نام و یاد مرحوم کافی که روزها و شبهای زیادی را با حزن غریب و یمن قریبش بسر بردیم هنوز در دل و دیده همه عاشقان اهل بیت(علیهم السلام) و خاصه محبان امام عصر (عجل الله علیه و آله) جاری و ساری است.
به پاس قدردانی از آن موعظههای حماسی در دوران خفقان ستمشاهی گفتوگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با حجتالاسلام محسن کافی فرزند آن عزیز سفر کرده در ذیل میآید.
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، لطفا خودتان را معرفی کنید؟
با سلام متقابل و تشکر از خبرگزاری حوزه اینجانب محسن کافی فرزند دوم مرحوم کافی و فرزند اول روحانی ایشان هستم در سال 1342 متولد شده ام و حدود هشت ماه قبل از وفات پدرم در حوزه علمیه مشهد طلبه شدم و تا سال 65 در آنجا ادامه تحصیل دادم و بعد از آن وارد حوزه علمیه قم شدم .
* درباره خاندان بزرگوارتان بیشتر توضیح دهید.
پدرم مرحوم کافی متولد 1315 میباشد و در خانواده ای که از قشر متوسط جامعه بودند دیده به جهان گشودند ؛ پدر ایشان فرهنگی غیر روحانی بودند و پدر بزرگ ایشان مرحوم آیت الله میرزا احمد کافی میباشد که از علمای برجسته یزد بودند و بر اثر کرامتی که از امام رضا میبینند ساکن مشهد میشوند.
* یعنی مرحوم کافی اصالتا یزدی هستند؟
جد اعلای ایشان یزدیاند اما خود مرحوم کافی متولد مشهد هستند.
فرمودید مرحوم میرزا احمد کافی بر اثر کرامتی که از امام رضا علیه السلام دیدند ساکن مشهد شدند جریان چه بود؟
مرحوم میرزا احمدکافی از بزرگان و علمای آن عصر یزد بودند ؛ مردم آن زمان کاروانی تشکیل میدهند تا به مشهد بروند و از ایشان هم تقاضا میشود که کاروان را همراهی کنند اتفاقا ایشان چشم درد شدیدی هم داشتند و با اصرار مردم به سمت مشهد حرکت میکنند و با ورودشان به مشهد نابینا میشوند و این مسئله ایشان را خیلی منقلب و ناراحت میکند و به زحمت به حرم امام علیه السلام مشرف میشوند و با حالت انقلاب و انکسار قلب میگویند: همه نابینا میآیند و بینا میروند اما من چرا بینا آمدم و نابینا میروم؟ سر بر دیوار حرم میگذارد و در بین خواب بیداری شخصی میگوید: میرزا احمد دستت را باز کن! و دستشان را باز کردند و بسته ای میان دست ایشان گذاشته میشود و به ایشان امر میشود محتویات این بسته را به چشمانت بمال! و بعد از انجام این دستور العمل، بینایی ایشان به کرامت ثامن الائمه(علیهم السلام) بازگردانده میشود و پس از آن دیگر به یزد بر نمیگردد و تا آخر عمر در کنار مضجع امام ریوف زندگی میکنند به برکت این کرامت رضوی چشم ایشان تا آخر عمر دچار ضعف نگردید و حتی از عینک هم استفاده نکردند و بزرگانی مانند آیت الله مرواید از ایشان استفادهها بردند.
* مرحوم کافی چگونه وارد حوزه شدند و در کجا تحصیل کردند؟
در مشهد نزد مرحوم میرزا احمد کافی که استاد خیلی از بزرگان مشهد بودند درس میخواند و در سن دوازده سالگی وارد حوزه مشهد میشوند و بالاخره در سن 18 سالگی به عتبات هجرت میکند و در نجف توفیق شاگردی آیت الله سید اسد الله مدنی شهید محراب ؛ آیت الله راستی کاشانی و... را پیدا میکند، 5 سال در نجف میمانند و درسن 23 سالگی به ایران برمی گردند، بخاطر مشکلاتی که پدر ایشان در کسب و کار داشتند با اجازه مراجع وقت نجف و آیتالله خویی، به ایران برمی گردند و با بیت آیت الله شاهرودی وصلت میکنند و ساکن قم میشوند 2 الی 3 سال در قم بودند و دراین ایام به شاگردی میرزا ابوالفضل تبریزی و دیگر بزرگان قم میپردازند و سطوح عالیه را نیز در قم تدریس میکردند.
* بیشک مهدیه تهران از باقیات الصالحات ایشان است، این مرکز فرهنگی و دینی چگونه شکل گرفت؟
ایشان به علت قریحه خوبی که در منبر داشتند برای مجالسی به تهران دعوت میشوند و به تهران میروند ؛ اوایل در منزل استیجاری که در تهران داشتند دعای ندبه و منبر وعظی دایر میکنند و با استقبال زیاد مردم روبرو میشود و کم کم جمعیت زیاد، موجب اذیت همسایگان میشود لذا به فکر ایجاد پایگاهی برای این کار میافتند منزلی در تهران تهیه کرده بودند و برای حل مشکل تصمیم به فروش منزل میگیرند تا زمین مهدیه را خریداری کنند، بازاریان تهران که متوجه مسئله میشوند مانع میشوند و با کمک ایشان زمین مهدیه خریداری میشود و کم کم توسعه یافت و در سال 1357 مساحت مهدیه به 5000 متر مربع رسید.
* مرحوم کافی در عرصه تبلیغ چگونه حضور داشت؟
ایشان یک مبلغ کم نظیر بود، به لحاظ عشقی که به منبر و تبلیغ داشتند به یک منبر و دو منبر و.. اکتفا نمیکردند و تا آنجا که وقت اجازه میداد منبر میرفت، در ماه رمضان گاهی شش منبر داشتند و درباره کثرت منبر ایشان و هنر ایشان در منبر مطالب زیادی نقل شده است که مجال سخن نیست و همه این امور از برکات و عنایات است که اهل بیت(علیه السلام) در حق ایشان است.
* ماجرای عنایت امیر المومنین به مرحوم کافی چه بود؟
ماجراهای زیادی از ایشان نقل شده است در پنج سالی که در نجف بودند رسم بود، طلبه ها پنجشنبه ها پیاده به کربلا مشرف میشدند و گروهی از این طلاب به سرپرستی آیت الله مدنی راهی کربلای معلی میشدند و ایشان از مرحوم کافی میخواستند در بین راه زمزمه ای داشته باشند؛ مشهور است در اواخری که ایشان در نجف بودند نذر داشتند چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروند و توسلاتی به ساحت قدس امام زمان علیه السلام داشتند یکی از دوستان ایشان هم که این سیره را داشت میگوید: در چهارشنبه چهلم مرحوم کافی با حالت خاصی از مسجد بیرون میآید و از او سوال کردم: آیا حاجتی گرفتی؟! ایشان در جواب فرمودند: وقتی آمدی ایران میفهمی! ایران که آمدم دیدم این آقای کافی آن کافی سابق نیست! البته ایشان برای کسی نقل نکرده است که خدمت حضرت رسیده ام؛ اما بزرگان حدس زده اند که حضرت عنایتی به ایشان داشته اند.
* از کثرت منبر مرحوم کافی خاطره و مطلبی بیان کنید؟
ایشان واقعا کثیر المنبر بودند و دراین مسیر خستگی ناپذیر بودند، دو سال پیش آیت الله ناصری اصفهانی خاطره ای برای من نقل کردند و گفتند که در نجف با مرحوم کافی دوست بودم و دیرتر از ایشان به ایران برگشتم وقتی برگشتم دیدم آقای کافی در اوج شهرت و منبر است و زمانی که وارد اصفهان شدم، آقای کافی هم در اصفهان بودند، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستی خودتان استفاده کنید و از ایشان درخواست کنید منبری هم در این دیار داشته باشند ، من به اصفهان رفتم و از ایشان دعوت کردم و ایشان به من گفتند: آخرین منبر من ساعت دو و نیم شب تمام میشود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم: حدود چهل دقیقه.گفتند: من ساعت سه و نیم نیمه شب میآیم و منبر میروم! آیت الله ناصری میفرمود: من با تعجب و بهت زده گفتم کسی آن موقع شب نمیآید و بالاخره بنا شد ایشان ساعت موعود به دولت آباد تشریف بیاورند و منبر بروند، من شب جمعه دلشوره داشتم که نکند کسی نیاید و آبرو ریزی شود ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و دیدم مسجد و خیابان جلوی مسجد جامع پر است و در نهایت مرحوم کافی ساعت سه و نیم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه دادند و سه شب این منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعی، استراحت میکردند و بعد میرفتند و خوابهای ایشان بیش از دو الی سه ربع نبود ؛کافی تب و عشق منبر داشت گویا میدانست فرصت او کوتاه است و وظیفه اش هم منبر است.
* از ارتباط ایشان با انقلاب و امام راحل بگویید؟
ایشان انقلاب را درک نکردند، اما اعتراضات ایشان به نظام ستمشاهی موجب این شد که بارها زندان رفتند و حتی سه سال به ایلام تبعید شدند و با وساطت علما این مدت به یکسال تبدیل شد؛ ارتباط ایشان با امام، ارتباط مرید و مرادی بود ؛ نامههایی از نجف توسط امام برای ایشان فرستاده میشد که این نامه ها را به مرکز اسناد انقلاب دادیم و در جلد 8 کتاب"یاران امام"اسناد آن جمع آوری و چاپ شده است.
امام خیلی به مهدیه اعتقاد داشتند ؛ اخبار شفای مریضهای زیادی که در مهدیه بهبود یافته بودند و به گوش مراجع رسیده بود و امام در یکی از نامههایشان مینویسند:"از شما میخواهم که برای من در مهدیه دعا کنید". مرحوم کافی هم فوق العاده به امام علاقه داشتند؛ در زمانی بردن نام امام جرم بود ایشان در مقابل پنجاه هزار نفر جمعیت نام امام را میبرد و ارادت عجیبی به امام و همه مراجع داشتند.بارها بعد از منبر ایشان را دستگیر کردند.
آیت الله مرعشی نجفی (ره) میگفتند: خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است. کافی دعای ندبه را به همه شناساند. الان مهدیههای رشت و سیرجان و گرگان و کرمان و تهران و...همه از آثار باقی مانده ایشان است.
* از احوالات شخصی ایشان بگویید ؟
من حدود 15 ساله بودم که ایشان از دنیا رفتند ؛ کثرت کار ایشان در خارج خانه دلیلی بود که کمتر پدر را ببینیم، هفت الی هشت ماه سال در سفرهای خارج تهران بودند، لذا کمتر دیده میشدند و تهران که بودند ایشان را کم میدیدم، خانه ایشان را میتوان به یک زائر سرا تشبیه کرد ؛ هر که به تهران میآمد درب منزل کافی به روی او باز بود به یاد دارم ؛ خدمتکارانی در منزل بودند که همواره در حال خدمت به میهمانان بودند.
* آیا وصیت نامه ایشان در دسترس میباشد؟
متاسفانه از ایشان وصیت مکتوبی نمانده است، وصی ایشان شهید آیت الله مدنی تبریزی بودند قبل از انقلاب پدر منزلی در تهران برای ایشان اجاره کردند و مرحوم مدنی میفرمودند: مرحوم کافی دو سه ماه قبل از فوتشان وصیت نامه را از من میگیرد تا تغییراتی در آن اعمال کنند و پس بدهند و دیگر فرصتی نشد که برگرداند اما وصیت شفاهی داشتند که روی منبر گفته اند: که اگر من وسط هفته مردم جنازه مرا تا جمعه نگه دارید و کنار جنازه من دعای ندبه خوانده شود و شهادت ایشان هم روز جمعه و نیمه شعبان بود، متاسفانه نگذاشتند به وصیت عمل شود و زمزمه انقلاب هم بود و ساواک میترسید که؛ تشییع جنازه کافی انقلاب را در تهران به سرانجام برساند و این اتفاق در تهران نیفتاد اما در مشهد این اتفاف افتاد، در شهری که هنوز شعار مرگ بر شاه شروع نشده بود این شعار شروع شد و ساواک جنازه را از مردم گرفت و سرانجام ساواک مخفیانه ایشان را در خواجه ربیع دفن کرد؛ ساواک لقب شیخ آشوبگر را به ایشان داده بود.
در رشت مهدیه بزرگی است که از باقیات صالحات ایشان است و جمعیت زیادی هم میآید؛ مردم برای دعای ندبه نذر میکنند. سال 86 به مناسبتی در رشت بودم دیدم، تا 90 نوبت گرفته اند و فقط هم نوار مرحوم کافی میگذارند و یک سخنران هم قبل از آن سخنرانی میکند، عمده اثرایشان نوارهای ایشان است که هنوز دست به دست میگردد، بعضی از بزرگان میفرمودند: ما نوار مرحوم کافی را میگذاریم و با خانواده گوش میکنیم و سخنان ایشان برای ما در حکم درس اخلاق است
* از تصادف مشکوک والد گرامی بگویید ؟
زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود امام اطلاعیه دادند: به عنوان اعتراض به رژیم کسی جشن نیمه شعبان نگیرد قاعدتا مهمترین جشن هم در مهدیه تهران برگزار میشد و مرحوم کافی در مصاحبه ای رسما اعلام کردند: امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه میشود اعلام میکنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا میروید؟! ایشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفی کردند و راهی مشهد شدند ؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج آقا آمده بود و راننده سابق ایشان بخاطر مشکلاتی که داشتند در خدمت حاج آقا نبودند و بعدها معلوم شد که راننده جدید در سانحه تصادف بی تقصیر نبوده است و به نوعی عامل ساواک بوده است، نحوه تصادف به گونه ای بود که راننده اصلا صدمه ندیده بود افرادی که در ماشین بودند شنیدند که مرحوم والد خطاب به راننده میگویند: جعفر چرا چنین میکنی! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد که تصادف مرحوم کافی ساختگی و بدستور شاه بوده است، اما خصوصیات حادثه اصلا معلوم نیست چون بعد از سانحه تصادف دیگران را به بیمارستان معمولی شهر بردند، اما حاج آقا را به بیمارستان ارتش میبرند و از همان لحظه اول هم اعلام کردند که حاج آقا کشته شده و احتمالا در بیمارستان ارتش ایشان را از بین برده باشند.
* راز موفقیت مرحوم کافی چه بود؟
چند عامل در موفقیت ایشان دخالت داشت؛ نخست اینکه اخلاص ایشان مهمترین رمز موفقیت ایشان بود و از این جهت کم نظیر بودند، زمانی که در اوج شهرت بودند و وارد شهری میشدند، تمام شهر به استقبال او میآمدند و نیازی به شهرت نداشت، اما هر کجا ایشان را دعوت میکردند، ایشان میپذیرفتند ولو در یک روستای دور افتاده، اخلاص مهمترین دلیل موفقیت ایشان بود دوم اینکه به زبان مردم حرف میزد و اصلا از اصطلاحات طلبگی استفاده نمیکرد و مهمترین مفاهیم دینی را بگونهای میگفتند که حتی کارگر بی سواد هم از منبر ایشان بهره میبرد سوم اینکه، خلاقیت و سبک ایشان در نحوه اداره منبر فوقالعاده بود، با صدای خوش و توسل به حضرت ولیعصر(عج) منبر را شروع میکردند و زمانی که دلها آماده میشد مطالب و نصایح خود را میگفتند و بعد روضه کاملی هم میخواندند و منبری کامل داشتند ؛ مقید به ساعت هم نبودند و اگر میدید جلسه ای اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول میکشید، ایشان اصلا در پی مطرح کردن خود نبود و این هم از اخلاص ایشان بود.
* والده شما از مرحوم کافی چگونه یاد میکنند؟
ایشان حسن معاشرت مرحوم کافی بسیار یاد میکنند، پدرم چون در طول سال نمیتوانست برای خانواده خود وقت بگذارد، اما درایام نوروز در خدمت حاج آقا به سفر میرفتیم ؛ از دیگر خصوصیاتی که یاد میکنند دلسوزی ایشان نسبت به فقرا بود، اگر فقیری در منزل میآمد اولین چیزی که به دستشان میرسید میدادند و لو قالی جلوی درب منزل، در مهدیه، اسناد و دفترچههایی برای فقرا آمده کرده بودند و بین فقرا تقسیم میکردند درست مثل کمیته امداد ماهانه پولی برای فقرا در نظر گرفته بودند و به ایشان میدادند ؛ حدود چهار هزار خانواده ماهی یکبار از مهدیه خرجی میگرفتند و این خصلت ایشان خیلی بارز بود.
* آیا آثار قلمی از ایشان بجا مانده است؟
نوشته جاتی دارند، اما اثر قلمی ندارند، سایت خاصی به نام مرحوم کافی راه اندازی شده است و انشا الله بزودی به بروز رسانی میشود.
اگر نکته پایانی داریید بفرمایید؟
من به عنوان یک طلبه ای که آشنا با امر طلبگی و تبلیغ هستم این مطالب را بیان میکنم: مرحوم کافی با همت خود، کاری کرد که اهل بیت(علیهم السلام) او را به عنوان نوکر خود دعوت کردند و نمک صدای او از اهل بیت(علیهم السلام) بود باید تلاش کرد تا به این درجه برسیم، اهل بیت(علیهم السلام) نظر کنند حتی در کشورهای خارج ایران دراروپا و... نوارهای ایشان موجود است و گوش میدهند.
///
شیعه نیوز