نقد امامتپژوهی دکتر محسن کدیور- ۳
بررسی انتقادی نتایج چهارم و پنجم دکتر کدیور از بیانات مرحوم وحید بهبهانی در الفواید الرجالیة:
۴- مرحوم آیتالله وحید بهبهانی گزارش نموده است که «انهم جعلوا مثل نفی السهو عنهم غلواً بل ربما جعلوا مطلق التفویض الیهم أو التفویض الذی اختلف فیه کما سنذکر او المبالغة فی معجزاتهم و نقل العجایب من خوارق العادات عنهم أو الإغراق فی شأنهم و إجلالهم و تنزیههم عن کثیرٍ من النقایص و إظهار کثیر قدره لهم و ذکر علمهم بمکنونات السماء و الأرض ارتفاعاً او مورثاً للتهمة به.» استنتاج دکتر محسن کدیور، از این عبارت، خواندنی است: «محورهای اختلاف، در صفات ائمه به گزارش وحید عبارت بوده است از: امکان صدور سهو، تفویض امور به ائمه، معجزات، امور خلاف عادت، شأن و مرتبهی ائمه، منزه بودن ایشان از بسیاری نواقص، علم غیب و قدرت ائمه. فصل مشترک تمامی محورهای یاد شدهی شیون فرابشری ائمه است.»
مشاهده میشود که دکتر کدیور، تغییرات زیر را در کلام وحید بهبهانی به هنگام نقل آن اعمال داشتهاند:
- به جای «مبالغه در معجزات»، «معجزات» گذاردهاند،
- به جای «مبالغه در نقل عجایب یعنی خوارق عادات از آنان»، «امور خلاف عادت» گذاردهاند،
- به جای «اغراق در شأن آنان و اجلالشان»، «شأن و مرتبهی ائمه» گذاردهاند،
- به جای «اظهار کثیر قدره لهم»، «قدرت ائمه» نهادهاند و
- به جای «علم آنان به مکنونات السماء و الارض»، «علم غیب» گذاردهاند.
در نتیجه، گزارش وحید بهبهانی میگوید، قدما مبالغه و اغراق در معجزات و... را غلو قلمداد میکردهاند، حال آنکه دکتر کدیور، با اشتباهی سرنوشتساز، بیان میکنند که قدما خود معجزات و... را غلو فرض میکردهاند!!!
به علاوه، دکتر کدیور فصل مشترکی از امور یاد شدهی خویش میگیرد یعنی فرابشری بودن، حال آنکه اولاً چنانکه گذشت قدما اصل معجزه و خوارق عادات و قدرت و علم غیب را برای ائمه به رسمیت میشناختهاند و صرفاً مبالغه و اغراق را قبول نداشتهاند و لذا فصل مشترک امور مورد انکار و نفی قدما، «اغراق و مبالغه» بوده است نه فرابشری بودن (نارسایی منطقی اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات.) ثانیاً به فرض قبول صفات مورد اشارهی دکتر کدیور، هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که نشان دهد آیا فصل مشترک مستننتج از سوی دکتر کدیور، تفسیر درستی از ذهنیت قدما است یا تفسیر «بما لا یرضی صاحبه» میباشد؛ آیا قدما این صفات را به جهت «فرابشری» بودنشان نفی میکردهاند یا به جهت حد و مرزی که به واسطهی اجتهاد خویش برای شأن ائمه دریافته بودند؟ مرحوم وحید بهبهانی، دومین احتمال را گزارش کرده است. خوانندگان گرامی به تفاوت این دو تفسیر واقفند، چه اینکه توجه به خصوصیت «فرابشریت» صفات و معیار گرفتن آن برای نفی صفت، از خصوصیات ذهنیتی مدرن است.
۵- طرفه آنکه دکتر محسن کدیور، پس از آنکه بنا به اعتقاد خویش از گزارش استادالکل وحید بهبهانی، نتیجهی مطلوبش را برداشت نمود، بر ایشان خرده نیز میگیرد! دکتر کدیور مینویسد: «صفت عصمت در گزارش وحید در زمرهی صفات اختلافی ائمه نیست. او مرتبهی نازلی از عصمت را جزء اعتقادات قدما دانسته است. آیا عصمت مقول به تشکیک و ذومراتب است؟... آنچنان که در شاهد سوم خواهد آمد این نکته در گزارش وحید صایب به نظر نمیرسد و اختلاف اصحاب، صفت یاد شده را نیز در بر میگرفته است.»
اولاً چنانکه در شمارهی چهارم گذشت، از کلام وحید بهبهانی، به هیچ روی بر نمیآید که معجزه، علم غیب و... در زمرهی صفات اختلافی ائمه بودهاند (بلکه غلو و مبالغه در این امور مورد اختلاف بوده است.) ثانیاً «مرتبهی نازلی از عصمت» احیاناً از این عبارت وحید بهبهانی برداشت شده است: «مرتبة معینة من العصمة و الکمال» و حتماً تقدیر صفت محذوفه «نازلة» پس از کلمهی «مرتبة معینة» که دکتر کدیور آن را دریافتهاند، به واسطهی قرینهای بوده است. قرینه دو گونه است: حالیه و مقالیه. گذشته از آنکه هیچ یک از دو نوع قرینه در کلام وحید بهبهانی یافت نمیشود تا تقدیر نحوی کلمه «نازلة» را توجیه کند، میتوان مدعی شد که کلمهی «معینة» مانع از چنین تقدیری است، زیرا وحید بهبهانی با این کلمه میخواهد از تعیین آن مرتبه سرباز زند و مجملاً بگوید قدما مرتبهی خاصی برای ائمه قایل بودند وفرا رفتن از آن را غلو میشمردند (اعم از اینکه این مرتبه، مرتبهای نازل بوده باشد یا مرتبهای عالی و اصولاً وحید بهبهانی در این عبارت به دنبال بیان آن مرتبه نبوده است)، علاوه بر اینکه وحید بهبهانی از اختلاف قدما سخن میگوید (امری که دکتر کدیور کاملا نسبت به آن تجاهل میورزد و غالب گذشتگان را یک کاسه، مخالف صفات «فرابشری» ائمه میشمارد)! و در نتیجه، «مرتبة معینة» نزد برخی گروهها و اشخاص، مرتبهی نازله بوده و نزد برخی دیگر، مرتبهی متوسطه و نزد برخی دیگر مرتبهی عالیه. ثالثاً در نقد شاهد سوم دکتر کدیور، دربارهی صفت عصمت و اختلافی بودن یا نبودن آن نزد قدما مطالبی خواهد آمد.
تا بدینجا بررسی و نقد شاهد دوم دکتر محسن کدیور برای اثبات غلبهی یک جریان در قرون اولیه که ائمه را فاقد «صفات فرابشری» میشمرده است، به اتمام رسید.
و اما شاهد سومی که دکتر محسن کدیور آوردهاند تا نشان دهند جریانی در قرون اولیه غالب بوده که ائمه را با صفات «بشری» میشناخته است بدین قرار است:
شاهد سوم:
دکتر محسن کدیور گزارش میکنند که زینالدین بن علی، مشهور به شهید ثانی (متوفی ۹۶۵) در رسالهی «حقایق الایمان» یا «حقیقه الایمان و الکفر» نگاشته به سال ۹۴۵ در مبحث سوم از خاتمهی کتاب (صص ۱۴۹-۱۵۱)، اصل چهارمی که تحقیق وابسته بدان است را چنین شرح میدهد: «... بنابر آنچه از حال راویان و شیعیان معاصر ائمه در احادیثشان ظاهر میشود، بسیاری از ایشان به عصمت ائمه اعتقاد نداشتهاند، به واسطهی مخفی ماندن این امر از آنها، بلکه معتقد بودند که ائمه، علمای ابرار هستند. این مطلب، از تتبع سیره و احادیث ائمه دانسته میشود و در کتاب ابو عمرو کشی [متوفی ۳۸۵ یعنی کتاب اختیار معرفة الرجال که توسط شیخ طوسی از کتاب کشی گزینش شده است] مطالبی است که باعث اطلاع بر این امر میشود، با اینکه از سیرهی ائمه با ایشان این است که ائمه به ایشان، بلکه عدالت این افراد حکم میکردهاند.»
ابتدایاً و پیش از نقد علیحدهی هر یک از نتایج، ملاحظاتی بر کلیت استناد و استشهاد جناب آقای محسن کدیور به سخن شهید ثانی(ره) وارد است:
۱- عبارت شهید ثانی، «فإن کثیراً منهم ما کانوا یعتقدون عصمتهم» سخن از عدهای بسیار دارد نه از بیشتر افراد. روشن است که برای اثبات غلبه و سیطرهی رویکرد «بشری» به امامت در قرون اولیه باید عبارت چنین میبود: (فإن أکثرهم ما کانوا...) به نظر میرسد دکتر محسن کدیور در بزرگ-نمایی «رویکرد بشری به امامت» در قرون اولیه، راه غلو را پیمودهاند.
۲- گزارش شهید ثانی، مبنی بر اینکه کثیری از اصحاب ائمه، به عصمت آنان قایل نبودهاند، با گزارش رجالیونی نظیر مرحوم آیتالله وحید بهبهانی که پیشتر گذشت، مبنی بر قایل بودن آنان به مرتبهای از عصمت، ناسازگار است. این تعارض را جناب کدیور با نادرست خواندن گزارش آیتالله وحید بهبهانی فیصله داد. یگانه دلیل ایشان آن است که عصمت، مقول به تشکیک نیست تا دارای مراتب مختلفه باشد. اما باید اذعان داشت که تشکیک در عصمت، امری بعید و ناموجه نیست، زیرا مشاهده میشود که عصمت نسبت به محرمات، مکروهات، ترک اولی، سهو و نسیان هر یک مرتبهای فراتر از مرتبه قبل است. بنابراین، وجه جمع عرفی میان دو گزارش فوقالذکر به این است که عدم اعتقاد به عصمت ائمه که شهید ثانی گزارش کرده است به نفی و انکار مرتبهای از عصمت (همچنانکه وحید بهبهانی گزارش کرده است) حمل شود (حمل مطلق بر مقید.)
۳- مشخص نیست که چرا دکتر محسن کدیور، تنها به بخشی از گزارش شهید ثانی توجه مینماید و از بخش دیگر تغافل میورزد. شهید ثانی بیان میکند که ائمه به عدالت افراد مزبور که قایل به عصمت آنان نبودهاند، از این روی حکم کردهاند که امر، مخفی بوده است و آن اصحاب در یادگیری و دریافت حق مسأله، کوتاهی ننمودهاند. بنابراین شهید ثانی که به عنوان متخصص تاریخ صدر اسلام و متخصص علم رجال، مورد استناد دکتر کدیور قرار گرفته است، به طور ضمنی گزارش میکند که مسألهی «صفات فرابشری» ائمه، مستند به خود ائمه است و اصحابی که به ائمه نزدیکتر بودهاند بدان صفات اعتقاد داشتهاند اما به جهت جو و شرایط سیاسی ـ اجتماعی زمان، مسألهی مزبور را از دیگر اصحاب و دیگر مردمان مخفی نگاه داشتهاند و این عبارت از همان تقیه است که سخت مورد دستور ائمه علیهمالسلام بوده است. در واقع شهید ثانی دو گزارش تاریخی را ارائه کرده است: عدم اعتقاد کثیری از اصحاب ائمه به عصمت ایشان و اینکه آبشخور اعتقاد به صفاتی نظیر عصمت، خود ائمه علیهمالسلام بودهاند. دکتر کدیور، شهید ثانی را در گزارش نکته اول، متخصصی قابل اعتماد دانسته اما در گزارش نکته دوم به هیچ نمیگیرد! با آنکه هر دو امر، توصیفی تاریخیاند نه تحلیل من عندی که بتوان به جهت خطای تحلیلگر، آن را رد نمود.
حال، برخی از نتایج مهمتر جناب دکتر کدیور(۱) از عبارت شهید ثانی که به عنوان شاهد سوم آورده شده بود، را عینا بیان نموده، مورد بررسی قرار میدهیم:
۱- “به نظر شهید ثانی، اگر کسی به امامت اعتقاد داشته باشد و پیروی از اوامر و نواهی ائمه را بر خود لازم بداند، اما جزییاتی از قبیل عصمت و نص الهی و علم لدنی... را باور نداشته باشد، ایمان و تشیع وی بعید نیست. بنابراین، میتوان شیعه بود، به امامت اعتقاد داشت، به این معنی که دینورزی خود را با تدین ائمه در نظر و عمل سازگار کرد، اما درباره پیشوایان دینی خود، باوری فرابشری نداشت. بر این اساس، اعتقاد به عصمت،علم لدنی و غیرکسبی و نص الهی درباره ائمه، ذاتی تشیع نخواهد بود، زیرا تشیع و ایمان مذهبی ناباوران به این امور، بعید شمرده نشده است.”
شهید ثانی(ره) در حقایق الایمان، دو نظریه محتمل را بیان داشته است:
۱- اعتقاد به عصمت ائمه، نص الهی درباره آنها، علم یقینی و غیراجتهادی آنان،عدم خلو زمین از امام و زنده بودن امام دوازدهم، حضرت مهدی علیه السلام در پرده غیبت مدخلیت در تحقق ایمان دارد. ۲- اعتقاد به این امور، مدخلیتی در تحقق ایمان ندارد.
شهید ثانی سپس میفرماید: “یمکن ترجیح الاول بان الذی دل علی ثبوت امامتهم دل علی جمیع ما ذکر خصوصا العصمه لثبوتها بالعقل والنقل و لیس بعدا الاکتفاء بالاخیر علی ما یظهر من حال رواتهم و معاصریهم من شیعتهم فی احادیثهم علیه السلام فان کثیرا منهم ما کانوا یعتقدون عصمتهم لخفایها علیهم...”(۲) ایشان شق دوم فوقالذکر یعنی عدم مدخلیت اعتقاد به امور مزبور در تحقق ایمان را بدینجهت بعید نمیشمارد که بسیاری از روات و شیعیان معاصر ائمه علیهم السلام، به جهت مخفی ماندن حقیقت امر بر ایشان، به عصمت ائمه قایل نبودند و در عین حال، این امر موجب آن نمیشد که از سوی ائمه، مومن و عادل خوانده شوند. این بیان شهید ثانی دلالت میکند بر اینکه اگر کسی به جهت خفاء مطلب بر او و عدم اطلاعش بر جزییات مسئله امامت، صرفا به واجب الاطاعه بودن ائمه قایل باشد، مومن خوانده تواند شد.
حال، جای طرح این سوال است که آیا میتوان کسی را که از جزییاتی نظیر عصمت و علم یقینی غیر اجتهادی و... اطلاع یافته، در عین حال منکر آنها شده است، مومن خواند؟ با عرضه کردن این پرسش بر عبارات شهید ثانی، شاید بتواند بدان چنین پاسخ داد که چون ادلهای که دلالت بر ثبوت امامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام میکند، دلالت بر امور مذکور نیز میکند بویژه در مورد عصمت که با عقل و نقل اثبات میشود لذا نمیتوان شخص مطلع بر این جزییات را که صرفا به “وجوب انقیاد در برابر ائمه”قایل است و عصمت و... را رد میکند، مومن خواند. به بیانی روشنتر، اعتقاد به وجوب اطاعت کامل از اوامر و نواهی ائمه، بالتضمن او الالتزام، مشتمل است بر معصوم دانستن ایشان و ارتباط خاص آنان با خداوند که مانع خطایشان شود. حال اگر کسی به جهت قصور علم و اطلاعاتش، تنها به ملزوم (یعنی امامت و واجب الاطاعه بودن) ایمان آورد و از لازمههای آن (عصمت و علم یقینی غیراجتهادی و...) که قطعا به طور ناخودآگاه، در ذهن او استقرار دارند (للتلازم المشار الیه) غفلت ورزید و آنها را به صورت خودآگاهانه در نیاورد، میتوان او را مومن خواند اما نمیتوان کسی را که عالمانه و عامدانه با علم به تلازم مزبور، میان متلازمین فوق جدایی افکنده، یکی را بپذیرد و دیگری را انکار کند، مومن خواند، زیرا چنین شخصی در واقع هر دو متلازمین را نفی کرده است. اگر اعتقاد بر این باشد که پیشوایی، در معرض خطاست و او را نیز باید با معیاری دیگر سنجید، در این صورت نمیتوان او را واجب الاطاعه خواند و قایل به امامت وی شد.
جناب آقای محسن کدیور در بیان این نتیجه که “بنابر این میتوان شیعه بود، به امامت اعتقاد داشت به این معنی که دینورزی خود را با تدین ائمه در نظر و عمل سازگار کرد، اما درباره پیشوایان دینی خود باوری فرابشری نداشت”، دو خطا مرتکب شدهاند: خطا در گزارش رای شهید ثانی و خطایی محتوایی. در حالی که شهید ثانی، اعتقاد به امامت را به “وجوب الانقیاد الیهم فی اوامرهم و نواهیهم”(۳) معنا کردهاند. جناب استاد کدیور آن را به “سازگار نمودن دینورزی خود با تدین ائمه در نظر و عمل”معنا نموده است که ظاهرا نمیتواند معنای موردنظر شهید ثانی را گزارش کند.
همچنین دکتر کدیور در خطایی محتوایی، جمع میان “سازگار نمودن دینورزی خود با تدین ائمه” با نفی عصمت و علم یقینی غیراجتهادی و منصوصیت ائمه را ممکن دانسته است، حال آنکه ما عقلانیتی در سازگار نمودن تدین خویش با تدین خطاپذیر انسانهایی نظیر خودمان نمیبینیم، مگر آنکه سازگار نمودن مزبور، نسبی و موردی باشد نه عام و علی الاطلاق که در این صورت، ائمه را باید پیشوایان موردی و غیرمطلق خواند (که قطعا در این صورت به نظر شهید ثانی نمیتوان او را مومن خواند زیرا به امامت مطلق و دایمی ائمه قایل نیست.)
به علاوه، در چنین حالتی نمیتوان میان موارد و حالاتی که امامت ائمه در آن موارد ثابت است و مواردی که امامتشان به جهت خطایشان زایل میشود فرق نهاد الا بالدلیل که در این صورت حجیت ائمه نیز لغو خواهد بود و در همه موارد استناد به دلیل خارجی، ملاک کار خواهد بود (لذا با رد عصمت ائمه و رابطه ویژه آنان با خداوند، امامت آنان نیز لاجرم نفی خواهد شد.)
جناب دکتر کدیور، شاید استدلال کنند که ائمه اثنی عشر، کاملا عاری از خطا بودهاند و لذا میتوان آنان را الگو و ملاک تدین خویش گرفت. این استدلال را در شماره دوم مورد بررسی قرار خواهیم داد.
پینوشتها:
۱- نشریه مدرسه، شماره۳، اردیبهشت ۱۳۸۵، صص۱۰۲-۹۲
۲- شهید ثانی، حقایق الایمان، در نسخه چاپ سنگی به ضمیمه کشف الفواید علامه حلی و معانی بعض الاخبار صدوق و تفسیر سوره اعلی از ملاصدرا، تبریز، مکتب اسلام، ۱۳۶۰ هجری شمسی، ص ۶۰
۳- شهید ثانی، حقایق الایمان، در نسخه چاپ سنگی به ضمیمه کشف الفواید علامه حلی و معانی بعض الاخبار صدوق و تفسیر سوره اعلی از ملاصدرا، تبریز، مکتب اسلام، ۱۳۶۰ هجری شمسی، ص ۶۰
تراث