نقد کتاب شاهراه اتحاد (نصوص امامت) نوشته آقای حیدر علی قلمداران-۱۳
حال اگر کسی مطرح کند: که خدا و رسولش خصوصیات و ویژگیهای حاکم را بیان و مشخص نموده اند و چنین مقرر کردند که در هر زمان، مردم حاکم خویش را مطابق این ویژگیها برگزینند، چنانچه آقای قلمداران در کتاب حکومت در اسلام تا حدودی به این نظر متمایل شده اند،
و اگر کس دیگری همانند آقای قلمداران نظریه ذیل را برای دوران پس از رسول خدا ارائه دهد:
قطعاً در شیون هدایتی و تبیین احکام و تعالیم علوم قرآن مردم صلاحیت انتخاب ندارند و بدین ترتیب در جامعه یک امام هدایتی لازم است که به جعل الهی تعیین میگردد و یک حاکم که به تعیین مردم اداره امور اجتماعی و دنیوی را بر عهدهدار خواهد شد.
در پاسخ به این مطلب و نظریات فوق میگوییم :
اولا: امور دنیوی مردم از امور دینی آنها جدا نیست. احکام اجتماعی و حکومتی و قضایی و جزایی اسلام از یک طرف جهت الهی دارد که بایستی توسط امام تبیین گردد و از طرفی جنبه اجتماعی و اجرایی دارد که بایستی توسط حاکمان پیاده گردد.حال در این امور، امام بایستی تابع حاکم باشد یا حاکم تابع امام؟
واقعیت اینست که حاکمان به دلیل در اختیار گرفتن ابزار قدرت، نظر خویش را تحمیل نموده و از آنجاییکه آنان منتخب الهی نیستند و تحت عصمت الهی قرار ندارند خود به خود دین را تابع دنیای خویش قرار میدهند و اگر نخواهیم در فضای تخیّل نظریه پردازی کنیم و واقع نگر باشیم، چنین طرحی قابل پیاده سازی نیست.
ثانیا: این که حاکم توسط مردم انتخاب گردد، خود این مطلب هیچ جایگاهی در متون دینی ما ندارد و مشروعیت خود این کار نیز بایستی به امر خدا و رسولش باشد .
ثالثا: امیر مؤمنان که به قول امثال آقای قلمداران و تابعین فکری ایشان امام هدایت است، خود ادعای این حاکمیت و زمامداری را داشته و آن را حق الهی خویش دانسته است:
خطبه (۳) (و من خطبة له (علیهالسلام )) (و هی المعروفة بالشقشقیة)
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَیِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْباً.
آگاه باشید به خدا سوگند ابا بکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند.
او میدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.
پس من ردای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم، و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقانزا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم.
که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه میدارد، پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود.
و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند .
وبلاگ قرآنیان