تبیین امامت در پرتو قرآن و عترت
نقدی بر سخنرانی محسن کدیور با عنوان «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی»
بخش دوم
نکته:همانگونه که گفته آمد ائمه (علیه السلام) همگی با شدت و حساسیت با موضوع غلو و تفویض برخورد میکردند و غالیان را مورد لعن و نفرین قرار میدادند و بعضاً آنها را نام میبردند تا شیعیان و اصحابشان را از افتادن در دام آنان بر حذر دارند، در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، ایشان ۷ تن از غلات را نام میبرند.
د - علم غیب ائمه(علیه السلام)
همچنین در احادیث فراوانی بر عالم بودن ائمه(علیه السلام) به امور نهانی و غیبی اشاره و تاکید شده است که البته این علم غیب از جانب خداوند به آنها اعطا شده و میشود و آنان خود هیچ گونه استقلالی در آن ندارند، ضمن آن که علم غیب ائمه(علیه السلام) مطلق نبوده۲۰ و اموری از جمله علم به آغاز قیامت از آنان نیز پنهان است و جز خداوند نمیداند.
علی(علیه السلام) میفرماید: «علم خدا به دو گونه است، علمی که آن را برای خود برگزید، هیچ پیامبر و فرشته ای را از آن آگاه نمیسازد... علمی که آن را به فرشتگان میآموزد و آنان در اختیار پیامبر و اهل بیتش مینهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره میبرند.»۲۱
خداوند نیز در قرآن به این موضوع اشاره میکند که دانش غیبی خویش را به کسانی اعطا میکند: عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول (جن آیه ۲۶ و ۲۷)
خداوند دانای غیب است که هیچ کس را از غیب خویش آگاه نمیسازد مگر پیامبر [یا امامی] که او بپسندد.
در زیارت جامعه کبیره، خطاب به ائمه(علیه السلام) میخوانیم: و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره۲۲
خداوند شما را برای غیب خود پسندیده و برای رازش برگزیده است.
و اما روایاتی که بیانگر وجود علم غیب نزد ائمه(علیه السلام) است:
۱- امام علی(علیه السلام) در خطبه ای از نهج البلاغه که در آن از اوضاع نابسامان آینده پیشگویی میکند و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر میدهد، به این آگاهی نام علم غیب مینهد و میفرماید:
«اگر آن چه میدانم - و غیب آن بر شما پوشیده است - میدانستید، به بیابان ها بیرون میشدید و بر کردههای خویش میگریستید، به سر و سینه میزدید و مالهای خود را بی نگهبان وامی گذاشتید و کسی را بر آن نمیگماشتید... به خدا به زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبک سر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد.»۲۳
۲- علی(علیه السلام) خود را یکی از مصادیق «من ارتضی من رسول» در آیه فوق الذکر درباره علم غیب میداند و میگوید: من همان مرتضای از رسول هستم که خداوند او را بر دانش غیبی آش مطلع کرده است.۲۴
۳- امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره خود میگوید: «تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را من میبینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی»۲۵
از روایت فوق دریافت میشود که امام(علیه السلام) نیز از اخبار و اطلاعات غیبی ای که فرشته وحی بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میکرد، آگاه میشد.
۴- یکی از یاران امام علی(علیه السلام) پس از شنیدن پیش گوییهای آن حضرت، شگفت زده پرسید: «ای امیرمومنان! تو را علم غیب داده اند؟»، امام در پاسخ فرمود:
«این علم غیب نیست [علم غیب ویژه خداوند]، علمی است که از دارنده علم آموخته ام. علم غیب، علم قیامت است و آنچه خدا گفته است که «ان الله عنده علم الساعه»، پس این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پیامبرش آموخته و او نیز مرا آموخته و دعا کرده است که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد.»۲۶
۵- علی(علیه السلام): رسول خدا هزار در دانش را به روی من گشود... که هر دری خود به هزار در دیگر رهنمون است... به گونه ای که اکنون از زمان فرا رسیدن مرگ و پیشامدهای ناگوار خبر دارم و با دانش خدادادی به داوری آن میپردازم.۲۷
۶- علی(علیه السلام): به خدا اگر بخواهم به هر یک از شما خبر میدهم که از کجا آمده و به کجا میرود و سرانجام کارهای او چه خواهد بود، لیکن میترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تفضیل دهید.۲۸
۷- علی (علیه السلام): سوگند به کسی که جانم در دست اوست، من نیز از آنچه پیامبر میدانست، آگاهم و از حوادثی که تاکنون روی داده است، یا تا قیامت روی میدهد، خبر دارم.۲۹
۸- علی (علیه السلام) در توصیف امام معصوم میگوید: کسی که روح الهی را درمی یابد، از رویدادهای گذشته و آینده و آنچه در دل مردمان و زمین و آسمان است، آگاه میگردد.۳۰
۹- کتب معتبر روایی ما مملو از روایاتی است که درباره آگاهی ائمه (علیه السلام) از دانشهای غیبی و امور نهانی است. از جمله در جلد ۲۶ بحارالانوار از ابتدا تا صفحه ۲۲۶ در موضوع ابعاد و گستره علمی ائمه (علیه السلام) و از جمله علم آنها به امور غیبی ده ها حدیث نقل شده است.
۱۰- شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) در باب پیشگویی ها و اخبار حضرت رضا(علیه السلام) از امور نهانی و غیبی، ۴۴ حدیث ذکر میکند.
تا بدین جا روشن شد که آنچه به عنوان چهار ویژگی مهم امامت (نصب الهی، نص از جانب رسول الله، علم غیب و عصمت) ذکر میشود، ساخته و پرداخته متکلمان و فقیهان در قرون سوم و چهارم نبوده و بلکه در متن احادیث و سخنان خود ائمه معصومین (علیه السلام) از آغاز وجود داشته است.
آقای کدیور برای آنکه از مغفول ماندن بعضی از ابعاد وجودی و شخصیتی ائمه معصومین (علیه السلام) انتقاد کنند که ممکن است در مواردی سخن کاملاً درستی باشد، هیچ نیازی به زیر سیوال بردن و یا تضعیف ابعادی دیگر از شخصیت آنان نداشتند.
۲- گفته اند شیعیان اصیل از قبیل سلمان، ابوذر و... ائمه را این گونه که متکلمان رسمی معرفی میکنند، نشناخته بودند. به نظر میرسد در این مورد هم آقای کدیور از طریق صواب دور شده اند. طبرسی (ره) در کتاب احتجاج به نقل روایتی از امام صادق(علیه السلام) و ایشان به نقل از پدرانشان میپردازد که سلمان سه روز پس از دفن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) طی خطبه ای که در جمعی از مردم ایراد کرد، گفت: «مردم! سخن مرا بشنوید و در آن اندیشه کنید، به من دانش فراوانی داده شده است [از جانب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)] که اگر من هر آنچه را که درباره فضایل امیرالمومنین علی (علیه السلام) میدانم بگویم، گروهی از شما من را دیوانه خواهید خواند و گروهی دیگر خواهند گفت: خدایا قاتل سلمان را بیامرز... بدانید که نزد علی (علیه السلام) دانش منایا و بلایا و میراث وصایا [علوم غیبی و...] و فصل الخطاب و دانش نسب ها است... اگر ولایت علی (علیه السلام) را میپذیرفتید از بالای سرتان و پایین پایتان برخوردار از نعمتهای الهی میشدید، اگر پرندگان آسمان را صدا میزدید، پاسختان میدادند و ماهیان دریا به سویتان میشتافتند و...»۳۱
۳- لازمه اسوه بودن ائمه (علیه السلام) برای پیروانشان سنخیت و مشابهت بین امام و ماموم از هر جهت و دست یافتن ماموم به مرتبت امام(علیه السلام) نیست، بلکه مسئله الگوبرداری از صفات نیک و اخلاق حسنه آنها به قدر ظرفیت و طاقت هر فرد است. به این فراز از نامه علی (علیه السلام) به عثمان بن حنیف در نهج البلاغه بنگرید: «آگاه باشید که برای هر مامومی، امامی است که به او اقتدا کرده و از نور دانش او بهره میبرد. بدانید که امامتان از دنیایش به دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان بسنده کرده است، البته شما [چون من] قادر بر این کار نیستید اما باید من را در این مسیر با تلاش و پرهیزکاری و پاکی و درستی [در حد توانتان] یاری نمایید.»۳۲
۴- و اما جریان غلو و تفویض۳۳
همانگونه که گفته اند جریانی از زمان حضرت علی (علیه السلام) شکل گرفت که درباره شخصیت و مناقب ائمه (علیه السلام) زیاده گویی کرده و آنان را گاه تا مرتبت خدایی بالا میبردند (غالیان) و یا آن که پاره ای از افعال ربوبی را مثل خلق و رزق و... مستقلاً به ائمه (علیه السلام) نسبت میدادند (مفوضه)۳۴ و ائمه (علیه السلام) نیز به شدت با این جریان برخورد کرده و ضمن لعن، آنها را مشرک و کافر خطاب میکردند و در موردی نیز علی (علیه السلام)گروهی از غالیان را به دلیل اصرار بر عقیده باطل شان سوزانید.۳۵
اما برای این که ابعاد مسئله غلو و تفویض روشن گردد، ذکر نکاتی ضروری است:
۱- همانگونه که گفته آمد ائمه (علیه السلام) همگی با شدت و حساسیت با موضوع غلو و تفویض برخورد میکردند و غالیان را مورد لعن و نفرین قرار میدادند و بعضاً آنها را نام میبردند تا شیعیان و اصحابشان را از افتادن در دام آنان بر حذر دارند، در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، ایشان ۷ تن از غلات را نام میبرند.
امام(علیه السلام) در تفسیر و تعیین مصداق برای آیه هل انبیکم علی من تنزل الشیاطین، تنزل علی کل افاک اثیم (آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسانی نازل میشوند؟ بر هر دروغزن گناهکار فرود میآیند) نام هفت تن از غلات را بدین ترتیب آوردند: مغیره، بیان (یا بنان)، صاید، حمزه بن عمار بربری، حارث شامی، عبدالله بن حارث و ابوالخطاب۳۶
چنین روشنگریهایی از سوی ائمه (علیه السلام) اولاً مانع از آن میشد که دیگر اصحاب و راویان به دام غلو بیفتند و ثانیاً برای راویان حدیث، زمینه تشخیص روایات صحیح را از روایات مشکوک به غلو فراهم مینمود.
۲- ائمه (علیه السلام) علاوه بر لعن و معرفی غالیان با اسم و رسم، برای تعیین مرز غلو از حقیقت، نیز ملاکهایی ارائه میکردند، زیرا در کنار غلو این انحراف نیز وجود داشت که کسانی ائمه (علیه السلام) را پایین تر از مرتبت حقیقی شان قرار میدادند و منکر فضایل واقعی آنها میشدند.
از جمله این روایات عبارت است از:
۱- علی(علیه السلام): از زیاده گویی درباره ما بپرهیزید، ما را بندگان مخلوق و آفریده [و در ید قدرت] خدا بدانید، آنگاه هر آنچه خواستید در فضیلت ما بگویید.۳۷
۲- امام صادق (علیه السلام): خطاب به کامل تمار: ای کامل! برای ما پروردگاری قایل شوید که ما به او باز میگردیم، آنگاه درباره ]فضایل[ ما آنچه خواستید بگویید.۳۸
۳- امام باقر(علیه السلام) خطاب به ابوحمزه ثمالی: ای ابا حمزه! علی را پایین تر از مرتبه ای که او را خداوند قرارداده، نگذارید و بالاتر از آن مرتبه نیز قرار ندهید.
آنچه از روایات فوق و روایات متعدد دیگر فهمیده میشود این است که غلو و تفویض آنجا محقق میشود که ائمه (علیه السلام) به عنوان خداوند و یا شریک و مستقل از خداوند، قرار داده شوند و فضایلی به آنها نسبت داده شود که آنان را از مرتبه بندگی به مرتبه خدایی برساند اما اگر فضایل آنها در طول و ناشی از قدرت و کرامت و افاضه خداوند دانسته شود، هرگز به معنای غلو و تفویض مذموم نیست. بر این اساس، ویژگیهایی چون عصمت، علم غیب، نصب و نص از جانب خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، هیچ ارتباطی با مقوله غلو و تفویض ندارد و همان طور که دیدیم حتی عالمانی که به اعتراف آقای کدیور درباره غلو حساس بودند مثل صدوق و مجلسی، به نقل روایات عدیده ای که ویژگیهای فوق را برای ائمه بیان میکنند، پرداخته اند.
در اینجا بد نیست به جمع بندی مرحوم مجلسی پس از ذکر ده ها روایت در مذمت غلو و تفویض، درباره مفهوم و مرز غلو و تفویض، اشاره نماییم: «بدان که غلو درباره پیامبر و ائمه (علیه السلام) آن است که کسی قایل به الوهیت آنها شود و یا آنکه آنان را در معبودیت یا در آفرینش و روزی رسانی شریک خداوند قرار دهد یا آن که بگوید خداوند در آنها حلول کرده و یا با وجود آنها وحدت یافته است، یا آنکه بر این باور باشد که آنان بدون وحی و الهام از جانب خداوند، دانای به غیب هستند یا ائمه را جزء انبیا بداند و یا آنکه قایل به تناسخ ارواح بعضی از آنها در بعضی دیگر شود و یا آنکه مدعی شود که شناخت ائمه (علیه السلام) پیروان آنان را از طاعت الهی بی نیاز کرده و تکلیفی در ترک گناهان ندارند، که همه این اعتقادات الحاد و کفر و مایه خروج از دین است همانگونه که ادله عقلی و آیات و روایاتی که ذکر آنها گذشت بر این امر دلالت میکرد و تو دانستی که ائمه (علیه السلام) از صاحبان چنین عقیده ای بیزاری جسته و آنان را کافر دانسته و فرمان به کشتن آنها میدادند و اگر روایتی را شنیدی که القاگر چنین عقایدی بود یا باید آن را تاویل به معنایی درست کرده و یا آن که از دروغ بافیهای غالیان دانست، اما از سوی دیگر بعضی از متکلمان و محدثان در ماجرای غلو زیاده روی کرده اند و این به دلیل کوتاهی شان در امر شناخت [مرتبت و منزلت واقعی] ائمه (علیه السلام) و ناتوانی شان از درک احوال غریب و شیون شگفت انگیز آنان بوده است و از همین رو بسیاری از راویان ثقه و مورد اعتماد را به دلیل آنکه بعضی از امور خارق العاده و شگفت را از ائمه (علیه السلام) روایت کرده اند، تضعیف [و رمی به غلو] کرده اند و تا آنجا برخی پیش رفته اند که گفته اند از جمله مصادیق غلو آن است که کسی قایل به نفی سهو از ائمه شود و یا آنکه بگوید آنها آنچه بوده و آنچه خواهد بود را میدانند و... و این در حالی است که در روایات فراوانی وارد شده است که «ما را رب و خدا ندانید و [پایین تر از آن] هرچه میخواهید درباره ما بگویید که البته نمیتوانید حق آن را اداکنید...» و نیز در حدیث وارد شده است که «امر [مقام و منزلت و...] ما چنان دشوار و دیریاب است که جز فرشته ای مقرب یا پیامبری مرسل و یابنده مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده است، طاقت دریافت و باور آن را ندارد «... بنابراین بر فرد مومن و متدین است که اقدام به رد روایاتی که در فضایل و معجزات و مراتب بلند آنها وارد شده است، ننماید مگر آنکه حاوی سخنی بر خلاف ضرورت دین و یا مخالف با براهین قاطع عقلی و آیات محکم قرآنی و احادیث متواتر باشد.»۳۹
مرحوم مجلسی آنگاه در ادامه، به بحث پیرامون تفویض مذموم و مردود و مرز آن با تفویض مقبول میپردازد و مینویسد: «و اما تفویض دارای معانی متفاوت و متعددی است که بعضی از آنها از ساحت ائمه (علیه السلام) به دور و برخی دیگر برای آنها ثابت است، [و آنگاه به معانی گوناگون تفویض میپردازد]
۱- تفویض در آفرینش و روزی رسانی و تربیت و میراندن و زنده کردن. گروهی گفته اند که خداوند ائمه (علیه السلام) را آفرید و امر آفرینش را به آنها تفویض و واگذار کرد، پس آنان اند که خلق میکنند و روزی میدهند و میمیرانند و زنده میکنند. این سخن دو مفهوم میتواند داشته باشد:
[الف-] ائمه (علیه السلام) همه این امور را با قدرت و اراده مستقل خودشان انجام میدهند و فاعل حقیقی آنها هستند، این معنا کفر صریح است که ادله عقلی و نقلی آن را محال میدانند و هیچ عاقلی هم در کفر معتقد به آن شک نمیکند.
[ب-] اینکه خداوند همزمان با اراده و خواست آنها این امور را انجام میدهد، مانند شق القمر و زنده کردن مردگان و تبدیل عصا به اژدها و دیگر معجزات، در این صورت همه این امور با قدرت الهی که مقارن با اراده ائمه (علیه السلام) میشود، صورت میگیرد، در این صورت عقل از پذیرش این معنا که خداوند آنها را خلق و سپس کامل کرده و به آنها آنچه را که مایه اصلاح نظام عالم است، الهام کرده و سپس هر چیزی را مقارن با اراده و خواست ائمه (علیه السلام) خلق کرده است، ابایی ندارد و آن را ممتنع و محال نمیداند، اما روایاتی که ذکر آنها گذشت جز در مورد معجزات، این معنا را نیز رد میکند، ضمن آنکه چنین باور و ادعایی سخن به غیرعلم است، چرا که در اخبار و احادیث معتبره، چنین معنایی مشاهده نمیشود و تعدادی از اخبار مثل خطبه بیان که حاوی چنین معنایی است جز در آثار غلات و شبه غالیان یافت نمیشود. البته در مورد این روایات، این احتمال [صحیح] نیز وجود دارد که بگوییم مقصود این است که آنان علت غایی و مقصود نهایی آفرینش هستند و خداوند ائمه (علیه السلام) را در آسمان ها و زمین ها مطاع قرار داده است و هر موجود حتی جمادات به اذن خداوند مطیع آنها هستند و این که اگر آنها چیزی را بخواهند، خداوند خواسته آنان را رد نمیکند و البته آنها هم چیزی را نمیخواهند، جز آنکه خدا بخواهد، و اما درباره روایاتی که درباره نزول فرشتگان و روح بر آنها در هر امری و اینکه هیچ فرشته ای از آسمان نازل نمیشود مگر آنکه ابتدا نزد آنان میرود، این به مفهوم مدخلیت آنان در امر خلق و یا به جهت مشورت آنان با ائمه (علیه السلام) نمیباشد، چرا که خلق و امر تنها از آن خداست، بلکه مفهومی جز این ندارد که این نزول به خاطر بزرگداشت منزلت آنان از سوی خداوند است.
۲- تفویض در امر دین. این نیز دو معنا میتواند داشته باشد. معنای اول این که خداوند پیامبر و ائمه (علیه السلام) را آزاد گذاشته است که بدون وحی و الهام الهی هر آنچه را میخواهند حلال یا حرام کنند و یا آنکه آنچه را خداوند به آنها وحی کرده است با آرای خودشان تغییر دهند که این معنا قطعاً باطل است و هیچ عاقلی آن را باور نخواهد کرد. مگر نه این بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گاه برای جواب دادن به سیوال کننده ای روزها منتظر وحی میماند و از پیش خود جواب او را نمیداد و خداوند نیز فرموده است: «او از روی هوا سخن نمیگوید و آنچه میگوید وحی الهی است.»
معنای دوم آن است که بگوییم چون خداوند پیامبرش را کامل کرد به گونه ای که جز آنچه موافق حق و صواب بود، بر نمیگزید و هرگز به خاطرش خطور نمیکرد که مخالف خواست خداوند کاری انجام دهد، خداوند تعیین بعضی از امور را مثل اضافه کردن به نماز و تعیین نمازها و روزه مستحبی و... به او [و ائمه] واگذار کرد از این جهت که بزرگی و شرف منزلت او را نزد خویش آشکار نماید، در این صورت اصل تعیین و اختیار جز با وحی و الهام نیست، سپس آنچه را که پیامبر انتخاب میکرد با وحی الهی مورد تایید و تاکید قرار میگرفت. عقل این معنا را رد نکرده و روایات متعددی نیز آن را تایید میکند و شاید مرحوم صدوق که گفته است: خداوند متعال امر دینش را به پیامبر تفویض کرده است اما تعدی از حدودش را نه، مقصودش نفی معنای اول باشد و نه معنای دوم، زیرا خود او بسیاری از روایات تفویض را بدون آن که تاویل کند، در کتابهایش ذکر کرده است.
۳- تفویض امور مردم به آنها از سیاست و تادیب و تعلیم و تکمیل آنان و ملزم شدن مردم به اطاعت از آنها در آنچه آنها [پیامبر و ائمه (علیه السلام)] خوش یا ناخوش دارند، این معنای درستی است که خداوند فرموده است: «آنچه رسول میگوید و فرمان میدهد، انجام دهید و از آنچه نهی میکند، اجتناب ورزید، و آیات و روایات فراوان دیگری که در این زمینه است.
و باید سخن ائمه (علیه السلام) را که گفته اند: ما حلال خدا را حلال و حرام او را حرام میکنیم به همین معنا دانست، یعنی آنکه میگویند بیان حلال و حرام خدا با ماست و مردم باید در امر حلال و حرام به ما رجوع نمایند.
۴- تفویض بیان علوم و احکام الهی به آنان آنگونه که مصلحت میدانند به دلیل آن که ظرفیت عقلی مردم متفاوت است و گاهی نیز تقیه موجب میشود که به بعضی از مردم حکم واقعی را بگویند و به بعضی دیگر نه و نیز گاهی ممکن است جواب سیوالی را بدهند و گاهی سکوت کرده و از پاسخ امتناع میورزند. تفویض به این معنا نیز امر درست و ثابت در روایات است.
۵- اختیار در اینکه در هر واقعه و رویدادی که رخ میدهد براساس ظاهر شریعت یا براساس علم امامتشان و یا براساس الهام الهی حکم نمایند. این نیز معنایی درست و در روایات ثابت است.
۶- تفویض در عطا و بخشش. خداوند زمین و آنچه در آن است را برای آنان خلق کرده و انفال و خمس و... را به آنها بخشیده است، پس در اختیار آنان است که چیزی را ببخشند یا نبخشند.
پس اگر آنچه را ما درباره معنای تفویض گفتیم، دریافته باشی، فهم روایات وارده در این موضوع بر تو آسان خواهد شد و ضعف اعتقادات کسانی که هرگونه تفویضی را رد میکنند، برائت آشکار خواهد شد.»۴۰
۷- آقای کدیور ادعیه شیعه را از دو سنخ دانسته (تشیع اصیل و تشیع تفویضی) و ضمن بر شمردن دعای کمیل، دعای ابوحمزه ثمالی، دعاهای صحیفه سجادیه، مناجات شعبانیه و دعای عرفه از سنخ اول، گفته اند که «در این دعاها یک کلمه اتکا و توسل به غیر خدا نیست، هرچه هست مستقیم به محضر خدا رفتن است.» گفته اند که ما تشیعی داریم که شاخصه اش دعاهایی چون دعای عرفه امام حسین و... است و تشیع دیگری که شاخصه اش توسل و شفاعت ائمه به جای توکل به ذات ربوبی است.
البته در این مقال، مجال آن نیست که به بحث پیرامون توسل و شفاعت بپردازیم و ادله قرآنی و روایی آن را برشماریم، اما همین مقدار اشاره میکنیم که این ادعا که یک کلمه اتکا و توسل به غیرخدا یعنی محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در این ادعیه نیست، صحت ندارد. اینک به عنوان نمونه:
الف: در اکثر ادعیه صحیفه سجادیه، امام سجاد(علیه السلام) در آغاز و وسط و پایان دعا، صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرستد. به عنوان نمونه: ده فراز از ۱۳۳ فراز دعای عرفه امام سجاد اختصاص به درود و ستایش و تمجید و تکریم از محمد و آل محمد(علیه السلام) و دوستان و اولیای آنان دارد که ترجمه یک فراز آن چنین است: «خدایا درود فرست بر دوستان ایشان (محمد و آل محمد(علیه السلام)) که به مقام و مرتبت آنان اعتراف دارند، از راه روشنشان پیروی میکنند، به دنبال آثار آنان میروند، به ریسمان آنها چنگ میزنند، به ولایتشان تمسک میجویند و...»
- در فراز ۵۶ از دعای عرفه آمده است: وجعلتهم الوسیله الیک و... خدایا محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را دستاویز به سوی خود و راه بهشت خویش قرار دادی.
در پایان دعای دوم صحیفه که ویژه صلوات بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، آمده است: «و او (محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)) را از شفاعت نیکو درباره خویشانش که پاکیزه اند و مومنین از امتش، بیش از آنچه به آن حضرت وعده داده ای، عطا فرما.»
۲۰- شیخ مفید انتساب علم غیب مطلق به ائمه (علیه السلام) را رد کرده و میگوید این دیدگاه کل امامیه است به جز اندکی از آنها که در زمره غلاه و مفوضه هستند (اوایل المقالات، ص ۶۷)
۲۱- بحارالانوار، ج،۲۶ ص ۱۰۲
۲۲- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه و بحار ج،۹۹ ص ۱۲۹
۲۳- دانشنامه امام علی (علیه السلام)، ج،۳ مقاله علم غیب امام (علیه السلام) نوشته حسن یوسفیان، به نقل از نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶
۲۴- بحار، ج،۴۲ ص ۵۳
۲۵- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
۲۶- نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸
۲۷- بحار، ج،۲۶ ص ۳۰
۲۸- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵
۲۹- بحار، ج،۲۶ ص۱۱۰
۳۰- بحار، ج،۲۶ ص ۵
۳۱- احتجاج طبرسی، ج، ص ۱۵۱
۳۲- نهج البلاغه، نامه ۴۵
۳۳- غلو در لغت یعنی از حد تجاوز کردن و تفویض یعنی واگذار کردن کاری به دیگری و حاکم گردانیدن او در آن کار و در اینجا یعنی نسبت دادن افعال ربوبی به ائمه (علیه السلام)
۳۴- معتزله را نیز از این جهت که معتقد بودند خداوند پس از آفرینش بندگان، آنان را به خود واگذاشته و در اعمال آنان هیچ نقشی ندارد، مفوضه میگویند.
۳۵- براساس گزارشی که در کتب روایی آمده است پس از پایان جنگ بصره، هفتاد نفر از زط ها (قومی از اعقاب کولیهای هند که به ایران و مناطقی از عراق کوچ کرده بودند) به نزد علی (علیه السلام) آمده بر او سلام کردند. حضرت به زبان آنها جواب داده و با آنها گفت وگو کرده آن گاه آنان ادعای الوهیت امام را مطرح کردند. امام به شدت در مقابل آنان ایستاد و فرمود: «چنین نیست. من مخلوق و بنده خدا هستم» اما آنان زیر بار نرفتند و چون امام نتوانست آنها را توبه دهد، تهدید به قتلشان نمود و چون نپذیرفتند، آنان را با آتش سوزانید. (دانشنامه امام علی (علیه السلام)، ج،۳ ص ۴۰۹)
۳۶- بحارالانوار، ج،۲۵ ص ۲۷۰
۳۷- خصال شیخ صدوق و بحار، ج،۲۵ ص ۲۷۰
۳۸- بحار، ج،۲۵ ص ۲۸۳
۳۹- بحارالانوار، ج،۲۵ ص ۲۴۶
۴۰- بحارالانوار، ج،۲۵ ص ۳۴۶ تا ۳۵۰
برگرفته از روزنامه شرق ۲۱/۱/۱۳۸۵
اثر مهدی نصیری
/