نقد کتاب"خرافات وفور در زیارت قبور"-۱
نوشته:آقای مهدی چهل تنی
فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ بقره ٧٩
۱ - مقدمه:
کتاب"خرافات وفور در زیارت قبور"نوشته مرحوم سید ابوالفضل برقعی پر از ناسزاها و اتهامات رکیک بر مذهب تشیع میباشد. نمیدانم مردی درس خوانده، استاد دیده، چگونه روا میدارد، زبان خود را به کلماتی چون احمق، بیشعور، فاسد، حقه باز، بی ایمان به خدا و قیامت، کافر و مشرک بیالاید و بی باکانه رودی عریض از زبالههای سخن را به روی مسلمانان جاری سازد؟ راستی این مرحوم برقعی در قرآن کریم نخوانده بود که خداوند میفرماید:
"وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه انعام ۱۰۸
به آنانکه غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید."
و نخوانده بود که خداوند در سوره نساء میفرماید:
"لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً نساء ۹۴
به آن کس که اظهار اسلام کند نسبت کفر ندهید."
نمی دانم چه میتوان گفت در باره آقای برقعی که به هر حال اکنون دستش از دنیا کوتاه است. امیدوارم خداوند با ما و او به فضل و کرامتش معامله کند نه با عدالتش.
اما حق این است که آن مرحوم در تألیف کتاب خود انصاف نداده است. ایشان نسبتهایی به شیعه میدهند اما واقعیت ندارد. تفسیری از آیات میکنند که از حقیقت دور است، به روایاتی متوسل میشوند که سند درستی ندارد. مردم را به معارف قرآن کریم میخوانند ولی خود از آن دور میشوند، بسیار مدعی میشوند که فلان حدیث و فلان زیارت و فلان سلوک خلاف قرآن است و بسیار در این ادعا خلاف میگویند. یک راوی را دروغگو مینامند و از همان دروغگو در اثبات عقاید خود روایت نقل میکنند. بر تفرقه مسلمین دل میسوزانند و آن گاه همه مسلمین را به تیر تهمت کفر بر هم میدوزند. و گاهی حتی در ترجمه فارسی کلام الله از پیش خود کلماتی با لاف و گزاف میبافند.
پاسخ به یکایک تخلفات آقای برقعی از سلوک شرعی و علمی و قرآنی در این کتاب، پاسخی دراز و حوصله سوز خواهد شد که چندان ضرورتی، و در این زمان اولویتی ندارد. پس اجازه دهید از هر بابی دو سه مورد ذکرکنم که همین مقدار کافی خواهد بود، تا ارزش تتبعات و تحقیقات ایشان را بر خوانندگان روشن کند. نکته ای رادر پایان با تفصیل نسبتا بیشتر اشاره خواهم کرد که ضرورت آن را بیشتر احساس میکنم. این نکته مرز میان شرک و توحید در قرآن کریم و تجاوز آقای برقعی از آن مرز و بد فهمی ایشان از آن آیات شریفه در قرآن مجید است.
۲ـ راویان و روایات آنها و معیارهای چندگانه آقای برقعی:
حق این است که در میان مذاهب اسلامی هیچ گروهی مانند شیعیان به وسواس و دقت به بررسی راویان حدیث نپرداخته اند. عالمان شیعی بدون ترحم و تعصب در جرح و تعدیل راویان اقدام کرده اند. این حقیقت بر کسی پوشیده نیست، چنان که اعتراف و عمل شخص آقای برقعی نیز بر آن گواه است. آقای برقعی به کرات و از آن جمله در ص ۱۳۵ کتاب «خرافات...» میفرمایند:
«علامه مجلسی شرحی بر کتاب کافی کلینی نوشته به نام مرآت العقول و ۹ هزار از ۱۶ هزار اخبار کافی را ضعیف و مرسل و مجهول و مهمل میداند.
پاورقی صفحه اول (خرافات وفور- صفحه بدون شماره بین صفحات ۱۳۴ و ۱۳۵)
البته بعید میدانم آقای برقعی در این اظهار نظر، تفاوت میان مشرب علماء متقدم و متاخر را در بررسی سند حدیث، متذکر بوده باشند.
چنین شجاعت علمی رادر میان علمای فرق دیگر بسیار کمتر میبینیم. بوده اند کسانی مانند ابن خلدون در میان علمای اهل سنت، که جمیع احادیث صحیح بخاری را صحیح دانسته اند و بسیارند کسانی مانند ابن حجر که جمیع صحابه رسول الله و حتی عمروعاص را عادل میدانند. عملا آقای برقعی نیز ـ هر جا تحکم و زورگویی نفرموده و سخنی قابل تأمل دارند، همه جا به رجال شناسان شیعه و منابعی نظیر اتقان المقال، اختیار الرجال و الفهرست و رجال شیخ طوسی و تعلیقه آیت الله وحید بهبهانی، خلاصه الرجال علامه حلی، وجیزه الرجال علامه مجلسی، رجال کشی.... استناد کرده اند.
پاورقی صفحه ۲ خرافات... صفحه ۱۳۱
اگر علامه حلی، شیخ طوسی، شیخ محمد طه، علامه مجلسی، شیخ بهایی،.... جمیع راویان را قابل اعتماد میدانستند و نقد رجال نمینوشتند، آقای برقعی حرفی برای گفتن نداشتند. اما جناب علامه برقعی در تبلیغ گزافههای خود گویا دغدغه صحت و سقم روایات و نگرانی راستگویی و دروغگویی راویان را مطلقا نداشته اند، ملاحظه فرمایید:
در صفحات ۲۵۲ و ۲۵۳ «خرافات....» مرقوم فرموده اند:
"یونس بن ضبیان از غالیان و دروغگویان مشهور است و به القابی چون کذاب و خبیث از او بدرقه کرده اند. اما همین،جاعل، کذاب، خبیث.. در صفحه ۲۷ همان کتاب «خرافات....» به داد آقای برقعی میرسد، چنان که از او روایت نقل میکنند که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نهی نمود از نمازخواندن روی قبر و نشستن بر روی آن و بنا کردن بر آن."
۲- آقای علامه برقعی خود کتابی در معرفی رجال شیعه تألیف فرموده اند و جلد اول آن را به نام « تراجم الرجال » منتشر کرده اند. این کتاب نه در روزگار جوانی بلکه در سن کمال و پیری ایشان در شصت سالگی تحریر و منتشر شده است. چنان که در شرح احوال خود در صفحه ۱۶۸ مرقوم فرموده اند:
دو سی سال است گویم کردگار را تو بر قایم رسان خود عمر ما را
مگراز عدل او امنی ببینیم زجور و کفروغم راحت گزینیم"
نمی دانم چرا بین آن چه ایشان در تراجم الرجال در شرح حال راویان نوشته اند با آن چه در « خرافات. وفور...» مدعی شده اند از زمین تا آسمان فاصله است. ذکر چند نمونه برای آشنایی با قضاوت آقای برقعی بی فایده نیست.
۱-۲- در صفحه ۷۶ تراجم الرجال در شرح حال ابن قولویه مرقوم فرموده اند: "ابن قولویه ابوالقاسم، نام او جعفر بن محمد بن موسی بن قولویه قمی، شیخ اجل اقدم، اعظم، ثقه جلیل القدر صاحب کتاب کامل الزیاره و استاد شیخ مفید، تصنیفات بسیاری داشته و در تمام ابواب فقه و حدیث چنان چه (چنان که) شیخ نجاشی فرموده اند، او از بزرگان اصحاب ما بوده و آن چه از وصف خوبی برای مردم گویند او فوق آن است... و از شاگردان اویند.
"تلعکبری و شیخ مفید و حسین بن عبدالله غضایری و احمدبن عبدون و ابن ورقا"و باز هم در صفحه ۸۴ همان کتاب ذیل ترجمه ابن هشام مرقوم فرموده اند:
"ابن هشام معتمد است چون امام زمان را در وقتی که خواص شیعه هم کمتر میدیدند دیده، دیگر آن که محل اعتماد ابن قولویه بوده که یکی از علمای بزرگ است."
معلوم نیست چگونه این"شیخ اجل اقدم اعظم، و ثقه جلیل القدر و عالم بزرگ و استاد شیخ مفید"ناگهان در کتاب « خرافات وفور » استحاله میشوند و از آسمان شیخیت، و اعظمیت و استادیت و جلیل القدری فرو میافتند و همین آقای علامه برقعی در صفحه ۲۶۳ «خرافات....» مدعی میشوند که:
"روایات زیارات که شیخ طوسی و ابن طاوس و شیخ مفید و شیخ عباس قمی و مجلسی نوشته اند، اکثرش در کتاب کامل الزیاره و از آن کتاب گرفته و نقل کرده اند، که مؤلف آن ابن قولویه یک نفر کاسب ساده خوش باوری بوده و هر چه دیده جمع کرده".
۲-۲- در صفحه ۲۸ تراجم الرجال در ترجمه ابراهیم بن عقبه مرقوم فرموده اند:
"از اصحاب حضرت جواد (علیه السلام) و حضرت هادی (علیه السلام) است و بزرگان امامیه از او روایت کرده اند و حسن الحال و ثقه است."
و در صفحه ۱۳۹ «خرافات....» فرموده اند:
"ابراهیم بن عقبه، این شخص نامش در رجال هست ولی از مدح او یا قدح او چیزی وارد نشده و معلوم نیست چه عقیده و عملی داشته".
۳-۲- در صفحه ۲۲۵ تراجم الرجال درترجمه احمد بن محمد بن داود مرقوم فرموده اند:
"از مشایخ و اجلاء است. روایت میکنداز والد خود و حسن الحال است"
و در صفحه ۱۵۰ «خرافات....» میفرمایند:
"احمد بن محمد بن داود، علمای رجال او را مجهول دانسته اند ولی در ابواب مزار از این شخص مجهول بسیار روایت آورده اند"!!!
۴-۲- در صفحه ۲۴۸ تراجم الرجال ذیل ترجمه اسماعیل بن ابان مرقوم فرموده اند:
"اسماعیل بن ابان از اصحاب حضرت صادق ع و دارای و حسن الحال است".
و در صفحه ۱۵۵ «خرافات....» میگویند:
"اسماعیل بن ابان... مجهول الحال ولی در ابواب مزار از {او} روایت کرده اند زیرا ابواب مزار پایه محکمی ندارد."
۵-۲- در صفحه ۲۲۳ تراجم الرجال ذیل ترجمه احمد بن محمد بن خالد برقی مرقوم فرموده اند:
".. واین احمد از ثقات علما و اصحاب امامیه به شمار رفته و کتاب محاسن برقی معروف از اوست که به تازگی به چاپ رسیده و بعضی آن را خامس کتب اربعه { شیعه } شمرده اند."
و در صفحه ۱۵۴ «خرافات....» فرموده اند:
"احمدبن محمدبن خالد برقی که به تصدیق علمای رجال مدتی از عمرش را در دین و مذهب خود حیران و شاک بوده... چنین اشخاصی که خود حیرانند پایه دین سایرین شده اند. کور دگر عصاکش کور دگر بود"
و شگفتا از کتاب همین"کور، حیران"یعنی محاسن برقی همین علامه برقعی در صفحه ۳۷ همین «خرافات وفور» حدیثی - و لابد حدیث درست- نقل کرده اند که "بر قبور بنا نکنید."
۷-۲- در صفحه ۲۴۳ تراجم الرجال ذیل ترجمه اسحاق بن عمار مرقوم فرموده اند:
"بزرگ اصحاب امامیه و خود و برادرانش یونس و قیس و اسماعیل و برادرزادگان او علی بن اسماعیل از خانواده بزرگ شیعه و از وجوه روات و اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) و حضرت کاظم (علیه السلام) و ثقه است."
و در صفحه ۱۵۴ «خرافات....» مرقوم فرموده اند:
"اسحاق بن عمار، فطحی مذهب است یعنی عبدالله افطح را امام میدانسته و موسی بن جعفر را قبول نداشته {است}."
ملاحظه میفرمایید از یک کتاب، از قلم علامه برقعی، یک نفر از "مشایخ اعظم و استاد شیخ مفید" است، و در کتاب دیگر باز هم از قلم علامه برقعی همان شخص،"کاسب ساده و خوش باور" است. در یک جا ازاین قلم کسی"حسن الحال و ثقه"معرفی میشود و در جای دیگر از همین قلم"مجهول". در یک جا ازاین قلم کسی از "ثقات علما و اصحاب امامیه" است و در جای دیگر"کوری است عصا کش کوران دیگر" و بالاخره همان کسی که در کتاب تراجم الرجال از "اصحاب حضرت کاظم (علیه السلام) و ثقه"است در کتاب خرافات "موسی بن جعفر را قبول ندارد."
برادر عزیز! مسلم است علامه برقعی در قرون دوم و سوم و چهارم هجری حیات نداشتهاند. پس آن چه در تراجم الرجال در شرح حال راویان نوشته اند یا جعلی است و یا پس از تحقیق و تفحص در کتب رجال بر روی کاغذ آمده و برای هدایت خلق منتشر شده است.
من نسبت جعل به آن مرحوم نمیدهم و گمان میکنم علامه برقعی آن چه در سن شصت سالگی در تراجم الرجال نوشته اند، پس از تحقیق و تفحص در کتب تراجم و بررسی احوال راویان بر روی کاغذ آورده اند. اما چگونه احوال راویان حدیث به یکباره در کتاب دیگر ایشان یعنی «خرافات....» واژگون میشود؟ این سؤالی است که پاسخ دقیق آن را نمیدانم، شاید حال شخصی ایشان تغییر میکرده و این تغییر حال بر قلمشان موثر بوده است؟
اما سخنانی که در «خرافات وفور» در معرفی رجال فرمودهاند، نه علمی است نه منصفانه و نه با آن چه خود ایشان در کتاب دیگری تحقیق و تثبیت کرده اند، مطابقت میکند.
آدمی حیران میماند که کدام نظر ایشان را در رجال شناسی جدی بگیرد، آن چه در سن شصت سالگی در « تراجم الرجال » نوشته اند و یا آن چه در هشتاد سالگی در « خرافات....» فرموده اند؟ گویا مرحوم برقعی مسیولیت بسیار سنگین قلمزنی را جدی نمیگرفته اند، چنان که نمیتوان تمام نوشتههای آن مرحوم را جدی گرفت. زیرا یکی، دیگری را نقض میکند و آن چه در جایی بافته اند، در جای دیگر بر میدرند. حقیقت این است که هر کس نوشتههای آقای برقعی را علم کند، با نوشتههای دیگر آقای برقعی علمش سرنگون خواهد شد.
قول و فعل بی تناقض بایدت تا قبول اندرزمان پیش آیدت
سعیکم شتی تناقض اندرید روزمی دوزید و شب برمی درید
(مولوی)
چنان که ملاحظه فرمودید، مرحوم برقعی خود میدوزند و خود میدرند. میبافند و سپس پنبه میکنند، میسازند و پهن میکنند و علیرغم تناقضات عظیم، ابدا دغدغه صحت و سقم روایات و جرح و تعدیل علمی راویان را نیز نداشته اند. چنان که در جایی از کتاب خرافات وفور یونس بن ظبیان را دروغگو و کذاب و خبیث و ملعون مینامند و در جای دیگر از همان کتاب روایتی از یونس که به نفع عقیده خودشان است نقل میکنند. بررسی رجال یکی از احادیث مورد استناد – که در مقاله بعدی آنرا مشاهده خواهید فرمود - به خوبی ملاک رجال شناسی تو برتو و رنگارنگ و چند وجهی آن مرحوم را مشخص خواهد کرد.
۳ - بررسی رجال سخن نقل شده از ابی الهیاج:
در صفحه ۲۶ «خرافات....» مرقوم فرموده اند:
"امیرالمؤمنین به ابی الهیاج فرمود تورا میفرستم برای همان کاری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا فرستاد: هیچ قبر مشرف بر قبور دیگر را مگذار مگر آن که آن را مساوی زمین نما و مجسمه ای مگذار مگر آن که محو نما." آقای برقعی میگویند:
"این حدیث را بسیاری از کتب خاصه و عامه روایت کرده اند."
چنین روایتی در کتب شیعه و سنی وجود دارد و از آن جمله در صحیح مسلم نقل شده است. ما دراینجا قضاوت رجال شناسان شیعه را رها میکنیم و در باره صحت و سقم این روایت از رجال شناسان اهل سنت که گمان میکنم برای علاقمندان مرحوم برقعی مطمین تر باشد سود میبریم:
الف - در رأس راویان حدیث، ابی الهیاج قرار دارد که سیوطی در شرح سنن نسایی مینویسد:
"ابی الهیاج، در کتب روایتی جز این حدیث را نقل نکرده است."
پاورقی شرح سنن نسایی ج ۴ صفحه ۳۶۲ در اینجابه نقل از کشف الارتیاب
ب ـ در سند حدیث وکیع قرار دارد که احمد بن حنبل میگوید:
"او در پانصد مورد اشتباه کرده است."
ابن حجر در پایان ترجمه او مینویسد:
"حدیث را از حفظ میخوانده و الفاظ آن را تغییر میداده و اصولا اهل زبان نبوده است." تهذیب التهذیب ابن حجر ج ۱۱ ص ۱۲۵ـ۱۳۱
ج ـ از رجال دیگر حدیث"سفیان ثوری"است. ابن حجر در باره او از ابن مبارک نقل میکند:
"سفیان حدیثی را بازگو میکرد، نزد او آمدم در حالی که به حدیث دستبرد زده بود و تا مرا دید خجالت کشید تهذیب التهذیب ج ۴ صفحه ۱۱۵"
د ـ از راویان دیگر حبیب بن ثابت است. ابن حجر به نقل از ابن حبان مینویسد: او تدلیس میکرده.
عقیلی میگوید: ابن عون او را مورد حمله قرار داده است. قطان میگوید: "بیش از یک حدیث از عطا روایت کرده ولی هیچ کدام قابل اعتماد نیست و درست حفظ و ضبط نشده است."
ه - راوی دیگر"ابووایل"است که به قرینه روایتش از حبیب بن ثابت همان شقیق بن سلمه کوفی است. او از طرفداران عثمان بود و به علی (علیه السلام) بد میگفت. ابن حجر به نقل از عاصم بن بهدله مینویسد:
"از ابی وایل پرسیدند علی را دوست داری یا عثمان را؟ گفت: اول علی را دوست داشتم و سپس به عثمان علاقمند شدم."
شکی نیست که ابووایل از گروه خوارج بوده و مذهب آنان را داشته، اما از کسانی است که بر اثر سخنان علی (علیه السلام) از معرکه نهروان بیرون رفته اند. ابن ابی الحدید در شرح نهج مینویسد:
"از جمله کسانی که در باره علی کج فکر میکردند ابووایل شقیق بن سلمه بود و او از دوستداران عثمان و بدگویان به علی (علیه السلام) بود. شرح نهج البلاغه ج ۳ صفحه ۳۷۰."
بله آن آب و تاب آقای برقعی در باره احادیث زیارت است و این مسلک ایشان در نقل روایاتی که متن آن را به نفع خود دیده اند. راستی ایشان نگران صحت و سقم روایات وراستی و ناراستی روایان بوده اند؟ شما قضاوت فرمایید.
۴ - قرآن شناسی و قرآن دانی علامه برقعی
مرحوم برقعی در «خرافات وفور» فرموده اند:
"ما نمیدانیم چرا آیت اللههای زمان ما به قرآن آشنا نیستند. خرافات وفور....ص ۱۵۴"
و فرموده اند:
"یک عده مرثیه خوان و روضه خوان کارشان این است که شب و روز مردم را ترغیب کنند به گریه کردن و بر سر زدن و به زیارت رفتن... دیگر نه از معارف اسلام خبر و نه از حقایق قرآن اثری است خرافات ص ۹۸"
و فرموده اند:
"کافی یک باب اخباری آورده ضد قرآن از قول همین کذابان و غالیان".
عرض میشود: این بنده نه مدعی صحت همه احادیث کافی هستم، نه مدافع قرآن شناسی همه آیت الله زمان خودمان. اما از این علامه مرحوم توقع میرفت که با این همه اتهام " قرآن ناشناسی، بی خبری از کتاب خدا، ضدیت با کلام الله ..."حداقل سخنانی خلاف قرآن مجید نگویند و در فهم آیات کلام الله مجید در ظلمات شبهات گام نزنند و بدون جهت هر زیارت نامه ای را خلاف قرآن ندانند و در ترجمه آیات، جعلیات نیافرینند.
فقط چند نمونه ذکر میکنم:
۱- در صفحه ۶۳ خرافات مرقوم فرموده اند:
"این جعالان زیارات به نماز و راه مستقیم الهی که دین اوست معتقد نبوده اند لذا این جملات را بافته اند:... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَةَ اللَّه یا عَمُودُ الدِّین و امام را صفی الله خوانده در حالی که"اصطفاء"مخصوص انبیاء است".
آقای علامه برقعی خلاف میگویند: چنان که خداوند در آیه شریفه چهل ودوم از سوره ال عمران میفرماید:
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلایِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ (۴۲)آل عمران.
چنان که ملاحظه میفرمایید در آیه شریفه خداوند دو بار مقام"اصطفاء"را به حضرت مریم نسبت داده است و گویا همه غیر از آقای برقعی میدانند که حضرت مریم از انبیاء نبوده است.
۲- در صفحه ۴۶ خرافات میفرمایند:
"از آن جمله کلمه الوصی و الحجه... میباشد که شوهر و اولاد فاطمه را مناسب دیده اند حجت باشند در حالی که قرآن در سوره نساء آیه ۱۶۵ میفرماید: پس از رسولان کسی حجت نیست: رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِیَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ...(۱۶۵) نساء"سبحان الله! محصلین سال اول دانشکده الهیات نیز میدانند که خداوند در آیه شریفه میفرماید: رسولان را فرستاد که بشارت دهنده و انذار کننده باشند تا آن که پس از فرستادن آنها مردم را برخداوند حجتی نباشد. مفهوم آیه شریفه این است که مردم, پس از پیغمبران الهی, برای نافرمانی حجتی ندارند. نه آن که حجت خداوند پس از رسولان تمام شده است!!! حجت نداشتن مردم را بر خداوند"حجه بعد الرسل"به حجت نداشتن خداوند نسبت میدهد تا بتواند بگوید آن چه میخواهد درباره زیارت حضرت زهرا بگوید. متأسفانه"علامه"همین تقلب را در ترجمه عبارات نهج البلاغه مرتکب شده اند و مدعی هستند:
"خود علی (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه و از آن جمله در خطبه ۹۰ فقط انبیاء را حجت میداند و میفرماید پس از پیغمبر ما حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگر حجتی نیست و به وسیله حضرت رسول حجت تمام شده است{!}"
اما امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به کمیل بن زیاد نخعی میفرماید:
"اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَایِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَایِفاً مَغْمُوراً لِیَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ ".
خدایا زمین خالی نمیماند از کسی که به حجت و دلیل دین خدا را بر پا دارد و آن کس, یا آشکار و مشهود است و یا ترسان و پنهان تا حجتهای روشن خدا از میان نرود. نهج فیض صفحه ۱۱۵۸
۳- قرآن شناسی آقای برقعی گاهی اوج میگیرد، چنان که در صفحه ۱۲ خرافات میفرمایند:
"اصلاهر بشری باید به گوش دنیوی صدای اهل دنیا را بشنود و آن که گوش او پر ازخاک شده و یاتبدیل به خاک گردیده شنوایی ندارد. خداوند به رسول خود در سوره فاطر آیه ۲۲ فرموده است:"ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُور". تو نمیشنوانی به آنان که در قبرند و در سوره روم آیه ۵۲ و در سوره نمل آیه ۸۰ فرموده:"إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی"و تو به مردگان نمیشنوانی. جایی که رسول خدا ص خاتم الانبیاء ص نمیتواند به مردگان چیزی بگوید و یا بشنواند چگونه دیگران میتوانند با مردگان سخن گویند!؟ و جایی که مردگان قادر نیستند سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را جواب دهند چگونه از دیگران میتوانند بشنوند و جواب دهند".
کسی نیست به این علامه برقعی بگوید آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به قبرستان رفته بود و به مردگان ابلاغ رسالت میکرد که خداوند او را از این کار نهی فرموده است؟ عبارات قبل و بعد این آیات شریفه به روشنی و دور از تأویل نشان میدهد که قرآن کریم کفار دل مرده را نام میبرد نه مردگان در گورستان را. چنان که در آخر آیه ۸۰ سوره نمل و همچنین در آخر آیه ۵۲ از سوره روم بعد از"إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ "عبارت"إِذا وَلَّوْا مُدْبِرین"آمده است و ترجمه روشن آیه شریفه این است: "تو نمیتوانی به مردگان و کران هنگامی که از تو روی میگردانند سخنی بشنوانی."
آیا به عقیده آقای علامه مردگان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روی میگرداندند؟ غریب این است که همین علامه در صفحه ۲۲ تراجم الرجال ذیل ترجمه اصبغ بن نباته مرقوم فرموده اند:
"و اصبغ درزمان حکومت سلمان در مداین بوده و صحبت سلمان را با اموات در قبرستان دیده و در غسل سلمان حاضر شده و در تجهیز سلمان کمک کرده و وقتی که حضرت {امیرالمؤمنین }را ضربت زدند اصبغ با دل سوخته و چشم گریان آمد در خانه حضرت".
راستی آقای برقعی نسبتهایی را که به شیعیان و زیارت نامه خوانان در خرافات وفور داده اند و آنها را کافر و مشرک خوانده اند، بر خود در هنگام نوشتن تراجم الرجال و شرح سخن سلمان با مردگان میپذیرند؟
راستی آقای برقعی که بیش از صد بار در خرافات وفور به نهج البلاغه امیرالمؤمنین استناد کرده اند در همان نهج البلاغه نخوانده اند که امیرالمؤمنین پس از بازگشت ازصفین و عبور از گورستان کوفه فرمودند:
"ِ یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَة..."
ودر پایان این گفتگو روبه اصحاب خود کرده و میفرمایند:
" بدانید که اگر ایشان (مردگان) را در سخن گفتن اجازه و فرمان بود به شما خبر میدادند که بهترین توشه تقوی است. نهج فیض صفحه ۱۱۴۷ به مضمون همین آیه شریفه و در باره همین دل مرگان است که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید:
"فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ"
صورت (اهل ضلالت)، صورت آدمی و دل او دل حیوان است. باب هدایت را نمیشناسد تا پیروی کند و باب کوری و گمراهی را نمیشناسد تا از آن دوری گزیند. پس او مرده ای است در میان زنده ها.
آقای برقعی لابد میدانند که مسلمانان از هر مذهب و ملتی در نماز به رسول خدا به صیغه مخاطب السلام علیک (سلام بر تو باد) درود میفرستند و این سلام را لغو و بیهوده نمیدانند
۵ - تهمت رافضی و شرک به شیعه:
در صفحه ۸۴ خرافات وفور فرموده اند:
"بی جهت نیست که فرق اسلامی فرقه شیعه امامیه را رافضی و مشرک خوانده اند چون این جملات را در کتب و زیارات شیعه میبینند".
سبحان الله،خداوند انصاف دهد با همین تهمت رافضی و باطنی در طول تاریخ تاتوانستند در کشتن و غارت کردن و به اسارت گرفتن و ایجاد انواع مزاحمت ها دریغ نکردند و شهادت آنها را نمیپذیرفتند و آنها را به کارهای دیوانی نمیگماردند و نویسندگانی چون ابن تیمیه، ابوبکر محمد راوندی، و محمد ثابت، شیعیان را به ترک سفر حج متهم کردند. و امروز علامه محترم برای تمام این اعمال جهت و توجه شرعی میبافند. اما در باره زیارت قبور و زیارت نامه خواندن در مقابر متبرک و توسل به اولیاء و انبیاء بهتر بود علامه برقعی نگاهی به کتب اهل سنت و فتاوای علمای آنها و روش ائمه چهارگانه ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد بن حنبل میافکندند تا معلوم شود تهمت رافضی و شرک به شیعه دلیل دیگری دارد.
۶ - زیارت در منابع اهل تسنن:
۱ - ابن هبیره در کتاب"اتفاق الائمه"(آن چه ائمه چهارگانه اهل سنت برآن متفقند) مینویسد:
"اتفق مالک و الشافعی و ابوحنیفه و احمد بن حنبل رحمهم الله تعالی علی ان زیاره النبی مستحبه"مالک و شافعی و ابوحنیفه و احمدبن حنبل - خدای تعالی آنها را رحمت کند- اتفاق کرده اند که زیارت پیغمبر اکرم مستحب است."
۲- زرقانی مالکی در ج ۸ صفحه ۳۱۵ شرح المواهب مینویسد:" بوسیدن قبر شریف پیغمبر مکروه است مگر به قصدتبرک از قبر شریف."
۳- محمد بن محمد العبدری مالکی در المدخل ج ۱ صفحه ۲۵۷ در فصل زیارت قبور ضمن شرح مفصلی از آداب زیارت پیغمبر اکرم و غسل و ادب نگهداشتن درنزدیکی قبر و رحمت فرستادن بر صحابه و تابعین مینویسد:
"ثم یتوسل الی الله تعالی بهم فی قضاء مأربه و مغفرة ذبوبه ویستغیث بهم و یطلب حوایجه منهم... فمن توسل به او طلب حوایجه منه فلا یرد و لا یخیب.... فالتوسل به علیه الصلوة و السلام هو محل حط الاوزار و اثقال الذنوب و الخطایا کسیکه توسل بکند به او یا طلب حاجات از او نماید ناامید نمیشود. پس توسل به پیغمبر که درود و رحمت خدا بر او باد محل از بین رفتن بار گناهان و سنگینی گناهان و خطا است."
۴ـ تقی الدین سبکی شافعی در شفاء السقام فی زیارة خیر الانام ضمن صفحات ۱۸۷، ۵۹، ۶۳ ضمن ابواب گوناگونی تأکید بر استحباب زیارت قبر پیغمبر از طرف جمیع مسلمین نموده و در صفحه ۹۱ از نووی"شارح صحیح مسلم"نقل میکند:"اجماع العلماء و المسلمین علی استحباب الزیارة "
۵ـ سمهودی در وفاء الوفاء ج ۲ صفحه ۴۴۴ به نقل از محب الدین طبری مینویسد:
"انه یجوز تقبیل القبر و مسّه قال و علیه عمل العلماء الصالحین"
۶ـ ابن جوزی در کتاب"الوفاء فی فضایل المصطفی"دو باب به نامهای باب"التوسل بالنبی"و باب"الاستشفاء بقبره"دارد.
دوست عزیزم، اگر فقط فهرست کتبی که علماء اهل سنت در باب زیارت پیغمبر اکرم و ابوابی را که به رعایت ادب در هنگام زیارت و توصیه ها و فتاوی آنها بر جواز توسل و استشفاء به قبر رسول الله نوشته اند در اینجا ذکر کنم چندین صفحه ازاین مقاله را اشغال خواهد کرد و از منظور اصلی دور میافتیم. چند نمونه ذکر کرده و این مبحث را خاتمه میدهم.
۷ـ حافظ و رجال شناسان بزرگ اهل سنت در ج ۷ صفحه ۳۸۸ تهذیب التهذیب از قول حاکم که یگانه دهر در حفظ و ضبط احادیث بود نقل میکند:"سمعت ابابکر محمد بن مؤمل یقول خرجنا مع امام الحدیث..."حاکم گفت:
از ابوبکرمحمدبن مؤمل شنیدم که میگفت: با پیشوای حدیث ابوبکر حزیمه و ابوعلی که در علم همانند او بود با جمعی از مشایخ و ا ستادان خود که در آن وقت تعدادشان بسیار بود برای زیارت قبر"علی بن موسی الرضا"در طوس بیرون رفتیم و بدان گونه تعظیم و تضرع از ابن خزیمه نسبت به آن بقعه مشاهده کردیم که متحیر شدیم.
این عمل یکی از پیشوایان فقه و حدیث اهل سنت است با قبر فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
۸ـ حدیث شناس و رجال شناس مشهور اهل سنت ابوحاتم حبان در ترجمه امام علی بن موسی الرضا مینویسد:
"ما حلت بی شدة فی وقت مقامی بطوس و زرت قبر علی بن موسی صلوات الله علی جده و علیه دعوت الله تعالی ازالتها عنی الا استجیب لی و زالت عنی تلک الشدة و هذا شیء جربته مرارا ً"
هیچگاه درطوس پیش نیامد که رنجی به من برسد و قبر علی بن موسی الرضا را زیارت کنم و از خداوند برطرف شدن رنج را بخواهم و دعایم مستجاب نشود و آن سختی برطرف نگردد و این چیزی است که بارها تجربه کرده ام.
۹ـ خواجه محمدحسن حنفی هندی در اصول الاربعه صفحات ۲ـ۵ ازمحمدبن ادریس شافعی امام شافعی نقل میکند که قبر موسی بن جعفر برای اجابت دعا به منزله تریاق مجربی است.
۱۰ـ خطیب بغدادی در ج ۱ صفحه ۱۲۰ تاریخ خود از اباعلی خلال شیخ مذهب حنبلی نقل میکند:
"ما همنی امر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالی لی ما احب"مشکلی برای من پیش نیامد مگر به سوی قبر موسی بن جعفر (علیه السلام) رفتم و به او توسل جستم و خداوند بر من آسان فرمود.
۱۱ـ شیخ یوسف بنهانی درشواهد الحق مینویسد: توسل و استغاثه به پیغمبر اکرم ص و شفیع قرار دادن آن حضرت جایز و نیکوست و این امر بر هر دینداری معلوم است و از انبیاء و مرسلین سر زده و سیره سلف صالح از علماء و عوام مسلمین بوده است.
۱۲ـ سهمودی شافعی در وفاء الوفاءج ۴ صفحه ۱۳۷۱ از قول مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی در ضمن مناظره ای با ابوجعفر منصور دوانیقی در مسجد پیغمبر نقل میکند که مالک به منصور گفت: به طرف قبر بایست و اورا شفیع خود قرار ده.
برای این که مشخص شود قول بر نهی زیارت و زیارت نامه خواندن و اولیاء خداوند را مرده پنداشتن از کجا سرچشمه گرفته است اینجانب قول دو تن از علماء مشهور اهل سنت را نقل میکنم:
۱۳ـ زینی دحلان مفتی معروف و فاضل مکه در الدرر السنیه درباره محمد بن عبدالوهاب مینویسد: از کارهای زشت او این است که مردم را از زیارت قبر پیغمبر اکرم ص منع میکرد، جمعی از مردم احساء به زیارت رسول الله رفتند و شیخ محمد خبر یافت و هنگام عبور از درعیه دستور داد ریش زوار احسایی را میتراشیدند و وارونه سوار مرکب ایشان کردند.
۱۴ـ محمد ابوزهره نویسنده معاصر و مشهور مصری در کتاب"ابن تیمیه حیاته وعصره و آرایه و فقهه"می نویسد: ابن تیمیه در این سخن {منع زیارت قبر پیغمبر }با عموم مسلمانان مخالفت بلکه مبارزه کرده است.
برادران اهل سنت نه تنها ۹ زیارت نامه گوناگون از غزالی، قسطلانی، یاجوری، ابن حبیب، شیخ زاده، فاکهی و... در کتب خود نقل کرده اند، بلکه زیارت نامه ابوبکر و... در کتاب فقه در مذاهب چهارگانه ج ۱ صفحه ۵۵۱ و سه زیارت نامه برای عمر و سه زیارت نامه برای هر دو شیخین و زیارت ائمه بقیع، شهداء احد، زیارت حمزه را در کتب خود آورده اند. آنها نه تنها زیارت قبر پیغمبر اکرم را مستحب مؤکد میدانند بلکه کرامات زیادی نیز به قبر ابوحنیفه، معروف کرخی، زبیر، شافعی. سیده نفیسه، مشهد رأس الحسین،مرقد علی بن الحسین و احمدبن حنبل نسبت داده اند چنان که ابن جوزی در مناقب احمد صفحه ۴۵۴ نقل میکند: خداوند هر سال قبر احمد رازیارت میکند{!}. و ابن عساکر در صفحه ۴۶ ج ۲ تاریخ خود در رؤیایی از ابی بکر بن انزویه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند: من یزوره غفر الله له: کسیکه قبر {احمد بن حنبل} را زیارت کند خداوند اورامی آمرزد. و ابن جوزی در ضمن وقایع سال ۳۸۹ مینویسد: اهل تسنن به زیارت قبر مصعب بن زبیر {قاتل مختار بن ابی عبیده ثقفی} میروند همان طور که شیعه به زیارت قبر حسین (علیه السلام) میروند. المنتظم ج ۷ صفحه ۲۰۶.
مرحوم علامه برقعی انصاف نداده اند. شما انصاف دهید آیا کسانی که به جای زیارت قبر حسین بن علی (علیه السلام) به زیارت مصعب بن زبیر وطلحه و زبیر میروند و خداوند سبحانه و تعالی را سالی یک مرتبه به زیارت قبر احمدبن حنبل میآورند حق دارند به قول علامه برقعی شیعه را مشرک و رافضی بخوانند؟
احادیث زیارت قبر پیغمبر اکرم ص در صحاح و مسانید اهل سنت از طرق مختلف نقل شده که فقط به چند نمونه آن اکتفا میکنم:
۱ـ از عبدالله بن عمر از پیغمبر اکرم نقل شده: " مَنْ زَارَ قَبْرِی وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی"کسی که مرقد مرا زیارت کند شفاعت من بر او لازم است این حدیث را بیش از ۴۰ نفر از علماء اهل سنت در کتب خود نقل کرده اند. چنان که گروهی از فقها و علمای مذاهب چهارگانه در ج ۱ ص ۵۹۰ کتاب"فقه در مذاهب چهارگانه"آورده اند.
۲ـ از عبدالله بن عمر از پیغمبر اکرم:"مَنْ حج فزَارَ قبری بَعْدَ وَفَاتِی کَانَ کَمَنْ زَارَنِی فِی حَیَاتِی"کسی که حج کند وبعد از وفات قبر مرا زیارت کند مثل آن است که در زندگی مرا دیدار کرده. این حدیث را سیوطی در ج ۸ صفحه ۹۹ جامع الصغیر،خطیب در مشکاة المصابیح،سمهودی ج ۲ صفحه ۳۹۷ وفاء الوفاء و...آورده اند.
۳ـ ازعبدالله بن عمر از رسول خدا ص"من حج البیت و لم یزرنی فقد جفانی"کسیکه زیارت خانه خدا کند و مرا زیارت نکند بر من جفا کرده. قسطلانی در مواهب اللدنیه،شوکانی درنیل الاوطار ج ۴ صفحه ۳۲۵،ابن عدی در الکامل و...
۴ـ از ابی هریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):"من زارنی بعد موتی فکانما زارتی و انا حی و من زارنی کنت له شهیدا و شفیعا یوم القیامه". وفاء الوفاء ج ۲ صفحه ۴۰۰
۵ـ انس بن مالک از پیغمبر اکرم:"من زارنی بالمدینه کنت له شفیعا".زرقانی مالکی شرح المواهب ج ۸ صفحه ۲۹۹،قسطلانی فی مواهب اللدنیه،شیخ عبدالرحمن مجمع الانهر ج ۱ صفحه ۱۵۷ و...
۶ـ از ابن عباس از پیغمبر اکرم:"من زارنی فی مماتی کان کمن زارنی فی حیاتی".
گمان میکنم همین مقدار کافی است و کسانی که طالب تحقیقات بیشترند میتوانند به کتب مربوطه و خصوصا جلد پنجم الغدیر مراجعه کند. اما برای این که کاملا روشن شود که زیارت قبور و توسل به انبیاء و اولیاء سیره جمیع مسلمانان ـ غیر از ابن تیمیه و وهابیان ـ بوده است. این قسمت را با سخن شیخ سلیمان برادر محمدبن عبدالوهاب خاتمه میدهم:"... ازهیچ یک از ائمه (ائمه اهل سنت) شنیده و روایت نشده است که مرتکبین این اعمال (اموری که وهابیان موجب شرک و کفر میدانند مثل زیارت قبور، توسل، شفاعت و...) کافر یا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند یا این که بلاد مسلمین را به همان گونه که شما میگویید بلاد شرک و کفر نامیده باشند. هم چنین در این مدت هشتصد سال از هیچ عالمی از علمای اسلام روایت نشده است که این امور را کفر دانسته باشند. به خدا سوگند لازمه سخن شما این است که تمام امت پیغمبر بعد از زمان احمدبن حنبل چه علما و چه امراء و چه عامه مردم همه کافر و مرتد هستند". شیخ سلیمان عبدالوهاب الصواعق الالهیه صفحه ۳۸.
این علامه بزرگ لابد میدانستند که صحاح اهل سنت بارها مورد شرح و تفسیر قرار گرفته و فضلای بنام و فقهای مشهور و حدیث شناسان معروفی بر آنها شرح و حاشیه نوشته اند و تاکنون نیز حتی یکی از شارحان نقل نشده که حافظان احادیث توسل و تبرک جستن از قبر را کفر و شرک بدانند.
برادرعزیزم قصد من پاسخ به سخنان گزاف آقای برقعی نبوده و نیست که به قول مولوی:
گفت مادر تا جهان بوده است این کار افرازیان بدندی در زمین
هین تو کار خویش کن ای ارجمند زود کایشان ریش خود بر میکنند
این کتاب و آن کتابهایی که این کتاب از روی آنها نوشته شده و کتابهایی که از روی این کتاب رونویسی کرده اند، و همه آن نوشته ها درد بزرگی دارند که آن درد بدفهمی آیات کلام الله مجیداست. غریب تر آن که با همین بدفهمی مردم را به بهانه پرهیز از شرک به شرکی بس ناستوده و ناپسند میخوانند و عبرت نمیگیرند. این بنده توضیح آن بدفهمی را به پایان این نامه موکول میکنم و گرنه علامه برقعی را نباید یک نویسنده جدی گرفت.
آخر چه میتوان گفت به «علامه ای» که میان جمع آوری حدیث و ادعای صحت یا جرح و تعدیل آن تفاوتی نمیگذارد و گمان میکند آن چه در بحار یا کافی گردآوری شده مرحوم مجلسی و کلینی صددرصد صحیح – بمعنای مصطلح متاخرین - دانسته اند. کلینی خود در هر بابی از کافی روایات را با احتمال صحت مرتب کرده و تاکنون کسی مدعی نشده که آن چه در کافی روایت شده تماما صحیح است، یا ترتیب کلینی غیر قابل مناقشه است.
ادامه دارد....
سایت فطرت