نقدی بر کتاب «مکتب در فرآیند تکامل»
مقدمه:
این کتاب که توسط آقای مدرسی طباطبایی تالیف شده، در واقع با هدف معرفی تاریخ فکر و عقیده در مذهب تشیع به عنوان یک جریان عقیدتی در اسلام به خوانندگان غربی و غیر مسلمان، نوشته شده است. اگرچه این کتاب نکات مثبت زیادی دارد، اما طنینهای منفی نیز در جامعه داشته است.ابتدا از عنوان کتاب شروع میکنیم و قدری معنای آنرا خواهیم شکافت. منظور از مکتب در اینجا مکتب عقیدتی و فکری تشیع است. هدف این کتاب با توجه به مقدمه نویسنده این است که نشان دهد فرآیند شکل گیری و تکامل مکتب تشیع در سه قرن نخست اسلامی چگونه بوده است.
به عبارت دیگر این کتاب نشان دهنده تاریخ اندیشه و نحوه تفکر شیعیان درباره مفهوم امامت در ابتدا، و سپس تطور آن در طی سه قرن نخست به شکلی که ما آنرا امروز میشناسیم، میباشد. در هر مکتبی در طول تاریخ تحولات و تغییراتی رخ میدهد. مثلا در مکاتب مختلف فقهی و کلامی تغییراتی در طول تاریخ رخ داده است. اما سؤال این است که در یک مکتب الهی این تکامل و تغییر چگونه رخ میدهد؟ تغییر ممکن است از دو جهت باشد: از جانب ارائه کننده مکتب و از جانب دریافت کننده آن. از نظر ارائه کننده نیز دو مقام میتوان در نظر گرفت: مقام تکوین و مقام بیان. قطعا اگر کسی گمان کند یک مکتب الهی از لحاظ تکوین تکامل پیدا میکند این با اصل الهی بودن آن مکتب ناسازگار است، چرا که از طرف خداوند ارائه شده است.
از منظر دریافت کننده مکتب دو حالت میتوان در نظر گرفت: یا اینکه داده ها به تدریج از جانب ارائه کننده مکتب رسیده باشد و یا اینکه عوامل بیرونی مانع رسیدن آن شوند. مثلا دین اسلام در طول ۲۳ سال شکل گرفت و احکام آن به تدریج به دریافت کنندگان آن ارائه شده است. یک عامل ممکن است فهم مرادات آورنده باشد. طبیعی است که فهم ما از مرادات آورنده ممکن است در طول زمان تکامل پیدا کند. گاهی ممکن است آورنده مکتب مطالبی را ارائه کند اما عوامل بیرونی مانع از رسیدن آن به دریافت کننده گردد. یکی از نقاط ضعف اصلی این کتاب عدم توجه به این عوامل بیرونی در تکامل مکتب بوده است. توجه مولف بیشتر به آورنده و دریافت کننده بوده است. چه عواملی موجب شده است که در طول سه قرن برای دریافت کنندگان مکتب، تکامل رخ دهد؟ اینکه مثلا امام در چه شرایط و دشواریهایی زندگی میکرده است و با توجه به آن شرایط کدام مطالب را باید بیان کرد و کدام مطالب را نباید بیان کرد. یکی از نقدهای اساسی به این کتاب عدم ترسیم کامل وضع سیاسی و شرایط تاریخی اجتماعی است که بر مناسبات بین ائمه علیهم السلام و اصحاب و شاگردان آنها حاکم بوده است.
برای مثال شکل گیری بیرونی مکتب فقهی و کلامی تشیع بسیار متفاوت از مکتب اهل سنت بوده است. چراکه منظومه فکری آنها کاملا در راستای حکومت بوده است. مثلا معنی نمیدهد فقیهی مثل مالک بن انس در بیان احکام و اعتقاداتش تقیه کند، چرا که خود حکومت او را منصوب کرده است. در حالیکه مثلا امام صادق علیه السلام تقیه میکرده اند. علمای بزرگ ما گفته اند که علیرغم تلاش شاگردان ائمه و علما بسیاری از مطالبی که ائمه گفته اند به دست ما نرسیده است، ضمن اینکه برخی مطالب را ائمه بیان نکرده اند.
در این گفتار ها هدف ما این است که نشان دهیم مولف تا چه حد در هدف خود موفق بوده و تا چه اندازه مطالب کتاب و نتیجه گیریهای آن سازگار با مستندات تاریخی است. در فصل اول مولف بیان میکند که جامعه شیعه چگونه شکل گرفت و چگونه خود را متمایز کرد. آیا این تمایز صرفا سیاسی بود و یا اینکه در حوزه فقه و کلام نیز این تمایز وجود داشت؟ ایشان مدعی است که در آغاز این تمایز صرفا سیاسی بوده است و سپس به تدریج تبدیل به یک مکتب شده است. در آموزه امامت و تکامل مفهوم امامت ایشان توضیح میدهند که امامت ابتدا یک مفهوم سیاسی و اجتماعی بوده است و سپس به یک مفهوم علمی و معرفتی تبدیل شده است. در فصل دوم ایشان به بررسی جریانهای مختلفی مثل غلاة و مقصره و جریان فقهی میانه میپردازد. بحث دیگر ایشان در فصل سوم بحران فکری و اعتقادی شیعه پس از آغاز دوران غیبت است و نقشی که علمای شیعه در دور کردن شیعیان از این بحران داشتند. ایشان در فصل چهارم به آرای کلامی ابن قبه رازی و تلاشهای او در پاسخ به شبهات زیدیه در مسئله غیبت میپردازد.
اجمالا ادعای ایشان این است که مکتب شیعه مجموعه ای از آموزههای اعتقادی است که سه نسخه از آن در تاریخ وجود داشته است: نسخه غالیانه که برای ائمه مقامات فوق بشری قایل بوده است، نسخه دوم آنها را صرفا عالمان دینی میدانسته است و نسخه عامیانه که قایل به نص و عصمت برای ائمه میباشد.
به لحاظ روش تلاش ایشان این بوده است که از مراجعه به متن احادیث و سوالاتی که رد و بدل میشده است استنباط کند که در آن دوره شیعیان چگونه فکر میکرده اند و یا پاسخ امام ناظر به کدام جریان فکری یا سیاسی است. بنابراین ایشان نگاه رجالی و درایه ای به متن ندارد، بلکه صرفا از دیدگاه تاریخی آنرا بررسی میکند. از این لحاظ کار ایشان متفاوت از سایر کتابهایی است که درباره تاریخ تشیع و اعتقادات آن نوشته شده است. ما در هر بخش خلاصه ای از موارد مطرح شده را در قالب گزارههایی از هر فصل بیان میکنیم. سپس منابع و مراجعی که مولف برای هر گزاره مورد استفاده قرار داده را بررسی کرده و آنگاه به داوری درباره نتیجه گیری مولف در هر مورد خواهیم پرداخت.
بررسی مقدمه کتاب:
در مقدمه ای که مولف بر این کتاب نوشته اند چند نکته اصلی استنتاج میگردد:
۱- هسته اصلی تشیع اعتقاد به مرجعیت علمی اهل بیت و احقیت رهبری امیر المومنین و فرزندان ایشان در جامعه است. از نظر آنها مسئله تشیع تنها حکومت نیست بلکه کلیت دین و مرجعیت علمی آنرا از آن ائمه(علیه السلام) میدانند.
۲- امامت ائمه از نظر شیعی از طریق نص میباشد و مهمترین سند امامت یک امام منصوص بودن اوست.
۳- میراث اصلی که از امامان شیعه به دست ما رسیده است، در کتابهای حدیث نقل شده است و چیزی نیست که نقل نشده باشد.
۴- در فهم این مجموعه نمیتوان ادعا کرد اصحاب ائمه از ما بهتر میفهمیده اند.
۵- محدثین نخستین بین روایات اصیل و ضعیف خلط کرده و تفکیکی نکرده اند.
این مبانی را میتوان از مقدمه کتاب استخراج کرد. بهتر بود مولف محترم بحثی هم درباره اعتبار متون و منابع مورد استفاده خود در این کتاب میکردند، مثلا نگفته اند که ایشان کدام احادیث کافی را قبول ندارند و یا مثلا فرق بین کتاب محاسن و کافی از نظر ایشان چیست؟ و یا فرق بین رجال نجاشی و کشی چیست؟ مولف از تمامی این منابع استفاده میکند و چون ادعا میکند که محدثین بین احادیث اصیل و ضعیف تفکیک قایل نمیشدند، ایشان باید مشخص کنند که چگونه از این منابع باید استفاده کرد. در حالیکه متاسفانه جای این بحث در مقدمه ایشان خالی است.
در مقدمه به نکته دیگری نیز اشاره میکنند که در آغاز غیبت صغری دو مکتب وجود داشته است: مکتب قم و مکتب بغداد. نشان دهنده اختلاف بین این دومکتب اختلافات در دو کتاب اعتقادات شیخ صدوق و شیخ مفید میباشد. مولف محترم برای این موضوع دو مثال زده اند: شیخ مفید روایت «ما منا مسموم او مقتول» را که صدوق نقل کرده نمیپذیرد و یا روایت «جعلت اجرة مودتهم» را رد میکند. اما این دو مورد نیاز به توضیحی به شرح زیر دارد:
شیخ صدوق بحث غلو را مطرح میکند و میگوید یکی از اعتقادات غالیان این بوده که امامان نمیمیرند و در پاسخ میگوید که آنها اشتباه میکنند و ما معتقدیم: ما منا مسموم او مقتول. یعنی مسئله پذیرش و یا عدم پذیرش این روایت نیست بلکه نفی اعتقاد به نمردن ائمه است. مرحوم مفید هم تنها این روایت را رد کرده است و آنرا مستند نمیداند. ولی اصل مطلب که نفی اعتقاد به نمردن ائمه است را قبول میکند. در واقع این نشان دهنده اختلاف در عقیده نیست، چرا که اصلا بحث صدوق چیز دیگری است و خود او هم چندان تاکیدی بر این روایت نمیکند. اختلاف این دو تنها در پذیرش مستند بودن یک روایت است.
نکته دیگر اینکه شیخ صدوق میگوید به اعتبار آیه قرآن اجر رسالت پیامبر را مودت اهل بیت میدانیم. مرحوم مفید میگوید این جمله نیاز به توضیح دارد. اجر از جانب خدا داده میشود نه از جانب مردم. معنای آیه این است که من اجر رسالتم را از خدا میگیرم اما از شما میخواهم که اهل بیت من را دوست بدارید، یعنی این جمله یک استثنای منقطع است. پیامبر میگوید من از شما چیزی نمیخواهم مگر فقط دوستی اهل بیتم را. تصوری که گاهی میشود این است که بین این دو مکتب اختلافات اعتقادی اساسی وجود داشته است در حالیکه عمده این اختلافات در این حد است. در فصل دوم کتاب مولف به موارد دیگری هم از این اختلافات میپردازد که در جای خود به آن اشاره خواهیم کرد.
فصلنامه سفینه/ شماره۱۷
دکتر علایی