عناوین و مصادیقی از عزاداری که در روایات مطرح شده‌است، کدامند؟

عناوینی که در روایات هست و فقیه می‌تواند نسبت به آن ها فتوا بدهد:

* نخست: بکاست که روایات آن فوق حد تواتر است و برای همه‌ی معصومین وارد شده‌است. صراحت‌ روایاتش را نمی‌توان کنار گذاشت. حتی دلالت برخی از این روایات مبنی بر این که مثلاً باعث جبران گناهان گذشته ‌است (جز حق‌الناس و...) جوری است که ما نمی‌توانیم آن‌ها را نفی کنیم و شاید لسانش از خود توبه قوی‌تر باشد. در مورد بکا یک مراتبی وجود دارد. این که اشک در چشم حلقه بزند. مرحله‌ی بعد از چشم خارج شود به اندازه ی جناح الذباب. مرحله‌ی سوم خارج بشود و بر صورت جاری بشود (تسیل علی خده الدموع). یک بکا داریم و یک بکاء. بکا یعنی اشک ریختن آرام آرام و مظلومانه که این مبطل در نماز هم هست اما بکاء گریه‌ی با صداست. مرحله‌ی دیگر نوح است که با خودش نیاحه می‌کند و زبان می‌گیرد. مرحله‌ی بعد ندبه است. مرحله‌ی بعد صیحه است. مرحله‌ی بعد صَرخَه وضجه است. این‌ها مراتب بکاء است. گر چه نمی‌توان گفت تک تک این موارد روایت معتبر دارد که بتوان فتوا داد، اما عنوان عام بکاء، همه‌ی‌ آن‌ها را در برمی‌گیرد. در خصوص برخی‌شان که روایت وجود دارد می‌توان به استحباب حکم کرد.

* دوم: از نظر قلبی همّ و حزن در روایات بیان شده‌است. حزن مرتبه‌ی شدید همّ است که در چهره ظاهر می‌شود و در روایات توصیه شده‌است.

* سوم: مرحله‌ی دیگری که در قلب هست، احتراق قلب است که صحیحه‌ی معاویة بن وهب از روایات مصداق آن است. «وارحم تلک القلوب التی جزعت واحترقت.» جزع در مقابل صبر و به معنای ناصبوری کردن، ناشکیبایی و حالت بی‌قراری از خود نشان دادن است.

البته این مراتب را همین‌طوری نمی‌توان به وجود آورد. بایستی عواملش را ایجاد کرد تا حتی برای لحظاتی این حالات ایجاد شود. مثلاً اگر شخص با یک صدایی بیشتر آتش می‌گیرد، از این روایات بر می‌آید که رجحان دارد که آن جا برود ؛ یعنی اگر بخواهد روی مقدمه‌ی مشروعی حاصل شود آن مقدمه راجح می‌شود ؛ پس این اعتراض که مردم با صدای فلانی بیشتر گریه می‌کنند، وارد نیست.

* چهارم: مسأله‌ی دیگری هم در روایات هست که آن ابکاء است. که حتی ابکاء یک نفر بهشت را برایش به ارمغان می‌آورد.

* پنجم: تباکی به معنای تکلف البکاء ؛ یعنی شخص به زور خودش را به گریه‌ آورد. تظاهر به گریه کردن را تباکی نمی‌گویند.

* ششم: مورد دیگر انشاد و شعر است. چه بسراید، چه سروده شده را بازخوانی کند.

* هفتم: اما عنوان عام دیگری داریم که موارد دیگر عزاداری را پوشش می‌دهد و آن جزع است. روایت معاویة بن وهب فقط جزع قلب است ؛ اما در برخی روایات صحیح مطلق جزع بیان شده‌است ؛ مثل روایت مسبق بن کردین که حضرت از او پرسیدند که جزع می‌کند یا نه. او می‌گوید بله و حد جزع خودش را بیان می‌کند: «آن‌ قدر گریه می‌کنم که اثر گریه را خانواده‌ام متوجه می‌شوند و جوری می‌شوم که بی میل به غذا می‌شوم به جوری که گرسنگی در چهره‌ام اثر می‌کند...» بعد حضرت برای او دعا می‌کنند. معلوم می‌شود کسی که اهل جزع باشد مقام دارد. جزع یعنی بی‌تابی کردن. صبوری کردن در مصیبت‌های شخصی اجر شخص را بالا می‌برد و هر نوع بی‌تابی کردن، اجرش را پایین می‌آورد.
سیاه پوشیدن قطعاً یک نوع جزع است. توی سر زدن یک نوع بی‌قراری کردن است و همچنین سینه‌زدن، زنجیر زدن، تعطیل کردن و.... اگر یک امری در عرف مردم مصداق جزع بود، با استناد به این روایات، فقیه می‌تواند بگوید مستحب است. این مسأله جزء فروع تطبیقی است و اگر شما تشخیص بدهید که مصداق جزع است، واقعاً می‌توانید انجام دهید. کما این که در آتش رفتن هندی‌ها و پاکستانی‌ها هم همین‌طور است. در آن منطقه مصداق جزع است و اینجا شاید نباشد.


 



سایت فطرت