پاسخ به دو شبهه مهم مهدویت
مقدمه
امروزه در جهان ارتباطات و سیاست، جامعهشناسان و سیاسیون، اصطلاحی را به نام «حرکت جهانیشدن» و یا به تعبیر عرب «حرکةالعولمة» مطرح میکنند.
اما ماهیت و تعریف این حرکت چیست؟
و آیا این حرکت یک روند طبیعی است که دنیا به سوی آن پیش میرود و یا اینکه حرکت استعمارگری است؟
و آیا موضعگیری جهان اسلام در مقابل این حرکت چه باید باشد؟
اینها مطالبی است که فعلاً از بحث ما خارج است، آنچه که در اینجا میخواهیم اشاره کنیم این است که:
یکی از آثار و توابع حرکت جهانی شدن اینست که در آیندهی نزدیک، همه افکار مختلف و متعارض را، تمام مردم دنیا به آن دسترسی خواهند داشت.
و به تعبیر دیگر وقتی این حرکت جهانی پیدا شد، افکار مختلف برای همهی مردم دنیا قابل دسترسی خواهد بود. و این حرکت و لو اینکه ممکن است ازجهاتی آثار سوء داشته باشد و اسباب فساد را برای بعضی از جوانان فراهم کند ولکن ما طلاب حوزات علمیه به عنوان مبلغین تفکر اهل بیت علیهم السلام پیشاپیش باید به استقبال این مسئله برویم و کیفیت و چگونگی آن را بدانیم.
بنابراین، دیگر اینگونه نخواهد بود که در یک محوطهی محدودی یک شبههای مطرح شود؛ بلکه در هر کجا که بروید، جوان شیعه شبهات مختلفی را که دشمن علیه مکتب مطرح میکنند، ممکن است از شما بپرسد و آن وقت است که اگر ما مسلح به سلاح پاسخ به این شبهات نباشیم، طبیعی است که این عدم آمادگی در روند تکاملی مکتب تأثیر بهسزایی خواهد داشت.
و خلاصه اینکه: با توجه به برههای که ما در آن قرار داریم، که ازسختترین و حساسترین زمانها است، وظیفه بسیار سنگین است؛ باید روش شیخ مفید را برای خود الگو بگیریم؛ زیرا ایشان کتب اهل-سنت را میخواند و از حفظ داشت و با خواندن و غور در کتب آنها، توان پاسخگویی به همهی شبهات را داشت و خودش نقل فرموده: گاهی برای یک مسیلهای که از آنها بگیرم و بعد بتوانم جواب بدهم، میروم و خودم ازعلمای آنها درخواست میکنم...
به خوبی روشن است که همان تلاشها بوده که امروز به بار نشسته و وظیفهی ماست نیز که در این زمینه تلاش کاملی داشته باشیم.
با توجه به اینکه بحث مهدویت بحث بسیار دامنهدار و مبسوطی است، ما در دو بخش به برخی از افرادی که در اصل مهدویت تشکیک کردهاند و نیز به برخی از شبهات میپردازیم.
بخش اول: ذکر بعضی از افرادی که در اصل مهدویت تشکیک کردهاند.
جمعی از اندیشمندان اهل سنت در اصل مفهوم کلی مهدویت تشکیک نمودهاند؛ یعنی در اصل اینکه پیامبر فرمودهاند: «در آخرالزمان فردی از اولاد من ظهور میکند و جهان را پر از عدل و داد میکند و نامش مهدی است.» یکسری تشکیکات بلکه انکارات را سازماندهی کردهاند؛ که این تشکیک و انکار در اصل مهدویت تا به امروز در بین جمعی از متفکرین اهلسنت ادامه دارد.
ما در اینجا به جمعی از کسانی که این تشکیک یا انکار را داشتهاند، از بین مسلمانان و مستشرقین، که سخنان آنها در این زمینه قابل بررسی و تأمل است، به طور خلاصه و به ترتیب اهمیت اشاره میکنیم:
1) ابنخلدون:
اگر به سیر تاریخی بحث نظر کنیم، شاید اولین کسی که نسبت به صدور احادیث مهدویت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم راه تشکیک را پیموده است و در اینرابطه مطالبی را مطرح کرده است که تا به امروز تحقیقات این فرد موجب تشکیک جمعی از اندیشمندان اهل سنت گردیده است، «ابنخلدون» است.
ابنخلدون یک شخصیتی است که در جهان اسلام و جهان غرب جایگاه ویژهای دارد.
او کتابی دارد به نام «العبر و دیوان المبتدأ و الخبر» که بر این کتابش یک جلد قطور مقدمه نوشته است، که معروف به مقدمهی ابنخلدون شده است.
این کتاب «مقدمه ابنخلدون» در بین کتبی که اندیشمندان مسلمان نوشتهاند، هم در جهان اسلام و هم در جهان غرب و در بین مستشرقین، کتاب بسیار معروفی است؛ به جهت اینکه او در این کتابش برخی از نظریات جامعهشناسانه را مطرح میکند، که این نظرات در دنیای غرب بسیار مورد توجه قرار گرفته است و مستشرقین در موارد زیادی به مقدمه ابنخلدون استشهاد میکنند.
2) احمد امین مصری:
احمد امین مصری نیز از کسانی است که نوشتههایش در نقد بر مهدویت، برای نویسندگان اعم از مسلمین و یا مستشرقین سرمنشأ شده است.
او شخصیت مشهوری است که صاحب کتابهای «فجر الاسلام»، «ضحی الاسلام» و «ظهر الاسلام» است. در مجموعهی نوشتههای احمد امین در نقد تشیع، چهار نکته پیدا میشود که هرکجا میخواهد شیعه را نقد کند، از این دیدگاههای چهارگانه نقد میکند:
1) عصمت 2) مهدویت 3) تقیه 4) رجعت
البته مخفی نماند که نقد احمد امین مصری با دیگرانی چون آلوسی و رشید رضا که از دیدگاه سلفیگری شیعه را نقد کردهاند، فرق دارد؛ چراکه احمد امین در نوشتههایش بیشتر از دیدگاه روشنفکری میخواهد شیعه را نقد کند و تفکر او یک تفکر غربی است؛ مثلاً در بحث امامت، نقدی که برامامت منصوص دارد، این است که امامت با دموکراسی سازگار نمیباشد؛ و یا در مورد مهدویت میگوید: اسطورة السبعیة، و انشاء الله در جای خودش به نقد کلمات او خواهیم پرداخت.
3) محمد فرید وجدی:
او صاحب کتاب «دایرةالمعارف القرن العشرین» است که در همین کتاب، پانزده حدیث از احادیث پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام را که در بشارت به ظهور حضرت مهدی علیه السلام آمده است، نقل میکند و بعد این عبارت را میگوید:
«و قد ضعف کثیر من ایمة المسلمین احادیث المهدی و اعتبروها مما لایجوز النظر فیه...»(1)
البته این شخص از خودش خیلی مطلب جدیدی ندارد، بیشتر حرفهای دیگران را تکرار کرده است.
4) سید رشید رضا:
محمد رشید رضا (1282 ـ 1354 هـ) عالم مصری در یکی از توابع طرابلس متولد شد و بعد به مصر عزیمت نمود، در مصر ملازم شیخ محمد عبده شد و نزد او تلمذ کرد. او یکی از علمای حدیث و ادبیات عرب و تاریخ و تفسیر بود و بعدها مرجع دینی و صاحب فتوا گردید.
از آثار او میتوان به «مجلة المنار» و «تفسیر القرآن الکریم» و «الوهابیون والحجاز» اشاره کرد.(2) او در کتاب القرآن الحکیم مشهور به تفسیر المنار نقدی بر مهدویت آورده و در نهایت نظریهی خود را اینچنین اعلام میدارد: «و هذه کلها مظنونات ورد بها آحاد الاخبار، بعضها صحاح و بعضها حسان و بعضها ضعاف مع شواهد و بعضها بغیر شواهد، و غایة ما یثبت بالاخبار الصحیحة الکثیرة الشهیدة التی بلغت التواتر المعنوی وجود الآیات العظام التی أولها خروج المهدی و أنه یأتی فی آخر الزمان من ولد فاطمة یملأ الارض عدلاً کما ملیت جوراً و أنه یقاتل الروم فی الملحمة و یفتح القسطنطنیة و یخرج الدجال فی زمنه و ینزل عیسی و یصلی خلفه، و ما سوی ذلک کله امور مظنونة او مشکوکة»(3)
5) شیخ ابوزهره:
این عالم بزرگ مصری که در شرح حال امام صادق علیه السلام نیز کتابی نوشته است، ولی معالاسف از دیدگاه تعصب به شیعه نگریسته است، از جمله کتابهای او کتابی است به نام «الامام زید» که در این کتاب از بعضی از مستشرقین چنین نقل میکند که آنها گفتهاند: «إن الشیعة نزعه یهودیة لانهم یقولون إن هناک مهدیاً منتظراً...»(4) بعد خودش هم مطالبی دارد که این سخن را تأیید میکند و بعد اشاره میکند که احادیث حضرت مهدی علیه السلام را شیعه جعل کردهاند.
6) یوسف حامد العالم:
او از فارغالتحصیلان دانشگاه الازهر مصر میباشد؛ رسالهی دکترای او به نام «المقاصد العامة فی الشریعة الاسلامیة» در آمریکا به چاپ رسیده، در این رساله بحثی راجع به مهدویت دارد و در آنجا احادیث مهدویت را رد میکند.
و اما از نویسندگان جدید و موجود در عصر حاضر که در زمینه مهدویت تشکیک کردهاند، نیز به افرادی اشاره میکنیم:
7) دکتر عبدالله الغفاری:
او اهل عربستان سعودی است که رساله دکترای خود را به نام «اصول مذهب الشیعة الامامیة» در سه جلد و در نقد بر تشیع نوشته و چند سال قبل به عنوان کتاب سال در عربستان شناخته شد و فرقهی ضالهی وهابیت برای ترویج و نشر این کتاب بسیار سرمایهگذاری میکند.
او در این کتاب به بحث مهدویت کمتر پرداخته است و لکن کتاب دیگری دارد به نام «پرتو کلات آیات قم» که در این کتابش بحث مهدویت را مطرح میکند و میگوید: «اول کسیکه عقیدهی مهدویت را در دین اسلام داخل کرد، عبدالله بنسبای یهودی بود»، و بعد از آن توضیحاتی مطرح میکند.
البته مخفی نماند که نام این کتاب را هم با دقت انتخاب کرده و اسمش هم به تعبیر امروزیها پیام دارد، به جهت اینکه یک کتاب بسیار معروفی بین عربها است که شاید بیش از دهها بار چاپ شده است، تحت عنوان «پرتو کلات حکمات صهیون» که این کتاب جایگاه عجیبی در جهان عرب دارد و بر ضد صهیونیستها نوشته شده است؛ به همین جهت دکتر الغفاری اسم کتاب خود را از این کتاب معروف برگرفته است.
8) علی حسین صایح:
در کشور لیبی دانشکدهای بنام دانشکده دعوت اسلامی است، که مجلهای به نام «مجلة کلیة دعوة الاسلامیة» در این دانشکده منتشر میشود؛ این آقای علی حسین صایح دو مقاله در همین مجله راجع به مهدویت و تشکیک در اصل مفهوم مهدویت دارد؛ و البته این نویسنده نیز تحت تأثیر کلمات ابنخلدون قرار گرفته و هر چه را که ابنخلدون گفته نقل میکند و بعد میگوید: «و قد تتبع ابنخلدون هذه الاحادیث بالنقد و ضعفها حدیثاً حدیثاً».
9) محمد عبدالکریم:
او کتابی به نام «النظریة السیاسیة المعاصرة للشیعة الامامیة الاثنیعشریة» دارد، در این کتاب به بحث مهدویت پرداخته و آن را نقد میکند. ملاحظه این کتاب برای یک محقق لازم است.
10) شیخ عبدالله بنزید آلمحمود:
این شخص از متجددین و رییس محاکم شرعیه در کشور قطر بود و از نویسندگان پرکار سلفی است، او کتابی تحت عنوان «لا مهدی ینتظر، بعد رسولالله خیر البشر» دارد که اسم کتاب گویای مطالب آن است.
نکتهی جالب در این کتاب این است که مطالب این کتاب برگرفته شده از نوشته شیخ محمد بن-عبدالعزیز (مشهور به ابنمانع)(5) است که در رد مهدویت کتاب «الکواکب الدریة علی الدرة المضیة» را نوشته است. او نیزتحت تأثیر افکار ابنخلدون واقع شده و این کتاب را نوشته است. بنابراین این شیخ قطری (عبدالله بنزید) مطالب خود را با یک واسطه از ابنخلدونگرفته است.
و لکن نکتهی قابل توجه این جاست که «ابنمانع» ابتدا از کلمات ابنخلدون فریب خورده و کتاب الکواکبالدریة را در رد مهدویت نوشته، بعد از مطالعات زیاد از آن نظریه سابق خود برگشته و کتابی دیگر را در تأیید مهدویت به نام «تحدیق النظر باخبار الامام المنتظر» نوشته که در این کتاب جدیدش اثبات میکند که من در کتاب الکواکبالدریة اشتباه کرده بودم؛ چراکه اخبار امام منتظر متواتر است و لامحاله باید به آن اعتقاد داشته باشیم.
البته این شیخ قطری (عبدالله بنزید) تنها کتاب الکواکبالدریة را دیده است و به استناد آن، کتاب «لا مهدی ینتظر بعد رسولالله خیر البشر» را نوشته و لکن دیگر توجه نکرده که همان شیخ سعودی از نظریهی خود برگشته و کتاب دیگری را در تأیید بر مهدویت نوشته است.
فلذا با توجه به آنچه که گفته شد، این کتاب یعنی «لا مهدی ینتظر...» نیاز به جواب از طرف ما ندارد؛ چراکه این کتاب را از کسی گرفته که خودش بعداً از آن نظریه برگشته و کتابی در تأیید مهدویت نوشته، بنابراین اگر کسی به ما بگوید: به کتاب «لا مهدی ینتظر...» جواب بدهید، او را به همان کتاب دوم شیخ سعودی یعنی «تحدیق النظر باخبار الامام المنتظر» ارجاع میدهیم، چراکه جواب آن شیخ قطری در آنجا داده شده است.
آنچه تا اینجا ذکر شد، اشاره اجمالی به شخصیتهایی از نویسندگان اسلامی بود که در رابطه با مهدویت تشکیک کردهاند.
در بین مستشرقین نیز جمعی هستند که به مناسبت در برخی از کتابهایشان به این بحث پرداختهاند و در مفهوم مهدویت تشکیک کردهاند؛ که البته شاید نود درصد از اینها الهام گرفته از کلمات ابنخلدون باشد و چند درصدی هم از احمد امین مصری، مطالب را گرفتهاند؛ که البته در همینجا نیز یک تأثیر و تأثر متقابلی هست، یعنی خود احمد امین مصری هم بعضی از سخنانش را از غربیها گرفته است.
حال در اینجا به چند نفر از مستشرقین که در زمینه مهدویت تشکیککردهاند، اشاره میکنیم.
1) فانفاوتن
او کتابی دارد که به عربی ترجمه شده به نام: «السیادة العربیة و الشیعة و الاسراییلیات» که در این کتاب به تشکیک در مهدویت پرداخته است.
2) دونالت سن
او نیز در کتاب: «عقیدة الشیعة» به این بحث پرداخته است.
3) ولها
که در کتاب: «الخوارج و الشیعة» به تشکیک در بحث مهدویت پرداخته است.
نکته قابل توجه:
نکتهای که در ارتباط با همین بحث قابل توجه است، این است که بعد از انقلاب اسلامی ایران، یک موج تشیعطلبی و تشیعخواهی و تشیعدوستی در بین روشنفکران جهان اسلام بروز و ظهور کرد، به طوری که شخصیتهای درجهیک دانشگاهی در جهان اسلام، متوجه یکسری ارزشهایی درتشیع شدند و به مطالعه پرداختند و مانند برقگرفتهها جذب مکتب حقهی تشیع شدند، که نمونههای زیادی در این زمینه هست؛ که از جمله آنها قضیهی شیعه شدن دکتر «الدمرداش العقالی» مشاور حقوقی حسنی مبارک رییسجمهور مصر است.(6)
این بود که وقتی این حرکت به سمت تشیع شروع شد، دشمن احساس خطر کرد و مخصوصاً وهابیت در این زمینه سرمایهگذاری زیادی کرد و یکسری از شخصیتهای مسیلهدار را که به نام شیعه و منتسب به شیعه بودند، با پول اغوا کرد و آنها را وادار کرد که در مقابل حرکت تشیعطلبی، یک حرکت تشکیکی را در مبادی تشیع شروع کنند، و در مسائل ضروری مکتب تشیع ایجاد شک و شبهه کنند که شناختن این افراد برای ما لازم است و ما در اینجا به دو نمونه بارز از این افراد اشاره میکنیم:
1) دکتر موسی موسوی
این شخص که آخوند معمم بوده و تحصیلات دکترای خود را در فلسفه از دانشگاه تهران گرفته و در دانشگاه سربن پاریس نیز درس خوانده و نوهی مرجع بزرگ آقا سید ابوالحسن اصفهانی است، یک حرکات تشکیکی درتشیع آغاز کرد. و کتابی هم نوشت تحت عنوان: «الشیعة و التصحیح» که البته در خصوص اصل تیوری مهدویت در این کتاب مطلبی ندارد.
2) احمد الکاتب
این شخص اصالتاً از شهر لار شیراز است، در عراق متولد شده، طلبه بوده؛ در قم درس خوانده و بعد هم به خاطر جهاتی نارضایتی از ایران داشته، که به همین جهت به لندن رفت و در آنجا یک موسسهی فرهنگی تشکیل داد.
او یک کتابی نوشته به نام: «تطور الفکر السیاسی الشیعی، من الشوری الی ولایة الفقیه» که حدود صد صفحه از این کتابش را به تشکیک در اصل مهدویت به طور خیلی رقیق و کمرنگ، و تشکیک در مصداق مهدویت به طورصریح اختصاص داده است.
در آن کتاب ادعاهای زیادی دارد؛ اول میگوید: من مفهوم مهدویت را قبول دارم، ولی بعداً تشکیک میکند و بعضی از حرفهای ابنخلدون را اشاره میکند و بعد نکته عمدهاش میرسد به تشکیک در مصداق مهدویت و یکسری اشکالاتی را مطرح میکند که طبیعی است در بحث مهدویت نظریات این شخص باید بررسی گردد.(7)
افراد دیگری از این قبیل روشنفکرنماها نیز در شهرهای مختلف ایران موجودند، که فعلاً جای ذکر نیست و در جای خودش باید مطرح گردد.
پس تا اینجا اشارهای گذرا به تاریخچه مشککین مباحث مهدویت داشتیم و نتیجه آنچه ذکر شد، این شد که عمدهی محوریت تشکیک در مفهوم مهدویت، سخنان ابنخلدون است؛ فلذا اگر کسی سخنان او را در این زمینه خوب نقد کند، در حقیقت میتوان گفت تیوری تشکیک در مفهوم مهدویت را به خوبی نقد کرده است.
بخش دوم: شبهات راجع به مهدویت
عصارهی مجموعه شبهاتی که راجع به مهدویت در کتابهای مختلف دیده میشود، در هشت شبهه خلاصه میگردد که دو مورد از این شبهات را مطرح میکنیم و به طور مختصر به جواب آن میپردازیم.
1) شبهه اول:
ابنخلدون در مقدمه خود در دو زمینه اشتباه کرده و دو اثر سوء ازخودش بهجا گذاشته، که شایسته است یک مبلغ اسلامی که میخواهد در دسترس دیگران قرار بگیرد، در هر دو زمینه مطالعه داشته باشد تا بتواند در بحثهایی که با روشنفکران اهلسنت (نه با آخوندهای سلفی و غیره) دارد، از آن استفاده کند.
مطلب اول راجع به قیام امام حسین علیه السلام است که آن را نقد میکند و فعلاً ازمحل بحث ما خارج است.
مطلب دوم راجع به مهدویت است.
او در فصل 52 از مقدمهاش(8)، 23 حدیث از پیغمبر راجع به بشارت به حضرت مهدی در آخرالزمان نقل میکند و سپس نوزده حدیث از ایناحادیث را تضعیف میکند و شاهد مهمی که بر ضعف این احادیث میآورد و دیگران نیز از او تبعیت کردهاند، آن است که این احادیث در صحیحین «صحیح بخاری و مسلم» نیامده است.
احمد امین مصری نیز به تبع ابنخلدون در یکی از کتابهای خودش به نام «المهدی و المهدویة» میگوید که روایتی در رابطه با حضرت مهدی علیه السلام از پیغمبر نیامده است و آنچه وجود دارد همه موضوعه و مجعوله است، و باعث افتخار است که این احادیث به کتاب بخاری و مسلم سرایت نکرده، در صحیحین، احادیث حضرت مهدی علیه السلام نیامده است.(9)
علی حسین الصایح نیز در همان مجله «کلیة الدعوة الاسلامیة» میگوید: بخاری و مسلم حتی اشاره به احادیث مهدویت نکردهاند و بعد میگوید: «و ما تجنب عن روایته الشیخان فلا یکون متواتراً و لا صحیحاً و لا یمکن أن یکون عقیدة فی اهل السنه.»
و همچنین دیگران که متأثر از کلام ابنخلدون شدهاند، این شبهه را مطرح کردهاند.
جواب شبهه اول:
اولاً:
بر خلاف گفتهی کسانی مثل فرید وجدی و علی حسین الصایح که میگویند تمام احادیث بحث مهدویت را ابنخلدون ذکر کرده است، جمعی از محققین اهل سنت تصریح میکنند و کتب حدیثی اهل سنت هم با صراحت دلالت میکند بر اینکه، احادیثی را که ابنخلدون راجع به مهدویت ذکر کرده، کمتر از یکدهم احادیثی است که فقط در کتب اهل سنت نسبت به بشارت ظهورحضرت مهدی علیه السلام وارد شده است.
چنانچه به کتاب «معجم احادیث المهدی»(10) مراجعه کنید، ملاحظه خواهید کرد که فقط در جلد اول این کتاب، حدود 560 حدیث راجع به بشارت پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به حضرت مهدی علیه السلام آمده است. بنابراین، بر فرض که نوزده حدیث از احادیث وارده در رابطه با مهدویت ضعف سندی داشته باشد ـ بنابر فرض ابنخلدون ـ با صدها حدیث دیگر که در مجامع اهل سنت در خصوص این موضوع وجود دارد، چه باید کرد؟
ثانیاً:
جمعی از محققین اهل سنت تصریح میکنند که احادیث حضرت مهدی ازپیامبر اکرم متواتر است و بلکه بعضی از آنها میگویند: در بین احادیث وارده از پیامبر در کثرت نقل و فوقِ تواتر بودن، حدیثی بالاتر از احادیث حضرت مهدی علیه السلام نداریم.
ما در اینجا به دو نمونه از کسانی که تصریح به تواتر احادیث مهدویت کردهاند، اشاره میکنیم.
نمونه اول: ابوالفیض الغماری الشافعی یکی از علمای بزرگ اهل سنت و استاد دانشگاه الازهر مصر است. ایشان در کتاب نفیس خود «ابراز الوهم المکنون، من کلام ابنخلدون» که انصافاً بسیار زیبا و جالب کلمات ابنخلدون را یک یک نقل کرده و با استدلالهای بسیار زیبا آنها را رد کرده است، و در پایان عبارتی دارد که بسیار خواندنی و قابل توجهاست، او مینویسد:
«... و قد کثر فی الناس الیوم من یخفی علیه هذا التواتر و یجهله و یقطع بضعف الاحادیث الوارده فیه مع جهله بأسباب التضعیف و عدم ادراکه معنی الحدیث الضعیف.»
نمونه دوم: ناصرالدین الالبانی رجالی بزرگ و بزرگترین متخصص قواعد التحدیث در بین اهل سنت در سدهی اخیر، کتابچهای راجع به حضرت مهدی دارد که در آنجا تواتر روایات حضرت مهدی را از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به اثبات میرساند و در آخر مقالهاش مینویسد:
«وخلاصة القول: ان عقیدة خروج المهدی عقیدة ثابتة متواترة عنه ـ ای النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ یجب الایمان بها؛ لأنها من امور الغیب و الایمان بها من صفات المتقین (الم، ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب) و ان انکارها لا یصدر الا من جاهل أو مکابر، اسیلالله ان یتوفانا علی الایمان بها وبکل ما صح فی الکتاب و السنه.»(11)
موارد دیگر در زمنیه تواتر احادیث امام مهدی علیه السلام را به کتاب منتخبالاثر ارجاع میدهیم. حضرت آیةالله صافی گلپایگانی در این اثر گرانقدر بهطور مفصل از اندیشمندان اهل سنت تواتر احادیث حضرت مهدی علیه السلام را نقل کردهاند؛ شایسته است برای اطلاع بیشتر به این کتاب مراجعه کنید.
بنابراین با توجه به ادعای تواتر احادیث حضرت مهدی علیه السلام از جانب محققین اهل سنت، ضعیف بودن نوزده حدیثی که ابنخلدون ادعا کرده، ضرری به جایی وارد نمیکند.
ثالثاً:
روایاتی که ابنخلدون تضعیف کرده، بر دو قسماند:
قسم اول: روایاتی است که شش قرن قبل از تولد ابنخلدون، خود علمای بزرگ شیعه آنها را تضعیف کردهاند و نیازی به تضعیف ابنخلدون نبوده است که این روایات، هشت روایت از آن نوزده روایت است.
قسم دوم روایاتی است که با بررسی یک یک این روایات اثبات میشود کهتضعیف ابنخلدون نسبت به آنها صحیح نیست و این مطلب در رابطه با یازده روایت از آن نوزده روایت ابنخلدون است.
از باب نمونه روایتی را ابنخلدون از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام راجع به بشارت به حضرت مهدی علیه السلام از پیامبر نقل میکند و بعد اعلام میکند اینحدیث ضعیف است. به جهت اینکه در سند آن «فطر بنخلیفة» آمده و ابوبکر بنعیاش و جمعی دیگر او را تضعیف کردهاند؛ فلذا اعلام میکند کهاین روایت ضعیف است.
ولیکن در جواب میگوییم: اولاً: «فطر بنخلیفة» را بزرگانی از محققین رجالی اهل سنت مثل احمد بنحنبل و یحیی القطان و ابنمعین و نسایی و... توثیق کردهاند.(12) سزاوار است توضیحات در رابطه با «فطر بنخلیفة» را در هدیالساری(13) ملاحظه کنید.
و ثانیاً: «فطر بنخلیفة» از رجال بخاری است و بخاری در صحیح خودش از این راوی نقل حدیث کرده است.(14) و خود ابنخلدون در کلامش تصریح دارد که رواتی که در سلسله سند صحیحین آمدهاند، نیازی به بحث وجستجو ندارند؛ بلکه همین نقل بخاری و مسلم از ایشان، موجب توثیق ایشان میگردد.(15)
و ثالثاً: البته ابوبکر بنعیاش که «فطر بنخلیفة» را تضعیف کرده، خود تصریح میکند که ضعف او به خاطر مذهب اوست که گفته شده شیعه است، نه به خاطر عدم وثاقت او.(16)
رابعاً:
آنچه که مسلّم است، در نسخ موجود صحیحین نام حضرت مهدی علیه السلام نیامده است؛ ولکن یک سری احادیث در صحیح مسلم و بخاری آمده است که شرّاح آن دو کتاب تصریح کردهاند که مقصود از این احادیث حضرت مهدی علیه السلام است.
از جمله این حدیث است که پیغمبر میفرمایند:
در آخر الزمان حضرت عیسی میآید و پشت سر کسی نماز میخواند که: «کیف انتم، اذا نزل ابنمریم فیکم وامامکم منکم؟»(17)
در اینجا شرّاح مهم صحیح بخاری که عبارتاند از: «فتحالباری» و «عمدةالقاری» و «ارشادالساری» و «فیضالباری» و «بدرالساری» تصریح میکنند که مراد از این جمله، حضرت مهدی علیه السلام است.
و همچنین روایات فراوان دیگری از این قبیل وجود دارد که جهت تفصیل بیشتر در این زمینه به کتب فوق مراجعه کنید.
و خامساً:
حدیثی را چهار نفر از حفاظ و بزرگان اهل سنت که لفظ «مهدی» در آن آمده از صحیح مسلم نقل میکنند و حال آنکه در نسخههای کنونی «صحیح مسلم» این روایت وجود ندارد، و این چهار نفر از کسانی هستند که احتمال اشتباه در نقل، نسبت به آنها منتفی است.
و اما آن روایت اینست که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
«المهدی من عترتی، هو من ولد فاطمة»
چهار نفر از محققین اهل سنت تصریح میکنند که این روایت را صحیحمسلم نقل کرده و آنها عبارتند از:
1) ابنحجر هیثمی، در الصواعق المحرقة.(18)
2) سلیمان بنابراهیم القندوزی، به نقل از صاحب جواهر العقدین.(19)
3) متقی هندی، در کنز العمال.(20)
4) شیخ محمد بنالصبان، در اسعاف الراغبین.(21)
بنابراین معلوم میشود که دست تحریف در این کتب وارد شده است و روایاتی را که نام حضرت مهدی علیه السلام در آن صریحاً آمده، حذف کردهاند.
و بسی جای تعجب است که سعد محمد حسن از اساتید الازهر مصر در کتاب خود به نام: «المهدی فی الاسلام» همین حدیث را نقل میکند و بعد میگوید: این حدیث از مفتریات شیعه است و اهل سنت اصلاً آن را نقل نکردهاند.(22)
این سخن در حالی است که قرطبی در التذکره میگوید: حاکم نیشابوریگفته است: «این احادیثی که تأکید میکند بر خروج مهدی و اینکه او از عترت پیامبر و از فرزندان حضرت فاطمه علیهما السلام است، ثابت است و اصح از روایات «لا مهدی الا عیسی بنمریم» است، فلذا این حدیث «المهدی من عترتی من ولد فاطمه» حدیث اصح است.(23)
و بغوی(24) صاحب کتاب «مصابیح السنه» نیز روایات را به دو قسم صحاح و حسان تقسیم کرده و سند روایات را نیز حذف کرده، بعضی از احادیث حضرت مهدی علیه السلام را میآورد و نسبت به بعضی حکم به صحت و نسبت به بعضی دیگر حکم به حسن کرده است؛ و از جمله احادیثی را که در آنجا آورده و از آن به حسن تعبیر کرده است، همین روایت محل بحث است که پیامبر فرمود:
«المهدی من عترتی من ولد فاطمه»(25)
در اینجا به این نویسنده جدید اهل سنت که میگوید: «از مفتریات شیعه است.» میگوییم: آیا حاکم نیشابوری شیعه بوده است؟ آیا قرطبی و بغوی شیعه بودهاند؟!
شبهه دوم:
این شبهه را احمد الکاتب در کتاب «تطور الفکر السیاسی الشیعی، منالشوری الی ولایة الفقیه» مطرح کرده و محصل آن این است:
در ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام در روایات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اختلاف نظر است که آیا ایشان از اولاد امام حسن علیه السلام است و یا از اولاد امام حسین علیه السلام؟ و بعد روایتی را از سنن ابیداود نقل میکند، که در آن روایت آمده است که حضرت مهدی علیه السلام از اولاد امام حسن علیه السلام است؛ پس اینکه حضرت مهدی علیه السلام از اولاد امام حسین باشد، نظریه مسلمی نیست.
بنابراین، احمد الکاتب در مصداق مهدویت تشکیک کرده و به روایت ابوداود در سنن، استشهاد نموده و آن روایت این است:
«... قال علی رضیاللهعنه و نظر الی ابنه الحسن فقال: ان ابنی هذا سید کما سماه النبی صلیاللهعلیه-وسلم سیخرج من صلبه رجل یسمی باسم نبیکم صلیاللهعلیهوسلم یشبه فی الخلق و لا یشبهه فی الخلق.»(26)
جواب شبهه دوم:
مقدمه:
ابتداء قبل از بررسی این حدیث، به رذالتی که ابنقیم و ابنحجر به کار بردهاند، اشاره میکنیم و بعد به پاسخ این شبهه میپردازیم.
ابنقیم در کتاب «المنار المنیف» به همین حدیث اشاره کرده و بعد اینعبارت را دارد: «... و فی کونه ای الامام المهدی من ولد الحسن سر لطیف و هو ان الحسن ترک الخلافه فجعل الله من ولده من یقوم بالخلافه الحق المتضمن للعدل الذی یملا الارض، و هذه سنه الله فی عباده انه من ترک لاجله شییاً أعطاه الله أو أعطی ذریته أفضل منه، و هذا بخلاف الحسین فانه حرص علیها و قاتل علیها فلم یظفر بها...»(27).
ابن حجر مکی هیثمی نیز شبیه این رذالت را دارد و مینویسد: «... و روی ابوداود فی سننه أنه من ولد الحسن و کأن سره ترک الحسن الخلافة عزوجل شفقه علی الامه فجعل الله القایم بالخلافة الحق عند شدة الحاجة الیها من ولده لیملاء الارض عدلاً...»(28).
ولکن آنچه که به امثال این دو نفر میتوان گفت این است که بگوییم: «لعن الله التعصب والعناد واللجاج» آیا امام حسین علیه السلام در قیامش داعیهی نفسانی داشت؟!!
چگونه داعیهی نفسانی داشت، درحالیکه هنگام خروج از مدینه سخنانی دررابطه با شهادت بیان فرمود و زمانی که برای رؤسای بصره پیام فرستاد، هدف خود را اینگونه مطرح نمود:
«... و أنا أدعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه صلیاللهعلیهوآلهوسلم فان السنة قد امتت و ان البدعة قد احییت و أن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری، أهدکم سبیل الرشاد؛ والسلام علیکم و رحمه الله.»(29)
و همچنین وقتی برادر شان از حضرت درخواست میکنند این مسافرت را ترک کنند، میفرماید:
«انی لم أخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً؛ و انما خرجت اطلب الاصلاح فی امة جدی محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم؛ أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی محمد صلیالله-علیهوآلهوسلم و سیرة أبی علی بنأبیطالب...»(30)
جالب اینجاست که یک محقق مصری به نام احمد عبدالشافی که از علمای اهل سنت است، انصاف را به کار برده و بر این حرف ابنقیم حاشیه میزند و میگوید: «الامام الحسین لم یقاتل علیها للدنیا و لا حباً للجاه ولکن رأی منکراً فحاول أن یغیر بیده و هذا أقوی الایمان.»
بنابراین، اگر چه بعضی مثل ابنحجر و ابنقیم و ابنعربی و امثال اینها به حرکت امام حسین علیه السلام میتازند و میگویند که به خاطر حکومت و جاه بوده است، ولی برخی از نویسندگان اهل سنت نیز حرکت امام حسین علیه السلام را بسیار تقدیس کردهاند، که به یک نمونه اشاره کردیم.
نمونه دیگر: شخصی به نام عبدالله علایلی که از بزرگان اهل سنت و ازعلمای الازهر مصر است، کتابی راجع به امام حسین علیه السلام به نام «سمو المعنی فی سمو الذات» نوشته است. زمانی که این کتاب از مصر به نجف رفت و به دست مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی رسید، اینعالم، فقیه و اصولی بزرگ که نظیر او در حوزه تشیع کم آمده است، به شاگردان درس خودش که از قبیل آیات عظام سید ابوالقاسم خویی و سید محمدهادی میلانی بودند، خطاب کرد و گفت: «راجع به امام حسین علیه السلام یا چیزی ننویسید و یا مثل علایلی بنویسید.»
این کتاب، کتاب بسیار زیبا و مبسوطی است که تقریباً به عربی جدید هم نوشته شده و واقعاً سزاوار نیست برای یک انسان محقق که راجع به آنحضرت سخن میگوید، این کتاب را نخوانده باشد.
و نمونه دیگر، اقبال لاهوری است که این شخص با اینکه از اهل تسنن است، قصیدهی بسیار زیبا و لطیفی راجع به امام حسین علیه السلام سروده که شاید در شعر فارسی نظیر آن کم داشته باشیم.
حال بعد از روشن شدن این مقدمه به پاسخ از حدیث مذکور میپردازیم و میگوییم:
اولاً:
روایات فراوانی از پیامبر اکرم علیه السلام در مجامع اهل سنت موجود است که تصریح میکنند حضرت مهدی علیه السلام از اولاد امام حسین علیه السلام است؛ بنابراین، این روایت بر فرض صحت در مقابل انبوه روایات تاب تعارض را ندارد. و شما برای اطلاع از این روایات، میتوانید به فراید السمطین(31)، ینابیع المودة(32) و منتخب الاثر(33) مراجعه کنید.
ثانیاً:
اصلاً این روایت نیز بر فرض صحت، با روایاتی که حضرت مهدی علیه السلام را ازاولاد امام حسین علیه السلام میداند، هیچگونه تهافتی ندارد؛ به جهت اینکه حضرت مهدی علیه السلام هم حسنی و هم حسینی است، زیرا زوجهی امام زینالعابدین علیه السلام (مادر امام باقر علیه السلام) فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است، فلذا امام باقر علیه السلام علوی بینالعلویین و هاشمی بینالهاشمیین است. پس اولاد امام باقر علیه السلام را که از جمله مهدی موعود علیه السلام است، هم میتوانیم به امام حسن علیه السلام انتساب دهیم و هم به امام حسین علیه السلام؛ چون از طرف مادر حسنی هستند و از طرف پدر حسینی میباشند.
ثالثاً:
پاسخ اصلی ما این است که: این روایت نیز از موارد تحریف است که دستهای ودیعهدار اهل سنت این روایت را که در آن نام امام حسین علیه السلام بوده، چون دیدهاند مطابق با معتقد شیعه است، آن را تغییر دادهاند و بهجای نام امام حسین علیه السلام، نام امام حسن علیه السلام را در این روایت جایگزین کردهاند، و قراینی بر این ادعا داریم:
قرینه اول: یکی از نویسندگان بسیار بزرگ اهل سنت که محمد بنمحمد جذری(34) شافعی دمشقی نام دارد، در این زمینه مینویسد:
«و الاصح أنه من ذریه الحسین بنعلی، لنص امیرالمؤمنین علی علی ذلک...».(35)
سپس همین روایت محل بحث را از سنن ابیداود با همان سلسله سند نقل میکند و لکن به جای کلمه حسن، نام امام حسین علیه السلام آمده است. یعنی بهجای جملهی «و نظر الی ابنه الحسن»، جملهی «و نظر الی ابنه الحسین» موجود است.
قرینه دوم:
همین روایت را بزرگانی دیگر از اهل سنت از قبیل ترمذی، نسایی، بیهقی و دیگران به سندهای دیگری ـ یعنی از غیر ابیداود ـ نقل میکنند و در آن به نام امام حسین علیه السلام تصریح میکنند.(36)
در اینجا مناسب است به ابنقیم و ابنحجر ـ که خود را از علمای اهلتحقیق اهل سنت میدانند ـ و به تبع آنان احمد الکاتب بگوییم که سزاوار است یک محقق قبل از اظهار نظریهای، در مورد مستمسک و دلیل خود تحقیقی داشته باشد و بعد اینچنین رجزخوانی کند!!
به هر حال، ما قراینی داریم که در این روایت نام امام حسین علیه السلام بوده است و «ایدی امینه»! اهل سنت آن را تبدیل به امام حسن علیه السلام کردهاند!
و البته از این قبیل تحریفات، اسقاطها و تبدیلها در کتب آنان فراوان دیده میشود که به یک نمونه دیگر در اینجا اشاره میکنیم.
در کتاب «فتوحات مکیه» ابنعربی صفحاتی راجع به حضرت مهدی علیه السلام بوده است که در نسخ جدیده حذف گردیده است، و از این نمونهها بسیارفراوان است که ذکر آنها مجال دیگری میطلبد.
خاتمه:
یکی از مطالبی که مشککین در امر مهدویت مطرح میکنند، این است که میگویند: در بین علمای اهل سنت فقط عرفا هستند که همانند علمای شیعه قایل به مهدویتاند و حضرت مهدی علیه السلام را بر فرزند امام حسن عسکری علیه السلام تطبیق میکنند؛ بنابراین سخن آنان برای ما حجت نیست.
ولکن ما باید توجه داشته باشیم که این نوع سخن از ناحیه اهل سنت، یکنوع دام است برای اینکه کار را تمام کنند و ما دیگر در این زمینه با آنانسخن نگوییم و به تعبیر دیگر، میخواهند ما را خلع سلاح کنند، و حال آنکه قطعاً اینچنین نیست که فقط عرفای اهل سنت راجع به حضرت مهدی علیه السلام و نسب آن حضرت سخن گفته باشند، بلکه بسیاری از سیرهنویسان وتاریخنویسان اهل سنت که اصلا برچسب عرفان هم به آنها نمیچسبد، به این مطلب (یعنی مهدویت و تطبیق آن بر فرزند امام حسن عسکری علیه السلام) تصریح کردهاند که ما به سه نمونه در اینجا اشاره میکنیم:
نمونه اول:
شمسالدین محمد بنطولون الحنفی متوفای 935 در کتاب خود «الشذرات الذهبیه، فی الایمة الاثنی عشریة» که در شرححال ائمه اثناعشر علیهم السلام نوشته است و کتاب بسیار خوبی است، وقتی به حضرت حجت علیه السلام میرسد و نام حضرت را میبرد، میگوید: «کانت ولادته یوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس و خمسین مأتین و لما توفی ابوه المتقدم ذکره، کان عمره خمس سنین...».(37)
و در آخر کتاب هم، ائمه اثنیعشر را بسیار زیبا به نظم در آورده است.
نمونه دوم:
احمد بنیوسف ابوالعباس الغروانی الحنفی متوفای 1019 در کتاب «اخبار الدول و آثار الاول» که فصل یازدهم آن راجع به حضرت مهدی علیه السلام است، مینویسد:
«الفصل الحادی عشر فی ذکر أبی القاسم الحجة الخلف الصالح، و کان عمره عند وفاة أبیه، آتاه الله الحکمه کما آتاها بیحیی صبیاً، و کان مربوع القامة، حسن الوجه و الشعر، أقنی الانف، أجلی الجبهة، و اتفق العلماء علی أن المهدی هو القایم فی آخر الوقت، و قد تعاضدت الاخبار علی ظهوره و تظاهرت الروایات علی اشراِق نوره...».(38)
نمونه سوم:
احمد بنحجر الهیثمی مکی متوفای 974 در کتاب «الصواعق المحرقه» (که در حقیقت این کتاب علیه مذهب شیعه تألیف شده) در آخر «الفصلالثالث: فی الاحادیث الواردة فی بعض أهل البیت کفاطمه و ولدیها» مینویسد:
«أبی القاسم محمد الحجة و عمره عند وفاة أبیه خمس سنین، لکن آتاه الله فیها الحکمة و یسمی القایم المنتظر».(39)
پی نوشتها:
1ـ دایرةالمعارف القرن العشرین ـ ماده هدی ـ مهدی ـ 481/10.
2ـ الاعلام ـ محمد رشید رضا ـ 126/6.
3ـ تفسیر المنار ـ ذیل آیه /187الاعراف ـ فصل فیما ورد فی قرب الساعه و اشراطها و ما قیل فی عمر الدنیا ـ 480/9.
4ـ الامام زید ـ القسم الاول حیاته و عصره ـ الفرِ السیاسیه فی عهد الامویین 1 ـ الشیعه ص 109.
5ـ او یکی از علمای سلفی وهابی و متوفی سال 1385 هـ است و از شاگردان شیخ محمد عبده و محمود شکر الالوسی و در بحرین و قطر و عربستان سمت تدریس وقضاوت و افتاء داشته است.
الاعلام ـ ابنمانع ـ 209/6.
6ـ او یک شخصیت حقوقی مشهور در جهان عرب است و در این زمینه کتب فراوانی نوشته است. او تنها با استماع دعای عرفه امام حسین علیه السلام که زائران شیعی در روزعرفه زمزمه میکردند منقلب شد و به مطالعه و بررسی در رابطه با مکتب اهل بیت علیهم السلام پرداخت.
هفته نامه (الشراع) به شماره مسلسل 754، صفحه 8 در ارتباط با ایشان مینویسد: «زار الشیخ اللبنانی المستشار القاضی الدمرداش العقالی الذی کان یدعو الی التشیع وکان علی صلة مع عدد من الخلیجیین العرب الی المذهب الشیعی وقد اطلعه القاضی علی نشاطات التشیع مشیراً الی سرعة تقبل المصریین للمذهب الشیعی قایلا ان المصریین یتولون ولا یتبرؤن أی انهم یتولون ایمة المذهب الشیعی و لا یتبرؤن من الصحابة الراشدین ابوبکر، عمر، عثمان أی ان المصریین یمکن أن یجمعوا فقه أهل البیت و محبة الصحابة و ولایهم لهم حیث اعتاد العوام من الشیعة التزام محبة أهل البیت و نقد مواقف الصحابه.» المتحولون،738/1.
7ـ مخفی نماند که مجموعه حرفهایی که احمد الکاتب دارد، متخذ از زیدیه است؛ که عمده در دو نکته با شیعیان مخالفت دارند: یکی در عدد ائمه است که حصر ائمه دراثنی عشر را قبول ندارند، بلکه میگویند امامت یک اصل استمراری است که در هر زمان «کل من قام بالسیف فهو امام». آن وقت قسمت زیادی از کلمات احمد الکاتب را بدون اینکه اشاره به زیدیه داشته باشد، این شبهه را تشکیل میدهد؛ و طبیعی است کسی که وقتی ائمه اثنی عشر را قبول نداشت و قایل به استمرار امامت بود، خواهد گفت که: اصل مهدویت را قبول دارد، ولی ولادت حضرت حجت و حیات ایشان را که از ضروریات مکتب است، انکار خواهد کرد. علاوه بر اینکه یکسری از بحثها را درمهدویت نیز از ابنحزم گرفته که میتوانید به کتاب «الفصل فی الملل والاهواء والنحل» ـ ذکر شنع الشیعه ـ 179/4ـ181 مراجعه کنید.
8ـ مقدمة ابنخلدون ـ الفصل الثانی والخمسون: فی امر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه... صفحه 311 و 312.
9ـ المهدی و المهدویة صفحه: 41. (به نقل از الثقلان للشیخ ـ محمد حسین المظفر ـ محمد امین زینالدین مع الدکتور احمد امین فی حدیث المهدی والمهدویة ص 16).
10ـ در این کتاب تمام احادیث راجع به مهدویت از کتب فریقین توسط یک گروه تحقیقی به اشراف المحقق الکورانی تهیه و تدوین شده است.
11ـ مقالات الالبانی ـ جمعها نور الدین طالب ـ مقالة الرابع حول المهدی ـ صفحه 110 ـ طبع داراطلس عربستان سعودی.
12ـ تاریخ یحیی بنمعین، الجزء الرابع ح 1609 ـ 246/1. و سیر اعلام النبلاء، ترجمه فطر بنخلیفه ـ شماره 14ـ 31/7.
13و 14 ـ مقدمة فتح الباری (هدی الساری) الفصل التاسع حرف الفاء ص 435.
15ـ قال ابنخلدون: و رجاله رجال الصحیحین لامطعن فیهم و لامغمز ـ مقدمه ابنخلدون ـ الفصل الثانی و الخمسون ـ صفحه314.
16ـ مقدمة فتح الباری (هدی الساری) الفصل التاسع حرف الفاء ص 435.
17ـ صحیح البخاری ـ کتاب الانبیاء ـ باب نزول عیسی بنمریم 3 633/4 و صحیح مسلم کتاب الایمان باب نزول عیسی بنمریم حاکماً بشریعة نبینا محمد صلیالهسعلیهوآله ـ حدیث 244 ـ 135/1.
18ـ الصواعق المحرقه ـ الباب الحادی عشر ـ الفصل الاول ـ الایه الثانیه عشره ص 163.
19ـ ینابیع الموده ـ الباب الثالث و السبعون ـ صفحه 432.
20ـ کنز العمال ـ خروج المهدی ـ ح 38662 ـ 264/14.
21ـ اسعاف الراغبین بهامش نور الابصار ـ صفحه 145.
22ـ المهدی فی الاسلام، صفحه 69.
23ـ موسوعة الامام مهدی (4 ـ تذکره القرطبی) باب منه آخر فی المهدی و صفته... صفحه 55 و 56.
24ـ مخفی نماند که در بین علمای اهل سنت دو تا بغوی وجود دارد، که گاهی بعضی از محققین هم دیده شده که این دو را با هم اشتباه کردهاند: یکی از آن دو عبد الله بنمحمد بنعبد العزیز صاحب کتاب معجم کبیر و معجم صغیر است، و دیگری همین بغوی است که صاحب کتاب مصابیح السنة است. او از علمای درجه یک اهل سنت و «به محیی السنه» شهرت گرفته است.
25ـ مصابیح السنة ـ کتاب الفتن ـ باب اشراط الساعه 140/2 و چاپ جدید ح 4211 ـ 492/3.
26ـ سنن أبیداود: کتاب المهدی ح 4290 ـ 511/2.
27ـ المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، ذیل حدیث 34، صفحه 139.
28ـ الصواعق المحرقه، الباب الحادی عشر الفصل الاول، الایه الثانیه عشره ص 167.
29ـ تاریخ الطبری، حوادث سنه 60، 266/4.
30ـ مقتل الحسین للخوارزمی، جزء الاول، الفصل التاسع فی بیان ماجری بین الحسین والولید، 273/1 والفتوح، ذکر وصیه الحسین بنعلیلاخیه، 23/5 به اندک تفاوتی.
31ـ فراید السمطین ـ الباب الحادی والستون من السمط الثانی ـ 326/2.
32ـ ینابیع الموده باب الرابع والعشرون ذیل آیه واذ ابتلی ابراهیم 290/1
33ـ منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر ـ الفصل الثانی ـ الباب الثامن و التاسع و العاشر ـ صفحه 254.
34ـ مخفی نماند که جذری در بین اهل سنت چند اطلاق دارد که گاهی ممکن است با هم خلط گردد، چرا که به ابناثیر هم جذری گفته میشود، فلذا یکی از چیزهایی که برای یک محقق لازم است تمییز مشترکات در رجال است.
35ـ اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، قبسات من البیانات النبویة حول المهدی المنتظر ح 60ـ165.
36ـ کنز العمال ـ حدیث 36345 ـ 105/13 ـ الباب التاسع و الخمسون ـ 373.
37ـ صفحه 117. الشذرات الذهبیه فی الائمه الاثنی عشریه
38ـ اخبار الدول وآثار الاول،/1 353.
39ـ الصواعق المحرقه، الباب الحادی عشر، الفصل الثالث، ص 208.
سایت تراث