در میان حضرات ایمّه علیهم‏السلام، حضرت امام جواد علیه‏السلام جوان‏ترین امام به شمار می‏آیند. ایشان حدود ۲۵ سال عمر کردند.

یکی از عواملی که فضیلت امام جواد علیه‏السلام را روشن می‌نماید ؛ همان تنصیص بر امامت ایشان می‏باشد که از ناحیه ی خدا به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم، سپس به حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و بعد به دیگر حضرات معصومین علیهم‏السلام رسیده است.

لازمه ی این نص بر امامت این است که صاحب آن دارای آگاهی و دانشی باشد، دانش و آگاهی‏ای که تمامی خلایق و عالمان زمان با او توان برابری نداشته باشند.عامل دیگری که فضیلت ایشان را به اثبات می‏رساند تنزیه و طهارت ایشان از هر گونه آلودگی و پلیدگی می‏باشد که همان مقام عصمت می‏باشد.

به هر جهت، علی رغم عمر کوتاه و بسیاری از ممنوعیّت‏ها و فشارها، امروزه جهان اسلام در بسیاری از معارف و حقایق مدیون حضرت امام جواد علیه‏السلام می‏باشد.

با بررسی کتب روایی مشاهده می‏کنیم که بالغ بر ۳۰۰ نفر ازحضرت امام جواد علیه‏السلام روایت نقل می‏کنند و از شاگردان و محدّثین بلا واسطه حضرت امام جواد علیه‏السلام می‏باشند. امام جواد علیه‏السلام ۵ ساله بودند که پدر بزرگوارشان حضرت امام رضا علیه‏السلام از او جدا شده و از مدینه به طوس تبعید شدند.

ایشان بیش از سه سال دور از پدر، در مدینه زندگی کردند تا اینکه در آستانه ۹ سالگی پدر بزرگوار خود را از دست دادند.

ایشان تقریبا دو سال پس از شهادت پدر بزرگوارشان علیه‏السلام به دربار خلافت تبعید شدند و تمام عمر را زیر چتر محدودیّت حکومت عبّاسی گذراندند.


منزل امام جواد علیه‏السلام پایگاهی برای شیعیان 
بعد از شهادت امام رضا علیه‏السلام مردم گروه گروه به دیدار امام جواد علیه‏السلام می‏آمدند. آنها سؤالات شرعی خود را مطرح نموده و پاسخ می‏گرفتند.این منزل همان منزل حضرت امام صادق علیه‏السلام است که در آن بیش از چهارهزار شاگرد و عالم رفت و آمد داشته‏اند. 
با توجّه به این شرایط، امکان نداشت درب چنین خانه‏ای مسدود شده و مردم از رفت و آمد باز داشته شوند ؛ به خصوص که طبق نقل برخی از روایات، شهادت امام رضا علیه‏السلام در ۲۳ذی القعده واقع شده بود ؛ یعنی در زمانی که تمام مسلمانان از کشورهای اسلامی به زیارت خانه خدا می‏آمدند و در اثنای زیارت، برای عرض تسلیت نزد امام جواد علیه‏السلام می‏آمدند. علاوه بر آن در چنین وضعی، این خبر در مکّه و مدینه شایع شده بود که مأمون، امام رضا علیه‏السلام را به قتل رسانده است. مأمون با اینکه از ذکاوت و تیزهوشی خاصّی برخوردار بود و امام رضا علیه‏السلام را به حیله‏ای به قتل رسانیده بود امّا از یک کودک نه ساله به شدّت وحشت داشت. او طبق خبرهایی که از جاسوسانِ حکومتی دریافت می‏کرد از رفت و آمد مردم به منزل حضرت امام جواد علیه‏السلام بیم و هراس فراوانی در دل داشت. به همین دلیل تنها کاری که به ذهنش رسید این بود که امام جواد علیه‏السلام را از مدینه دور کرده به دربار حکومتی احضار کند. 
احضار و تبعید امام جواد علیه‏السلام به بغداد 
مأمون بر اساس اخبار جاسوسان خویش از این که منزل امام جواد علیه‏السلام به پایگاه بزرگ شیعیان تبدیل شود به وحشت افتاد. او به خوبی می‏دانست که مردم شیفته امام جواد علیه‏السلام شده‏اند و ممکن است بر ضد دستگاه حکومت شورش کنند ؛ لذا امام جواد علیه‏السلام را به بغداد فرا خواند و تصمیم گرفت دخترش امّ فضل را به ازدواج ایشان درآورد تا کاملاً امام علیه‏السلام را تحت نظر داشته باشد. این تصمیم مأمون با مخالفت قوم بنی العباس روبرو شد. آنها گفتند: ما از زمانی که پدرش امام رضا علیه‏السلام از دنیا رفته، کمی راحت شده‏ایم ولی تو باز می‏خواهی از بنی هاشم در دربار خلافت بهره‏مند شوی. 
مناظره امام جواد علیه‏السلام با یحیی بن اکثم 
پس از مخالفت‌های بنی عباس با مأمون نقشه برگزاری مجالس مناظره را طرح کرد تا اگر امام جواد علیه‏السلام پیروز شد، بنی عباس به ازدواج رضایت ‏دهند و اگر شکست خورد، آبروی او می‏ریزد. او در هر دو صورت خود را پیروز میدان می‏دید. 
در این جهت، مجالس مناظره قبل و بعد از ازدواج تشکیل شد. ماجرای یکی از این مجالس چنین است: 
« أنّ المأمون بعد ما زوّج ابنته اُمّ الفضل أبا جعفر علیه‏السلام کان فی مجلس وعنده أبو جعفر علیه‏السلام و یحیی بن أکثم وجماعة کثیرة، فقال له یحیی بن أکثم: ما تقول یا بن الرسول اللّه‏ فی الخبر الّذی روی أنّه نزل جبرییل علیه‏السلام علی رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم وقال: یا محمّد! إنّ اللّه‏ عزّوجل یقریک السّلام ویقول لک: سل أبابکر هل هو عنّی راض فإنّی عنه راض ؛ 
بعد از اینکه مأمون دخترش امّ فضل را به همسری امام جواد علیه‏السلام در آورد، در مجلسی حضور یافت که امام جواد و یحیی بن اکثم و تعداد کثیری از علما حضور داشتند. پس یحیی بن اکثم سؤال کرد: یابن رسول اللّه‏! نظر شما در مورد این خبر چیست؟ همانا جبرییل علیه‏السلام بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل شد و گفت: ای محمّد! خداوند به تو سلام می‏رساند و می‏گوید از ابابکر سؤال کن آیا از من راضی می‏باشد؟ من از او راضی هستم. 
فقال أبوجعفر: لست بمنکر فضل أبی بکر ولکن یجب علی صاحب هذا الخبر أن یأخذ مثال الخبر الّذی قاله رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلمفی حجّة الوداع « قد کثرت علیّ الکذّابة وستکثر فمن کذب علیّ متعمّدا فلیتبّؤ مقعده من النار فإذا أتاکم الحدیث فاعرضوه علی کتاب اللّه‏ وسنّتی فما وافق کتاب اللّه‏ وسنّتی فخذوا به وما خالف کتاب اللّه‏ وسنّتی فلا تأخذوا به ».ولیس یوافق هذا الخبر کتاب اللّه‏: قال اللّه‏ تعالی: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» . فاللّه‏ عزّوجلّ خفی علیه رضا أبی بکر من سخطه حتّی سأل من مکنون سرّه؟ هذا مستحیل فی العقول.

امام جواد علیه‏السلام فرمودند: من منکر فضل ابوبکر نیستم ولی آیا راوی این خبر، خبری دیگر از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را مشاهده کرده است که ایشان فرمودند: دروغ گویان بر من زیاد شده‏اند و زیاد هم می‏شوند. پس کسی که عمدا بر من دروغ ببندد جایگاه او پر از آتش می‏شود. زمانی که حدیثی به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید. پس خبری که موافق با این دو بود را بپذیرید و خبری که مخالف آن دو بود را رها نمایید و این خبر با کتاب خداوند موافق نمی‏باشد. خداوند متعال می‏فرماید: « ما انسان را خلق کرده‏ایم و از وساوس و اندیشه‌‏های نفس او کاملاً آگاهیم ما از رگ گردن او به او نزدیک‏تریم». پس آیا رضایت ابوبکر بر خداوند مخفی مانده که از راز دل او سؤال کرده؟ این قول طبق نظر عقل هم درست نمی‏باشد.
ثمّ قال یحیی بن أکثم: وقد روی أنّ مثل أبی بکر وعمر فی الأرض کمثل جبرییل ومیکاییل فی السّماء؛ 
سپس یحیی ابن اکثم گفت: روایت شده که: ابوبکر و عمر در زمین مانند جبرییل و میکاییل در آسمان هستند. 
فقال: وهذا أیضا یجب أن ینظر فیه لأنّ جبرییل ومیکاییل ملکان لللّه‏ مقرّبان لم یعصیا اللّه‏ قطّ ولم یفارقا طاعته لحظة واحدة وهما قد أشرکا باللّه‏ عزّوجلّ وإن أسلما بعد الشرک وکان أکثر أیّامهما فی الشرک باللّه‏ فمحال أن یشبّههما بهما. 
امام علیه‏السلام فرمود: در این حدیث هم باید دقّت شود ؛ زیرا جبرییل و میکاییل دو ملک مقرّب خداوند هستند که اصلاً خدا را معصیت نکردند و لحظه‏ای از اطاعت خدا روی گردان نشدند. در حالی که عمر و ابو بکر در اوایل عمر مشرک بودند، گرچه بعدا اسلام آوردند. بیشتر ایّام عمر این دو نفر در شرک سپری شد. پس محال است که خدا این دو را به دو ملک مقرّب خود تشبیه نمایند.
قال یحیی: وقد روی أیضا أنّهما سیّدا کهول أهل الجنّة فما تقول فیه؟ 
یحیی گفت: روایت شده که عمر و ابو بکر آقای پیرمردان اهل بهشت هستند. نظر شما چیست؟
فقال علیه‏السلام: وهذا الخبر محال أیضا لأنّ أهل الجنّة کلّهم یکونون شبابا ولا یکون فیهم کهل وهذا الخبر وضعه بنو اُمیّة لمضادّة الخبر الّذی قال رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فی الحسن والحسین بأنّهما سیّدا شباب أهل الجنّة. 
امام علیه‏السلام فرمودند: این خبر هم محال می‏باشد به خاطر اینکه اهل بهشت همگی جوان هستند و در میان آنها پیر وجود ندارد. این خبر را بنی امیّه در مقابل خبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم جعل کردند، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مورد حسن و حسین [ علیهماالسلام] فرمودند: آنها آقای جوانان اهل بهشت می‏باشند

 

//



شیعه نیوز