وحی و قرآن، سروش و خطا
چندی پیش ترجمه مصاحبهای از آقای دکتر سروش منتشر شد که انعکاس گسترده ای در محافل دینی و خبری به همراه داشت.گمان میرود در اینباره یکی از جهاتی که مورد بررسی قرار نگرفته است، سیر تطور آراء خود دکتر سروش است که قابل تامل و مداقه میباشد.
نخست اینکه در این مصاحبه مطالب مطرح شده، حول محور معنای وحی است و شخصیتهای مختلف هریک بروفق مشرب و مذاق خود، در این باب قلمها فرسودند و پاسخها داده شد. شاه بیت نظرات مطرح شده از سوی دکتر سروش که پیکان نقد تیز بسیاری را متوجه او کرد، بحث در خطاپذیری قرآن و تشبیه وحی نازل شده بر پیامبر اسلام به الهام شاعرانهای است که به شعرا میشود و منجر به سرودن شعر ایشان میگردد.
مصاحبهگر، از این نحوه معرفی وحی، برداشتی میکند، و آن را در قالب سؤال دیگری مطرح میسازد:
«... سوال: پس قرآن جنبهای انسانی و بشری دارد. این یعنی قرآن خطاپذیر است؟
عین عبارت ترجمه شده به نقل از سایت خود ایشان چنین است:
جواب: از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر میکنند وحی در مسائل صــــرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آنها میپذیرند که وحی میتواند در مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، اشتباه کند. آنچه قرآن دربارهی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال میکنند که این نوع خطاها در قرآن خدشهای به نبوت پیامبر وارد نمیکند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آنها سخن گفته است.
من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمیکنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آنچه میگفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم همعصرش دربارهی زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشهای هم به نبوت او وارد نمیکند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.»
به طور خلاصه ایشان میگوید قرآن و وحی در مسائل صرفا دینی مانند صفات خدا و قواعد عبادت خطاپذیر نیست، اما در مسایلی که به این جهان مربوط میشود، میتواند اشتباه کند.
دوم در جوابیه اول آقای سروش به آقای سبحانی هنگامی که به توضیح قصه خطا در قرآن میپردازد این گونه آمده است:
«... پنجم. اما قصه ورود خطا در قرآن و علم پیامبر.
غرض از خطا همان مطالبی است که از دیدگاه بشری خطا محسوب میشوند، یعنی ناسازگار با یافتههای علمی بشر...
اما ناسازگاریهای ظواهر قرآن با علم بشری:
مگر غیر از این است که همه کسانی که دست به تاویل بردهاند به ناسازگاریهای پارهای از ظواهر قرآن با علوم بشری اذعان داشته اند؟... استاد شما، مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان با صراحت و صداقت علمی تمام، در تفسیر استراق سمع شیاطین و رانده شدنشان با شهابهای آسمانی (سوره صافات آیات ۱ – ۱۰) میگوید تفاسیر همه مفسران پیشین که مبتنی بر علم هیات قدیم و ظواهر آیات و روایات بوده باطل است و امروزه بطلان آنها عینی و یقینی شده است و لذا باید معنی تازه ای برای آن آیات جست... چنین است پیچش و قبض و بسطی که در تفسیر میافتد و معنایی که برای پیشینیان بدیهی بوده از بداهت تهی میشود و ظاهر آیات (که با علم قدیم سازگار بوده، و کسی در آن تردیدی نکرده) تاویل میپذیرد... باری از قبول ناسازگاری (گاه شدید) ظواهر قرآنی با علم گریزی نیست ... »
نکته مهمی که در عبارات فوق لازم است بدان دقت شود، این که متأسفانه آقای سروش در شاهد مثالی که از علامه طباطبایی آورده، مراد علامه از لفظ «ظاهر» آیات را با مقصود خود از این معنا خلط نموده است. علامه طباطبایی، وقتی از ظاهری که مفسران از آیات دریافتهاند و البته به خطا رفتهاند، آیات قرآن را در جای خود، حامل حقایق قطعی میداند – همان حقیقتی که «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ» (فصلت / ۴۲) – و منشأ خطا را، در فرایند برداشت مفسران از آن حقیقت میشمارد. حال آن که آقای سروش اساسا آیات علمی قرآن را برداشت پیامبر اسلام از یک حقیقت در عالم خارج میداند؛حقیقتی که در حکم یک برداشت ظاهری از آن حقیقت خارجی؛ و خودش خطاپذیر است؛ و البته ایشان معتقد است که این خطا، در مواردی به وقوع پیوسته است.
به عنوان مثال در آیه «وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ» (نمل / ۸۸) در مشرب وی ظاهر خطاپذیری که شکل میگیرد، این گونه است که پیامبر واقعیت خارجی (کوه) را مشاهده میکند و در برداشتش از این مشاهده، آیه فوق را بیان میدارد؛ و چون بهره پیامبر از علم - به زعم آقای سروش- حداکثر به اندازه علم دوران زمانش است، در خود این آیه خطا راه دارد، حال آن که از دیدگاه علامه طباطبایی، این آیه حقیقتی ثابت و بیخطا دارد که ممکن است مفسران در طول تاریخ براساس علوم زمان خود برداشتهایی درست با نادرست، مبتنی بر ظاهر آیه، از آن داشته باشند.
استناده به تعبیر «ظاهر» در عبارت علامه طباطبایی، و تطبیق دادن آن با معنای مورد نظر خود توسط آقای سروش، فاقد دقت علمی، و نوعی پوشاندن ادعای اصلی، یا عقبنشینی از آن به نظر میرسد.
ایشان در مصاحبه خود صراحتا گفته است « وحی میتواند در مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، اشتباه کند » و «... پیامبر این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است »، اما در مقاله بشر و بشیر، آنجا که ناسازگاری را میان علم و ظواهر قرآنی میداند، نسبت به این موضع کوتاه آمده و بدین ترتیب، چنین جلوه مینماید که حقیقت (یا حقایقی) برای آیات قرآن قایل شده که بحث ناسازگاری را به آن تسری نداده است، و لااقل بحث خطاپذیری اساس وحی، فعلا مسکوت میماند.
سوم اخیرا آقای سروش در پرسش و پاسخی در مورخ ۱۶/۱۲/۸۷ که در پی سمینار غزالی تشکیل شد، شرکت داشتند که فایل صوتی آن منتشر شده است. ایشان پیرامون مطالب مختلفی به سوالات حضار پاسخ میدهند که سوال از آن مصاحبه و موضوع خطاپذیری وحی و قرآن نیز از آن جمله است. عین سخن پیاده شده ایشان در آن گفتگو بدین شرح است:
«... اشکال این بود که دین از معرفت دینی جداست و معرفت دینی اوصافی دارد که خود دین ندارد... بعدا در بحثهایی که در باب قرآن و وحی در مصاحبه شد و بعدا هم برجسته شد من کلمه خطا را توضیح دادم و تفسیر کردم. گفتم که غرض تعارض ظواهر قرآن با ظواهر علمی است. چون خطا همیشه جایی پیدا میشود که تعارض هست... »
به وضوح ملاحظه میشود، تصریح آقای سروش در تعارض ظواهر قرآن و ظواهر علمی است. این تفسیر ایشان از معنای کلمه خطا، ضمن این که تاییدی بر نتیجه گیری بند قبلی است، بحث ظواهر علمی را نیز صریحا به میان میآورد؛ یعنی نه تنها قرآن ظواهری دارد که ادعا، تعارض آن ظواهر با علم است، بلکه این تعارض از طرف دیگر با ظواهر علمی پیش آمده است.
پس میتوان از بیان آقای سروش این نتایج را دریافت:
۱. ظواهرعلم بشر- که در طول تاریخ، تطورات بسیاری را گذرانده، و زمانی در چهارچوب آن، چیزی حقیقت پنداشته میشده و روز دیگر چیزی دیگر - امروزه با بعضی از ظواهر آیات قرآنی ناسازگاری و تعارض دارد.
۲. قرآن ظاهری دارد و بنابراین عبور از ظواهر قرآن و دستیابی به حقایقی والاتر از ظواهرِ آن، امکانپذیر یا لااقل قابل فرض است.
۳. سادهترین برداشت از دو مطلب فوق آن است که اگر از ظاهر به حقیقت نفوذ نمایی، چه بسا این تعارض در ظواهر برطرف شود.
محمدحامد عرب - شهریورماه ۱۳۸۸
فطرت