بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آیا تا به حال پیرامون کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» نوشته «دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی» نقدی صورت گرفته است؟ 

نظری که ایشان در کتاب خود مطرح کرده اند پیرامون آن دسته از اصحاب ائمه که قایل به نظریه علمای ابرار بوده اند و در رأس ایشان «ابن ابی یعفور» و تأییدات بی سابقه امام صادق در مورد او و طیف مقابل ایشان یعنی غلات درون گروهی و افرادی از قبیل «معلی بن خنیس» و «مفضل بن عمر» و «محمد بن سنان» تا چه میزان مقرون به صحت می‌باشد؟ 

اصولاً اگر ما نظریه علمای ابرار را بپذیریم، یعنی شیون فرابشری ائمه و جنبه ولایت باطنی را از ایشان بگیریم، دیگر مسأله ای مثل غیبت امام زمان چه توجیهی پیدا می‌کند؟ یعنی فایده حضور امام زمان که نه ریاست عامه بر مسلمین و نفوذ کلمه در ایشان دارد و نه ولایت باطنی و مسایلی از این دست چه می‌باشد؟ 

با تشکر

پاسخ:

با سلام و سپاس از مکاتبه و ارتباط شما.

بر اساس این نظریه، ائمه هرگز با پیامبرصلی الله علیه و آله قابل قیاس نیستند، چرا که پیامبرصلی الله علیه و آله اولا منصوب از جانب خداوند است، ثانیا با علم لدنی و غیر اکتسابی «وحی» الهی را تلقی کرده است، ثالثا وحی الهی و سنت نبوی با ملکه عصمت از جانب خدا حفظ می‌شود. بر اساس این نظریه اولا ائمه توسط امام قبل به مردم ودر مورد امام اول توسط پیامبر معرفی شده اند. به عبارت فنی تر به وصیت یا نص از امام قبل یا پیامبر در مورد امام علی و با اختبار و امتحان علمای شیعه ائمه تعیین می‌شده اند. ثانیا ائمه فاقد علم غیراکتسابی یا علم لدنی یا علم غیب هستند. (علم غیب به لحاظ قلمرو فرا بشری و علم لدنی به لحاظ منشا غیر اکتسابی آن استعمال می‌شود و الا هر دو اشاره به یک علم دارند.) بلکه معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آورده اند و با رای و اجتهاد و استنباط احکام شرعی را تحصیل کرده اند و همانند دیگر آدمیان خطا پذیرند، اگر چه کم خطا ترین می‌باشند. ثالثا اگر چه ائمه از مهذبترین و پاکیزه ترین افراد بشر به لحاظ دوری از معاصی هستند، اما عصمت در میان آدمیان منحصر به شخص پیامبرصلی الله علیه و آله است، لذا نمی‌توان ائمه را از سرشتی متفاوت از دیگر آدمیان دانست که به شیوه ای ویژه و فرابشری از معصیت بر کنار شده باشند، بلکه ایشان به گونه ای بشری و متعارف از گناه دوری می‌جویند تا آنجا که از ابرار محسوب می‌شوند.

بر این اساس هر گونه صفت فرابشری برای ائمه انکار می‌شود و از ایشان با عنوان «علمای ابرار» (دانشمندان پرهیزکار) یاد می‌شود. واضح است که با انکار فضایل فرابشری ائمه و پذیرش رویکرد بشری به امامت علت پذیرش تشیع در مقایسه با دیگر مسائل اسلامی رجحان این روایت از اسلام بر دیگر روایات اسلامی است، نه استناد به سرشت فرابشری روایت کنندگان. نظریه علمای ابرار «اصل ختم نبوت» را پاس می‌دارد و وحی الهی را در لفظ و معنا و واقع با محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله پایان یافته تلقی می‌کند، اگر چه ارتباط خدا وانسان را بی‌کرانه دانسته و تقرب به خداوند و به تبع آن گسترش ظرفیت علمی و ارتقای توان عملی انسان مقرب را برای همه مستعدان ممکن می‌شمارد. اما هرگونه حق ویژه الهی و ارتباط اختصاصی با خداوند را خارج از شخص پیامبر نمی‌پذیرد. تفاوت ائمه اهل بیت (یعنی علمای ابرار) با دیگر عالمان دین در میزان علم و درجه تهذیب نفس و تقربشان به حضرت حق است. به اعتقاد پیروان این نظریه رویکرد بشری به امامت تنها رویکرد سازگار با ضوابط قرآنی معیارهای معتبر سنت نبوی و روایات اجماعی ائمه اهل بیت، اصول عقلی و حقایق تاریخی است. 

نظریه مقابل این نظریه، نظریه ائمه معصوم است؛ این نظریه از زمان حضور ائمه پیروانی داشته، در زمان ائمه متاخر پیروان بیشتری یافته، تا این که در عصر غیبت ائمه به نظریه رقیب رویکرد بشری بدل گشته، هر چند تا اواخر قرن چهارم اندیشه غالب جامعه شیعی نبوده است. اما از اوایل قرن پنجم تا امروز اندیشه شیعی را نمایندگی کرده است، تا آنجا که در هزاره اخیر این دیدگاه ضروری مذهب و ذاتی آن تلقی می‌شود. 

بر اساس این نظریه تفاوت ائمه با علمای دین تفاوتی ذاتی است. ائمه از سرشتی دیگر آفریده شده اند و در صفات و فضایل همانند پیامبرند، با یک تفاوت که به پیامبرصلی الله علیه و آله وحی رسالی نازل می‌شود اما ائمه از چنین موهبتی برخوردار نیستند هرچند ائمه هم مُلهَم و محدَّث هستند (یعنی دارای ارتباط اختصاصی معنوی با خداوند می‌باشند). اصولا ممکن نیست پیامبرصلی الله علیه و آله مسلمانان را به تبعیت شرعی از ائمه اهل بیت فرا بخواند بدون اینکه در ایشان فضایل ذاتی وجود نداشته باشد. شاخص‌های امامت بر اساس این نظریه عبارتند از: اولا ائمه هدی همانند پیامبرصلی الله علیه و آله از جانب خداوند به امامت منصوب شده اند، و پیامبر این نصب الهی را در قالب نص به مسلمانان معرفی کرده است. پس ایشان منصوب الهی و منصوص نبوی هستند،وآن دسته از مسلمانان که از این امر الهی و دستور نبوی تخطی کرده اند از صراط مستقیم منحرف شده اند. ثانیا ائمه هدی همانند پیامبر به علم لدنی غیر اکتسابی عالمند، و به اذن خداوند از غیب آگاهند (واضح است که قلمرو این علم اضیق از علم غیب مطلق الهی است). علم ائمه از طریق رای و اجتهاد نیست. علمشان در حوزه معارف دین و هر آنچه به اسوه بودن ایشان مرتبط است خطاناپذیر می‌باشد. ثالثا ائمه هدی همانند پیامبرصلی الله علیه و آله از معصیت مطلقا (کبیره وصغیره، عمدی و سهوی) و از خطا معصومند. عصمت تفضل الهی به انسان‌های بر گزیده است که بسیار فراتر از تهذیب نفس و طهارت روح اولیا است. 

بر اساس"نظریه ائمه معصوم"فضایل ائمه همانند فضایل رسول اکرمصلی الله علیه و آله فرابشری است، که تفضلا از جانب خدای سبحان به این بندگان مقرب الهی تفویض شده است. ائمه معصوم همچون پیامبرصلی الله علیه و آله وسایط فیض الهی هستند. انکار این فضایل فرابشری از سوی برخی شیعیان در قرون اولیه ناشی از قصور یا تقصیر ایشان در درک عظمت وجودی ائمه بوده است. امامت ادامه نبوت و مکمل آن است. بدون امامت دین ناقص است. ائمه معصومین شارحان و مفسران معصوم وحی الهی هستند. اگر چه ظاهر نبوت با رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله خاتمه یافته اما باطن نبوت -یعنی ولایت- تا آخرالزمان ادامه دارد و زمین و زمان بدون اعمال این ولایت از سوی امام حاضر یا حجت غایب فرو می‌ریزد. بر این اساس بدون اعتقاد به اصل اصیل امامت معصومان سعادت و فلاح و جنت قابل دستیابی نیست. خیر دنیا و آخرت در تبعیت محض از اوامر و نواهی ائمه طاهرین علیهم السلام است. به اعتقاد پیروان این نظریه امامت جز آنکه گفته شد معنای محصلی ندارد. بر این اساس امامت ریشه در قرآن، سنت نبوی و عقل دارد و روایات فراوانی از ائمه معصومین علیهم السلام بر شاخص‌های سه گانه آن در دست است که هیچ گونه تردیدی در آنها روا نیست، تا آنجا که امامت با سه شاخص یاد شده ضروری مذهب شیعه محسوب می‌شود.

آن چه شما در سوال خود مطرح کرده اید پاسخ نویسنده کتاب به یک پرسش است که آیا، می‌توان ابن‌قبه رازی و نوبختیان را در زمره قایلان به رویکرد بشری به مسأله امامت دانست؟ دکتر مدرسی طباطبایی به سوال فوق پاسخ مثبت داده است. استاد دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی از متخصصان بین‌المللی در حوزه شیعه‌شناسی بالاخص قرون نخستین است. از وی تاکنون در این حوزه سه کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده که همگی زیر نظر مؤلف فاضل به فارسی ترجمه شده، هرچند مهمترین آنها در ایران اجازه انتشار نیافته است. این سه اثر عبارتند از«مقدمه‌ای بر فقه شیعه، کلیات و کتاب‌شناسی»/ ۱۳۶۸، « مکتب در فرآیند تکامل» (نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین /۱۳۷۴، « میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری»، دفتر اول / ۱۳۸۳. هر سه کتاب از کتب مرجع در حوزه شیعه‌شناسی محسوب می‌شود و نمونه‌ای از یک کار روشمند، عمیق و علمی‌است، هرچند ترجمه فارسی کتاب دوم ـ با اینکه خارج از ایران منتشر شده- «به پاره‌ای ملاحظات» مبتلا است و این مشکل بر بسیاری نتیجه‌گیری‌های استراتژیک کتاب سایه افکنده است و حذف و اضافات و تعدیل‌هایی را نسبت به متن اصلی باعث شده است،که پرداحتن به آنها مجال و مقال دیگری می‌طلبد. 

کتاب « مکتب در فرآیند تکامل»، اصولاً به بهانه معرفی احوال و آثار ابن قبه تالیف شده است و تصحیح مجدد رسایل بجا مانده از ابن‌قبه را در ضمایم با خود همراه دارد، در حقیقت تمامی کتاب مقدمه‌ای بر معرفی آراء کلامی ابن‌قبه است. ابن قبه اگرچه در حوزه‌های علمیه شیعی به رای «امتناع عقلی جعل حجیت اخبار آحاد» در علم اصول فقه شناخته شده، اما او فراتر از آن، از متکلمان برجسته شیعه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم است. 

مدرسی طباطبایی در نخستین تحقیق خود به اختصار، آراء ابن‌قبه و نوبختیان را درباره امامت اینگونه گزارش کرده است: «گروهی از صحابه برای امامان تنها نوعی مرجعیت علمی قایل بوده و آنان را دانشمندانی پاک و پرهیزکار (علمای ابرار) می‌دانستند و منکر وجود صفاتی فوق بشری از قبیل عصمت در آنان بودند. نظری که برخی متکلمان شیعی دوره‌های بعد نیز از آن پشتیبانی کرده‌اند، از جمله ابوجعفر محمدبن‌قبه رازی از دانشمندان و متکلمان مورد احترام شیعی در قرن چهارم که رییس و بزرگ شیعه در زمان خود و آراء و انظار او مورد توجه و استناد دانشمندان شیعی پس از وی بوده است، امامان را تنها دانشمندان و بندگانی صالح، و عالم به قرآن و سنت می‌دانسته و منکر دانایی آنان به غیب بود. شگفتا که با این وجود مشی عقیدتی او مورد تحسین جامعه علمی شیعه در آن ادوار قرار داشت. برخی از محدثان قم نیز مشابه چنین نظری را در مورد ائمه داشته‌اند. و گویا نوبختیان نیز چنین می‌اندیشیده‌اند.» (۱) 

مدرسی طباطبایی در تشریح آراء کلامی ابن‌قبه متذکر می‌شود که شیعه از دیدگاه وی در امامت قایل به لزوم نص متواتر از سوی امام قبل (و از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امام اول) است: «برخلاف آنچه غالیان می‌گفته‌اند، ائمه اطهار تنها دانشمندانی برجسته و پرهیزکار و عالم به شریعت بوده و برغیب آگاه نبودند که این از مختصات پروردگار است. هرکس معتقد باشد کسی جز او برغیب آگاهی دارد مشرک است.» به نظر ابن‌قبه، نقش و وظیفه اصلی ائمه به عنوان علمای ابرار و مفسران معتبر قرآن و سنت نبویصلی الله علیه و آله همین تبیین شریعت و بیان احکام الهی بود. منظور ابن قبه این است که در قرآن مجید و در تعلیمات پیامبر اکرم و ائمه اطهار به مقدار کافی قواعد و اصول کلی و جامع هست که جمیع حوایج بشر و تمام موارد مجهول الحکم و کلی و جزیی را شامل شده و احکام آن را روشن و بیان کند (۲). 

وی درباره دیدگاه ابن‌قبه دربارة صفات ائمه تصریح می‌کند: «ابن قبه... امکان این که خداوند بردست امام، معجزه‌ای را ظاهر کند منتفی نمی‌دانست، هر چند وی نیز سایر عقاید مفوّضه مانند اعتقاد به علم غیب یا وجود هر صفت فوق بشری در او را به شدت رد می‌کند» (۳). مستند اصلی نسبت‌های فوق پاسخهای ابن قبه به شبهات ابوزید علوی است که توسط شیخ صدوق گزارش شده است: «اختلاف اما‌میه فقط ناشی از دروغ پردازانی بوده که خود را بتدریج در میان شیعیان به دروغ وارد می‌کردند تا اینکه بلاء عظیم شد. پیشینیان ایشان اگرچه اهل ورع و کوشش و سلامت ضمیر بودند، اما اصحاب نظر و تمییز نبودند، پس زمانی که فرد ناشناسی که خبری را نقل می‌کرد می‌دیدند، با حسن‌ظن آن را می‌پذیرفتند، زمانی ‌که این گونه پذیرش احادیث بدون نظر و تمییز زیاد شد و ‌آفاتش ظاهر گشت، شیعیان شکایت به امامان‌شان بردند، ائمه (علیه السلام) به ایشان امر کردند که روایاتی که بر آنها اجماع است جمع‌آوری کنند. اما متاسفانه اصحاب چنین نکردند و بر عادت پیشین خود ادامه دادند. بنابراین خیانت از جانب ایشان است نه از سوی ائمه، و امام نیز بر همه خلط‌های روایت شده ‌اختلاط روایات معتبر با جعلی واقف نبود، زیرا او « امام» از غیب آگاه نیست، او فقط بنده صالحی است که عالم به کتاب و سنت است و از اخبار شیعیانش اموری را می‌داند که به او ابلاغ شده باشد»(۴). محقق کاظمی نقل عبارات فوق توسط شیخ صدوق بدون اینکه توسط وی رد شود، مشعر به قبول آنها از سوی صدوق دانسته است(۵)، ولی به نظر می‌رسد بسیار دشوار است که صدوق قایل به «انهم عیبه علمه و تراجمه وحیه وانهم معصومون من الخطا والزلل»(۶) را در دو محور نفی علم غیب از ائمه و اکتفا به عبد صالح عالم به کتاب و سنت با ابن‌قبه همداستان شمرد. 

گزارش استاد مدرسی طباطبایی از دیدگاه ابن‌قبه درباره امامت ناتمام است و به بخش دیگر نظر وی درباره عصمت ائمه توجه نشده است. ابن قبه در همان رساله تصریح کرده است که «حجت از عترت می‌باید جامع علم دین، معصوم و مؤتمن بر کتاب باشد» (۷). به‌علاوه ابن‌قبه در پاسخ به شبهات معتزله درباره شرایط امامت متذکر شده است: «اولاً باید سهو و خطا نکند، عالم باشد تا به مردم آنچه نمی‌دانند بیاموزد، عادل باشد تا به حق حکم کند، کسی که حکمش این است به ناچار می‌باید منصوص از جانب خداوند علام الغیوب بر زبان کسی که آن‌را از جانب او ادا می‌کند یعنی از جانب امام قبل، نص الهی درباره او اعلام شود، زمانی که در ظاهر خلقت اما آنچه دال بر عصمتش باشد مشاهده نشود» (۸). 

با توجه به مجموعه آراء ابن‌قبه، محورهای اصلی اندیشه وی را درباره امامت می‌توان به صورت زیر تلخیص کرد:

یکم. امام، عبد صالح، عالم به کتاب و سنت است. 
دوم. امام از غیب آگاه نیست. 
سوم. امام منصوب از جانب خداوند و منصوص بر زبان امام قبل یا پیامبر است. چهارم. امام معصوم از سهو و غلط است.

آن چه در تحقیق مدرسی طباطبایی تاکید شده است، محور دوم (نفی علم غیب) است، اما محور اول و سوم کامل گزارش نشده است، یعنی ابن‌قبه امامان را «تنها» دانشمندان و بندگان صالح نمی‌دانسته، با عنایت به صدر محور سوم (نص از جانب علام‌الغیوب) و عصمت (محور چهارم) او ائمه را بیشتر از عباد صالح و علمای ابرار می‌دانسته است، لذا اگرچه ائمه از نظر ابن‌قبه، عبدصالح بوده‌اند، اما فقط عبد صالح و عالم برّ نبوده‌اند، بلکه فراتر از حد متعارف، معصوم و منصوص من قبل‌الله بوده‌اند.

در گزارش ایشان اگرچه لزوم نص متواتر به زیبایی تشریح شده، اما از لزوم نص از جانب خداوند غفلت شده است، به‌علاوه از لزوم عصمت ائمه از دیدگاه ابن‌قبه هیچ سخنی به میان نیامده است. پس ابن‌قبه را نمی‌توان در زمره آنان که «ائمه را دانشمندانی پاک و پرهیزکار می‌دانستند و منکر وجود صفاتی فوق بشری از قبیل عصمت بوده‌اند» دانست. به‌علاوه نمی‌توان این استنتاج مدرسی طباطبایی را پذیرفت که «ابن‌قبه وجود هر صفت فوق بشری را در امام به شدت رد می‌کند.» بنابراین ابن‌قبه به واسطه باور به دو محور اخیر (لزوم نص الهی و لزوم عصمت) به دو صفت فوق بشری در ائمه باور دارد، اگرچه در عدم آگاهی از غیب رویکردی بشری به امامت دارد، به‌علاوه اشاره به عبدصالح تنها بخشی از حقیقت است نه تمام آن. براین اساس ابن‌قبه را نمی‌توان از قایلان تمام عیار به نظریه علمای ابرار دانست.هرچند رسایل بجا مانده از ابن قبه نشان از قوت نظریه علمای ابرار در قرن چهارم دارد. نظریه ای که رویاروی نظریه رو به رشد ائمه معصوم است. 

اما در مورد نوبختیان، مدرسی طباطبایی در انتهای گزارش پیش گفته می‌نویسد «گویا نوبختیان نیز چنین می‌اندیشیده‌اند.» یعنی گویا منکر دانایی ائمه به غیب بوده‌اند و نیز منکر وجود صفاتی فوق بشری از قبیل عصمت در آنان بوده‌اند. مدرسی طباطبایی در تحقیق متأخرش (۹) دیدگاه کلامی نوبختیان را در مسأله امامت مشروح‌تر بیان کرده است: «برخی متکلمان قدیم شیعه مانند نوبختیان در این مسأله (مسأله علم امام در اموری که هیچ رابطه مستقیم یا غیر مستقیمی با احکام شرع نداشت) از نظر مفوّضه پشتیبانی کردند. همچنین در این موضوع که شرایط امامت ذاتی است نه اکتسابی. ولی همین متکلمان در مسائل دیگر مانند قدرت ائمه بر اظهار معجزه و دریافت وحی و شنیدن صدای فرشتگان و صدای زائران حرم‌های مطهرشان پس از وفاتشان و آگاهی بر احوال شیعیان خود و علم غیب با نظر مفوّضه مخالفت کردند.» منبع مدرسی طباطبایی در هردو گزارش، «اوایل المقالات» شیخ مفید است. بنا به نقل اوایل‌المقالات مفید، نوبختیان را نمی‌توان در عداد منکران عصمت یا منکران علم غیب ائمه جا داد، چراکه اولاً شیخ مفید، نوبختیان را همانند مفوّضه از قایلان به وجوب معرفت ائمه به تمامی صنایع و زبان‌ها، عقلاً و قیاساً معرفی می‌کند (۱۰) که از لوازم علم لدنی و شعبه‌ای از علم غیب است. ثانیاً در باب ۴۱، در بحث از علم ائمه به ضمایر و کاینات و اطلاق قول به علم غیب ائمه چیزی از نوبختیان نقل نکرده است. ثالثاً، در باب ۳۹ ص ۶۶ در نحوه احکام ائمه و اینکه احکام ایشان ناظر به باطن اموراست یا ظاهر آن تذکر می‌دهد که از نوبختیان چیزی که در انتساب آن به ایشان اطمینان داشته باشد نیافته است. رابعاً به گزارش وی (باب ۳۸ ص۶۵) نوبختیان نص بر اشخاص والیان ائمه همانند خود ائمه را لازم می‌دانند.

به نظر می‌رسد مدرسی طباطبایی در گزارش آراء نوبختیان از اوایل المقالات مفید چندان صایب نیست. از سوی دیگر فارغ از اوایل ‌المقالات مفید منابع دیگری نیز برای استخراج آراء نوبختیان در دست است، از جمله قطعه باقیمانده از کتاب «التنبیه فی الامامه» ابوسهل نوبختی (متوفی ۳۱۱) مهمترین عالم خاندان نوبختی (که در پایان ضمایم کتاب مدرسی نیز آمده است). ابوسهل در این قطعه دو عبارت ذیل را به صراحت نوشته است (عبارت اول در قالب احتجاح با خصم، اما در عبارت دوم در مقام بیان آراء خود): «لابد من امام منصوص علیه عالم بالکتاب و السنه مامون علیهما لا ینساهما و لا یغلط فیهما» و «لا یجوز علیهم فی شی من ذلک الغلط و لا النسیان و لا تعهد الکذب» (۱۱)

اگر انتساب« فرق الشیعه» به حسن بن موسی نوبختی صحیح باشد، در توصیف نخستین فرقه تشیع، شرط عصمت ائمه و علم ایشان به تمامی آنچه مردم به آن نیاز دارند شامل تمام منافع و مضار دینی و دنیوی و تمامی علوم جلیله و دقیقه (که عبارت اخرای علم‌غیب یا حداقل علم لدنی است) آمده است (۱۲). البته عباس اقبال آشتیانی کتاب فرق الشیعه مورد بحث را همان کتاب المقالات و الفرق معاصر نوبختی یعنی سعد بن عبد الله اشعری می‌داند(۱۳) به گزارش علامه حلی در کتاب انوار الملکوت فی شرح الیاقوت (۱۴)، ا بواسحاق ابراهیم نوبختی صاحب کتاب یاقوت، عصمت را در امام واجب دانسته و نمی‌باید هیچیک از احکام شریعت از او مخفی باشد.

با توجه به مجموعه اسناد فوق نمی‌توان نوبختیان را منکر صفات فوق بشری ائمه از جمله علم غیب یا عصمت دانست. نوبختیان به متکلمان بغداد از قبیل مفید و مرتضی نزدیک‌ترند تا به نظریه علمای ابرار مثل ابن‌جنید و معاصران ائمه. در نهایت، گزارش استاد مدرسی طباطبایی از دیدگاه‌های ابن‌قبه و نوبختیان در انکار صفات ائمه، تام نیست.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱) مقدمه‌ای بر فقه‌شیعه، ص۳۳ 
۲) مکتب در فرآیند تکامل، صفحه ۱۶۹ تا ۱۷۷ 
۳) پیشین صفحه ۶۶ 
۴) اکمال‌الدین، صفحه ۱۱۰ 
۵) کشف القناع، ص ۲۰۰ 
۶) الاعتقادات، باب ۳۵، ص ۹۳ 
۷) اکمال الدین، ص ۹۵ 
۸) پیشین، صفحه ۶۱ 
۹) مکتب در فرایند تکامل، صفحه ۶۵ 
۱۰) باب ۴۰ ص۶۷ 
۱۱) اکمال الدین،صفحات ۸۹ و ۹۲ 
۱۲) فرق الشیعه ص۱۷ 
۱۳) خاندان نوبختی،ص ۱۴۳ تا ۱۶۱ 
۱۴) صفحات ۲۰۴ و ۲۰۶

 

/



سیدمحمد ذوقی