علی (علیه السلام) در کلام امین وحی
برخی از ویژگیهای حضرت علی علیه السلام در گوشه ای از بیانات حضرت جبرییل
سلمان فارسی گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که عربی بیابانی بر ما وارد شد، ایستاد و سلام کرد، سلام او را پاسخ دادیم، گفت: آن ماه شب چهارده و چراغ شبهای تار: محمّد رسول خدای پادشاه دانا کدامین شماست؟ آیا این مرد نیکوچهره است؟ گفتیم: آری. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای برادر عرب، بنشین.
گفت: ای محمّد، قبل از آنکه تو را ببینم به تو ایمان آوردهام و پیش از آنکه با تو ملاقات کنم تو را تصدیق نمودهام، جز آنکه امر ناگواری از تو به من رسیده! فرمود: چه چیزی از من به شما رسیده است؟ گفت: ما را به یگانگی خدا و رسالت خود فرا خواندی و تو را اجابت کردیم، سپس ما را به نماز و زکات و حج و روزه و جهاد فراخواندی باز هم تو را اجابت کردیم، آنگاه به این همه از ما راضی نشدی تا آنکه ما را به ولایت و دوستی عموزادهات علیبن ابیطالب فراخواندی! آیا این ولایت را از سوی خود واجب ساختی یا فرمان آسمانی است که خداوند واجب نموده است؟
فرمود: نه، بلکه خداوند آن را بر اهل آسمانها و زمین واجب نموده. (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سخن خود ادامه دادند تا آنکه فرمودند) در جنگ احد پس از فراغ از دفن عمویم حمزه نشسته بودم که جبرییل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد، خداوند تو را سلام میرساند و گوید: من نماز را واجب ساختم و آن را از بیمار و دیوانه و کودک نابالغ برداشتم؛ روزه را واجب نمودم و از مسافر برداشتم؛ حج را واجب نمودم و از بیمار برداشتم؛ زکات را واجب نمودم و از تهیدست برداشتم، و دوستی علیبن ابیطالب را واجب نمودم بر اهل آسمانها و زمین و برای هیچکس در ترک آن رخصت ندادم.(بحارالانوار ۴۰ / ۴۶.)
سلمان فارسی - رحمه الله - گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که عربی بیابانی از قبیله بنیعامر آمد، ایستاد، سلام کرد و گفت: ای رسول خدا، فرستاده شما آمد ما را به اسلام فرا خواند، ما اسلام آوردیم. سپس ما را به نماز و روزه و جهاد فراخواند، آنها را کارهای نیکو و پسندیدهای دیدیم (و عمل کردیم)، آنگاه ما را از زنا، دزدی، غیبت و ناشایست بازداشتی و ما باز ایستادیم، اینک فرستاده شما گوید بر ما لازم است که دامادت علیبن ابیطالب را دوست بداریم! راز این چیست در حالی که آن را عبادت نمیدانیم؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به جهت پنج خصلت:
۱) در روز بدر پس از جنگ نشسته بودم که جبرییل علیه السلام فرود آمد و گفت: خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: امروز به وجود علی بر فرشتگانم مباهات کردم آنگاه که"اللَّه اکبر"گویان میان صفها میگشت و فرشتگان هم با او تکبیر میگفتند. به عزت و جلالم سوگند که دوستی او را جز در دل کسی که دوستش میدارم، و دشمنی او را جز در دل کسی که دشمنش میدارم نمیاندازم.
۲) من در روز احد پس از فراغ از دفن عمویم حمزه نشسته بودم که جبرییل نزد من آمد و گفت: ای محمّد، خداوند میفرماید: من نماز را واجب کردم و آن را از بیمار (یعنی زن در حال حیض و نفاس) برداشتم، روزه را واجب نمودم و آن را از بیمار و مسافر برداشتم، حج را واجب ساختم و آن را از تهیدست بینوا برداشتم، زکات را واجب ساختم و آن را از کسی که مالش به حد نصاب نرسیده برداشتم، و دوستی علیبن ابیطالب را قرار کردم و هیچ رخصتی در ترک آن وجود ندارد.
۳) خداوند هیچ کتابی را فرو نفرستاده و خلقی نیافریده جز آنکه سروری برای آن نهاده، قرآن سرور کتابهای آسمانی، جبرییل -یا اسرافیل- سرور فرشتگان، من سرور پیامبران و علی سرور اوصیاست. هر امری سروری دارد و دوستی من و علی سرور همه طاعتهایی است که اهل قرب با آن به خداوند نزدیکی میجویند.
۴) خداوند در دلم افکند که دوستی او درخت طوبایی است که خداوند به دست (قدرت) خویش کاشته است.
۵) جبرییل علیه السلام گفت: چون روز قیامت شود منبری در سمت راست عرش برای تو نهند و پیامبران دیگر همگی در سمت چپ و برابر عرش قرار دارند، و برای علی به جهت گرامیداشت او یک کرسی در کنار تو نهند. پس کسی که این ویژگیها را دارد بر شما واجب است که او را دوست بدارید. آن مرد عرب گفت: به چشم، اطاعت خواهیم کرد.(بحارالانوار ۲۷ / ۱۲۸.)
- و فرمود: جبرییل نزد من آمد در حالی که بالهایش را گشوده بود، دیدم بر یکی نوشته بود: لاالهالاّاللَّه، محمّد النبی، و بر دیگری لاالهالاّاللَّه، علی الوصی(بحارالانوار ۲۷ / ۱۱. و خبر شماره ۸ را علامه ابنحسنویه در درّ بحرالمناقب روایت نموده است. (ذیل احقاق الحق ۴ / ۲۸۱)) - قاسمبن معاویه گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: اینان (اهل سنّت) ثی
درباره معراج روایت کنند که: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را شبانه به معراج بردند دید که بر عرش نوشته است: لاالهالااللَّه، محمّد رسول اللَّه، ابوبکر الصدّیق". فرمود: سبحان اللَّه! همه چیز را تغییر دادند حتی این را؟! گفتم: آری. فرمود: چون خداوند عرش را آفرید بر پایههای آن نوشت: لاالهالاّاللَّه، محمّد رسول اللَّه، علی امیرالمؤمنین"، و چون آب را آفرید در مجرایش همین را نوشت، و چون کرسی را آفرید بر پایههایش همین را نوشت، و چون لوح را آفرید در آن همین را نوشت، و چون اسرافیل را آفرید بر پیشانیش همین را نوشت، و چون جبرییل را آفرید بر بالش همین را نوشت، و چون آسمانها را آفرید بر اطرافش همین را نوشت، و چون زمینها را آفرید بر طبقاتش همین را نوشت، و چون کوهها را آفرید بر قلههای آن همین را نوشت، و چون خورشید را آفرید بر آن همین را نوشت، و چون ماه را آفرید بر آن همین را نوشت...
پس هرگاه یکی از شما گفت: لاالهالاّاللَّه، محمّد رسول اللَّه، باید بگوید: علی امیرالمؤمنین ولیاللَّه.(بحارالانوار ۲۷ / ۱.) - چون خبر (دعوت) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نجاشی پادشاه حبشه رسید به یارانش گفت: من این مرد را با هدایایی که برای او میفرستم میآزمایم.
آنگاه تحفههای بزرگی را آماده ساخت و در آن از سنگهای قیمتی یاقوت و عقیق بود و گفت: اگر این مرد اهل دنیا و سلطنتطلب باشد یاقوت را انتخاب میکند، و اگر پیامبر بر حق باشد عقیق را برمیگزیند. چون هدیهها به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید آنها را میان یاران خود قسمت نمود و برای خود جز یک نگین عقیق سرخ چیز دیگری برنداشت؛ سپس آن را به علی علیه السلام داد و فرمود: یا علی (این را ببر و) تنها یک سطر بر آن بنویس:"لاالهالاّاللَّه"، علی علیه السلام به نزد حکّاک رفته، فرمود: بر روی این آنچه را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوست میدارد بنویس، که"لاالهالاّاللَّه"است. وی گفت: من چیزی را مینویسم که خود دوست میدارم که"محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم"است.
هنگامی که انگشتر را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد سه سطر بر روی آن نوشته بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به تو گفتم تنها یک سطر بر آن بنویس و تو سه سطر بر روی آن نوشتهای؟ علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا، به حق شما سوگند که من او را امر نکردم مگر آنچه را که شما دوست میداشتی بنویسد:"لاالهالاّاللَّه"و آنچه را خود دوست میداشتم:"محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم". در این هنگام جبرییل امین علیه السلام فرود آمد و گفت: پروردگار عزت میفرماید: تو آنچه را دوست میداشتی نوشتی:"لاالهالاّاللَّه"، و علی آنچه را دوست میداشت نوشت:"محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم"، و من نیز آنچه را دوست میداشتم نوشتم:"علی ولی اللَّه".(اربعین، حافظ ابومحمدبن ابیالفوارس، ص ۵۰ مخطوط، به نقل ذیل احقاق الحق ۴ / ۱۴۳.)
- علّامه مولی صالح ترمذی روایت کرده که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با لبهای خندان به خانه علی علیه السلام درآمد و فرمود: ای برادر، آمدهام تا تو را مژده دهم که همین ساعت جبرییل پیامی از سوی خداوند آورد که خدای متعال میفرماید: ای احمد، علی را مژده ده که دوستان تو از فرمانبر و نافرمان اهل بهشتند. علی علیه السلام سجده شکر بهجا آورد و گفت: خداوندا، شاهد باش که من نیمی از حسنات خود را به آنان بخشیدم. فاطمه هم گفت: خداوندا، شاهد باشد که من نیز نیمی از حسنات خود را به آنان بخشیدم.
حسن و حسین هم گفتند: ما نیز نیمی از حسنات خود را به آنان بخشیدیم. در آن هنگام جبرییل نازل شد و گفت: ای رسول خدا، خدای متعال میفرماید: شما که از من بخشندهتر نیستید، من نیز گناهان دوستان علی را آمرزیدم و بهشت و نعمتهای آن را روزی آنان ساختم.(ملامح شخصیة الامام علی- علیه السلام -، عبدالرسول الغفار به نقل از مناقب مرتضویه / ۲۰۶، ط بمبیی.) -"سَرور عرب، علی را برایم فرا خوانید.
عایشه گفت: مگر شما سرور عرب نیستید؟ فرمود: من سرور فرزندان آدمم و علی سرور عرب است. چون علی علیه السلام آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پی انصار فرستاد، همین که آمدند فرمود: ای گروه انصار، آیا شما را دلالت نکنم بر چیزی که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نگردید؟ گفتند: چرا، ای رسول خدا. فرمود: این علی است، او را به دوستی من دوست بدارید، و به گرامیداشت من گرامی بدارید، زیرا جبرییل از سوی خداوند مرا بدانچه به شما گفتم دستور دادهاست". (حلیةالاولیاء ابونعیم) -"
چون شب بدر فرا رسید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کیست که برای ما آب آورد؟ هیچکس داوطلب نشد. علی علیه السلام برخاست و مَشکی را برداشت و به سوی چاهی ژرف و تاریک رفت و در آن فرو شد؛ خداوند به جبرییل و میکاییل و اسرافیل وحی کرد که خود را برای یاری محمد و برادرش و حزب او آماده کنید، آنان از آسمان فرود آمدند باهای و هویی که هرکه میشنید میهراسید؛ چون برابر چاه قرار گرفتند همگی برای گرامیداشت و تجلیل او بر وی سلام کردند". (احمد در کتاب فضایل علی علیه السلام) - انسبن مالک گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز عصر را با ما خواند و در رکعت اول مقداری درنگ کرد تا آنجا که پنداشتیم سهو یا غفلتی روی دادهاست، سپس سربرداشت و گفت: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، و بقیه نماز را کوتاه خواند، آنگاه با چهره چون ماه شب چهارده خود به ما رو کرد و فرمود: چرا برادر و پسرعمویم علیبن ابیطالب را نمیبینم؟
گفتیم: ما هم او را ندیدهایم ای رسول خدا، حضرت با صدای بلند فرمود: ای علی، ای پسر عمو! علی علیه السلام از آخر صفها پاسخ داد: لبّیک یا رسول اللَّه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نزدیک من بیا. انس گوید: او پیوسته صفها را میشکافت و از سر و دوش مهاجر و انصار خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسانید و مرتضی به مصطفی نزدیک شد! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چرا از صف اول بازماندی؟ علی علیه السلام گفت: شک داشتم که وضو دارم یا نه، به منزل فاطمه- علیها السلام - رفتم و حسن و حسین را صدا زدم و کسی پاسخم نگفت؛ ناگاه کسی از پشت سر مرا صدا زد و گفت:ای ابوالحسن به پشت بنگر. به پشت خود برگشتم، طشتی دیدم و در آن سطلی پر از آب و بر روی آن یک حوله. حوله را برداشتم و از آن آب وضو ساختم، آبی بود به نرمی کره و طعم عسل و بوی مشک، سپس روی برگرداندم و نفهمیدم چه کسی سطل و حوله را گذاشت و چه کسی برداشت! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لبخندی در چهره علی زد و او را درآغوش کشید و پیشانیش را بوسید و فرمود: آیا تو را مژده ندهم؟ آن سطل از بهشت بود و آب از بهشت برین، و آن که تو را برای نماز آماده ساخت جبرییل علیه السلام بود، و آن که حوله به دستت داد میکاییل علیه السلام، سوگند به آن که جانم در دست اوست، اسرافیل چندان شانه مرا گرفت (و در رکوع نگاه داشت) تا تو به نماز رسیدی، و به من گفت: درنگ کن تا آن کس که به منزله نفس تو و پسرعموی توست از راه فرا رسد!(کفایة الطالب / ۲۹۰.)
- جبرییل علیه السلام گفت: ای محمّد، سوگند به آن که تو را به پیامبری برانگیخت، اگر اهل زمین نیز مانند اهل آسمانها علی را دوست میداشتند خداوند هرگز آتش دوزخ را نمیآفرید.(بحارالانوار ۳۹ / ۲۴۸ و ۲۷۰.) - سوگند به آن که جانم در دست اوست، هیچگاه علی را با سپاهی نفرستادم جز آنکه دیدم جبرییل علیه السلام با هفتاد هزار فرشته در جانب راست او و میکاییل با هفتاد هزار فرشته در جانب چپ او و فرشته مرگ پیشاپیش او در حرکتند، و ابری بر سر او سایه افکنده تا آنکه پیروزی شرافتمندانه بهره او شود.(بحارالانوار ۳۹ / ۹۵.) -
سوگند به آن که مرا به پیامبری برانگیخت و بر همه آفریدگان برگزید، اگر بندهای هزار سال خدا را بپرستد خداوند از او نمیپذیرد جز با داشتن ولایت تو و ولایت امامان از نسل تو؛ و ولایت تو پذیرفته نیست جز با بیزاری از دشمنان تو و دشمنان امامان از نسل تو. این مطلب را جبرییل علیه السلام به من خبر دادهاست.(بحارالانوار ۲۷ / ۶۳.) - جبرییل علیه السلام گفت: سوگند به خدایی که تو را به پیامبری برانگیخته و به رسالت برگزیده، اینک فرود نیامدم جز برای آنکه تو را این پیام رسانم: ای محمّد، خدای والا و برین تو را سلام میرساند و میفرماید: محمّد پیامبر رحمت من است و علی برپادارنده حجت من، دوست او را عذاب نکنم گرچه گنهکار باشد، و به دشمن او رحم نیاورم گرچه فرمانبردار باشد.(بحارالانوار ۸ / ۳. باید توجه داشت که اینگونه احادیث برای تشویق به گناه نیست، بلکه مراد آناست که دوستیعلی- علیه السلام - درنهایت به فریاد گنهکار میرسد و او را از عذابمیرهاند، و دشمنیعلی- علیه السلام - کارهای نیک را میخورد و آب میکند و از اثر میاندازد و موجب دخول در آتش دوزخ میگردد. (م))
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شبی که مرا به آسمان بردند و من و جبرییل علیه السلام به آسمان چهارم رسیدیم جبرییل گفت: ای محمّد، جای من اینجاست، آنگاه مرا در نور تاختن داد تا به فرشتهای از فرشتگان خدا رسیدم در صورت و نام علی که در زیر عرش به سجده افتادهبود و میگفت: خداوندا، علی و اولاد و دوستان و شیعیان و پیروان او را بیامرز، و بداندیشان و دشمنان و حسودان او را لعنت فرست، که تو بر هرچیز توانایی.(بحارالانوار ۳۹ / ۹۷.)
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرشتهای را به صورت علی علیه السلام دید و پنداشت علی است، گفت: ای ابوالحسن به آمدن اینجا بر من پیشی گرفتهای؟! جبرییل گفت: این علیبن ابیطالب نیست، فرشتهای است به صورت او، فرشتگان مشتاق علیبن ابیطالب علیه السلام شدند و از پروردگارشان درخواستند که صورتی از علی بسازد تا او را ببینند.(بحارالانوار ۳۹ / ۹۸.)
- جبرییل علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشستهبود که علی علیه السلام از راه فرارسید، جبرییل خندید و گفت: ای محمّد، این علیبن ابیطالب است که از راه فرارسید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جبرییل، مگر اهل آسمانها او را میشناسند؟ گفت: ای محمّد، سوگند به آن که تو را به حق به پیامبری برانگیختهاست، همانا اهل آسمانها بیشتر از اهل زمین به او معرفت دارند؛ او در هیچ جنگی تکبیر نگفت جز آنکه ما نیز با او تکبیر گفتیم، و حملهای نبرد جز آنکه با او حمله بردیم، و شمشیری نزد جز آنکه با او شمشیر زدیم.(بحارالانوار ۳۹ / ۹۸.)
- جبرییل علیه السلام گفت: ای محمّد، چون خداوند از بالای عرش خود ثنا و درود فراوان بر علیبن ابیطالب علیه السلام میفرستد عرش مشتاق دیدار علی علیه السلام شد، خداوند این فرشته را به صورت علیبن ابیطالب علیه السلام در زیر عرش خود آفرید تا آتش شوق عرش فرونشیند، و تسبیح و تقدیس و تمجید این فرشته را ثواب و پاداشی برای شیعیان خاندان تو -ای محمّد- قرار داده است.(بحارالانوار ۳۹ / ۹۷.)
- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل علیه السلام برایم بازگفت که بر علی عبور نمودم و او در حین چرانیدن چند شتر به خواب رفته و مقداری از بدنش نمایان گشتهبود، من لباس او را به روی بدنش کشیدم و در همان حال خنکی ایمان او را بر روی قلب خود احساس نمودم.(بحارالانوار ۳۹ / ۱۰۰.)
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی، جبرییل علیه السلام مرا درباره تو خبری داد که مایه روشنی چشم و شادی دلم شد؛ او به من گفت: ای محمّد، خداوند به من فرموده: محمّد را از سوی من سلام برسان و او را آگاه ساز که علی پیشوای هدایت و چراغ تاریکیهای ضلالت، و حجّت بر اهل دنیاست، زیرا او صدّیق اکبر و فاروق اعظم است(یعنی بزرگترین کسی است که اسلام را باور کرده و در قول و عمل راستینترین مردم است و بالاترین کسی است که میان حق و باطل فرق مینهد. (م))، و من به عزت خویش سوگند خوردهام که به آتش نبرم کسی را که او را دوست داشته و تسلیم او و اوصیای پس از او باشد، و به بهشت در نیاورم کسی را که دست از ولایت و تسلیم در برابر او و اوصیای پس از او برداشته باشد.(بحارالانوار ۲۷ / ۱۱۳.)
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل علیه السلام نزد من آمد و گفت: ای محمّد، پروردگارت تو را به دوستی و ولایت علیبن ابیطالب فرمان میدهد.(بحارالانوار ۳۹ / ۲۷۳.)
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل علیه السلام از سوی خداوند برگ سبزی از درخت آس برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشتهبود: من دوستی علیبن ابیطالب را بر آفریدگانم واجب نمودم، این را از جانب من به آنان برسان.(بحارالانوار ۳۹ / ۲۷۵.)
- جبرییل علیه السلام از میکاییل، او از اسرافیل، او از لوح، او از قلم، او از خدای عزّوجلّ آوردهاست که: وِلایَةُ عَلیبْنِ اَبیطالِبٍ حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی"ولایت علیبن ابیطالب دژ محکم من است، هرکه بدان درآید از عذاب من ایمن باشد".(بحارالانوار ۳۹ / ۲۴۶.)
- جبرییل علیه السلام گفت: ای محمّد، خداوندت سلام میرساند و گوید: علی را دوست بدار، که هرکس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هرکه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشتهاست. ای محمّد، هرجا تو باشی علی آنجاست، و هرجا علی باشد دوستانش همانجایند [گرچه و گرچه گناه کرده باشند].(بحارالانوار ۳۹ / ۲۹۴.)
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل نزد من آمد در حالی که دو بال خود را گشودهبود، در یکی نوشته بود:"لا اله الاّ اللَّه، محمّدٌ النبی"و در دیگری نوشته بود:"لا اله الاّ اللَّه، علی الوصی".(مناقب خوارزمی / ۹۰.)
- حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اتاق امّ سلمه بود که فرشتهای بر او وارد شده دارای بیست سر، در هر سری هزار زبان، که هر کدام خدا را به لغتی جداگانه تسبیح میکرد، کف دستش از هفت آسمان و زمین گستردهتر بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پنداشت که وی جبرییل است، فرمود: ای جبرییل، هرگز با این صورت نزد من نیامده بودی؟! گفت: من جبرییل نیستم، من صرصاییلام، خداوند مرا به سوی تو فرستاده که دو نور را به هم تزویج کنی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: که را با که؟ گفت: دخترت فاطمه را با علی. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حضور میکاییل و جبرییل و صرصاییل فاطمه را به همسری علی درآورد. در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به پشت شانه صرصاییل نگریست، دید بر آن نوشته است:"لاالهالاّاللَّه، محمّدٌ رسول اللَّه، علی مقیم الحجّة (علی برپادارنده حجّت خداست)". پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای صرصاییل، چندگاه است که این مطلب بر پشت شانه تو نوشته شده؟ گفت: دوازده هزار سال پیش از آنکه خداوند دنیا را بیافریند.(مناقب خوارزمی / ۲۴۵.)
- علی علیه السلام فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا با فاطمه تزویج نمود به من فرمود: مژده باد تو را که خداوند اندوه مسأله ازدواج تو را از دل من برداشت، گفتم: آن چه بود؟ فرمود: جبرییل سنبلی و قرنفلی از بهشت برایم آورد، من گرفتم و بوییدم و گفتم: ای جبرییل، اینها چیست؟ گفت: خداوند فرشتگان و ساکنان بهشت را امر فرمود که بهشت را با همه درختان و نهرها و قصرها و خانهها و اتاقها و جایگاهها و غرفهها زیور کنند، و حورالعین را امر کرد که"حمعسق و یس"را بخوانند. و منادیی ندا کرد که خداوند فرمودهاست: من فاطمه دخت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را به همسری علیبن ابیطالب در آوردم. آنگاه خداوند ابری را برانگیخت و بر سر آنان درّ و یاقوت و لؤلؤ و گوهر بارید، و سنبل و قرنفل را بر سر آنان پاشید، و اینها از آن سنبلها و قرنفلهایی است که (در این جشن) بر فرشتگان نثار شدهاست.(دلایل الامامة / ۱۹.) - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جبرییل، او از میکاییل، او از اسرافیل و او از خداوند -جلّجلاله- نقل کند که فرمود: منم خدای یکتا، معبودی جز من نیست، با قدرت خویش خلایق را آفریدم و از میان آنان هرکه را خواستم یعنی پیامبرانم را برگزیدم، و از میان آنان نیز محمد صلی الله علیه و آله و سلم را حبیب و خلیل و صفی (برگزیده) خود انتخاب کردم و او را به سوی آفریدگانم برانگیختم، و برای او علی را برگزیدم و او را برادر و وصی و وزیر و پیامگزار او به آفریدگانم پس از وی قرار دادم... پس به عزت و جلال خود سوگند خوردهام که هیچ بندهای از بندگانم علی را دوست ندارد و به ولایت نپذیرد جز آنکه او را از آتش دوزخ دور بدارم و به بهشت درآورم، و هیچ بندهای از بندگانم او را دشمن ندارد و از ولایت او به ولایت دیگری سر نسپارد جز آنکه دشمنش بدارم و به آتش دوزخش درآورم.(عیون اخبار الرضا- علیه السلام - ۲ / ۴۹.)
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی، مردانی از قریش مرا درباره ازدواج فاطمه سرزنش کرده، گفتند: ما او را از تو خواستگاری کردیم؛ ما را منع نمودی و به همسری علی درآوردی؟! به آنان گفتم: به خدا سوگند من نبودم که شما را منع نمودم و او را به همسری علی درآوردم بلکه خدا بود که شما را منع کرد و او را به همسری علی درآورد. آنگاه جبرییل بر من فرود آمد و گفت: ای محمّد، خداوند -جلّ جلاله- میفرماید: اگر علی را نمیآفریدم هرگز در روی زمین برای دخترت فاطمه همسر و همتایی نبود، از آدم گرفته تا همه کسانی که پس از او آمدهاند.(عیون اخبار الرضا- علیه السلام - ۱ / ۲۲۵.) - رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل علیه السلام از خداوند مرا خبر داد که فرمودهاست: علیبن ابیطالب حجت من بر آفریدگانم و کارگزار دین من است، از صلب او امامانی برآورم که بهپاداری امر من برخیزند و به راه من فراخوانند، به برکت آنان است که بلا را از بندگانم دورسازم و از رحمت خویش فروبارم.(مسند الرضا ۱ / ۱۲۲ و ۱۳۰.)
- فاطمه صغری از [پدرش] حسینبن علی علیه السلام، از [مادرش] فاطمه دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی ما بیرون شد و فرمود: همانا خداوند به شما افتخار ورزید و همگی شما را عموماً و علی را خصوصاً آمرزید. من فرستاده خداوند به سوی شمایم. بدون هیچ باکی از قوم خود و بیهیچ ملاحظهای درباره رابطه خویشاوندی این سخن گویم، این جبرییل علیه السلام است که مرا خبر میدهد: نیکبخت به تمام معنا و حق معنای نیکبخت کسی است که علی را در حال زندگانی و پس از مرگ من دوست بدارد.(اسنی المطالب فی مناقب آل أبیطالب / ۶۶.) - ابنعباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جای خود و جای نماز خود نشسته بود و گروهی از مهاجر و انصار نزد او بودند که جبرییل علیه السلام فرود آمد و گفت: ای محمّد، حضرت حق تو را سلام میرساند و گوید: علی را فراخوان و او را مقابل خود بنشان. جبرییل علیه السلام به آسمان بالا رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی را فراخواند، او را حاضر کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرتش را مقابل خود نشاند، جبرییل بار دیگر فرود آمد و طبقی از خرما همراه داشت، آن را میان آن دو نهاد و گفت: بخورید. هر دو خوردند، سپس طشت و ابریقی حاضر ساخت و گفت: ای رسول خدا -که درود خدا بر تو و خاندانت باد- خداوند تو را امر میکند که آب بر دست علیبنابی طالب بریزی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: گوش به فرمان و مطیع خدایم و آنچه پروردگارم فرموده انجام میدهم. ابریق را برگرفت و ایستاده آب بر دست علیبنابی طالب علیه السلام میریخت. علی علیه السلام عرضه داشت: ای رسول خدا، من سزاوارترم که آب بر دست شما ریزم، فرمود: ای علی، خداوند مرا بدین کار دستور دادهاست. آنگاه هرچه آب بر دست علی علیه السلام میریخت قطرهای از آن در طشت نمیچکید. علی علیه السلام عرضه داشت: ای رسول خدا، نمیبینم که چیزی از آب در طشت بریزد؟! فرمود: ای علی، فرشتگان در گرفتن آبی که از دست تو میچکد با هم مسابقه میدهند و با آن چهره خود را میشویند و بدان تبرک میجویند!(بحارالانوار ۳۹ / ۱۲۱.)
- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داخل خانه فاطمه - علیها السلام - شد و فرمود: ای فاطمه، امروز پدرت میهمان توست. فاطمه - علیها السلام - گفت: پدر جان! حسن و حسین از من خوراکی خواستهاند و من چیزی نداشتم که برای خوردن به آنان دهم. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داخل شد و در کنار علی و حسن و حسین و فاطمه - علیهم السلام - نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمیدانست چه کند! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لختی به آسمان نگریست که جبرییل علیه السلام فرود آمد و گفت: ای محمّد، خدای برتر و والا سلامت میرساند و تو را تحیت و گرامیداشتی ویژه میفرستد و گوید: به علی و فاطمه و حسن و حسین بگو که از میوههای بهشت چه میل دارند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یک یک آنان را صدا زد و فرمود: خداوند عزت دانست که شما گرسنهاید، اینک از میوههای بهشت چه میل دارید؟ آنان به خاطر شرم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لب فرو بستند و پاسخی ندادند، حسین علیه السلام گفت: پدرم ای امیرمؤمنان، مادرم ای سرور زنان بهشت و برادرم ای حسن پاک، آیا اجازه میدهید که من از میوههای بهشت برگزینم؟ همه گفتند: ای حسین، بگو که به انتخاب تو خشنودیم. حسین گفت: ای رسول خدا، به جبریل بگو: ما خرمای تازه میل داریم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا این را میداند. آنگاه فرمود: ای فاطمه، برخیز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بیاور. فاطمه - علیها السلام - به داخل رفت، طبقی دید از بلور که حولهای از سُندس سبز بر روی آن کشیده شده و در آن خرمای تازه در غیر فصل خود قرار دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای فاطمه، این از کجاست؟ گفت: “از سوی خدا، که خداوند هرکه را خواهد بیحساب روزی میدهد” همان گونه که مریم دختر عمران گفت.(اشاره به آیه ۳۷ از سوره آلعمران.) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد. سپس بسماللَّه گفت و یک دانه خرما برداشت و در دهان حسین نهاد و فرمود: گوارایت باد ای حسین. سپس دانه دیگری برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود: گوارایت باد ای حسن. آنگاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود: گوارایت باد ای فاطمه. و دانه چهارم را برداشت و در دهان علی نهاد و فرمود: گوارایت باد ای علی.
آنگاه دانه دیگری به علی داد و میفرمود: گوارایت باد ای علی. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست، سپس همگی از آن خرما خوردند، چون دست کشیدند و سیر شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت. فاطمه - علیها السلام - عرض کرد: پدر جان، امروز کار شگفتی از شما دیدم! فرمود: ای فاطمه خرمای اول را که در دهان حسین نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود که شنیدم میکاییل و اسرافیل میگفتند: گوارایت باد ای حسین، من هم با آنان موافقت کردم. خرمای دوم را که در دهان حسن نهادم شنیدم جبرییل و میکاییل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم. خرمای سوم را که در دهان تو -ای فاطمه- نهادم شنیدم که حورالعین با سرور و شادی در حالی که از بهشت به سوی ما سرکشیده بودند گوارا باد میگفتند، من نیز به موافقت آنان گفتم. خرمای چهارم را که در دهان علی نهادم ندایی از سوی خدای سبحان شنیدم که گوارا باد میگفت، من نیز به موافقت او گفتم. سپس چند دانه پیدرپی به علی دادم و پیوسته صدای خدای سبحان را میشنیدم که گوارا باد میگفت. به همین دلیل برای تجلیل پروردگار عزت برخاستم، و شنیدم که میفرمود: ای محمّد، به عزت و جلالم سوگند که اگر از این لحظه تا روز قیامت به علی دانه خرما میدادی من هم بلاانقطاع به او گوارا باد میگفتم.(بحارالانوار ۴۳ / ۳۱۰.) - رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چون روز قیامت شود خداوند جبرییل و محمّد (مرا) را بر روی صراط برپا میدارد، پس هیچکس از آنجا گذر نکند جز آن که با خود براتی از علی علیه السلام داشته باشد.(مناقب خوارزمی / ۲۲۹.) - جبرییل علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و گفت: ای محمد، خدای بلند پایه و والامرتبه تو را سلام میرساند و میگوید: محمد پیامبر رحمت من است و علی برپادارنده حجت من. دوست او را عذاب نکنم گرچه مرا نافرمانی کرده، و بر دشمن او رحم نیاورم گرچه مرا فرمان برده باشد.(بحارالانوار ۳۹ / ۲۵۹.)
- گروهی از راویان گویند: به ابنعباس گفتیم: آیا دوستی علی علیه السلام در آخرت سودمند است؟ گفت: یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره دوستی او با هم نزاع کردند تا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدیم، فرمود: اجازه بدهید تا از وحی بپرسم. چون جبرییل علیه السلام فرود آمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسید، وی گفت: از خداوند از این مسأله سؤال خواهم کرد. پس به آسمان بالا رفت، آنگاه فرود آمد و گفت: ای محمد، خدای متعال تو را سلام میرساند و میگوید: علی را دوست بدار، که هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هرکه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشتهاست. ای محمد، هرجا تو باشی علی آنجاست، و هرجا علی باشد دوستانش آنجایند[گرچه گنهکار و گنهکار باشند].(بحارالانوار ۳۹ / ۲۹۴.)
-رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به جبرییل گفتم: کدام عمل نزد خدا از همه محبوبتر است؟ گفت: صلوات بر تو ای رسول خدا، و دوستی علیبن ابیطالب.(القولالبدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع؛ سخاوی شافی / ۹۴، نقل از احقاقالحق ۱۷/۲۵۱.) ه
- جاراللَّه زمخشری در تفسیر کشّاف (۴/۱۹۷) از ابنعباس روایت کرده است که: <حسن و حسین - علیهما السلام - بیمار شدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به همراه گروهی به عیادت آنها رفتند و به امیرمؤمنان علیه السلام گفتند: ای اباالحسن، کاش برای شفای این دو فرزندت نذر میکردی! علی و فاطمه - علیهما السلام - و فضّه خادمه نذر کردند که اگر حسنین - علیهما السلام - شفا یابند سه روز روزه بگیرند. آن دو بزرگوار شفا یافتند، اما چیزی برای افطار نداشتند. علی علیه السلام از شمعون خیبری یهودی سه من جو قرض گرفت، فاطمه - علیها السلام - یک من از آن را آرد کرد و پنج قرص نان به تعداد خودشان تهیه نمود. همین که نانها را سر سفره نهادند تا افطار کنند سایلی از راه رسید و گفت: سلام بر شما ای خاندان محمّد، مسکینی هستم از مساکین مسلمانان، مرا خوراک دهید تا خداوند شما را از مایدههای بهشتی بخوراند. همگی نان خود را به او بخشیدند و شب را تنها با آب افطار نموده و به سر بردند و فردا صبح را روزه گرفتند. شب دوم نیز همین حادثه تکرار شد و یتیمی از راه رسید و نانها را به او بخشیدند و شب سوم اسیری رسید همین کار را کردند. چون صبح شد علی علیه السلام دست حسن و حسین - علیهما السلام - را گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتند. تا چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنان افتاد و دید که از شدت گرسنگی چون جوجه به خود میلرزند فرمود: دیدن شما بدین حال چه سخت مرا میآزارد! و برخاست و با آنان به راه افتاد. به منزل فاطمه - علیها السلام - آمد و او را دید که در محراب نشسته و (از گرسنگی) شکمش به پشت چسبیده و چشمانش فرورفتهاست. این حال او را بسیار آزرد، جبرییل فرود آمد و گفت: ای محمّد! بگیر این را که خداوند تو را درباره خاندانت تهنیت گفتهاست؛ پس سوره (دهر) را بر او خواند>. - بسیاری از دانشمندان عامّه نزول این آیه را درباره امیرمؤمنان علیه السلام میدانند. فخر رازی گوید: درباره شأن نزول این آیه روایاتی رسیدهاست. روایت سوم آن که: درباره علیبن ابیطالب نازل گشتهاست. آن حضرت در شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی غار رفت در بستر او خوابید. و روایت است که چون علی در بستر پیامبر خوابید جبرییل علیه السلام نزد سر و میکاییل نزد پاهای او ایستادند، و جبرییل ندا میکرد: به به، آفرین به تو، کیست مانند تو ای پسر ابیطالب؟! خداوند به تو بر فرشتگان افتخار میکند. آنگاه این آیه نازل شد.(تفسیر کبیر ۵ / ۲۲۳.) - شیخ سلیمان قندوزی گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند به جبرییل و میکاییل وحی کرد که من میان شما دو تن برادری برقرار ساختم و عمر یکی از شما را از دیگری درازتر نمودم، اینک کدام یک از شما حاضر است عمر خود را به برادرش ببخشد؟ هر دو مرگ را ناخوش داشتند، خداوند به آنان وحی نمود: من میان ولیّم علی و نبیّم محمّد برادری افکندم و علی حیات خود را به پیامبر بخشید، در بستر او خوابید و با خون خود از جان او پاسداری نمود. به زمین فرود روید و او را از چنگال دشمن نجات دهید. آنان فرود آمدند، جبرییل بالای سر و میکاییل پایین پای حضرتش نشستند و جبرییل میگفت: به به، آفرین، کیست مانند تو ای پسر ابیطالب؟! خدای بزرگ به تو بر فرشتگان افتخار میورزد؛ آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد.(ینابیع المودة / ۹۲.)
این شأن نزول را منابع چندی از عامّه و خاصّه آوردهاند، رجوع شود به: تذکرةالخواص، کفایةالطالب، بحارالانوار / ج ۹، طبع کمپانی، مسند احمد، الفصول المهمّة و سایر تفاسیر هر دو گروه در ذیل آیه شریفه. ه
- این آیه گر چه مفسران درباره معنا و اعراب آن اختلافی عجیب دارند -مثلاً آیا مراد از مَنِ موصول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است یا مؤمنان از یاران او یا مؤمنان از اهل کتاب یا هر کس که در هر زمان به دین حق گراید؟ و آیا مراد از بیّنه بینش الهی است یا قرآن است؟ و آیا یتلوه به معنای تلاوت کردن است یا به معنای از پی در آمدن؟ و آیا ضمیر منصوب در یتلوهُ به مَنِ موصول بر میگردد یا به بیِّنه که از لحاظ معنا مذکر است؟ و آیا مراد از شاهد جبرییل است یا زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یا چهره آن حضرت یا علی مرتضی علیه السلام است؟ و ضمیر در منه آیا به خداوند متعال باز میگردد یا به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؟ و ضمیر در قبله آیا به مَنِ موصول باز میگردد یا به بیّنه؟ و آیا اماماً ورحمة حال از برای شاهدند یا از برای کتاب موسی؟ تا آنجا که علّامه طباطبایی - رحمه الله - گفتهاست(تفسیر المیزان ۱۰ / ۱۹۲.): داستان این آیه از جهت احتمالاتی که در مفردات الفاظ و ضمیرهای آن میرود عجیب است، و اگر این احتمالات در یکدیگر ضرب شود به هزارها احتمال بالغ میگردد که برخی درست و برخی نادرستند - اما با کمک اخبار بسیاری که از طریق عامّه و خاصّه درباره آن رسیدهاست دلالت دارد بر آنکه مراد از <آن کس که حجتی روشن از پروردگار خود در دست دارد> رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و مراد از <شاهدی از وی که به دنبال اوست> علی مرتضی علیه السلام است، و این که فرموده: <این شاهد از اوست> یعنی گویا پارهای و جزیی از وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، و اوصیای بزرگوار او - علیهم السلام - نیز یکی پس از دیگری (بنا بر وحدت ملاک) همه شاهدانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میباشند. - حافظ گنجی از ابیعقال روایت کردهاست که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: “ای رسول خدا، سرور مسلمانان کیست؟ فرمود: به نظر تو کیست؟ گفت: آدم. فرمود: در اینجا کسی است که از آدم افضل است. گفت: ای رسول خدا، مگر نه این است که آدم را خداوند با دست خود آفرید و از روح خود در او دمید و کنیزش حوّا را به همسری او درآورد و او را در بهشت خویش جای داد؟ پس چه کسی میتواند از او افضل باشد؟ فرمود: کسی هست که خداوند او را برتری دادهاست، گفت: شیث است؟ فرمود: برتر از شیث... (و یکایک پیامبران را نام برد تا رسید به عیسی علیه السلام) ابوعقال گفت: ای رسول خدا، من نمیدانم که او کیست، فرشته مقربی است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همین کسی است که اکنون با تو سخن میگوید -یعنی خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم-. ابوعقال گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند مرا شاد نمودی. فرمود: آیا بیشتر بگویم؟ گفت: آری. فرمود: بدان که پیامبران و رسولان الهی سیصد و سیزده نفرند، اگر همگی را در یک کفّه ترازو نهند و صاحب تو را در کفّه دیگر، کفّه صاحب تو بر آنان میچربد. ابوعقال گوید: گفتم: مرا پر از شادی نمودی ای رسول خدا، اما برترین مردم پس از شما کیست؟ حضرت تنی چند از قریش را نام برد (و درباره هر کدام چیزی گفت) سپس فرمود: علیبن ابیطالب. گفتم: ای رسول خدا، کدامین آنها نزد تو محبوبترند فرمود: علیبن ابیطالب. گفتم: چرا؟ فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدهایم... ای ابوعقال، برتری علی بر سایر مردم مثل برتری جبرییل بر سایر فرشتگان است”. گنجی گوید: این حدیثی حسن و با سند عالی است.(کفایة الطالب / ۳۱۶.) - از این احادیث استفاده میشود که علی علیه السلام برترین مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، زیرا حدیث میگوید که او محبوبترین آفریدگان در نظر خدا و رسول اوست. در این زمینه حافظ گنجی شافعی سخنی دارد خوشبوتر از عطر شکوفهها و آن این است: در این حدیث دلالت واضحی است بر آنکه علی علیه السلام محبوبترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حقّ اوست، خداوند فرموده: اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ. (سوره غافر / ۶۰.)”مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم” که هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت دادهاست. و معلوم است که خداوند خلف وعده نمیکند وبا رسولانش تخلف از وعده نمینماید و دعای رسول خود را درباره محبوبترین آفریدگان در نظر خود رد نمیکند. و از بهترین وسیلهها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی کسی است که به خاطر خدا دوستش میدارد، چنانکه یکی از اهل علم در این معنی برایم سرود:
بِالْخَمْسَةِ الْغُرِّ مِنْ قُرَیْشٍ/وَ سادِسِ الْقَوْمِ جَبْرَییلُ/ بِحُبِّهِمْ رَبِّ فَاغْفِرْ عَنّی/بِحُسْنِ ظَنّی بِکَ الْجَمیلُ/ (کفایة الطالب / ۱۵۱.)
“به آن پنج تن گرانقدر از قریش و ششمین آنان که جبرییل است؛ پروردگارا! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنّی که به کار نیکوی تو دارم”./
مراد از پنج تن همان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آل عبا هستند که آیه تطهیر درباره آنان نازل شدهاست و عبارتند از: حضرات: محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، علی، فاطمه، حسن و حسین - علیهم السلام -، و ششمین آنان جبرییل علیه السلام است. - در بیشتر این احادیث از جایی که آن پرنده را از آنجا آوردهاند ذکری به میان نیامدهاست گر چه در برخی از آنها آمده. حال آیا این پرنده از مرغان دنیا بوده یا از مرغان بهشت؟ از برخی احادیث معلوم میشود که آن پرنده از خوشگوارترین طعامهای بهشتی بوده که جبرییل علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردهاست مانند خبری که علّامه مجلسی - رحمه الله - در ضمن حدیثی طولانی از علی علیه السلام آورده است.(بحارالانوار ۳۸ / ۳۴۸.)
و نیز از این حدیث استفاده میشود که عایشه امام علیه السلام را از ورود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانع میشدهاست. و عمده مطلب در این زمینه آن است که این فضیلت از ویژگیهای امیرمؤمنان علیه السلام است و او محبوبترین و برترین مردم در نظر خدا و رسول اوست. و اختلافات کوچک در حاشیه آن ضرری به اصل مطلب نمیرساند. - مأمون عباسی بحثی جالب و ارزنده با فقهای عصر خویش درباره افضلیت علی علیه السلام دارد که ما بخشی از آن را به مناسبت میآوریم:... یحییبن اکثم (به فقها) گفت: من برای مسأله فقهیهای که اینک در میان شما مورد بحث است نزد شما گسیل نشدهام ولی دوست دارم شما را باخبر سازم که امیرالمؤمنین (مأمون) میخواهد با شما در مذهبی که بدان اعتقاد دارد و بدان سبب برای خدا دینداری میکند با شما مناظره کند. گفتیم: امیرالمؤمنین -که خدا توفیقش دهد- هر چه میخواهد بکند؛ گفت: امیرالمؤمنین خدا را با این اعتقاد دینداری کند که علیبن ابیطالب بهترین آفریدگان خدا پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و شایستهترین مردم به جانشینی آن حضرت است... مأمون (به یکی از فقها) گفت: ای اسحاق، بهترین عمل در روزی که خداوند پیامبر خود را برانگیخت چه بود؟ گفتم: اخلاص در گواهی (به یکتایی خداوند و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم)، گفت: یعنی سبقت به اسلام آوردن؟ گفتم: آری. گفت: کتاب خدا هم همین را میگوید:
بخوان: وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ، اُولیِکَ الْمُقَرَّبُونَ (سوره واقعه / ۱۰.)”پیشی گیرندگان، آری پیشی گیرندگان همان مقربانند”/؛ و منظور پیشی گیرندگان به اسلاماند؛ آیا کسی را سراغ داری که در اسلام آوردن بر علی پیشی گرفته باشد؟ گفتم: ای امیرالمؤمنین، علی در سنین نوجوانی اسلام آورد و حکم بر او روا نمیشود ولی ابوبکر در سنین کمال و عاقلمردی اسلام آورد و حکم بر او روا میگردد. گفت: بگو کدامین آنها پیشتر اسلام آورد تا بعداً درباره سن نوجوانی و میانسالی با تو مناظره کنم؟ گفتم: طبق این شرط، علی پیش از ابوبکر اسلام آورد. گفت: آری؛ اینک بگو هنگامی که علی اسلام آورد از دو حال بیرون نبود، یا آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به اسلام دعوت نمود و یا به الهام الهی اسلام آورد. من لختی سر به زیر افکندم، مأمون گفت: ای اسحاق، نگو به الهام الهی بود زیرا در این صورت او را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مقدم داشتهای، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسلام را نشناخت مگر آنگاه که جبرییل از سوی خدای متعال نزد او آمد. گفتم: چنین است؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به اسلام دعوت نمود. گفت: ای اسحاق، آیا هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به اسلام دعوت نمود این دعوت به امر خدا بود یا این کار را از روی تکلّف و به دلخواه خود کرد؟ باز لختی سر به زیر افکندم، مأمون گفت: ای اسحاق رسول خدا را به تکلف و عمل به دلخواه منسوب مدار، زیرا خداوند از زبان او میگوید:
وَ ما أنَا مِنَ المُتَکَلِّفینَ (سوره ص / ۸۶.)”من از اهل تکلّف نیستم”/. گفتم: آری ای امیرالمؤمنین، او را به امر خدا دعوت نمود. گفت: آیا این از صفت خدای جبّار -جلّ ثناؤه- است که رسولان خود را مکلف سازد به فراخوانی کسی که حکمی بر او روا نمیگردد؟ گفتم: پناه بر خدا! گفت: ای اسحاق، در قیاس این سخنت که علی در کودکی ایمان آورد و حکمی بر او روا نمیگردد آیا چنین میبینی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کودکان را در دعوت به اسلام به کاری فوق توانشان مکلّف ساخته و چون آنها را در زمانی به اسلام فراخواند و آنان مرتد شوند و از اسلام بازگردند در این ارتداد چیزی بر آنان واجب نمیشود و حکم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر آنان روا نمیگردد؟ آیا در نزد تو رواست که این مطلب را به خداوند نسبت دهی؟ گفتم: پناه بر خدا!...(العِقد الفرید ۵ / ۳۵۱. و نیز عیون اخبارالرضا - علیه السلام - ۲/۱۸۴ - ۲۰۰.)
- فخر رازی در تفسیر این آیه شریفه: وَ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ. (سوره بقره / ۲۵۳.)”و این پیامبران برخی را بر برخی دیگر برتری دادهایم”/ گوید: امت اسلامی اجماع دارند بر آنکه برخی از پیامبران برتر از برخی دیگرند، و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم برتر از همه است؛ و بر این مطلب به چند دلیل استدلال میگردد، از جمله به این آیه: وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ. (سوره انبیا / ۱۵۸.)”و ما تو را جز رحمت برای عالمیان نفرستادهایم”/ زیرا هنگامی که آن حضرت رحمت همه عالمیان باشد لازم میآید که برترین آنها نیز باشد.(تفسیر کبیر ۶ / ۲۰۸.)
باید دانست که همین دلیل نیز دلالت دارد بر افضلیت علی علیه السلام از همه، زیرا آن حضرت همتا و نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است چنانکه در گذشته گفتیم و فخررازی هم به این مطلب اعتراف دارد و عین سخن او را به نقل از شیعیان آوردیم و اعتراضی هم به آن نکردهاست با اینکه او امام المشکّکین است، تنها از یک سوی دیگر اشکالتراشی نموده که سخن را با ذکر آن دراز نمیکنیم. اُزری - رحمه الله - میگوید: هُوَ فی آیَةِ التّباهُلِ نَفْ/-سُ النَّبِی لاغَیْرُهُ اِیّاها/ “او در آیه مباهله نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و غیر او در این آیه مراد نیست”/. و چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از همه افضل است نفس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم که علی علیه السلام باشد از همه افضل خواهد بود. و نیز گوید: لَکَ ذاتٌ کَذاتِهِ حَیْثُ لَوْ لا/ أنَّها مِثْلُها لَما آخاها/ “تو را ذاتی چون ذات اوست، زیرا اگر مثل آن نبود آن را به برادری نمیگرفت”/. و باز فخررازی گوید: دین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم برترین ادیان است؛ پس لازم میآید که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم افضل پیامبران باشد. اما برتری اسلام از آن روست که خداوند اسلام را ناسخ ادیان گذشته قرار داده، و ناسخ لازم است که برتر باشد، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: “هر که سنّت نیکی را پایهگذاری کند در پاداش آن و پاداش کسانی که تا روز قیامت بدان عمل میکنند شریک است”/. و چون این دین برتر و دارای پاداش بیشتر است واضع آن نیز از واضعان سایر ادیان دارای پاداش بیشتری خواهد بود، بنابراین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از سایر انبیا افضل است.(تفسیر کبیر ۶ / ۱۹۶.) اگر معیار افضلیت، افزونی ثواب است -و حق هم همین است- علی علیه السلام از همه پیامبران حتی پیامبران اولواالعزم افضل است، زیرا ثوابش از همه افزونتر و منزلتش در نزد خداوند از همه بیشتر است؛ شاهد این مطلب اخبار بسیاری است که از طریق عامّه و خاصّه نقل شده و ما در گذشته به پارهای از آنها اشاره کردیم، از آن جمله این حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: “ای ابوالحسن، اگر ایمان و اعمال همه آفریدگان در یک کفّه ترازو و عمل تو در روز اُحُد در کفّه دیگری نهاده شود عمل تو بر همه اعمال آنها رجحان مییابد و خداوند در روز احد به تو بر فرشتگان مقرب خویش افتخار کرد و حجابها را از آسمانهای هفتگانه برداشت، و بهشت و مافیها به سوی تو سرکشیدند و پروردگار جهانیان از کار تو شادمان گشت؛ و خداوند به عوض آن روز پاداشی به تو عطا کند که هر پیامبر و رسول و صدّیق و شهیدی به آن غبطه خورد”/.(ینابیع المودة / ۶۴.)
و در جنگ احزاب فرمود: “یک ضربه علی در روز خندق برتر از عبادت جنّ و انس است”/(ذیل احقاق الحق ۶/۵ به نقل از “نهایةالعقول فی درایة الاصول”/ فخررازی. و نیز در مواقف، ط اسلامبول، ص ۶۱۷ به این عبارت: لَضربةُ علی خیر من عبادة الثقلین.). و اُزری - رحمه الله - گوید: لافَتی فِی الْوُجُودِ اِلاّ علی/ذاکَ شَخْصٌ بِمِثْلِهِ اللَّهُ باهی/ در عالم وجود جوانمردی جز علی نیست، او کسی است که خداوند به مانند او افتخار کرده است”/. و نیز فخررازی گوید: برتری برخی از انبیاء بر برخی دیگر به خاطر چند چیز است، یکی معجزات بسیار است که دلیل راستی و موجب شرافت آنهاست، و در حق پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم بیش از سه هزار معجزه ثابت گردیدهاست و آنها اجمالاً بر چند قسم است... و برخی مربوط به علوم است مانند خبردادن از غیب، و فصاحت قرآن...(تفسیر کبیر ۶ / ۱۹۷.)
این سخن فخررازی سخن درستی است و هیچ شک و تردیدی در آن راه ندارد، زیرا حضرتش سرآمد همه پیامبران است، چنانکه بوصیری گوید: فاقَ النَّبِیّینَ فی خَلْقٍ وَ فی خُلُقٍ/وَ لَمْیُدانُوهُ فی عِلْمٍ وَ لا کَرَمٍ/ وَ کُلُّ آی أَتَی الرُّسُلُ الْکِرامُ بِها/فَاِنَّها اتَّصَلَتْ مِنْ نورِهِ بِهِمِ/ وَ کُلُّهُمْ مِنْ رَسُولِاللَّهِ مُلْتَمِسٌ/غَرْفاً مِنَ الْیَمِّ أَوْ رَشْفاً مِنَ الدِّیَمِ/ “پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم بر همه پیامبران در خَلق و خُلق فایق آمد، و آنها در علم و کرم به پای او نرسیدند”/ “و هر معجزهای که رسولان گرامی خداوند آوردند، همه از نور آن حضرت به آنان رسیدهبود”/ “و همگی آنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهشمندند کفی از دریا و یا نمیاز باران فضل او را”/ آری آن حضرت شهر علوم و معارف و معجزات و حقایق بود، ولی هیچ کس را دسترسی به این شهر نیست مگر آنکه از دروازه آن وارد شود آن دروازه وجود مقدس مولای ما علی علیه السلام است. اُزری - رحمه الله - گوید: اِنَّمَاالْمُصْطَفی مَدینَةُ عِلْمٍ/وَ هُوَ الْبابُ مَنْ اَتاهُ اَتاها/ مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم شهر علم و علی دروازه آن است، که هر کس به سوی آن دروازه رفت به شهر وارد خواهد شد”/. علّامه مناوی شافعی گوید: “حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم شهری است جامع معانی دیانتها، و شهر را دروازهای ضرور است، حضرتش خبر داد که دروازه آن شهر علی -کَرّم اللَّه وجهه- است، پس هر که راه او را پیش گرفت به مدینه وارد شود، و هر که برخلاف او قدم برداشت راه هدایت را خطا کند و بدان نرسد”/.(فیض القدیر ۳ / ۴۶.)
و نیز گوید: “علیبن ابیطالب همان دروازهای است که از آن به [شهر] حکمت وارد شوند. شگفتا از این مرتبه که چه بالاست! وه از این منقبت که چه والاست! هر که پندارد که “علی بابها”/ به معنای ارتفاع است یعنی “بلند است درِ آن”/ بیشک برای هدف فاسد خود دست به یک چارهجویی زدهاست که به کار او نمیآید و هیچ سودی برای او ندارد”/.(همان.) علّامه طُرَیحی - رحمه الله - گوید: در خبر صحیح است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: “من شهر علمم و علی درِ آن شهر است، پس هر که طالب علم است باید به نزدیک در رود”/.
این حدیث را بسیاری از علما روایت کرده و برخی اجماع امت را بر آن نقل کردهاند. در این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نفس شریف خود را شهر علم قرار داده و دستیابی به آن را جز به واسطه ورود از در منع فرمودهاست، پس هر که از در وارد شود میدان وسیعی برای گریز از گناه در پیش داشته و به رستگاری بزرگی دست یافته و به راهی راست هدایت گردیدهاست. نقل است که سبب این حدیث آن بود که یک مرد عرب بیابانگرد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و [به لهجه بیابانی خود] عرضه داشت: طِمْشٌ طاحَ، فَغادَرَ شِبْلاً، لِمَنِ النَّشَبُ؟ “مردی مرده و فرزندی از خود به یادگار نهاده، مال بازمانده از آنِ کیست؟ حضرت فرمود: لِلشِّبْلِ مُمیطاً “مال از آنِ همان فرزند است”/. در این حال علی علیه السلام وارد شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کلام آن مرد بیابانگرد را برای او بازگفت، و حضرت همان پاسخ را داد. در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بابُها. و از لطایف در این باب، آنکه: مرد عربی وارد مسجد شد و نخست به علی علیه السلام سلام کرد سپس بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ حاضران خندیدند و در این باره با او گفتگو کردند، پاسخ داد: من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بابُها، من هم به همین فرمایش حضرت عمل کردم (و خواستم از در وارد شوم).(مجمع البحرین، ماده “بوب”/.) جابربن عبداللَّه گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که در روز حدیبیّه در حالی که دست علی علیه السلام را گرفتهبود میفرمود: “این مرد امیر نیکان و کشنده بدکاران است، هر که او را یاری دهد یاری شود و هر که او را تنها گذارد تنها خواهد ماند -این سخن را با صدای بلند میگفت-، من شهر علمم و علی دروازه آن است، پس هرکه طالب خانه (شهر) است باید نزدیک در رود”/.(تاریخ بغداد ۲ / ۳۷۷ و ۱۱ / ۴۸ - ۵۰.) در این حدیث به جای لفظ “علم”/ الفاظ “حکمت”/، “بهشت”/، “فقه”/ نیز آمده است. (تاریخ بغداد ۷ / ۱۷۳ و ۱۱ / ۲۰۴ و ینابیع المودة / ۳۸ و مناقب ابنمغازلی / ۸۷.)(مناقب ابنمغازلی / ۸۶.)(تذکرةالخوا/ص ۲۹.)
ابنعباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل فرش مخملی از بهشت برایم آورد، بر آن نشستم [و به آسمان رفتم]، چون در پیشگاه پروردگارم قرار گرفتم با من سخن گفت و به رازگویی پرداخت، و چیزی به من نیاموخت مگر آنکه علی آن را دانست، پس او دروازه شهر علم من است.(مناقب ابنمغازلی / ۵۰.)
شمسالدین مالکی (متوفی به سال ۷۸۰) گوید: وَ قالَ رَسُولُاللَّهِ اِنّی مَدینَةٌمِ/-نَالْعِلْمِوَ هُوَالْبابُ وَالْبابَفَاقْصِدِ(الغدیر ۶ / ۵۸.) “و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهری از علمم و او دروازه است، پس به دروازه رو کن”/. و عارف بزرگ ابنفارض مصری گوید: وَ اَوْضَحَ بِالتَّأویلِ ما کانَ مُشْکِلاً/عَلی بِعِلْمٍ نالَهُ بِالْوَصِیَّةِ/ “و علی علیه السلام مشکلات را با بیان تأویل آن روشن ساخت، به سبب علمی که از راه وصیت [پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم] به دست آوردهبود”/. فخررازی گوید: خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پنج چیز با او مساویند:
۱) در سلام؛ به او فرمود: السلام علیک ایُّها النّبی، و درباره خاندانش فرمود: سَلامٌ عَلی آلِ یاسینَ. (سوره صافّات / ۱۲۰. در قرآن: اِلیاسین است. و در برخی قرایات آل یاسین خوانده شده است.)
۲) در درود بر او و بر آنان در تشهد.
۳) در طهارت؛ درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمفرمود: “طه”/(سوره طه / ۱.) یعنی ای طاهر؛ ودرباره خاندانش فرمود: وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً.(سوره احزاب / ۳۳.)
۴) در حرمت صدقه گرفتن. ۵) در محبت؛ درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ. (سوره آل عمران / ۳۱.)”مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد”/ و درباره خاندانش فرمود: قُلْ لااَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی. (سوره شوری / ۲۳.)”
بگو من از شما اجری نمیجویم مگر دوستی خاندانم را”/.(ر. ک: الصواعق المحرقة / ۱۴۷، فراید السمطین ۱ / ۳۵.) و نیز در تفسیر آل گوید: آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کسانی هستند که کارشان به آن حضرت بازگشت دارد، پس همه کسانی که کارشان بازگشت بیشتر و کاملتری به آن حضرت داشته باشد آل او محسوب میشوند، و بیشک وابستگی میان فاطمه و علی و حسن و حسین و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیش از همه بودهاست و این از راه نقل متواتر چون مانند سایر امور معلوم و مسلّم است، بنابراین حتماً آل او محسوب میشوند. و نیز مردم در مورد آل اختلاف دارند، برخی گویند: آل همان خویشانند، و برخی دیگر گفتهاند: آل امت آن حضرتند. اگر آل را به معنای خویشان بگیریم این چند تن آل پیامبرند، و اگر آل را امت آن حضرت که دعوت او را پذیرفتهاند بدانیم باز هم آنان آل محسوبند. پس ثابت شد که آنان در همه فرضها آل هستند. اما آیا دیگران هم تحت عنوان آل قرار میگیرند؟ مورد اختلاف است.(تفسیر کبیر ۲۷ / ۱۶۶.)
- ابنابیالحدید گوید: در خطبه حسنبن علی - علیهما السلام - پس از شهادت پدرش (امیرالمؤمنین علیه السلام) آمدهاست: “امشب مردی از دست شما رفت که گذشتگان بر او پیشی نگرفتند و آیندگان به او نتوانند رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که او را به جنگ میفرستاد جبرییل در سمت راست و میکاییل در سمت چپ حضرتش قرار داشتند”/. و در حدیث آمدهاست: “در روز اُحد صدایی از آسمان در فضا پیچید و به گوش رسید که میگفت: لاسَیْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارِ، وَ لافَتی اِلاّ عَلی “تیغ برّانی جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست”/... و در اخبار صحیح آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: “ای جبرییل، او (یعنی علی علیه السلام) از من است و من از اویم”/.(شرح نهجالبلاغه ۷ / ۲۱۹.)
و نیز در قصیده اوّل از هفت قصیده علویّات که قصیدهای طولانی و مشتمل بر داستان فتح خیبر است، گوید: فَما ماسَ موسی فی رِداءٍ مِنَ الْعُلی/وَ لا آبَ ذِکْراً بَعْدَ ذِکْرِکَ اَیُّوبُ تَّقَیَّلْتَ اَفْعالَ الرُّبوبِیَّةِ الَّتی/عَذَرْتَ بِها مَنْ شَکَّ اَنَّکَ مَربوبُ/ “موسی در ردای والایی کامل قرار نداشت بلکه ردای والایی به قامت تو برازندهاست. و ایوب ذکر چندانی نداشت بلکه ذکر تو بیشتر است. کارهایی شبیه کارهای پروردگار کردی، که گویی عذر آن کس که شک در مربوبیت تو دارد موجه است”/!/ وَ یا عِلَّةَالدُّنْیا وَ مَنْ بَدْءُ خَلْقِها لَهُ/وَ سَیَتْلُو الْبَدْءَ فِی الْحَشْرِ تَعقیبُ/ “ای آنکه علت [غایی] خلقت دنیایی و آفرینش دنیا برای تو آغاز شد، و به دنبال این آغاز در روز رستاخیز نیز آفرینش دیگری خواهد بود”/. و در قصیده پنجم در توصیف آن حضرت گوید: وَ وارِثُ عِلْمِ الْمُصْطَفی وَ شَقیقُهُ/اَخاً وَ نَظیراً فِی الْعُلی وَ الْاَواصِرِ/ “و او وارث علم پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و برادر و همسان او در همه والاییها و ویژگیهای اوست”/. و در قصیده هفتم گوید: یا بَرقُ اِنْ جِیْتَ الْغَرِی فَقُلْ لَهُ/اَتُراکَ تَعْلَمُ مَنْ بِاَرْضِکَ مُودَعُ/ فیکَ ابنُ عِمرانَ الْکَلیمُ َ بَعْدَهُ/عیسی یُقَفّیهِ وَ اَحْمَدُ یَتْبَعُ/ بَلْ فیکَ جَبرَییلُ وَ میکاییلُ وَ اِسْ/-رافیلُ وَالْمَلاَُ الْمُقَدَّسُ اَجْمَعُ/ بَلْ فیکَ نُورُاللَّهِ جَلَّ جلالُهُ/لِذَوِی الْبَصایرِ یَسْتَشِفُّ وَ یَلْمَعُ/ فیکَ الْاِمامُ الْمُرْتَضی فیکَ الْوَصِ/-ی الْمُجْتَبی فیکَ الْبَطینُ الْاَنْزَعُ/ “ای برق، چون به سرزمین نجف رسیدی به آن بگو: آیا میدانی چه کسی در تو مدفون است؟ موسیبن عمران کلیماللَّه و پس از او عیسی و پس از وی احمد صلی الله علیه و آله و سلم در تو نهانند. بلکه جبرییل و میکاییل و اسرافیل و همه فرشتگان عالم مقدس بالا در تو نهفتهاند. بلکه نور خدای ذوالجلال که برای بینندگان میدرخشد و تلألؤ دارد است. در تو امام مرتضی، در تو وصی برگزیده مصطفی، در تو آن مرد پر از علم و برکنده از شرک و کفر خفته است”/. منظور از آنکه همه فرشتگان و پیامبران در تو نهفتهاند آن است که علی علیه السلام حاوی همه فضایل آنهاست.هذا ضَمیرُالْعالَمِ الموجودِ عَن/عَدَمٍ وَ سِرُّ وُجُودِهِ الْمُسْتَوْدَعُ “این باطن عالمی است که از کتم عدم به وجود آمده و سرّ پنهان وجود آن است”/.
سرّ وجود عالم همان مصالحی است که در ایجاد آن به سبب و به خاطر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نهفتهاست. هذا هُوَالنُّورُ الَّذی عَذَباتُهُ/کانَتْ بِجَبْهَةِ آدَمَ تَتَطَلَّعُ/ “این همان نوری است که شعاعش در پیشانی آدم علیه السلام میدرخشید”/. مراد همان نور نبوت است که از آدم به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم منتقل شد و علی علیه السلام هم وصی آن حضرت و شریک در فضایل او بود. وَ شِهابُ مُوسی حَیْثُ اَظْلَمَ لَیْلُهُ/رُفِعَتْ لَهُ لأَْلاؤُهُ تَتَشَعْشَعُ/ “و او همان آتشی است که برای موسی در تاریکی شب درخشید، و انواری از او برای موسی درخشید که سبب نبوت او گردید”/ مَا الْعالَمُ الْعِلْوی اِلاّ تُرْبَةٌ/فیها لِجُثَّتِکَ الشَّریفَةِ مَضْجَعُ “عالم بالا چیزی جز تربتی برای آرامگاه بدن شریف تو نیست”/.
این سخن از آن روست که قبر شریف حضرتش معراج فرشتگان و محل آمد شد ارواح طیّبه است. اَقُولُ فیکَ سُمَیْدَعٌ، کَلّا وَ لا/حاشا لِمِثْلِکَ اَنْ یُقالَ سُمَیْدَعُ/ “درباره تو گویم که مردی بس آقا و بزرگی؟! هرگز، به هیچ وجه نمیتوان درباره چون تویی آقا و بزرگ گفت”/. زیرا تو بزرگتر از این لقبهایی.بَلْ اَنْتَ فِیالْقِیامَةِ حاکمٌ/فِیالْعالَمینَ وَ شافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ/ “بلکه تو در روز رستاخیز درباره جهانیان حاکم و شفاعتکنندهای که شفاعتت پذیرفته میشود”/. وَ اللَّهِ لَوْلا حَیْدَرٌ ما کانَتِال/-دُّنْیا وَ لاجَمَعَ الْبَرِیَّةَ مَجْمَعُ/ وَ اِلَیْهِ فی یَوْمِ الْمَعادِ حِسابُنا/وَ هُوَ الْمَلاذُ لَنا غَداً وَ الْمَفْزَعُ/ “خدا را سوگند که اگر حضرت حیدر نبود هرگز دنیایی وجود نداشت و آفریدگان در جایی گرد نمیآمدند. و در روز قیامت حساب ما به دست اوست، و فردای قیامت او پشتیبان و پناهگاه ماست”/.
و در قصیده ششم گوید: عِلْمُ الْغُیوبِ اِلَیْهِ غَیْرُ مُدافَعٍ/وَالصُّبْحُ اَبْیَضُ مُسْفِرٌ لایُدْفَعُ/ “علم غیبها بیهیچ اشکال و اختلافی به نزد اوست؛ و صبح همیشه روشن و بیپرده است و کسی منکر آن نتواند شد”/. - فرمود: مرا از راههای آسمانها بپرسید، زیرا که من به آنها از راههای زمین داناترم. جبرییل علیه السلام در چهره مردی ناشناس آمد و گفت: اگر راست میگویی، مرا خبر ده که جبرییل کجاست؟ حضرت نظری به راست و چپ آسمان و زمین افکند و فرمود: او را در آسمان و [سایر نقاط] زمین ندیدم، شاید خود تو باشی.(نزهةالجلیس، علّامه صفوری، ص ۴۵۸.)
- حافظ محمّدبن یوسفبن محمّد بلخی شافعی در کتاب خود (چنانکه در خلاصه آن ص ۱۶ آمده) گوید: از علی -کرّماللَّه وجهه- روایت است که در مجلس عمومی خود فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، مرا از علم آسمان پرسید که من کوچه به کوچه و ناحیه به ناحیه آن را میشناسم. مردی از حاضران گفت: ای پسر ابیطالب، اینک که چنین ادعا داری، بگو اکنون جبرییل کجاست؟ پس حضرت اندکی در خود فرو رفت و در اسرار [عالم] اندیشید، سپس سربرداشت و فرمود: من آسمانهای هفتگانه را گردیدم و جبرییل را نیافتم و به گمانم خود تویی ای پرسنده! وی گفت: به به، کیست به مانند تو ای پسر ابیطالب که پروردگارت به تو بر فرشتگان افتخار میورزد؟! آنگاه از دید حاضران پنهان شد.(احقاق الحق ۷ / ۶۲۱.)
- علّامه مظفر - رحمه الله - گوید: در درّ المنثور از دیلمی در مسند الفردوس با سند از علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره این آیه: فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ.(سوره بقره / ۳۷)، “پس آدم کلماتی را از پروردگار خود دریافت کرد...”/.پرسیدم فرمود: “خداوند آدم را به هند فرود آورد... تا آنکه جبرییل را نزد او فرستاد و فرمود: بگو: “خداوندا، به حق محمّد و آل محمّد از تو درخواست میکنم، تو منزهی، جز تو معبودی نیست، من بد کردم و به خود ستم روا داشتم، مرا بیامرز که تویی بسیار بخشنده و مهربان. خداوندا، به حق محمّد و آل محمّد از تو درخواست میکنم، تو منزهی، جز تو معبودی نیست، من بد کردم و به خود ستم روا داشتم، توبه مرا بپذیر که تو بس توبهپذیر و مهربانی”/. این بود کلماتی که آدم از خدا دریافت کرد”/.
دلالت این آیه با تفسیر آن توسط اینگونه اخبار بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام روشنتر از آن است که نیازمند به توضیح باشد، زیرا توسل شیخ انبیا به محمّد و آل او - علیهم السلام - که به تعلیم خدای سبحان صورت گرفتهاست با توجه به اینکه آنان در آخرالزمان وجود مییافتهاند و چشمپوشی از پیامبران بزرگی که در این فاصله قرار داشتهاند و از لحاظ زمانی به آدم علیه السلام نزدیکتر بودهاند بهترین دلیل بر برتری آنان بر همه جهانیان و نیز بر عصمت آنان از هر لغزشی -هرچند مکروه- است. زیرا آدم با ارتکاب مکروه نافرمانی کرد، بنابراین توسل به آنان در توبه از آنچه مرتکب شده درست نیست مگر از آن رو که آنها مرتکب هیچ معصیتی حتی مکروه هم نشدند؛ پس ناگزیر خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منحصر به آل او میشود زیرا بر انبیا هم برتری دارند...(دلایل الصدق ۲ / ۸۸.)
و نیز گوید (ص ۱۳۹):... زیرا اتحاد نور آنها (علی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین دلیل بر امتیاز علی علیه السلام است به برتری داشتن حتی بر انبیا - علیهم السلام -؛ و کسی که چنین پایهای دارد امامت در او تعیّن مییابد، به ویژه آنکه در برخی اخبارِ نورانیت آنها وارد است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تصریح کرده و فرمودهاست: “پس مرا پیامبر و علی را وصی بیرون آورد”/. و در برخی: “پس نبوت در من و امامت در علی مستقر گردید”/.
و گوید (ص ۳۰۲): علی علیه السلام ساقی حوض پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که مردم [ناباب] را از آن دور میسازد، و ظاهر این مطلب مقتضی امتیاز و برتری او بر همه مردم است. و گوید (ص ۴۰۲): و علی علیه السلام حسنهای از حسنات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، بنابراین هیچ کس افضل از سیّد اوصیا جز سیّد انبیا نیست. خداوند بر شرفشان بیفزاید و بر آنها و آل پاکشان درود فرستد. و گوید (ص ۲۴۰): اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فضل واقعی علی علیه السلام را ذکر میکرد و این که خداوند او را بر امور خارقالعاده قادر ساختهاست -زیرا حضرتش بارزترین مصداق این حدیث قدسی است که: “بنده من، مرا فرمان بر تا مثل من شوی، تا همین که به چیزی بگویی، باش، بشود”/
- و یا فضایل او را که به آنها بر انبیا و سابقین برتری یافته و به آنها از همه امت امتیاز پیدا کردهاست بیان میداشت حتماً بیم آن داشت که گروههایی از امتش قایل به ربوبیت او شوند چنانکه همین عقیده برای بعضی با مشاهده خوارق عادات از آن حضرت پیدا شد. و گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاست: “علی از من است و من از علی”/، و این دلیل مشارکت آن دو در عصمت و فضیلت و سایر صفات ستودهاست. و گوید (ص ۲۴۸): پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام دو آفریده از یک نورند که در صفات فاضله و منافع با هم یگانگی و با مردم دیگر اختلاف دارند چنانکه خود مردم [در اینگونه صفات] با یکدیگر مختلفند. و گوید (ص ۱۶۹): و دلالت آیه وَ اسْأَلْ مَنْ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا...(سوره زخرف / ۵”از در ینابیعالمودة، باب ۱۵، ص ۸۲ از ابنمسعود از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت کرده که فرمود: در شب معراج که مرا به آسمان بردند با جبرییل به آسمان چهارم رسیدیم، خانهای دیدم از یاقوت سرخ، جبرییل گفت: این بیتالمعمور است، ای محمّد برخیز و به سوی آن نماز کن. خداوند پیامبران را در پشت من به صف درآورد و من به امامت بر آنان نماز گزاردم، چون سلام نماز دادم کسی از نزد پروردگارم آمد و گفت: ای محمّد، خدایت سلام میرساند و میگوید: از این پیامبران بپرس که پیش از تو بر چه چیز فرستادهشدهاند؟ گفتم: ای گروه پیامبران، پروردگارم شما را پیش از من بر چه چیز فرستاد؟ گفتند: بر نبوت تو و ولایت علیبن ابی طالب - علیه السلام -. و این است معنای آیه که از پیامبران پیش از خود بپرس...)
پیامبرانی که پیش از تو فرستادهایم بپرس...”/ بر امامت علی علیه السلام روشن است، زیرا بعثت پیامبران و پیمان گرفتن آنها در قدیم (در عالم ارواح) به ولایت علی علیه السلام و اهتمام عظیم برای آن ولایت قایل شدن تا آنجا که در ردیف ربوبیت و نبوت قرار گرفته، منظوری جز این ندارد که وی بر آنها امام است زیرا بر آنها فضیلتی چون فضیلت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را داراست. و گوید (ص ۱۷۰): پس چقدر والاست ارزش پیامبر پاک ما و برادر پاکیزهاش در نزد خدای متعال تا آنجا که آن دو را بر همه بندگان خود امتیاز بخشیده و آنها را با بعثت پیامبران گرامی براقرار به فضیلت آنها و اقرار به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و امامت علی علیه السلام و پیمان گرفتن از آنها به ولایت همراه با توحید گرامی داشتهاست.
- و نیز گوید:(از قصاید سبعه.) یا برقُ إن جِیْتَ الغَریَّ فَقُل له/أتُراکَ تعلَمُ مَن بِأرضِک مودَعُ/ فیکَ ابنُعمرانَ الکلیمُ وبعدَهُ/عیسی یُقَفِّیهِ و أحمدُ یَتبَعُ/ بل فیک جبریلُ و میکالُ و اس’/رافیلُو الْمَلَأُالمقدّسُ أجمعُ/ بل فیک نورُاللَّهِ جلَّ جلالُه/لِذَوِی البصایرِ یُسْتَشَفُّ و یَلمعُ/ فیکَ الامامُالمرتضی فیکَالوصیُّ/المجتبی فیک البَطینُ الأنزعُ/ هذا ضمیرُالعالمِ الموجودِ عن/عدمٍ و سرُّ وجودِهِ المستودَعُ/ هذا هوَ النورُ الَّذی عَذَباتُهُ/کانَتْ بِجَبهةِ آدمَ تَتَطَلَّعُ/ و شهابُ موسی حیثُ أظْلَمَ لَیلُه/رُفِعَتْ له لألاؤُهُ تتشعشعُ/ یا هازمَ الأحزابِ لایَثْنیهِ عن/خَوضِ الحَمامِ مُدَجِّجٌ و مُدرِّعُ/ یا قالعَ البابِ الّذی عن هَزِّها/عَجزتْ أکُفٌّ أربعونَ و أربعُ/ لولا حدوثُک قلتُ إنّک جاعلُ/الأرواحِ فی الأشباحِ والمُسْتنزِعُ/ لولا مماتُک قلتُ إنّک باسطُ/الأرزاقِ تَقدِرُ فی العطاء و توسعُ/ ما العالمُ العِلْویُّ إلاّ تربةٌ/فیها لِجُثَّتِک الشریفة مَضجِعُ/ ماالدَّهرُ إلاّ عبدُک الْقِنُّ الّذی/بِنُفوذِ أمرِک فی البریَّةِ مولَعُ/ أأقولُ فیک سُمَیْدَعٌ کلّا ولا/حاشا لِمثلِک أن یقالَ سُمَیْدعُ/ بل أنت فی یومِ القیامة حاکمٌ/فی العالمین و شافعٌ و مُشَفَّعُ/ واللَّهِ لولا حیدرٌ ما کانتِ ال’/-دنیا و لا جَمَع البریّةَ مَجمعُ/ مِن أجْلِه خُلِقَ الزمانُ و ضُوِّیتْ/شهبٌ کَنَسْنَ و جُنَّ لیلٌ أدرعُ/ و إلیه فی یومِ المعادِ حسابُنا/و هوالمَلاذ لَنا غداً والمفزعُ/
“ای برق، اگر به سرزمین نجف گذر کردی به آن بگو: آیا میدانی چه کسی در دل تو نهفتهاست؟”// “در تو موسای کلیم پور عمران، و در پس او عیسی و در پی او احمد آرمیدهاست”/ “بلکه جبرییل و میکاییل و اسرافیل و همه ساکنان عالم قدس در تو نهفتهاند”/ “بلکه نور خدای بزرگ که برای بینندگان میدرخشد در تو نهفتهاست”/ “در تو امام پسندیده، در تو وصی برگزیده، در تو آن سرشار از علم و برکنده از شرک و پلیدی آرمیدهاست”/ “این مرد، ضمیر و نهان عالم موجود از عدم، و سرّ پنهان جهان خلقت است”/ “این همان نوری است که در پیشانی آدم میدرخشید”/ “و نیز شهاب موسی است که در شب تاریک بر وی درخشید”/”ای گریزاننده احزاب شرک، که هیچ مرد جنگی و زرهپوشی تو را از میدان بازنمیگردانید”/ “ای کَننده درِ خیبر که دست چهل و چهار تن نمیتوانست آن را از جای حرکت دهد”/ “اگر نه این بود که تو خود حادث و مخلوقی میگفتم تویی که ارواح را در اجساد قرارمیدهی و بیرون میکشی”/ “و اگر مرگ تو نبود میگفتم تویی که روزیها را میگستری و در بخشش تنگ میگیری و گسترش میدهی”/ “عالم بالا جز خاک قبر تو نیست که جسم شریف تو در آن آرمیدهاست (زیرا قبر تو معراج فرشتگان و محل آمد و شد ارواح است)”/ “روزگار جز بنده زرخرید تو نیست که همه همّش انجام فرمان تو در میان خلایق است”/ “آیا تو را آقا و سرور گویم؟ نه هرگز و حاشا که چون تویی را آقا و سرور خوانند (که بالاتر از این مقاماتی)”/ “بلکه تو در روز قیامت حاکم در میان عالمیان و شفاعتکننده و شفاعت پذیرفتهشده درباره آنان هستی”/ “به خدا سوگند که اگر حیدر نبود نه دنیا بود و نه جایی برای گردآمدن آفریدگان وجود داشت”/ “به خاطر اوست که زمان آفریدهشد و شهابها میدرخشند و خاموش میشوند و شب نیمه روشن به تاریکی میگراید”/ “و در روز قیامت حساب ما به دست اوست، و فرداروز اوست که پناه و پشتیبان ماست”/ ه - لا فَتی فِی الوجودِ إلاّ علیٌّ/ذاکَ شخصٌ بِمِثْلِهِ اللَّهُ باها/ إنَّما المصطفی مَدینةُ عِلمٍ/و هُوَ الْباب مَن أتاهُ أتاها/ فَتَأمَّلْ بِعَمَّ تُنْبِیکَ عَنهُ/نَبَأٌ کلَّ فِرْقَةٍ أعْیاها/ ثُمَّ سَلْ إنَّما وَلیُّکُمُ اللَّهُ/تَجِدِ الْاِعتبارَ فی مَعناها/ آیَةٌ خَصَّتِ الوِلایَةَ للَّهِِ/وَ لِلطُّهِرْ حیدرٍ بعدَ طاها هَلْ أتَتْ هَلْ أتی بِمَدحِ سِواهُ/لا و مَولی بِذِکْرِهِ حَلاّها/ هُوَ فی آیَةِ التَّباهُلِ نفسُ النبیِّ/لیسَ غیرُهُ إیّاها/ و هوَ عَلاّمَةُ المَلایِکِ و اسْأَلْ/روحَ جِبریلَ کیفَ عَنه هُداها/ <ای سواره تیزرو لختی مدارا کن با دلهایی که از عشق و اندوه شوریدهاست>/. <چون به سرزمین غَری (نجف) رسیدی فروتنی کن و پیش از ورود به آن وادی پاک کفش خود را برکن>/. <و تواضع کن که آنجا بارگاه قدس است که افلاک آرزومند بوسه بر خاک آنند>/. <آنگاه با دیدهای خونبار که سیلآسا اشک بر دامن میریزد و با دلی پرسوز که به آتش عشق آتش گرفتهاست بگو>/، <ای پسرعمّ پیامبر، تو آن دست خدا هستی که بخشش آن همه چیز را فراگرفتهاست>/. <تو قرآن قدیم اویی و اوصاف تو آیات آن است که آنها را وحی کرده است>/. <تو پس از پیامبر بهترین آفریدگانی؛ و البته بهترین موجودات آسمان مهر و ماه آن است>/. <تو را در مقامات بلند و بزرگواریها درجاتی است که به پایینترین آنها بر نتوان شد>/. <خداوند تو را به کرامات و بزرگواریهایی چند مخصوص داشت که مانند اعداد نامتناهی هستند>/. <کاش چشمی که در غیر مرغزار تو میچرد خاری در آن بِخَلَد و همیشه در آن بماند>/. <تو را ذاتی مانند ذات پیامبر است، که اگر چنین نبود تو را برادر خود نمیساخت>/. <پس هر دو از پستان وصال شیر خوردهاید، که غذای آن از جوهر تجلّی حق بود>/. <تو را نفسی است که از گوهر لطف الهی سرشته شدهاست؛ خداوند هر نفسی را فدای آن کند>/. <ذات تو قطب عالم وجود است، که اگر نبود آسیای خلقت نمیگردید>/. <ذات تو آیتی است محیط بر عالم وجود که در همه چیز نمایان است>/. <تو را دستی است که از دریاهای بخشش حق روان است، و نهرهای انبیا از بخشش آن جاری است>/. <این عناصر نیست جز از هیولای (ماده) او، زیرا او پدر عناصر است>/. <و کشتی نوح به نام او بر روی آب بالا آمد و بر مجرای خود قرار گرفت>/. <و ابراهیم به نام او به مقام دوستی خدا رسید و به نام او آتش نمرود را خاموش ساخت>/. <و به سرّی که از او در وجود موسیبن عمران ساری شد عصای او به فرمان دستش درآمد>/. <و به نام او عیسی گورها را به تسخیر درآورد و مردگان آنجا به ندای او پاسخ دادند>/. <ای برادر پیامبر مصطفی، مرا گناهانی است که چون خار در چشم منند و تو زداینده آنهایی>/. <جوانمردی به گیتی جز علی نیست، او کسی است که خداوند به مانند او مباهات کردهاست>/. <پیامبر مصطفی شهر علم و او دروازه آن است که هر که از آن درآمد به شهر درآمدهاست>/. <پس در سوره عمّ بیندیش که تو را از سوی او خبر دهد، خبری که هر فرقهای را از پا درآوردهاست>/. <سپس از آیه انّما ولیّکم اللَّه بپرس تا حقیقت را در معنای آن بیابی>/. <آیهای که ولایت را مخصوص خدا و حیدر پاک پس از حضرت طه نمودهاست>/. <آیا سوره هَلْاَتی در ستایش غیر او آمدهاست؟ هرگز، بلکه خدا به نام او آن سوره را زینت بخشیدهاست>/. <او در آیه مباهله نفس پیامبر خواندهشده، و جز او کسی نفس پیامبر نیست>/. <و او آموزگار فرشتگان است؛ از روح جبرییل بپرس که چگونه هدایت را از او دریافت کرده است>/.
- عمّاربن مروان گوید: کسی که از امام صادق علیه السلام شنیدهبود برایم گفت که آن حضرت فرمود: به خدا سوگند که تنها عمل شما پذیرفتهمیشود و تنها شما آمرزیدهمیشوید. فاصلهای میان یکی از شما و موجبات شادی و سرور و روشنی چشمش نیست جز آنکه جانش به اینجا برسد -و اشاره به گلوی مبارک نمود-، چون آن لحظه فرا رسد و به حال احتضار درآید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی و جبرییل و ملکالموت - علیهم السلام - نزد او حاضر میشوند؛ علی علیه السلام به او نزدیک شده گوید: ای رسول خدا، این شخص ما خاندان را دوست میداشته شما هم او را دوست بدارید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوید: ای جبرییل، این شخص خدا و رسول و خاندان او را دوست میداشته تو هم او را دوست بدار. جبرییل نیز به ملکالموت همین را گوید و میگوید: با او مدارا کن. ملکالموت به او نزدیک شده گوید: ای بنده خدا، جواز آزادی خود را گرفتی، پروانه امان و بیزاری از آتش را دریافت داشتی، تو در زندگی دنیا به عصمت کبری چنگ زدی. آنگاه خدا او را یاری دهد که گوید: آری چنین است. ملکالموت گوید: آن چیست؟ وی گوید: ولایت علیبن ابیطالب علیه السلام. ملکالموت گوید: راست گفتی؛ از آنچه بیم میداشتی خداوند تو را امان داد، و به آنچه امید میداشتی اکنون رسیدی؛ مژده باد تو را به پیشینیان صالح، همنشینی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه - علیهما السلام -! آنگاه جان او را به آرامی میگیرد...(بحارالانوار ۶ / ۱۹۷.) ه
- پس از ملاحظه این اخبار که مشتی از خروار است باید دانست که حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرمؤمنان و اولاد او - علیهم السلام
- بر بالین محتضر از عقاید و ویژگیهای طایفه امامیه است و این مطلب به اجماع بزرگانشان و نقل متواتر به ثبوت رسیده و آن را از مسلّمات دانسته به گونهای که هیچ شک و تردیدی در آن راه ندارد تا آنجا که این مسأله در نظر آنان چون یکی از ضروریات مذهبشان به شمار میرود، و این اعتقاد را از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرفتهاند، بلکه برخی از بزرگان اهل سنّت نیز مانند ابنابیالحدید شارح نهجالبلاغة بدان اعتراف نمودهاست که سخن او را در بخش نقل سخن دانشمندان در این باره به خواست خدا خواهیم آورد. آنچه ذکر آن لازم مینماید آن است که اخبار و احادیث در این زمینه چنانکه گذشت تعابیر مختلف دارند، از برخی این طور ظاهر میشود که آن بزرگواران - علیهم السلام - در نظر محتضر متمثّل میشوند چنانکه امام صادق لیه السلام فرمود: <و رسول خدا و امیرالمؤمنین و... - علیهم السلام - برای او متمثّل میگردند>. و از برخی دیگر استفاده میشود که محتضر آنها را میبیند و میشناسد چنانکه در حدیث امیرمؤمنان علیه السلام به حارث و اخبار دیگر گذشت، و از اکثر بلکه قریب به اتفاق آنها استفاده میگردد که آنان شخصاً و با عین وجود خود بر محتضر حاضر میشوند و او را مژده میدهند و تلقین [شهادتین] میکنند و نزد سر و پای او مینشینند و او را به جبرییل علیه السلام معرفی میکنند که روایات آنها گذشت. اینک برای توضیح بیشتر به نقل سخن عالمان بزرگ میپردازیم. - شیخ صدوق - رحمه الله - گوید: اعتقاد ما در صراط آن است که آن حق است و پل دوزخ است و عبور همه خلایق بر آن است، خداوند فرموده: وَ اِنْ مِنْکُمْ اِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً (سوره مریم / ۷۱.)”هیچ یک از شما نیست جز آنکه وارد آن (دوزخ) خواهد شد، که این کاری حتمی و بایستنی بر خدای توست”. صراط به معنایی دیگر نام حجتهای خداست، پس هر که در دنیا آنان را (به امامت) بشناسد و از آنان پیروی کند خداوند پروانه عبور از صراطی را که در قیامت پل دوزخ است به او عطا فرماید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: ای علی، چون روز قیامت شود من و تو و جبرییل بر صراط مینشینیم، و هیچ کس از صراط عبور نکند مگر کسی که برات ولایت تو را با خود داشتهباشد.(بحارالانوار ۸ / ۷۰.)
- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرییل علیه السلام نزد من آمد و گفت: ای محمّد، آیا تو را بشارت دهم که به چه وسیله از صراط میگذری؟ گفتم: آری، گفت: تو با نور خدا میگذری و علی به نور تو میگذرد و نور تو از نور خداست، و امت تو به نور علی میگذرند و نور علی از نور توست؛ “و هر که را خدا نوری ننهاده باشد او را هیچ نوری نباشد”.(بحارالانوار ۸ / ۶۹، و آیه در سوره نور / ۴۰.)
- ابنعباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چون روز قیامت شود خداوند جبرییل و (منِ) محمّد را بر روی صراط بهپا دارد، پس هیچ کس عبور نتواند کرد مگر آن که پروانهای از علیبن ابیطالب علیه السلام با او باشد.(مناقب خوارزمی / ۲۲۹.) - رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به روز قیامت من و تو و جبرییل بر صراط مینشینیم، و هیچ کس بر نگذرد جز آن کس که صراط سند ولایت تو را به همراه داشتهباشد.(سفینةالبحار ۲ / ۲۸.) - کاتب: اِنّی وَ جَبْرَییلُ وَ اِنَّکَ یا اَخی/یَوْمَالْحِسابِ وَ ذُوالجَلالِ یَرانی/ لَعَلَی الصِّراطِ فَلا مَجازٌ لِجایزٍ/اِلاّ لِمَنْ مِنْ ذِیالْجَلالِ اَتانی/(مناقب ابنشهرآشوب ۲ / ۱۵۷.)/ بِبَراءَةٍ فیها وَلایَتُکَ الَّتی/یَنْجُو بها مِنْ نارِهِ الثَّقَلانِ/ “من و جبرییل و تو ای برادر، در روز قیامت در حالی که خدای ذوالجلال مرا میبیند بر روی صراط قرار داریم و هیچ عبورکنندهای را عبور از آنجا میسر نیست مگر آن کس که از سوی خدای ذوالجلال نزد من آید با سندی که ولایت تو در آن باشد، ولایتی که جنّ و انس بدان وسیله از آتش دوزخ نجات مییابند”. - علامه شیخ سلیمان قندوزی از موفقبن احمد و حموینی و حافظ ابونعیم به سندشان از ابنمسعود نقل کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چون مرا به آسمان بالا بردند با جبرییل به آسمان چهارم رسیدیم، خانهای دیدم از یاقوت سرخ، جبرییل گفت: این بیتالمعمور است، ای محمّد برخیز و بدان سو نماز کن. آنگاه خداوند همه پیامبران را گرد آورد و همگی در پشت سر من صف بستند و من با آنان نماز جماعت گزاردم، چون سلام دادم کسی از نزد خداوند نزد من آمد و گفت: ای محمّد، پروردگارت سلام میرساند و میگوید: از پیامبران بپرس که پیش از تو بر چه چیز فرستاده شدهاند؟ گفتم: ای گروه پیامبران، پروردگارم شما را پیش از من بر چه چیز فرستادهاست؟ همگی گفتند: بر (اعتقاد و تبلیغ) نبوت تو و ولایت علیبن ابیطالب؛ و این است معنای آیه وَ اَسْیَلْ مَنْ أرْسَلْنا...(ینابیع المودة / ۸۲.)
- مأمون در مباحثه خود با چهل تن از فقیهان اهل سنّت درباره اولویت امیرمؤمنان علیه السلام به خلافت چنین گفت: ای اسحاق، روزی که خداوند رسول خود را برانگیخت چه عملی از همه افضل بود؟ گفتم: شهادت به یکتایی خدا. مأمون گفت: منظورت سبقت به اسلام است؟ گفتم: آری. گفت: کتاب خدا را بخوان که میفرماید: اَلسّابِقُونَ السّابِقُونَ اُولیِکَ الْمُقَرَّبونَ (سوره واقعه / ۱۰.)که منظور سبقت به اسلام است؛ آیا کسی را سراغ داری که در اسلام بر علی پیشی گرفتهباشد؟ گفتم: ای امیرمؤمنان، علی در کودکی اسلام آورد و حکم اسلام بر او روا نیست ولی ابوبکر در سنین کمال و عاقلی اسلام آورد و حکم اسلام بر او رواست. مأمون گفت: مرا خبر ده که کدام یک پیشتر اسلام آورد تا بعداً درباره سن کودکی و عاقل مردی با تو بحث کنم؟ گفتم: با توجه به این شرط، علی پیش از ابوبکر اسلام آورد. گفت: خوب، مرا خبر ده از اسلام علی آنگاه که اسلام آورد، که از دو حال بیرون نیست: یا این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به اسلام دعوت کرد یا به الهام الهی اسلام آورد. من سکوت کردم، مأمون گفت: ای اسحاق، نگو به الهام الهی بود، زیرا در این صورت او را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مقدم میشماری، زیرا رسول خدا اسلام را نشناخت تا آنکه جبرییل از سوی خداوند بر او نازل شد. گفتم: درست است، رسول خدا او را به اسلام دعوت نمود. گفت: ای اسحاق، آیا رسول خدا هنگامی که او را به اسلام دعوت کرد آیا این دعوت به امر خدا بود یا تکلّفی از سوی خود آن حضرت بود؟ باز من سکوت کردم، گفت: ای اسحاق، رسول خدا را به تکلّف منسوب مدار، زیرا خداوند از زبان او میگوید که: “من از متکلّفان نیستم”.(سوره ص / ۸۶.) گفتم: آری این امیرمؤمنان، او را به امر خدا دعوت نمود. گفت: آیا این از صفت خداوند جبّار است -جلّ ذکره- که رسولان خود را به دعوت کسی مکلف بدارد که حکمی بر او روا نمیگردد؟ گفتم: پناه بر خدا! گفت: ای اسحاق، آیا در قیاس این گفتارت که “علی در کودکی اسلام آورد و حکم اسلام بر او روا نیست” چنین میبینی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود را در دعوت کودکان به چیزی که طاقت آن را ندارند به زحمت افکنده است؟ آیا ممکن است پیامبر در هنگامی آنان را دعوت کند و آنان بپذیرند و ساعتی بعد مرتد شوند ولی کیفری بر این ارتدادشان واجب نگردد و حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر آنان روا نگردد؟ آیا میتوانی چنین نسبتی را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدهی؟ گفتم: پناه بر خدا!(تا اینجا در الغدیر ۳ / ۲۳۶.) مأمون گفت: ای اسحاق، میبینم که به فضیلتی توجه کردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی را بدان فضیلت بر این مردم برتری داده تا او را بدان فضیلت از دیگران ممتاز سازد و بدین وسیله مقام و فضل او را بشناساند؛ و اگر خداوند او را امر به دعوت کودکان کردهبود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کودکان دیگر را نیز مانند علی دعوت به اسلام میکرد. گفتم: چنین است. گفت: آیا هیچ به تو خبر رسیده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم احدی از کودکان خانواده و خویشان خود را دعوت نمودهباشد تا نگویی که علی پسر عمویش بود و از همین رو او را دعوت نمود؟ گفتم: نمیدانم دعوت کرده یا نه. گفت: ای اسحاق، آیا از چیزی که ندانسته و نفهمیدهای مورد سؤال و بازخواست واقع میشوی؟ گفتم: نه، گفت: پس رها ساز چیزی را که خدا از دوش ما و تو برگرفتهاست.(العِقد الفرید ۱ / ۳۵۲.) - پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که دوست دارد که به هیبت اسرافیل، رتبه میکاییل، جلالت جبرییل، سازگاری آدم، خداترسی نوح، دوستی ابراهیم، اندوه یعقوب، جمال یوسف، مناجات موسی، صبر ایّوب، زه یحیی، سنّت یونس، پرهیز عیسی و حبّ و خوی محمّد بنگرد باید به علی بنگرد، که نود خصلت از خصلتهای انبیا در اوست و همه را خداوند در او جمع کرده و برای احدی غیر او جمع نکرده است.(ر. ک: ص. و نظیر آن در “روضالفایق” علامه شیخ شعیب حریفیشی، ص ۲۹۱. و در کتاب “الامام علی فیالاحادیث النبویة” تألیف علّامه سید محمد ابراهیم موحد، ص ۲۲۱ چنین است: “و به خوی و جسم و شرف و کمال منزلت محمد بنگرد...”) - علّامه مجلسیرحمة الله گوید: بُرَیده اسلمی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمود: جبرییل به من گفت: ای محمّد، فرشتگان گمارده بر علیبن ابیطالب بر سایر فرشتگان افتخار میکنند که از دَمی که همراه علی بودهاند حتی یک گناه هم بر آن حضرت ننوشتهاند.(بحارالانوار ۳۸ / ۶۵.)
- اصبغبن نُباته گوید: خدمت امیرمؤمنان علیه السلام نشسته بودم و آن حضرت میان مردم داوری میکرد که جماعتی وارد شدند و مرد سیاهِ کتبستهای هم با آنان بود، گفتند: ای امیرمؤمنان، این دزد است. فرمود: ای مرد سیاه، دزدی کردهای؟ گفت: آری ای امیرمؤمنان. فرمود: مادر به عزا اگر بار دوم اقرار کنی دستت را میبُرم، گفت: آری میدانم ای مولای من، فرمود: وای بر تو، بنگر چه میگویی، آیا دزدی کردهای؟ گفت: آری ای مولای من. در اینجا حضرت فرمود: دستش را ببرید که بریدن دست او واجب گشت. دست راستش را بریدند (منظور چهار انگشت دست راست است.(م)) و آن را در حالی که خون از آن میچکید به دستچپ گرفت و به راه افتاد. در راه با مردی به نام ابنکَوّاء (که از خوارج بود) روبرو شد، وی گفت: ای مرد سیاه، چه کسی دستت را برید؟ گفت: دستم را سرور اوصیا و پیشوای سپیدچهرگان و شایستهترین کس به (ولایت بر) مردمان علیبن ابیطالب علیه السلام برید، همو که پیشوای هدایت، همسر فاطمه زهرا دختر محمد مصطفی و پدر امام حسن مجتبی و حسین مرتضی است، همان پیشیگیرنده به بهشتهای پر نعمت، کشنده دلاوران، انتقامگیرنده از نابخردان، دهنده زکات، پناهدهنده والامقام از اولاد هاشم بزرگ، عموزاده رسول، رهنما به راه راست، گوینده درست گفتار، دلاور مکّی، آقای باوفا، سرشار از علم و برکنده از شرک، امین آل حم و یس و طه و میامین، آزاد در حرمین، و نماز گزارنده به دو قبله، خاتم اوصیا و وصی برگزیده انبیا، شاه شیران و دلاور شیردل، همو که جبرییل امین یاور اوست و میکاییل مبین ناصرش، وصی رسول پروردگار جهانیان، خاموشکننده آتش آتشافروزان، و بهترین بالنده از میان همه قریش، همو که سپاهی از آسمان پیرامون اویند یعنی علیبن ابیطالب امیرمؤمنان علیرغم ناکسان، و مولای همه مردم زمان! به اینجا که رسید ابنکوّا گفت: وای بر تو ای مرد سیاه، علی دست تو را بریده و تو این گونه او را میستایی؟! گفت: چرا او را نستایم در حالی که عشق او با گوشت و خونم آمیخته است؟! به خدا سوگند او دست مرا نبرید جز به خاطر حقّی که خداوند بر من واجب ساختهبود. من خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسیده گفتم: سرورم، چیز عجیبی دیدم، فرمود: چه دیدی؟ گفتم: با مرد سیاهی روبرو شدم که دست راستش بریده بود و آن را در حالی که خون میچکید به دست چپ گرفته بود و میرفت، به او گفتم: ای مرد سیاه، چه کسی دستت را بریده؟ گفت: سرور مؤمنان... -و سخنان او را بر آن حضرت باز گفتم-؛ من نیز عین سخن ابنکوّا را به او گفتم و او همان پاسخ داد. امیرمؤمنان علیه السلام رو کرد به فرزندش حسن و فرمود: برخیز عمویت را بیاور. امام حسن علیه السلام در طلب وی رفت، او را در جایی به نام “کِنده” یافت و نزد امیرمؤمنان علیه السلام آورد. حضرت به او فرمود: ای مرد سیاه، من دست تو را بریدم و تو مرا میستایی؟! گفت: ای امیرمؤمنان، چرا تو را نستایم در حالی که عشق تو با خون و گوشتم آمیخته است؟! به خدا سوگند دست مرا نبریدی جز به حقّی که بر من رواشدهبود و مایه نجات من از عذاب آخرت گردید. حضرت فرمود: دستت را به من بده. دست او را گرفت و در جایی که بریده شدهبود نهاد و با عبای خود پوشاند و برخاست و نماز گزارد و دعایی خواند که شنیدیم در آخرش گفت: آمین. آنگاه عبا را برداشت و فرمود: ای رگها در جای خود به صورتی که بودید بچسبید و پیوند خورید. سپس آن مرد سیاه برخاسته و میگفت: به خدا و محمّد رسول او و علی که دست بریده را پس از جدایی آن پیوند داد ایمان آوردم. سپس بر قدمهای علی علیه السلام افتاد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد ای وارث علم نبوت. - و نیز گوید: ساره مولای ابیعمروبن سیفیبن هشام (مولی به معانی گوناگون از جمله غلام، وابسته قبیلگی، پناهنده و... آمدهاست.) از مکه برای دریافت عطا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد(جریان کامل آن را در “فروغ ابدیت” ص ۷۰۹ به بعد ببینید.)، پیامبر بنیعبدالمطلب را سفارش کرد از او پذیرایی کنند، حاطببن ابیبُلتعه ده دینار به او داد که هنگام بازگشت نامهای را به مکه ببرد و آنان را از تصمیم ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مکه باخبر سازد -در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این راز را پنهان داشتهبود که ناگهانی بر آنان وارد شود-. آن زن نامه را گرفت و در لابلای موی خود پنهان کرد و رفت. جبرییل علیه السلام آمد و داستان را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان کرد. پیامبر علی علیه السلام و زبیر و مقداد و عمار و عمر و طلحه و ابومرثد را به دنبال وی فرستاد، آنان در نقطهای به نام روضه خاخ به او رسیدند و نامه را طلب کردند. وی انکار کرد و آنان هم پس از وارسی نامهای با او ندیدند. همین که خواستند بازگردند علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند که نه ما دروغ میگوییم و نه خبر دروغ به ما دادهشده؛
و تیغ برکشید و فرمود: نامه را بیرون آر وگرنه به خدا سوگند گردنت را میزنم. زن نامه را از لای موی خود بیرون آورد. امیرمؤمنان علیه السلام نامه را گرفت و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگشت...(بحارالانوار ۴۱ / ۸.) - در خبری طولانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت فرمود: بترس از کینههایی که از تو در سینههای کسانی هست که تنها پس از مرگ من آشکار میکنند؛ آنان ملعون خدا و همه لعنتکنندگانند. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گریست، گفته شد: ای رسولخدا، از چه میگریید؟ فرمود: جبرییل علیه السلام به من خبر داد که امت به او ستم میکنند و او را از حقّش بازمیدارند و با او میجنگند و فرزندانش را به قتل میرسانند.(بحارالانوار ۲۸ / ۴۵.) - شیخ مفید؛ گوید: چون خبر ورود امیرمؤمنان علیه السلام به ذیقار به عایشه رسید، وی به حفصه دختر عمر نامهای بدین مضمون نوشت: “اما بعد، چون ما به بصره رسیدیم علی هم در ذیقار فرود آمدهاست، و خدا گردن او را بشکند بسان تخم مرغی که بر روی سنگ بشکند، او مانند شتری است که اگر پیش آید نحر شود و اگر پس رود پی شود”. چون نامه به دست حفصه رسید خوشحال شد و کودکان قبیلههای تَیم و عَدی را فراخواند و به کنیزانش دایرههایی داد و دستور داد دایره بزنند و این ترانه بخوانند: “چه خبر؟ چه خبر؟ علی در ذیقار مثل شتری است که اگر پیش آید نحر شود و اگر پس رود پی شود”. خبر جمع شدن زنان بر ناسزاگویی به امیرمؤمنان و شادی از نامهای که از عایشه به دستشان رسیده به گوش امّسلمه -رضیاللَّه عنها- رسید، وی گریست و گفت: لباسم را بدهید تا به نزد آنان روم و تنبیهشان کنم. امّکلثوم دختر امیرمؤمنان علیه السلام گفت: من به جای تو میروم زیرا از تو بدین کار واردترم. آنگاه لباس پوشید و به طور ناشناس و آرام در میان کنیزان خود که همه به آرامی و حیا راه میرفتند آمد و به عنوان یکی از تماشاچیان بر آنان وارد شد، و چون بیهودگی و نابخردی آنان را دید نقاب برداشت و چهره خود به آنان بنمود، آنگاه به حفصه گفت: اگر اینک تو و خواهرت بر ضد امیرمؤمنان علیه السلام همدست شدهاید پیش از این نیز بر ضد برادرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همدست شدید و خداوند آیهای درباره شما نازل کرد، (در سوره تحریم / ۴ آمدهاست: وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَاِنّاللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤمِنینَ وَالْمَلایِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ. “و اگر شما (دو همسر پیامبر) بر ضد او همدست شوید (بدانید که) خدا مولا و یاور اوست و جبرییل و آن مرد صالح از مؤمنان (یعنی علی - علیه السلام -) و پس از آن فرشتگان نیز یار و یاور او هستند”.
آنگاه خداوند در آیه ۱۰ و ۱۱ همین سوره زن نوح و زن لوط را برای کافران و زن فرعون و حضرت مریم را برای مؤمنان مثل آوردهاست. زمخشری در تفسیر این دو آیه گوید: این دو تمثیل تعریض دارد به دو مادر مؤمنان (عایشه و حفصه) که داستان آنها در آغاز همین سوره آمدهاست و تعریض به عمل آنان دارد که هر دو بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ناخوشایندی او همدست شدند و به سختترین و شدیدترین وجه آنها را از این کار بر حذر داشتهاست، زیرا در این تمثیل سخن از کفر آمدهاست، و مانند همین تهدید سخت این آیه (درباره ترک حج) است: “و هر که کافر شود خداوند از جهانیان بینیاز است”. و نیز آیه اشاره دارد به آنکه حق آن دو آن است که در کمال اخلاص مانند این دو زن مؤمن (آسیه و مریم) باشند و بر صرف اینکه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند اعتماد نکنند، زیرا این فضیلت به تنهایی برای آنها سودمند نیست مگر زمانی که مخلص باشند. و تعریض و کنایه به حفصه بیشتر است. زیرا زن لوط بود که اسرار او را فاش کرد چنانکه حفصه راز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فاش نمود و داستانش در آغاز سوره آمده است... پس از سخن علامه زمخشری اینک بنگرید به سخن علامه طبری و ابنابیالحدید و دیگران درباره عایشه و حفصه و کیفیت برخورد آنها با وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امیرمؤمنان که جان و برادر و داماد و نورچشم آن حضرت بود: طبری در تاریخ خود ۵ / ۱۵۰ گوید: چون خبر شهادت علی۲ به عایشه رسید این بیت را خواند (ترجمه): “سفر او پایان یافت و عصا به زمین افکند و جایگزین شد، همانگونه که مسافر از راه رسیده چشم دیگران را روشن میکند”. (یعنی چشم من هم به کشته شدن علی روشن شد). آنگاه گفت: چه کسی او را کشت؟ گفتند: مردی از قبیله مراد. عایشه گفت: “گرچه آن قاتل دور از من است ولی جوانی خبرش را آورد که خاک به دهانش نیست (و دروغ نمیگوید)”. زینب دختر ابوسلمه گفت: “آیا درباره علی چنین میگویی؟ عایشه گفت: من فراموشکارم، هرگاه فراموش کردم یادآوریم کنید. و آن کس که خبر مرگ را آورد سفیانبن عبدشمسبن ابیوقّاص زُهری بود”.
ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغة ۹ / ۱۹۸ گوید: “فاطمه از دنیا رفت و همه زنان رسول خدا برای تسلیت به دیدن بنیهاشم آمدند جز عایشه که نیامد و خود را به بیماری زد، و سخنی از او برای علی - علیه السلام - نقل شد که دلالت بر شادی وی داشت”. در صحیح بخاری ۱ / ۱۶۰ گوید: “عایشه گفت: چون بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سنگین شد و دردش شدت یافت از همسران خود اجازه خواست که در اتاق من بستری شود، آنان اجازه دادند، حضرت با تکیه بر دو مرد: عباس و مرد دیگری بیرون شد در حالی که پاهایش به زمین میکشید. عبداللَّه (راوی حدیث) گوید: این سخن عایشه را به ابنعباس باز گفتم، وی گفت: میدانی آن مردی که عایشه نام نبرد که بود؟ گفتم: نه، گفت: او علیبن ابیطالب بود”. علی - علیه السلام - در خطبه ۱۵۴ نهجالبلاغة میفرماید: “اما فلانی (عایشه) رأی زنانه و کینهای که چون کوره آهنگر در سینهاش میگداخت او را درگرفت، و اگر او را فرامیخواندند که آنچه با من کرد با دیگری کند هرگز نمیکرد”. محمّد عبده در شرح این کلام گوید: “منظور این است که حقد و کینه او پیوسته در جوش و گداز بود مانند کوره آهنگر که تا کار میکند در جوش و گداز است. و اگر کسی او را فرامیخواند که پارهای از آن بدیها و دشمنیها که در حق من کرد با دیگری کند هرگز نمیکرد، زیرا تنها با من کینه داشت”. و علّامه خویی در شرح نهجالبلاغة ۹ / ۲۸۱ گوید: “مسروق گفت: بر عایشه وارد شدم و غلام سیاهی به نام عبدالرحمن نزد او بود، عایشه گفت: میدانی چرا او را عبدالرحمن نامیدهام؟ گفتم: نه. گفت: از روی دوستی عبدالرحمنبن ملجم (قاتل علی - علیه السلام -)”. این خبر در تلخیصالشافی ۴ / ۱۵۸ نیز آمده است.) و خدا در پس جنگ شما قرار دارد و از آن آگاه است. حفصه اظهار شرمندگی کرد و گفت: آنان به نادانی چنین کردند؛ و فوراً آنان را پراکنده ساخت.(الجمل / ۱۴۹. این داستان را با اندکی تفاوت ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغة ۱۴ / ۱۳، و محدث قمی؛ در سفینةالبحار ۱ / ۲۸۵، و احمد زکی صفوت در جمهرةالرسایل ۱ / ۳۷۷ آوردهاند.)
سایت فطرت