گاهی در میان بعضی نوشته ها به موضوعی برمی خوریم که در ضمن غلط بودن، بعضی اذهان را به خود مشغول می‌کند. رضایت امیرالمومنین علی علیه السلام از ابوبکر و حاکمیت او بر مسلمانان، از شوخی‌هایی است که افراد مطلع و آگاه را به خنده وا می‌دارد.

آگاهی هرچند سطحی و اندک از متون معتبر تاریخی و روایی، هر کاوشگری را به این حقیقت می‌رساند که میان غاصبان حق الهی امیرالمومنین علیه السلام و خود ایشان هیچ گاهِ خوشی نگذشته است و بلکه غضب آن حضرت و مخالفت ایشان با عداوت ها و کینه ورزی‌های حاکم وقت (ابوبکر) از یک سو و اِعمال خشونت و بد رفتاری حاکم با خاندان نبوت نشان دهنده خصومت دیرینه ای دارد که ریشه در صدر تاریخ اسلام دوانده است.
امیرالمومنین علیه السلام از یک سو متحمل بیشترین فشارها و خشونت بار ترین رفتارهاست و از سوی دیگر به خاطر حکمت‌هایی که آن حجت خدا آنها را رعایت می‌کند رفتارهای خویش را کنترل نموده و از تحریک حاکم پرهیز می‌نماید.
اینجاست که به موضوع دردناک و پرغضه مظلومیت آن حضرت می‌رسیم...
همان موضوعی که اشعث بن قیس کندی، به طعنه، به آن حضرت خطاب می‌کند که چقدر میگویی:

ما زلت مظلوما منذ قبض رسول الله

پس از رسول خدا همواره مورد ظلم واقع شده ام.

اسناد و مدارکی که حاکی از مخالفت امیرالمومنین علیه السلام با ابوبکر و غاصب دانستن اوست متعدد است و در اینجا فقط به ارائه چند مدرک بسنده می‌کنیم:
بطور کلی آنچه که می‌تواند باعث شکل گیری پندار رضایت امیرالمومنین از ابوبکر گردد در چند جهت قابل پیگیری است:

۱-گزارش‌های معتبر تاریخی از سخنان مردم آن دوره، رضایت ایشان را نقل کرده باشند.
۲- ایشان در برابر آنچه رخ داده کاملا سکوت نموده باشند به گونه ای که بتوان این سکوت حضرت را نشانه رضایت ایشان از وضع موجود تعبیر کرد
۳- ایشان در جهت تایید حاکمیت ابوبکر عبارات روشن و واضحی داشته باشند.
۴- ایشان عملا در تقویت پایه‌های حاکمیت ابوبکر شرکت کرده و رفتارهای آشکار و روشنی داشته باشند.
۵- برخورد حاکمیت ابوبکر با حضرت بگونه ای باشد که از آن، روابط حسنه و رضایت استفاده شود.
در بررسی تاریخ صدر اسلام مشاهده می‌کنیم که هیچ یک از موارد فوق رخ نداده است و لذا هیچ زمینه ای برای طرح موضوع رضایت امیرالومنین علیه السلام از خلفا باقی نمی‌ماند.

به عبارت دیگر:
۱- در نقل‌های تاریخی ناقلان اخبار عدم رضایت آن حضرت را از حکومت نقل کرده اند.
۲- حضرت نه تنها سکوت نکرده اند بلکه در موقعیت‌های مختلف زبان به مخالفت گشوده اند و از حق الهی خویش سخن به میان آورده اند.
۳- از آن حضرت نه تنها عبارات تایید کننده ای درباره حاکمیت ابوبکر و تایید نظام پادشاهی پدید آمده پس از پیامبر دیده نمی‌شود بلکه سخنان حضرت نشان از عزم ایشان به براندازی حاکیت ابوبکر دارد.
۴- آن حضرت نه تنها در هیچ یک از فعالیت‌های حکومتی، در جهت تقویت حاکمیت، شرکت نکرده اند بلکه در صدد فراهم آوردن یارانی برای مقابله نظامی با حکومت غاصب ابوبکر برآمده اند.
۵- برخورد حکومت با حضرت مسالمت آمیز نبود تا جایی که از برخورد خصمانه دستگاه با آن حضرت می‌توان به عدم رضایت آن حضرت با دستگاه حاکم پی برد.

اکنون به طور مختصر به هر یک از موارد فوق بطور اشاره می‌کنیم.

۱- موسی بن عقبه (متوفای ۱۴۱ هجری) از ابن شهاب زهری نقل می‌کند:
* ان رجالا من المهاجرین غضبوا فی البیعه ابی بکر، منهم علی { علیه السلام } و الزبیر... و معهما السلاح... (محب طبری / الریاض النضره /۱/۲۴۱) در بیعت با ابوبکر تعدادی از مهاجرین از جمله علی { علیه السلام } و زبیر، در حالیکه سلاح به همراه داشتند به خشم آمدند.
معاویه در نامه ای که به امیرالمومنین علیه السلام نوشته اینطور آورده است:
*و علی کلهم بغیت، عرفنا ذلک فی نظرک الشزر و قولک الهجر و تنفسّک الصعداء و ابطایک عن الخلفاء (منقری / وقعه صفین /۸۷)
تو نسبت به همه آنان (خلفای پیشین) سرپیچی کردی و این را از نگاه غضب آلود و سخنان تند و تیز و آه سینه و عدم همراهی ات با آنان دریافتم

۲- درباره کلام حضرت در دفاع از حق خویش و مخالفت با حاکمیت مدارک متعددی هست که از میان آنها به یک نمونه اشاره می‌کنیم:
* اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَی قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکْفَیُوا إِنَایِی وَ أَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ غَیْرِی وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفا (نهج البلاغه / صبحی صالح / صفحه‏ی ۳۳۶ / خطبه ۲۱۷)
خداوندا از تو جهت انتقام از قریش و آنهایی که یاریشان کردند، یاری می‌‏طلبم چرا که آنها پیوند خویشاوندیم را قطع کردند و کار را بر من واژگون نمودند و در غصب و ضایع کردن حقی که من از دیگران بدان سزاوارتر بودم با هم متحد شدند. و گفتند بدانید که حق گرفتنی است و تو باید از آن منع شوی پس تو که صاحب حقّی، در غم و اندوه صبر کن یا در حال تأسف بمیر.

۳- ابن میثم بحرانی (متوفای ۶۷۹ هجری) از کتاب وقعه صفین تالیف نصر ابن مزاحم منقری (متوفای ۲۱۲ هجری) نقل می‌کند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
* لو وجدت أربعین ذوی عزم‏ لقاتلت (ابن میثم بحرانی / شرح نهج البلاغه / ۲/ ۲۶-۲۷)
اگر چهل نفر یار ثابت قدم می‌داشتم می‌جنگیدم.
ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای ۶۵۶ هجری) این عبارت را بدین گونه از آن حضرت نقل کرده است:
* لو وجدت أربعین ذوی عزم‏ (شرح نهج البلاغه / ۲ / ۲۲)
اگر چهل یار ثابت قدم می‌داشتم!
وی به ثبت این عبارت در کتاب وقعه صفین اشاره کرده و در ادامه توضیحی را می‌آورد
ذکر ذلک نصر بن مزاحم فی کتاب صفین- و ذکره کثیر من أرباب السیرة- (
نصر بن مزاحم در کتاب پیکار صفین آن را ذکر می‌کند – و تعداد زیادی از سیره نویسان { این جمله } را نقل کرده اند.

۴- یکی از اموری که هرگر نمی‌توان به آن خدشه وارد نمود عدم دخالت در پیشبرد اهداف حکومت ابوبکر است. امیرالمومنین، آن حیدر کرار و آن صفدر قهار و آن شیر خدای جبار به یکباره دست از شمشیر کشید و هیچ کمکی به حکومت آن زمان نکرد. آن کسی که برای شرکت در نبردهای صدر اسلام و برای دفاع از رسول خدا و تحت فرمان رسول خدا شب و روز نمی‌شناخت به یکباره دست از نبرد بشست و حکومت را با پادشاهیش تنها گذاشت. از سوی دیگر در تاریخ می‌بینیم که آن حضرت چندین شب برای گردآوری گروهی رزمجو و مبارز در میان مردم مدینه جست و جو می‌نمایند و اعلام می‌دارند که از من چهل مرد جنگی داشتم بر پادشاهی ابوبکر قیام می‌کردم و با سرنگونی باطل، حق را در موضع خودش می‌نشاندم.

۵- درباره خشونت دستگاه حاکم با آن حضرت نقل‌های فراوانی هست که به دو نمونه بسنده می‌کنیم:
* غضب علی و الزبیر... و تخلفا عن البیعه... فصاح عمر: اخرجوا او لنحرقنها علیکم. فابوا ان یخرجوا... ثم اخرجهما یسوقهما حتی بایعا (واقدی- المسترشد/ طبری امامی /۳۷۸ )
علی { علیه السلام } و زبیر خشمگین گشتند... و بیعت ننمودند... عمر فریاد کشید: (از خانه) خارج شوید یا آن را با شما به آتش می‌کشم. آنان خارج نشده و امتناع کردند... سپس آن دو را (به زور) بیرون آورد و نزد ابوبکر برد تا بیعت کنند.
*ثم ان علیا اتی به الی ابی بکر و هو یقول: انا عبد الله و اخو رسوله. فقیل له: بایع ابابکر. فقال: انا احق بهذا الامر منکم لا ابایعکم و انتم اولی بالبیعه لی... فقال عمر: انم لست متروکا حتی تبایع (الامامه و السیاسه / ابن قتیبه / ۱ / ۳۱- ۲۸)
علی { علیه السلام } را نزد ابوبکر آوردند در حالی که می‌گفت:من بنده خدا و برادر رسول خدایم. به او گفته شد: با ابوبکر بیعت کن. فرمود: تنها من برای بیعت کردن سزاوارم، با شما بیعت نمی‌کنم و بایستی که شما با من بیعت کنید.
همانطور که مشاهده شد عدم رضایت امیرالمومنین علیه السلام از ابوبکر و پادشاهی او، از زوایای مختلف تاریخ و نیز از برایند مجموع اسناد تاریخی کاملا آشکار و روشن است.
و دشمان اسلام و قرآن برای سرپوش نهادن به ظلم‌های بی حد و حصری که توسط پادشاهی شکل گرفته پس از پیامبر، صورت گرفت سعی می‌کنند امیرالمومنین علیه السلام را همراه و موافق ابوبکر معرفی کنند تا به این ترتیب به حکومت غاصبان وجهه مقبولی بدهند.

 

//



سایت فطرت