طی این مصاحبه خبرنگار پایگاه خبری"شیعه آنلاین"در مورد جریان سلفی گری با"محمدعلی مهتدی"کارشناس ارشد مسائل خارومیانه به گفتگو نشست.
به چه گروههایی سلفی گفته میشود؟
کلمه سلفی یک کلمه مثبتی است و در اندیشه اسلامی جایگاه بسیار مثبتی دارد. یعنی اقتدا کردن به سلف صالح. مسأله اقتدا به سلف صالح در همه متون تکرار شده، هم در متون شیعی و هم در متون سنی. این اصطلاح را قاعدتا باید جز اصطلاحهای مثبت به حساب آورد. همه علما و اندیشمندان روی توجه به سلف صالح تأکید کرده اند منتها در ادبیات جدید سیاسی سلفی ها به گروههایی اطلاق میشود که به متون اسلامی و احکام اسلامی با یک دید قشری و متحجرانه نگاه میکنند و برای هر حکمی یا حکم هر پدیده ای بر میگردند به گذشته که آیا در گذشته چنین حکمی بود به خصوص در سنت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و اگر نبوده آن را به عنوان یک بدعت به حساب میآورند و این باعث میشود که بین نگرش این افراد یا اینگونه جریانها، تحولات جدید در سطح جهان یک نوع تعارض شدید به وجود بیاید. در حال حاضر اصطلاح سلفی ها به یک چنین گروههایی اطلاق میشود که بیشتر تحت تأثیر"ابن تیمیه"و جنبش وهابیت و جریانهایی که در عراق هستند. هر نوع تجدد یا اندیشه مستقل را نفی میکنند و آنها را به نقطه ای میرساند که بسیاری از مذاهب اسلامی و حتی جوامع اسلامی را تکفیر میکنند و به نوعی تضاد بین خودشان و حتی جوامع اسلامی و دیگر مذاهب اسلامی میرساند.
بین بنیادگرایی و سلفی گری چه رابطه ای وجود دارد؟
این دو را نباید مخلوط کرد، کلمه بنیادگرایی ترجمه (fundamentalism) در دوره ای از تاریخ اروپا مطرح شده و بار بسیار منفی دارد در حالی که اصول گرایی و بنیادگرایی پایبندی به اصول و پشت نکردن به اصول و ثوابت است.
سلفی گری یک واژه مثبت است یعنی اندیشمندان اسلامی، جوامع اسلامی میتوانند در عین حال که به اصول و ثوابت پای بند هستند، نوآوری را هم مورد توجه داشته باشند و مرتب در حال تحول مثبت قرار داشته باشد.
سلفی گری غیر از اصولگرایی است. اصولگرایی زمینههای مختلف دارد و الزاما نمیشود اینها را به یک معنا دانست و با یک دید به این دو نگاه کرد.
اصولگرایی را با بنیادگرایی یکی فرض میکنید؟
اصولگرایی و بنیادگرایی یکی است شاید اختلاف در انتخاب کلمه باشند، بنیادگرایی و اصولگرایی به یک معناست و جنبه مثبت هم دارد. غیر از مفهوم فاندامنتالیسم در جوامع غربی است.
بنیاد گرایی به معنای این که پا روی اصول نگذاریم و از اصول تخطی نکنیم یک چیز مثبت هست و نمیشود آن را در یک گروه خاص محدود کرد. اینها مشکلاتی است که در حوزه ترجمه اصطلاحات پیش آمده و متأسفانه ما در ادبیات سیاسی خود در زبان فارسی دقت زیادی در استفاده از مصطلحات و مفردات نداریم و خیلی وقت ها یک اصطلاح به جای یک اصطلاح دیگر استفاده میشود و به عکس مرادف فرض میشود، این اصطلاحات میتواند مثبت باشد با توجه اخذ لغت و اینکه برای چه منظور وضع شده و میتواند منفی باشد با توجه به سوءاستفاده ای که برخی گروههای دینی و سیاسی از آن به عمل میآورند.
عناصر مشترک گروههای سلفی چیست؟
آنچه که ما اکنون به آنان گروههای سلفی میگوییم، در افغانستان، پاکستان، عراق و در برخی از کشورها عربی مثل مصر و عربستان فعالیت دارند، در واقع اینها ادامه اندیشههای ابن تیمیه و وهابیون هستند اما بعضی ها در شکل گیری ریشههای سلفی گری به این شکل، بر میگردند به نوشتههای قطب در دهه ۱۹۶۰ میلادی و معتقدند اساس سلفی گری نوشتههای سید قطب است.
قبل از"سید قطب"فعالیتهای مرحوم"سید جمال الدین اسد آبادی"یا شاگردش"شیخ محمد عبده"در مصر جنبه سلفی به این شکل نداشت بلکه بیشتر جنبه مبارزه با استعمار، بیداری جهان اسلام و احیاگری و تجدد بود اما از عبده به بعد ما شاهد اندیشههایی هستیم که از مصر هم آغاز میشود و به تکفیر جامعه مصر میانجامد و همچنین به ترور"انور سادات"رییس جمهوری مصر در دهه ۱۹۷۰ میانجامد.
از رفتارهای گروههای سلفی میتوانیم فصلهای مشترک را در بیاوریم: اولا سلفی ها برای حکم هر چیزی به گذشته مراجعه میکنند به خصوص به صدر اسلام اگر این حکم وجود داشته باشد میپذیرند و اگر موجود نباشد، قایل به اجتهاد و دخالت دادن عقل نیستند مثلا چندی پیش در عربستان سعودی کسی سوال کرده بود که آیا بردن گل برای بیماری که در بیمارستان بستری میباشد وجه شرعی دارد یا نه؟ پاسخی که آن عالم سلفی داده این است که ما هر چه جست جو کردیم در احادیث و سنت رسول الله چنین چیزی را نیافتیم بنابراین بردن گل برای بیمار در بیمارستان بدعت و حرام محسوب میشود. این یک نوع تحجر را پدید آورد و کنار گذاشتن تعلق که قرآن مجید آن هم روی تعقل تاکید دارد و در نتیجه نفی هر نوع نوآوری و هر نوع تجدد این فصل مشترک مهم اینهاست.
از نظر عقیدتی و روش فعالیت اما عملا وقتی اینها در تضاد با جامعه قرار میگیرند جامعه را تکفیر میکنند و حتی در مورد عملیات جهادی قبل از اینکه به دشمنان واقعی اسلام برسند و با آنها به مبارزه بپردازند با افراد معمولی در جامعه برخورد میکنند و این افراد معمولی هستند که قربانیان این نوع جهاد قرار میگیرند.
نمونه این را مادر الجزائر دیدیم که کشتارهای وحشیانه و گسترده ای از مردم صورت گرفت همچنین در عراق این را میبینیم و در جاهای دیگر هم مشاهده شده که سلفی ها مردم را به عنوان مانع بین خودشان و حکومتی که هدف هست و بایستی از نظر آنها با آن مبارزه بشود و معتقد هستند شرعا میتوانند این مانع را از میان بردارند و لذا به کشتار مردم میپردازند و همین باعث میشود که مورد تنفر جامعه قرار بگیرند و نتوانند در مردم جایی پیدا بکنند و حالت مردمی به خودشان بگیرند.
گرایش ضدشیعی از عناصر مشترک سلفی ها است؟ البته سلفی ها تنها با شیعه ها خصومت ندارد بلکه هر گروه و نحله ای جز خودشان را نفی میکنند. اینها اکثرا که بین مذاهب اهل سنت، مذاهب شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی، اینها از حنابله هستند و از مکتب فقهی امام"احمد بن حنبل"پیروی میکنند و افکار ابن تیمیه و در دوران جدید هم کسانی که بیشتر در زمینه اندیشه پردازی در این گروه ها کارکرده اند اینها هم تحت تاثیر همان نوشتههای ابن تیمیه هستند و ما میدانیم که ابن تیمیه بیشترین خصومت را با اندیشه شیعی و پیروی از مکتب اهل بیت دارد به طوری که اصولا شیعیان را از چارچوب اسلام خارج میداند و سلفی ها هم به همین ترتیب بسیار کورکورانه در مورد شیعیان و جوامع تشیع و پیروی از فقه آل بیت همین روش را دارند و خیلی راحت به کشتار شیعیان دست میزنند، این را هم در افغانستان و پاکستان دیدیم و هم در عراق.
خصومت اینها با شیعیان بسیار قوی است در عین حال که با بقیه مذاهب هم در حال خصومت هستند و به آسانی با آنها کنار نمیآیند.
با توجه به اینکه عربستان سعودی و غرب در دهه ۱۹۸۰ در مقابله با اشغال افغانستان به وسیله ارتش شوروی، در تقویت سلفی گری نقش داشتند، چه عواملی باعث ضدیت گروههای سلفی با غرب و عربستان شود؟
اولا در مورد عربستان سعودی باید گفت، رژیم پادشاهی عربستان نتیجه یک تفاهم هست که بین ۲۰۰ - ۱۵۰ سال پیش صورت گرفت. بین حرکت وهابی در منطقه نجد و آل سعود که قدرت نظامی در منطقه نجد داشتند تفاهم این دو جریان با هم که از پشتیبانی قدرت استعماری انگلستان هم در آن زمان برخوردار بود، باعث شد که اینها پس از تصرف منطقه نجد به سمت حجاز روی بیاورند و پس از جنگهای خونین و کشتارهای گسترده که منطقه حجاز شامل مکه و مدینه را هم تصرف بکنند. حتی در همان زمان در آغاز کار جنگهایی زیادی هم بین اینها و نیروهای اعزامی از سوی مصر که آن زمان محمد علی پاشا در مصر حاکم بود و پسرش ابراهیم پاشا را در راس نیروی نظامی به عربستان فرستاد و بعد از این همه جنگ هاکه بین خود سنی ها بود و کشتار گسترده ای هم بین سنی ها کردند اینها به عنوان یک حرکت سیاسی کل نجد و حجازرا متصرف شدند. بنابراین مشروعیت پادشاهی سعودی از این توافق ناشی میشود، و آنها این توافق را زیر پا نمیگذارند اما به مرور بعد از تحولاتی که در منطقه و جهان روی داد در حال حاضر جریان تازه ای در عربستان سعودی شکل گرفته که جریان فارغ التحصیلانی که به غرب رفتند و در دانشگاههای غرب تحصیل کردند اینها خواهان اصلاحات در داخل جامعه عربستان سعودی هستند و رژیم سعودی علاوه بر این با مشکل دیگری هم روبرو شده و آن جهت گیری است که حرکت سلفی گری بعد از مساله افغانستان، برای خودش پرداخته.
در مورد مساله افغانستان که توسط ارتش اتحاد جماهیر شوروی اشغال شد عربستان با تشویق امریکا با همکاری امارات متحده عربی و دستگاه اطلاعاتی پاکستان اینها خیلی سعی کردند که حرکتهای سلفی را تحت عنوان جهاد در افغانستان برای مقابله با اشغال ارتش سرخ در آنجا متمرکز بکنند.
اما زمانی که این اشغال پایان یافت و ارتش سرخ عقب نشینی کرد و اتحاد جماهیر شوروی فروشید با کمال تعجب دیدند که گروههای سلفی با توجه به حدیثی که از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردند که"نگذارید کفار در جزیره العرب مستقر بشوند و اگر آنها در جزیره العرب حاضر شدند آنها را بکشید."و از آنجایی که آمریکا یی ها در عربستان حضور دارند چه در زمینه نفت و چه در زمینه پایگاههای نظامی و در زمینههای مختلف، مشاهده کردیم که پس از فروپاشی شوروی این گروههای سلفی جهت مبارزه خود را متوجه آمریکا کردند که در این زمینه از القاعده بایستی نام برد. البته در این زمینه مسائل مختلفی هم مطرح هست که دستگاههای اطلاعاتی غرب و حتی رژیم صهیونیستی در بخشی از تشکیلات جهادی سلفی نفوذ کرده باشند و آنها را بطور غیر مستقیم هدایت بکنند به طوری که برخی از این اقدامات و رفتارهای آنها عملا به سود محافل صهیونیستی و ایجاد فساد در کشورهای منطقه منجر بشود یک چنین فرضیاتی هم هست که جای بحث و پژوهش دارد.
به عبارت دیگر دستگاه اطلاعاتی آمریکا عربستان امارات متحده عربی و پاکستان به خصوص در چند سال اخیر بعد از تشکیل طالبان و کمک کردن به مدارس سلفی در پیشاور آنها به این معضل دچار شدند که این حرکت سلفی که توسط خود شان تشکیل شده برای مقابله با ارتش شوروی در افغانستان و نیز مقابله با گسترش اندیشه انقلاب اسلامی ایران در منطقه میبینند که این جنبش ها دامنگیر این کشورها شده اند و عملا باعث نگرانی این رژیم ها شدند و عملا راه چاره ای هم الان به نظرشان نمیرسد.
تکفیر گرایی با سلفی گرایی چه رابطه ای دارد؟
تکفیر افراد یا مذاهب یا جامعه بخشی از اندیشه همین جنبشهای سلفی است، ما در بازگشت به قرآن و سنت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) صرفا جنبه ارتداد را تحت شرایطی دارم و کسی که مرتد میشود و از دین برمی گردد تکفیر میشود اما این موضوع به این معنا نیست که هر کسی که مرتکب گناه کبیره میشود وی را تکفیر کرد ممکن است کسی مسلمان هم باشد، شهادتین را بر زبان جاری کرده باشد و احیانا نماز هم بخواند و مرتکب گناهان کبیره هم بشود، یا گناه صغیره، از دیدگاه سلفی، دایره تکفیر افراد و جوامع بسیار گسترده است و به بهانههای گوناگون آنها افراد و جومع را تکفیر میکنند در حالی که قاطبه علما اعم از سنی و شیعی معتقد هستند کسی که شهادتین بر زبان میآورد و به وحدانیت خدا و رسالت محمد مصطفی شهادت میدهد، این مسلمان محسوب میشود و جان و مال، آبرو و ناموس محترم است. منتها ما در دیدگاههای سلفی این جهت گیری تکفیری را بسیار مشاهده میکنیم که افراد، مذاهب دیگر به خصوص شیعیان و حتی جوامع سنی را تکفیر میکنند و این یکی از ویژگیهای جریانهای سلفی کنونی است که باعث درگیری بین این جریان ها یا با افراد جوامع اسلامی اعم از سنی یا شیعی شده یا میشود.
آیا سلفی گری میتواند تهدیدی برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران محسوب شود؟
در رابطه با اهل سنت ایران و نیز در ارتباط با کشورهای همسایه از جمله پاکستان، افغانستان و عراق سلفی گری تهدیدی برای ایران محسوب میشود.
اصولا اهل تسنن و اهل تشیع چه در ایران و چه در بقیه کشورها همواره با هم همزیستی داشتند و در کنار هم به عنوان برادر مسلمان زندگی کرده اند. آنچه که ما الان در افغانستان، پاکستان یا عراق شاهد هستیم، قبلا مثلا ۲۰ سال پیش، ۲۵ سال پیش هرگز در این جوامع نمیدیدیم، البته باهم بحثهایی داشتند، اما این بحث و تبادل نظرها و اختلاف نظرها هرگز به درگیری و تکفیر و کشت و کشتار متجر نمیشد، اما اکنون وضع فرق کرده است.
اصولا اسلام دین اعتدال است و امت اسلامی را خداوند امت وسط خطاب کرده و هر نوع افراط گرایی از نظر قرآن کریم محکوم است سلفی گری به این شکل کنونی به طور حتم برای همه جوامع اسلامی خطرناک است چون نتیجه گسترش این نوع دید و این نوع اندیشه، تکفیر افراد، تکفیر جامعه و بروز کشمکش و نزاع و خون ریزی در داخل جوامع اسلامی است و حد و مرز و پایانی هم ندارد و به سود دشمنان منتهی میشود.
خطر دیگری که این نوع اندیشه دارد چهره بسیار خشنی است که از دین اسلام در برابر دیدگاه جهان غرب قرار میدهند بطوری که غربی ها را به این نتیجه میرسانندکه اگر اسلام این است، اسلام یعنی کشتار و خونریزی، تکفیر و سربریدن و منفجر کردن مساجد، خانه ها و مدارس و کشتار جمعی مردم در کوچه ها و خیابانها اتفاقاتی که در عراق میافتد طبیعتا این ضربه بسیار سختی بر چهره اسلام در جوامع مسیحی و غربی وارد میکند و مهمتر از همه اینکه اقلیتهای مسلمان در جوامع غربی را بسیار دچار مشکل میکند که غربی ها به اقلیتهای مسلمان در جوامع خودشان با دید تروریست نگاه میکنند اینها همه مشکلاتی است که در اثر این نوع طرز فکر برای اسلام و جوامع اسلامی بروز کرده و این نه تنها برای ایران بلکه برای همه کشورهای اسلامی بسیار خطرناک است.
البته ما در ایران اصولا سلفی گری نداریم و نداشتیم. من در زاهدان درس خواندم و بزرگ شدم مادر آنجا هم سنی داریم هم شیعه، و آنها همیشه در آنجا برادرانه در کنار هم زندگی کردند.
یادم هست ما در زاهدان یک هفته نماز جمله را به امامت امام شیعی مرحوم آیت الله کسعوی ادا میکردیم و هفته بعد هم شیعه و سنی نماز جمعه را به امامت مرحوم مولوی عبدالعزیز اقامه میکردند و هیچ اختلافی نبود اکنون اگر در کشور ما به خصوص در منطقه بلوچستان رگههایی از این اندیشه مشاهده میشود شبیه حرکت خشنی که در یکی دو سال گذشته توسط شخصی به نام"عبدالمالک ریگی"مشاهده شد اینها ریشه در خارج دارد و دستگاههای اطلاعاتی خارجی هستند که این اشخاص را پرورش میدهند برای ایجاد آشوب و تخریب به داخل کشور میفرستند اما در داخل کشور جوامع ما همیشه در حال همزیستی برادرانه تحت عنوان شهروندی بوده و این نوع افکار در کشور ما سابقه ای نداشته است.
/
سایت شیعه آنلاین