مادر
مادر
مادر
نمی دانم چرا گاهی دلم از غصه میگیرد
و-زیر اشک ریزانم دو دستم کاسه میگیرد
نمی دانم چرا هر شب صدایی خسته میآید
و پیش چشم غمبارم دو دست بسته میآید
نمی دانم چرا قلبم تپشهایش پر از آه است
و در اعماق چشمانم فروغ سرد یک ماه است
چرا تنها؟ چرا خسته؟ چرا اشکش شده جاری؟
گمان دارم که در قلبش فرو کرده کسی خاری
ندایش را شنیدم من شده تنها و بی یاور
غمی دارد که میگویدمرتب زیر لب: مادر
شاعر: محمدرضا طاهری
ارسال نظرات