دکتر محمدحسین رجبی(دوانی) کارشناس تاریخ اسلام و معاون پژوهشی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه امام حسین(علیه السلام) در گفتگو با خبرگزاری مهر به تبیین شرایط تاریخی زندگانی امام صادق(علیه السلام) پرداخت که در پی میآید:
زمینههای ایجاد انقلاب علمی و فرهنگی توسط امام صادق(علیه السلام) و ویژگیهای این انقلاب؟
** دکتر محمدحسین رجبی: گسترش اسلام در ممالک و تمدنهای اطراف موجب شده بود تا مردم مسلمان با موجی از علوم و معارف تازه مواجه شوند که تا آن موقع در بین مسلمانان شناخته شده نبود و به تبع حاکمانی که بر مردم مستولی بودند عموما به خاطر جهلی که نسبت به مسائل دینی و معرفتی داشتند قادر به پاسخگویی به سؤالاتی که در ذهن مردم نسبت به مسائل جدید پیس میآمد، نبودند. علمای درباری و کسانی که مدعی تولیت دین از طرف دستگاه خلافت اموی هم بودند به سبب دور بودن از معدن وحی یعنی اهل بیت(علیه السلام) در برابر چنین مسائل تازه ای حرفی برای گفتن نداشتند.
در تاریخ داریم که امام باقر(علیه السلام) به رغم در حصر بودن و فشارهایی که بر ایشان وارد میشد از فرصتهایی استفاده میکردند و در مواردی که مسلمانان در مقابل مسیحیان و دیگر غیرمسلمانان ممکن بود احساس ضعف و سرشکستگی کنند به میدان میآمدند و با بحثهای علمی و فعالیتهای فرهنگی عظمت اسلام را به رخ دیگران میکشانند.
در تاریخ است که یکبار هنگامی که هشام بن عبدالملک خلیفه جبار اموی امام باقر(علیه السلام) را به شام احضار کرده بود و قصد اذیت و سختگیری بر امام را داشت، امام باقر(علیه السلام) در هنگام بازگشت به مدینه متوجه میشوند هیاهویی در شهر است، سؤال کردند و متوجه شدند یک پیر مسیحی که مردم شام معتقد بودند که از او عالمتر وجود ندارد و هر سؤالی را جواب میدهد و سالی یکبار از غاری بیرون میآید و مردم را به حضور میپذیرد، حالا از غار بیرون آمده و مسلمانان و مسیحیان برای بهره گیری از علم او در آنجا ازدحام کرده اند.
با اینکه دوره حاکمیت و خلافت غاصبان است اما در شهری که مرکز حکومت به اصطلاح اسلامی است یک غیرمسلمان نبض علمی منطقه را به دست گرفته و قدرت خود را به رخ مسلمانان میکشد و مسیحیان با اینکه اهل ذمه هستند اما با او در برابر مسلمانان فخر میفروشند؛ اینجاست که امام باقر(علیه السلام) وارد این عرصه میشوند و با یکی دو مسئله عظمت اسلام را که در خود امام جلوهگر است به رخ او میکشد و چنان او را از عرصه بیرون میاندازد که آن پیر مسیحی میگوید تا این عالم در شام حضور دارد من هرگز از غار بیرون نمیآیم و پاسخ سؤالات مردم را نمیدهم.
ائمه ما هنگامی که احساس میکردند جامعه دچار خلأیی است و نمیتوانند در مقابل امواجی که از بیرون به عالم اسلام سرایت میکند، عکس العمل مناسبی نشان دهند، این بزرگان(ائمه) با وجود همه محدودیتها وارد عرصه شده و تا آنجا که برایشان مقدور بود تکلیف خود را در اعتلای اسلام انجام میدادند. موقعی که امام صادق(علیه السلام) به امامت رسیدند دوره ای است که اسلام از نظر قلمرو جغرافیایی به حد اعلای خود رسیده یعنی از یک طرف چین و هند مرزهای دارالاسلام است و از طرفی مسلمانان به اعماق اروپا تا جنوب پاریس رسیدند و تمام شبه جزیره سیبری-جز یک منطقه کوچکی- و بخشهای مهم فرانسه را در اختیار دارند و سرتاسر شمال آفریقا نیز جزو دارالاسلام است.
خب اینها فرهنگها و تمدنهای گوناگونی هستند که با عالم اسلام یکی شدند و طبیعی است که تأثیراتی را در فرهنگ اسلامی میتوانند داشته باشند. اینجاست که امام صادق(علیه السلام) احساس تکلیف کرده و وارد عرصه میشود. منتهی اینکه امام صادق(علیه السلام) توانست در این مقطع به خوبی وارد شود و یک انقلاب علمی و فرهنگی ایجاد بفرماید گذشته از اینکه زمانه اینگونه ایجاب میکرد و این فرهنگها با فرهنگ اسلامی تعامل فرهنگی انجام میدادند، از نظر سیاسی نیز فشار موقتا از امام صادق(علیه السلام) برداشته شده بود.
امام با تربیت شاگردان بسیار در حوزههای گوناگون مانند فقه و حدیث و مسائل کلامی تفسیر و اخلاق و مسائل اعتقادی آن غنای عظیم مکتب اهل بیت به عالم اسلام را نشان دادند و از این باب به جرأت میتوان گفت میزان نشر معارف و بیان احادیث از امام صادق(علیه السلام) با بقیه ائمه هدی(علیه السلام) برابری میکند و این نشان دهنده این مسئله است که هم فضا برای نشر معارف از نظر سیاسی آماده بود هم زدوده شدن آن جو اختناق تا حدی به این مسئله کمک کرد.
بعد از مرگ هشام بن عبدالملک که آخرین خلیفه اموی است، بنی امیه دچار جنگهای داخلی بر سر قدرت شدند، و از سال ۱۲۵ ه.ق تا ۱۳۲ ه.ق که بنی امیه سقوط کرد، ۷ سال از امام صادق(علیه السلام) به نوعی غافل شدند و بعلاوه ۴ سال اول خلافت بنی عباس، ابوالعباس سفاح نسبت به امام سختگیری نداشت و در واقع ۱۱ سال از ۳۴ سال دوران امامت امام صادق(علیه السلام) برای آن حضرت فرصت طلایی بود که بتواند گوشه ای از دانش عظیم الهی و معاف اهل بیت(علیه السلام) را به جامعه عرضه کند.
اما با روی کار آمدن منصور عباسی و سلطه او بر عالم اسلام وضع بر امام به شدت سخت میشود و حتی این شرایط از دوران بنی امیه هم سخت تر گردید؛ لذا امام صادق(علیه السلام) در خلافت منصور نتوانست این روندی را که ایجاد فرموده بود، ادامه دهند و منصور هر از گاهی ایشان را به کوفه، هاشمیه و حیره احضار کرده و تلاش میکرد ارتباط امام را با بدنه جامعه قطع کند و جامعه نتواند از دریای بیکران معارف آن حضرت بهره ببرد که در این صورت مردم به حقیقت امام(علیه السلام) واقف میگشتند و در برابر حکومت جبار او قد علم میکردند. اما با وجود همه حصرها باز نتوانست وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) را تحمل کند و ایشان را به شهادت رساند.
*: نقش امام صادق(علیه السلام) در تقریب مذاهب اسلامی چه بود؟
** رجبی: تقریب به معنای نزدیک کردن فرق مسلمان و رفع اختلافات مذهبی و سیاسی بین آنها را نمیتوانیم در سیره اهل بیت(علیه السلام) بیابیم. البته جلوگیری از تنش و جنگهای مذهبی از اهداف ائمه(علیه السلام) بود اما ائمه(علیه السلام) از آنجا که حجتهای بزرگ الهی و متولیان راستین دین مبین اسلام بودند، نمیتوانند مذاهبی را که با انحراف ایجاد شده ند، بپذیرد و بر آنها مهر تأیید بزند.
معتقدم امام صادق(علیه السلام) ضمن بیان حقیقت دین و آن مکتب حقه اهل بیت(علیه السلام) تلاش میکرد در قالب استناد به کتاب خدا و بیان سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که مشترک بین همه مسلمین بود، برای تبیین مسیر صحیح و بیان حق که یکی بیش نیست، استفاده کند. چراکه ما راههای متعدد حق نداریم بلکه حق یکی است و بقیه موارد باطل هستند که در مقابل حق جلوه گر شدند.
تلاش امام صادق(علیه السلام)این بود که جامعه را از افکار نو و بحثهای جدید و مسائل کلامی که آن زمان سابقه نداشت و مسلمانان را تهدید میکرد نجات دهد و اهل تسنن چون از امامت بی بهره بودند و در مقابل این مسائل کم میآوردند امام(علیه السلام) تلاش میکرد نه تنها پیروان خود بلکه اهل تسنن را که اکثریت داشتند را نیز در مواجهه با این مسائل یاری دهند تا عظمت اسلام مخدوش نشود؛ لذا بسیاری از کسانی که به عنوان شاگرد امام صادق(علیه السلام) و راوی حدیث از محضر آن بزرگوار برشمرده شدند، شیعه نبودند و اکثر ۴ هزار شاگردی که از محضر ایشان بهره ها بردند، غیرشیعه بودند.
*: با توجه به اینکه برخی از رهبران دینی اهل سنت از شاگردان مستقیم امام صادق(علیه السلام) بودند این جدایی از مکتب امام صادق(علیه السلام) بعد از این افراد بوده است یا خیر؟
** رجبی: ابوحنیفه به طور مستقیم و مالک بن انس به طور غیرمستقیم که از ائمه اربعه اهل تسنن هستند از محضر امام بهره ها بردند و خود ابوحنیفه که امام اعظم اهل تسنن است کتابی دارد به نام« لو لا سنتان» یعنی «اگر آن دو سال نبود» دو سالی که از محضر امام صادق(علیه السلام) بهرههای فراوان برد؛ او با وجود اینکه میداند امام دانشمند عظیم زمان و نواده رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، به امامت امام اعتقادی ندارد و در حکومت جبار عباسی تلاش دارد که افکار امام و عقاید امام- را نه در مقابل امام بلکه پشت سر ایشان – در بین عوام اهل تسنن به نقد بکشد تا عظمت علمی امام را به چالش بکشد. ابوحنیفه از طرفی شاگردی امام را میکرد و از طرف دیگر به خواست منصور عباسی در مساجد و محافل علمی اهل تسنن برخی از آرای امام را به نقد مینشست و البته گهگاهی نیز امام با او مواجه میشدند و او و طرز تفکر و منابع استنباط او را به ویژه در احکام شرعی به چالش میکشیدند و بطلان اعتقادات او را اثبات میکردند.
بنابراین بحث این نیست که اگر اینها شاگرد امام بودند پس باید از ایشان تبعیت میکردند چون اکثر شاگردان ایشان اهل تسنن بودند منتهی برای آنها ثابت شده بود که کسی از لحاظ علمی به پای امام صادق(علیه السلام) نمیرسد و با وجود اینکه امامت حضرت را قبول نداشتند اما از دریای بیکران علم امام صادق(علیه السلام) در تفسیر، فقه و حدیث استفاده میکردند و حتی اگر در برابر غیرمسلمانان کم میآوردند به امام صادق (علیه السلام) رجوع میکردند تا سؤالات سخت علمی را دریافت کنند.
البته امام از آنجا که تولیت اصلی و الهی دین را برعهده داشتند، از هر فرصتی برای روشنگری استفاده میکردند حتی با خوارج و دهریون(ملحدان) با سعه صدر بحث میکردند و بارها شده بود که آنها اذعان میکردند که در برابر منطق نیرومند امام چیزی برای گفتن ندارند. امام تلاش میکرد آنچه برای هدایت جامعه لازم است به عنوان هادی امت آن را بیان کند و حال این خود مردم و مدعیان علم هستند که باید انتخاب کنند، وقتی در برابر منطق امام کم میآورید و زانو میزنید اگر از خدا و آخرت خوف داشته باشید باید به سخن حق امام ایمان آورید و اطاعت کنید اما در عمل دیدیم که اکثرا با اعتراف به عظمت علمی امام حاضر نشدند که به حقیقت امام اعتراف کنند و آن حضرت را به عنوان حجت بزرگ الهی به رسمیت نشناختند.
*: مواجهه امام صادق(علیه السلام) با نهضت ترجمه چگونه بود؟
** رجبی: زمینههای نهضت ترجمه در اواخر دوره بنی امیه آغاز و در اوایل دوره بنی عباس شدت گرفت و بعدها به اوج رسید و مباحثی چون فلسفه، نجوم، ادبیات، طب، ریاضیات و از تمدنهای بزرگ گذشته مثل ایران، یونان و هند و تمدنهای آرامی، سریانی و پهلوی، یونانی شروع به ترجمه شد و در جامعه اسلامی رواج پیدا کرد. شیعه به سبب آنکه به منبع وحی و علم مطلق یعنی اهل بیت(علیه السلام) وصل بود در برابر این مباحث تازه چیزی کم نیاورد و بالاتر از آنها را از امامان خود دریافت میکردند اما اکثریت جامعه که اهل سنت بود این مباحث برایشان تازگی داشت. در این زمینه مشکل پیدا کردند و نتوانستند برخی از این موارد را پاسخ دهند و این شد که امام صادق(علیه السلام) به یاری آنها هم آمدند و به ویژه با تربیت شاگردان برجسته در حوزه علم کلام در این زمینه فعالیت فرمودند.
می دانید که فلسفه، علمی است که به ماوراء طبیعت میپردازد ولی مقید به دین نیست و آنچه را که عقل میپذیرد، آن را باور دارد. ولی علم کلام عقل را برای اثبات اعتقادات دینی به خدمت میگیرد و از آن جهت علم کلام بر فلسفه شرافت دارد. امام صادق(علیه السلام) علم کلام را رواج داد و برخی از مباحث فلسفی که عقل آن را میپذیرد در جهت اثبات یگانگی خدا و صفات او و مسائل توحیدی و معاد و... به کار گرفتند و متکلمان بزرگی را پرورش دادند و در واقع نهضت ترجمه با هدایت امام صادق(علیه السلام) به جای اینکه بخواهد به مبانی اعتقادی مسلمانان ضربه بزند، در جهت شناخت ذات باری تعالی و در خدمت اسلام به کار رفت.
*: چرا امام صادق(علیه السلام) با قیامهایی که به اسم خونخوانی امام حسین(علیه السلام) و یا احقاق حقوق اهل بیت(علیه السلام) انجام گرفت همراهی نکردند؟
** رجبی: چند قیام در زمان امام صادق(علیه السلام) اتفاق افتاد؛ دو قیام مشهور در در دوران بنی امیه و دو قیام دیگر در زمان بنی عباس؛ امام این قیامها را بی فایده میدانست نه از این جهت که نباید در برابر این وضع ایستاد بلکه امام میدانست تا یک آمادگی عمومی در مردم ایجاد نشود که با علم و معرفت به این نتیجه برسند که باید در برابر حاکمیتهای فاسد و فاسق ایستاد، قیامهای مدعی و مقطعی نه تنها به نتیجه نمیرسد بلکه موجب فشار بیشتر و سختگیری بدتری میشود.
از جمله این قیامها، قیام زید بن علی فرزند امام سجاد (علیه السلام) در برابر هشام بن عبدالملک بود که امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: ای عمو خوف آن دارم که تو همان مصلوب کوفه باشی! و او را از قیام نهی فرمود. از کلام امام صادق بر میآید که او در قیامش صادق بود و قصد داشت اگر موفق شد خلافت را به صاحبان اصلی اش بازگرداند ولی به نصیحت امام توجه نکرد و قیام کرد و شکست خورد و در نتیجه فشارهای بنی امیه بر اهل بیت مضاعف گردید و فرزند زید یعنی «یحیی» نیز در خراسان قیام کرد و شکست خورد.
هرچند اطرافیان از این دو قیام بهره ها بردند و برای منافع خود استفاده کردند اما باعث ایجاد معرفت در مردم و روی آوری به سوی رهبران الهی نشد و امام صادق(علیه السلام) از این جهت از این قیامها حمایت نمیکرد و الا ایستادن در برابر حاکمیت ظالم فی نفس امر پسندیده ای است منتهی نظر امام صادق(علیه السلام) این بود که باید پیش از هر قیامی آگاهی به مردم داده شود تا آنها با معرفت بیایند و به این قیامها بپیوندند.
در زمان خلیفه جبار عباسی «منصور»، محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی ابن ابیطالب قیام کرد که از نوادگان امام مجتبی(علیه السلام) بود و این قیام هم معلوم بود که بی حاصل است. اولا رهبری این قیام اگرچه از علویون بود اما معرفت به امامت و ولایت امام صادق(علیه السلام) نداشتند و بدون اینکه با آن حضرت در میان بگذارند قیام کردند و حتی وقتی مدینه را گرفتند اصرار داشتند امام صادق(علیه السلام) با آنها بیعت کند و طبیعی است که این خواسته ای غلط بود و امام زیر بار نرفتند و بعد با اعزام نیرو از سوی منصور این قیام در هم شکست و رهبری آن محمد معروف به «نفس زکیه» کشته شد.
برادر او نیز در بصره قیام کرد و در ابتدا پیروزیهایی به دست آورد اما نهایتا مقهور منصور شد و منصور همین مسائل را بهانه کرد و دست به کشتار شدید علویون زد و بسیاری از آنها را مظلومانه به شهادت رساند و بخش عظیمی را در سیاه چالههای خود به بند کشاند و سه سال بعد از این قیام بود که امام صادق(علیه السلام) را به شهادت رساند. شاید بتوان گفت که یکی از عللی که منصور به خود جرأت داد به جان مبارک امام صادق متعرض شود همین قیامهای نسنجیده توسط برخی از خویشان امام بود.
این نکته را باید یادآور شوم که این قیامها به عنوان خونخواهی امام حسین(علیه السلام) نبود بلکه مقابله با ظلم و جور دستگاه اموی و عباسی بود اما این قیامها از قیام سیدالشهدا(علیه السلام) الهام گرفته بودند و این درس را آموخته بودند که اگرچه از نظر نیرو و امکانات با آنها برابر نباشیم اما میتوان در برابر ظلم ایستادگی کرد.
تنها بحث مربوط به حرکت عباسیان بر ضد بنی امیه را میتوان از این سنخ به حساب آوریم که بنی عباس برای ایجاد تنفر نسبت به امویان و جلب مردم نسبت به خود به نوعی برخورد میکردند که مردم احساس کنند که آنها خونخواه امام حسین(علیه السلام) هستند؛ چون از مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دم میزدند. بنی عباس توانسته بودند از نام امام حسین(علیه السلام) سوء استفاده کنند اما در مقام عمل دیدیم که اصلا بحث خونخواهی امام حسن(علیه السلام) نبوده است. چنانکه ابومسلم خراسانی که فرمانده نظامی عباسیان بود هیچ ارتباطی با امام صادق(علیه السلام) نداشت و از عباسیان دستور میگرفت و در اقدامات خود از هیچ جنایتی فروگذار نمیکرد. طبیعی است چنین کسی نمیتواند مورد تأیید امام صادق(علیه السلام) قرار گیرد لذا امام نسبت به این قیامهای موضع حمایتی نگرفتند.
//
مذهب نیوز