.

هر قیام و نهضتی، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل می‏گردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازی در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواسته‏های انقلاب و بیان آرمان‏ها و اهداف آن است.

با بررسی قیام مقدس امام حسین(علیه السلام)، این دو بخش کاملاً در آن به چشم می‏خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(علیه السلام) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنی (بخش خون و شهادت)، بود و رهبری و پرچم‏داری نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم‏داری امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.

با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه‏داری که حکومت اموی از زمان معاویه، علیه اهل‏بیت(علیه السلام) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بی‏شک اگر بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به افشاگری و بیدارسازی نمی‏پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت‏های وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان می‏دادند؛ همچنان که برخی در تهمتی درباره امام حسن(علیه السلام) گفتند: «بر اثر ذات‏الریه و سل از دنیا رفت».

اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در دوران اسارت - که کینه‏توزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن می‏شود.

دو. خنثی‏‌سازی تبلیغات بنی‏‌امیه‏

شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمان‏روایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را می‏دانستند و نه اسلام را دست‏کم آن‏گونه که در مدینه رواج داشت، می‏شناختند؛ البته ۱۱۳ تن از صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولی بررسی زندگی‏نامه این افراد نیز روشن می‏کند که جز چند تن، بقیه آنان برای مدت کمی محضر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.

گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) تنها یازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر می‏بردند.

اینان مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد سال بودند که گوشه‏نشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذی نداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمی‏دانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان می‏راندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخ‏های بزرگ و تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان، برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین کسانی بودند که می‏پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است.شهیدی، سید جعفر، قیام امام حسین(علیه السلام)، ص ۱۸۵.

معاویه حدود ۴۲ سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونه‏ای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست او، بی‏چون و چرا تسلیم شوند.آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، ص ۴۷. معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه می‏کند، بی‏هیچ اعتراضی بپذیرند.

حکومت پلید بنی‏امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنی‏امیه را خویشان رسول خدا و نزدیک‏ترین افراد به او معرفی کرده؛ به طوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموی)، نمی‏دانستیم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جز بنی‏امیه خویشاوندی داشت که از او ارث ببرند، تا آنکه شما امیر شدید.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۱۵۹.

بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل می‏خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردی در برابر امام زین‏العابدین(علیه السلام) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمی صبر کرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند:

«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً».احزاب (۳۳): آیه ۳۳ «بی‏شک خداوند می‏خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنی». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج ۲، ص ۶۱؛ اللهوف، ص ۷۴.

بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام حسین(علیه السلام) و خطبه‏ها و روشنگری‏های امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها)، تحریفات چندین دهه بنی‏امیه - حتی در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان - خنثی شد.

سه. افشای چهره ظالمان‏

بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(علیه السلام)، نشان دادن چهره سفّاک، بی‏رحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود. یکی از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوی مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوی پیام‏آوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخی از جناح‏ها، گروه‏ها و احزاب سیاسی هنگام تبلیغات برای نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومی، مظلوم‏نمایی می‏کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنان‏که مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.

در حادثه کربلا، نه مظلوم‏نمایی؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکاری اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالی‏ترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونه‏ای که امروز نیز صدای آنان، در وجدان بشریت به گوش می‏رسد.

خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگی داشتند و نه توان رزم؛ ولی با قساوت‏بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگی عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب‏های تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه‏های آنان به آتش کشیده شد و... این عوامل در ابلاغ پیام و افشای ماهیت حکومت یزید کمتر، از آن شهادت و جانبازی اصحاب نبود. همین «صدای العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین علی اصغر(علیه السلام) است که آن شمشیرزدن‏ها و خون‏های ریخته شده را زنده نگه داشته است.

امام سجاد(علیه السلام) در شام همین که خواست دستگاه بنی‏امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(علیه السلام) را به نحو مُثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده‏ای در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.

اینجا اگر امام سجاد(علیه السلام) می‏‌فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام - که شناخت عمیقی نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلی مهم نبود؛ زیرا می‏‌گفتند: «در جنگ، افرادی کشته می‏شوند و یکی از آنان امام حسین بوده است».

امام سجاد(علیه السلام) فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه‏‌های او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدری در نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانی کرد و یک جنبش فکری و فرهنگی، علیه رژیم اموی به راه انداخت.

نکته پایانی آنکه، یزید می‏‌خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل‏‌بیت، همه حرکت‏‌ها را در نطفه خفه کند؛ به طوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام حسین(علیه السلام) و پیام رسانی افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته‏‌های ظلم‏‌ستیزی را برای خون‌خواهی امام حسین(علیه السلام) و از بین بردن بنی‏‌امیه در نقاط مختلف سرزمین‏‌های اسلامی به وجود آورد.

 

//



سایت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه یزد