شناخت مختصری از زندگانی امام جواد (علیه السلام)
امام نهم که نامش «محمد» و کنیهاش «ابو جعفر» و لقب او «تقی» و «جواد» است در ماه رمضان سال ۱۹۵ ه. ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.(۱)
مادر او «سبیکه» که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار میرود(۲) از نظر فضایل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود(۳) به طوری که امام رضا - علیه السلام از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد میکرد(۴).
روزی که پدر بزرگوار امام جواد - علیه السلام - در گذشت او حدود هشت سال داشت و در سن بیست و پنج سالگی به شهادت رسید(۵) و در قبرستان قریش در بغداد در کنار قبر جدّش موسی بن جعفر - علیه السلام - به خاک سپرده شد.
خلفای معاصر حضرت
پیشوای نهم در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفه عباسی یعنی «مأمون» (۱۹۳ - ۲۱۸) و «معتصم» (۲۱۸ - ۲۲۷) معاصر بوده است و هر دو نفر او را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوه سیاسی ای که مأمون در مورد امام رضا به کار برده بود او را در پایتخت زیر نظر قرار دادند.
مولودی پرخیر و برکت
در خانواده امام رضا - علیه السلام - و در محافل شیعه از حضرت جواد - علیه السلام - به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد میشد. چنانکه «ابو یحیای صنعانی» میگوید: روزی در محضر امام رضا - علیه السلام - فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود آوردند. امام فرمود:«این مولودی است که برای شیعیان ما با برکتتر از او زاده نشده است»(۶).
گویا امام به مناسبتهای مختلف از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد میکرده و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا - علیه السلام - معروف بوده است به گواه اینکه دو تن از شیعیان بنام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» میگویند: در محضر امام رضا - علیه السلام - بودیم که ابو جعفر را آوردند عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است حضرت فرمود: «آری این همان مولودی است که در اسلام بابرکتتر از او زاده نشده است»(۷).
باز «ابو یحیای صنعانی» میگوید: در مکه به حضور امام رضا - علیه السلام - شرفیاب شدم دیدم حضرت موز را پوست میکند و به فرزندش ابو جعفر میدهد. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است فرمود:«آری این مولودی است که در اسلام مانند او و برای شیعیان ما با برکتتر از او زاده نشده است»(۸).
شاید در بدو نظر تصور شود که مقصود از این حدیث این است که امام جواد از همه امامان قبلی برای شیعیان با برکتتر بوده است در حالی که چنین مطلبی قابل قبول نیست بلکه بررسی موضوع و ملاحظه شواهد و قراین نشان میدهد که ظاهراً مقصود از این حدیث این است که تولد حضرت جواد در شرایطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصّی برای شیعیان به ارمغان آورد بدین معنا که عصر امام رضا - علیه السلام - عصر ویژهای بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفی امام بعدی با مشکلاتی روبرو بوده که در عصر امامان قبلی بی سابقه بوده است زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم - علیه السلام - گروهی که به «واقضیه» معروف شدند براساس انگیزههای مادی امامت حضرت رضا (علیه السلام) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (علیه السلام) تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاکی بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود فقدان فرزند برای امام رضا - علیه السلام - هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را زیر سیال میبرد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا - علیه السلام - را انکار میکردند.
گواه این معنا اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» به امام هشتم در این مورد و پاسخ آن حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بوده است(۹) طی نامهای به امام رضا - علیه السلام - او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری!
امام در پاسخ نوشت: از کجا میدانی که من دارای فرزندی نخواهم بود سوگند به خدا بیش از چند روز نمیگذرد که خداوند پسری به من عطا میکند که حق را از باطل جدا میکند(۱۰).
این شگرد تبلیغی از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است بلکه این معنا به مناسبتهای مختلف و در موارد گوناگون تکرار میشده و امام رضا - علیه السلام - همواره سخنان و دلایل آنان را رد میکرده است(۱۱) تا آنکه تولد حضرت جواد به این سم پاشیها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیّع بالا رفت(۱۲).
وسوسههای واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد به حدی بود که حتی پس از ولادت حضرت جواد که واقفیه را خلع سلاح کرد گروهی از خویشان امام رضا - علیه السلام - طبعاً بر اساس حسد ورزیها و تنگ نظریها - گستاخی را به جایی رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد فرزند علی بن موسی نیست!!
آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام برای مطرح کردن اندیشههای پنهانی خویش جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره! چیزی نیافتند و گندمگونی صورت حضرت جواد را بهانه قرار داده گفتند: در میان ما امامی که گندمگون باشد وجود نداشته است! امام هشتم فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با قیافهشناسی داوری کرده است(۱۳) باید بین ما و تو قیافه شناسان داوری کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: شما در پی آنان بفرستید ولی من این کار را نمیکنم اما به آنان نگویید برای چه دعوتشان کردهاید.
یک روز بر اساس قرار قبلی عموها برادران و خواهران حضرت رضا - علیه السلام - در باغی نشستند و آن حضرت در حالی که جامهای گشاده و پشمین بر تو و کلاهی بر سر و بیلی بر دوش داشت در میان باغ به بیل زدن مشغول شد گویی که باغبان است و ارتباطی با حاضران ندارد.
آنگاه حضرت جواد - علیه السلام - را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وی را از میان آن جمع شناسایی کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در این جمع حضور ندارد اما این شخص عموی پدرش و این عموی خود او و این هم عمه اوست اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است زیرا ساق پاهای این دو به یک گونه است! در این هنگام امام رضا - علیه السلام - به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او این است!
در این هنگام علی بن جعفر عموی حضرت رضا از جا برخاست و بوسه برلبهای حضرت جواد زد و عرض کرد: گواهی میدهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستی(۱۴). بدین ترتیب بکبار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت برای خاموش ساختن نور خدا با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت.
امامِ خردسال
از آنجا که حضرت جواد نخستین امامی بود که در کودکی به منصب امامت رسید طبعاً نخستین سیالی که در هنگام مطالعه زندگی آن حضرت به نظر میرسد این است که چگونه یک نوجوان میتواند مسیولیت حساس و سنگین امامت و پیشوایی مسلمانان را بر عهده بگیرد آیا ممکن است انسانی در چنین سنی به آن حد از کمال برسد که بتواند جانشین پیامبر خدا باشد و آیا در امتهای پیشین چنین چیزی سابقه داشته است
در پاسخ این سیالها باید توجه داشت: درست است که دوران شکوفایی عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصی دارد که با رسیدن آن زمان جسم و روان به حد کمال میرسند ولی چه مانعی دارد که خداوند قادر حکیم برای مصالحی این دوران را برای بعضی از بندگان خاص خود کوتاه ساخته در سالهای کمتری خلاصه کند. در جامعه بشریت از آغاز تاکنون افرادی بودهاند که از این قاعده عادی مستثنا بودهاند و در پرتو لطف و عنایت خاصی که از طرف خالق جهان به آنان شده است در سنین کودکی به مقام پیشوایی و رهبری امتی نایل شدهاند.
برای اینکه مطلب بهتر روشن شود ذیلاً مواردی از این استثناها را یاد آوری میکنیم:
۱ - قرآن مجید درباره حضرت یحیی ورسالت او و اینکه در دوران کودکی به نبوت برگزیده شده است میفرماید: «ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم»(۱۵).
بعضی از مفسران کلمه «حکم» را در آیه بالا به معنای هوش و درایت گرفتهاند و بعضی گفتهاند: مقصود از این کلمه «نبوت» است. میید این نظریه روایاتی است که در کتاب «اصول کافی» نقل شده است از آن جمله روایتی از امام پنجم وارد شده است که حضرت طی آن با تعبیر «حکم» در آیه مزبور به «نبوت» حضرت یحیی در خردسالی استشهاد میکند و میفرماید: پس از در گذشت زکریا فرزند او یحیی کتاب و حکمت را از او به ارث برد و این همان است که خداوند در قرآن میفرماید: «یا یَحْیی خُذِ الْکَتابَ بِقُوّة وَ آتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً»:«ای یحیی کتاب (آسمانی) را با نیرومندی بگیر و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم»(۱۶).
۲ - با اینکه برای آغاز تکلم و سخن گفتن کودک معمولاً زمانی حدود دوازده ماه لازم است ولی میدانیم که حضرت عیسی - علیه السلام - در همان روزهای نخستین تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود (که به قدرت الهی بدون ازدواج باردار شده و نوزادی به دنیا آورده بود و به این جهت مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود) بشدت دفاع کرد و یاوههای معاندین را با منطق و دلیل رد کرد در صورتی که این گونه سخن گفتن و با این محتوا در شأن انسانهای بزرگسال است. قرآن مجید گفتار او را چنین نقل میکند:
(عیسی) گفت: «بی شک من بنده خدایم به من کتاب (آسمانی= انجیل) عطا فرموده و مرا در هر جا که باشم وجودی پربرکت قرار داده است و مرا تا آن زمان که زندهام به نماز و زکات توصیه فرموده و (نیز مرا) به نیکی در حق مادرم سفارش کرده و جبار و شقی قرار نداده است»(۱۷).
با توجه به آنچه گفته شد به این نتیجه میرسیم که قبل از امامان نیز مردان الهی دیگری از این موهبت و نعمت الهی برخوردار بودهاند و این امر اختصاص به امامان ما نداشته است.
گفتار امامان در این زمینه
از برسی تاریخ زدگانی امامان استفاده میشود که این مسئله در زمان خود آنان مخصوصاً عصر امام جواد - علیه السلام - نیز مطرح بوده و آنان هم با همین استدلال پاسخ دادهاند. به عنوان نمونه توجه شما را به سه روایت در این زمینه جلت میکنیم:
۱ - علی بن اسباط یکی از یاران امام رضا و امام جواد - علیهما السلام - میگوید: روزی به محضر امام جواد رسیدم در ضمن دیدار به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم(۱۸).
درست در همین لحظه امام جواد - علیه السلام - که گویی تمام افکار مرا خوانده بود در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: ای علی بن اسباط! کاری که خداوند در مسئله امامت انجام داده مانند کاری است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره حضرت یحیی - علیه السلام - میفرماید: «ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم»(۱۹).
و درباره حضرت یوسف - علیه السلام - میفرماید: «هنگامی که او به حد رشد رسید به او حکم (نبوت) و علم دادیم».(۲۰)
و درباره حضرت موسی - علیه السلام - میفرماید:«و چون به سن رشد و بلوغ رسید به او حکم (نبوت) و علم دادیم»(۲۱).
بنابر این همان گونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی به شخصی عنایت کند ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند(۲۲).
۲ - یکی از یاران امام رضا - علیه السلام - میگوید: در خراسان در محضر امام رضا بودیم. یکی از حاضران به اما عرض کرد: سرور من اگر (خدای نخواسته) پیش آمدی رخ دهد به چه کسی مراجعه کنیم امام فرمود: به فرزندم ابو جعفر(۲۳). در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد - علیه السلام - را کم شمرد امام رضا - علیه السلام - فرمودند: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابو جعفر رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد(۲۴).
۳ - امام رضا - علیه السلام - به یکی از یاران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمود: «من ابو جعفر را در جای خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم ما خاندانی هستیم که کوچکتران ما مو بمو از بزرگانمان ارث میبرند»!(۲۵)
گرداب اعتقادی
اما بر رغم تمام آنچه در مورد امکان رسیدن به مناصب بزرگ الهی در سن خردسالی گفته شد هنوز مشکل کوچکی سنّ حضرت جواد نه تنها برای بسیاری از افراد عادی از شیعیان حل نشده بود بلکه برای برخی از بزرگان و علمای شیعه نیز جای بحث و گفتگو داشت. به همین جهت پس از شهادت امام رضا - علیه السلام - و آغاز امامت فرزند خردسالش حضرت جواد شیعیان - بویژه شیعیان عامی - با گرداب اعتقادی خطرناک و در نوع خود بی سابقهای مواجه شدند و کوچکی سن آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید.
«ابن رستم طبری» از دانشمندان قرن چهارم هجری مینویسد:
«زمانی که سنّ او (حضرت جواد) به شش سال و چند ماه رسید مأمون پدرش را به قتل رساند و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سنّ ابو جعفر را کم شمردند و شیعیان در سایر شهرها متحیر شدند»(۲۶).
به همین جهت شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و دیدارهایی با امام جواد به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او دارای علم امامت است پرسشهایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخهای قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند آرامش و اطمینان یافتند.
مورخان در این زمینه مینویسند: چون امام رضا - علیه السلام - در سال دویست و دو رحلت نمود سنّ ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود ازین رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. «ریّان بن صلت» «صفوان بن یحیی» «محمد بن حکیم» «عبدالرحمن بن حجاج» و «یونس بن عبدالرحمن» با گروهی از بزرگان و معتمدین شیعه در خانه «عبدالرحمن بن حجاج» در یکی از محلههای بغداد به نام «برکه زلزل»(۲۷) گرد آمدند و در سوک امام به گریه و اندوه پرداختند... یونس به آنان گفت: دست از گریه و زاری بردارید (باید دید) امر امامت را چه کسی عهده دار میگردد و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود مسائل خود را از چه کسی باید بپرسیم
در این هنگام «ریّان بن صلت» برخاست و گلوی او را گرفت و فشرد و در حالی که به سر و صورت او میزد با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ایمان میکنی و شکّ و شرک خود را پنهامی میداری! اگر امامت او از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک روزه باشد مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود و اگر از جانب خدا نباشد حتی اگر صد ساله باشد چون دیگران یک فرد عادی خواهد بود شایسته است در این باره تأمّل شود. در این هنگام حاضران به توبیخ و نکوهش یونس پرداختند (۲۸).
و در آن موقع موسم حج نزدیک شده بود. هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابو جعفر عازم مدینه گردیدند و چون به مدینه رسیدند به خانه امام صادق - علیه السلام - که خالی بود رفتند و روی زیرانداز بزرگی نشستند. در این هنگام عبدالله بن موسی عموی حضرت جواد وارد شد و در صدر مجلس نشست. یک نفر بپا خاست و گفت: این پسر رسول خداست هرکس سیالی دارد از وی بکند. چند نفر از حاضران سیالاتی کردند که وی پاسخهای نادرستی داد!...(۲۹) شیعیان متحیّر و غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابوجعفر میتوانست جواب مسائل ما را بدهد عبدالله نزد ما نمیآمد و جوابهای نادرست نمیداد!
در این هنگام دری از صدر مجلس باز شد و غلامی بنام «موفق» وارد مجلس گردید و گفت: این ابوجعفر است که میآید همه بپا خاستند و از وی استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آنگاه سیالات خود را با امام در میان گذاشتند و وقتی که پاسخهای قانع کننده و کاملی شنیدند شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: عموی شما عبدالله چنین و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است که فردا در پیشگاه او بایستی و به تو بگوید: با آنکه در میان امت داناتر از تو وجود داشت چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادی!(۳۰)
«اسحاق بن اسماعیل» که آن سال همراه این گروه بود میگوید:
من نیز در نامهای ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به پرسشهای من پاسخ داد از او تقاضا میکنم که دعا کند خداوند بچهای را که همسرم به آن آبستن است پسر قرار دهد. وقتی که مردم سیالات خود را مطرح کردند من نیز نامه را در دست گرفته بپا خاستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید فرمود: ای اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار به دنبال این قضیه همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را «احمد» گذاشتم (۳۱).
این دیدار و بحث و گفتگو و دیدارهای مشابه دیگری که با امام جواد - علیه السلام - صورت گرفت (۳۲) مایه اطمینان و اعتقاد کامل شیعیان به امامت آن حضرت گردید و ابرهای تیره ابهام و شبه را از فضا فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.
مناظرات امام جواد (علیه السلام)
چنانکه گفته شد از آنجا که امام جواد نخستین امامی بود که در خردسالی به منصب امامت رسید (۳۳) حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشته است که برخی از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجانانگیز و جالب بوده است. علت اصلی پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف امامت او به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند) ازینرو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش سیالات فراوانی از آن حضرت میکردند.
از طرف دیگر در آن مقطع زمانی قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی میکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری میکرد. میدانیم که خط فکری اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیری بشری افراط مینمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه میکردند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید میکرد میپذیرفتند و بقیه را رد و انکار میکردند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود سیالات دشوار و پیچیدهای را مطرح میکردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند!
ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع و روشنگر هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایی خود از بین میبرد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مینمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت هادی (که او نیز در سنین کودکی به امامت رسید) این موضوع مشکلی ایجاد نکرد زیرا دیگر برای همه روشن شده بود که خردسالی تأثیری در برخورداری از این منصب خدایی ندارد.
مناظره با یحیی بن اکثم (۳۴)
وقتی «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد نامهای برای حضرت جواد - علیه السلام - فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «اُمّ الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (۳۵) مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراضآمیزی به مأمون گفتند: این چه برنامهای است اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز میخواهی خلافت را به آل علی برگردانی! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کردهای!
مأمون پرسید: حرف شما چیست
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهای ندارد.
مأمون گفت: شما این خاندان را نمیشناسید کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان «یحیی بن اکثم» را (به دلیل شهرت وی) انتخاب کردند و مأمون جلسهای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مأمون کرد و گفت: اجازه میدهی سیالی از این جوان بنمایم
مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیی از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه میخواهی بپرس.
یحیی گفت: درباره شخصی که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است چه میگویید (۳۶)
امام جواد - علیه السلام - فرمود: آیا این شخص شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حَرَم) کشته است یا در حرم عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل عمداً کشته یا بخطا آزاد بوده یا برده صغیر بوده یا کبیر برای اولین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ باز هم از انجام چنین کاری ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است در شب شکار کرده یا در روز در احرامِ عُمره بوده یا احرامِ حج!
یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود متحیر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مأمون گفت: خدای را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمیپذیرفتید دانستید!(۳۷)
حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم
آنگاه پس از مذاکراتی که در مجلس صورت گرفت مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه کسی در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد - علیه السلام - کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعی را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید بیان کنید تا استفاده کنیم. امام جواد - علیه السلام - فرمود: بلی اگر شخص محرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد کفارهاش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفارهاش دو برابر است و اگر جوجه پرندهای را در بیرون حرم بکشد کفارهاش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد چنانچه گورخر باشد کفارهاش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد کفارهاش یک شتر است و اگر آهو باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفارهاش دو برابر میشود.
و اگر شخص محرم کاری بکند که قربانی بر او واجب شود اگر در احرام حج باشد باید قربانی را در «مِنی» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکّه» قربانی کند. کفاره شکار برای عالم و جاهلِ به حکم یکسان است منتها در صورت عمد (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است ولی در صورت خطا گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کردهاش پشیمان است برداشته میشود ولی آنکه پشیمان نیست کیفر خواهد شد (۳۸).
قاضی القضات مات میشود!
مأمون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است شما نیز از یحیی بن اکثم سیالی بکنید همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابو جعفر - علیه السلام - به یحیی فرمود: بپرسم یحیی گفت: اختیار با شماست فدایت شوم اگر توانستم پاسخ میگویم وگرنه از شما بهرهمند میشوم.
ابو جعفر - علیه السلام - فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه میکند و آن نگاه حرام است و چون روز بالا میآید آن زن بر او حلال میشود و چون ظهر میشود باز بر او حرام میشود و چون وقت عصر میرسد بر او حلال میگردد و چون آفتاب غروب میکند بر او حرام میشود و چون وقت عشأ میشود بر او حلال میگردد و چون شب به نیمه میرسد بر او حرام میشود و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال میگردد این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام میشود
یحیی گفت: نه به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمیبرم و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمیدانم اگر صلاح میدانید از جواب آن ما را مطلّع سازید.
ابو جعفر - علیه السلام - فرمود: این زن کنیز مردی بوده است. در بامدادان مرد بیگانهای به او نگاه میکند و آن نگاه حرام بود چون روز بالا میآید کنیز را از صاحبش میخرد و بر او حلال میشود چون ظهر میشود او را آزاد میکند و بر او حرام میگردد چون عصر فرا میرسد او را به حباله نکاح خود در میآورد و بر او حلال میشود به هنگام مغرب او را «ظِهار» میکند (۳۹) و بر او حرام میشود موقع عشار کفاره ظهار میدهد و مجدداً بر او حلال میشود چون نیمی از شب میگذرد او را طلاق میدهد و بر او حرام میشود و هنگام طلوع فجر رجوع میکند و زن بر او حلال میگردد (۴۰).
جلوههایی از علم گسترده امام
۱ - فتوای قضایی امام و شکست فقهای درباری
امام جواد - علیه السلام - غیر از مناظراتش که دو نمونه از آن یاد شد گاه از راههای دیگر نیز بیمایگی فقها و قضات درباری را روشن نموده برتری خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت میکرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل «امامت» را در افکار عمومی تثبیت مینمود. از آن جمله فتوایی بود که امام در مورد چگونگی قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:
«زُرقان»(۴۱) که با «ابن ابی دُیاد»(۴۲) دوستی و صمیمیت داشت میگوید: یک روز «ابن ابی دُیاد» از مجلس معتصم بازگشت در حالی که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جریان چه بود!
گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن علی» (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید:
دست دزد از کجا باید قطع شود
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دلیل آن چیست
گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَاَیْدِیْکُمْ»(۴۳): «صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است.
گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و میگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه وضو: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَاَیْدِیَکُمْ اًّلیَ الْمَرافِقِ»(۴۴): «صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید» تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن علی (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست
گفت: اینها نظر دادند مرا معاف بدار.
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمد بن علی گفت: چون قسم دادی نظرم را میگویم. اینها در اشتباهند زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل
گفت: زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق میپذیرد: صورت (پیشانی) دو کف دست دو سر زانو و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستی برای او نمیماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خدای متعال میفرماید:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»(۴۵): «سجده گاهها (هفت عضوی که سجده بر آنها انجام میگیرد) از آن خداست پس هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید)»(۴۶) و آنچه برای خداست قطع نمیشود.
«ابن أبی دُیاد» میگوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار بی آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم! (۴۷)
۲ - حدیث سازان رسوا میشوند!
نقل شده است که پس از آنکه مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد (۴۸) در مجلسی که مأمون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آن حضور داشتند یحیی به امام گفت:
روایت شده است که جبرییل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام میرساند و میگوید: «من از ابوبکر راضی هستم از او بپرس که آیا او هم از من راضی است». نظر شما درباره این حدیث چیست(۴۹)
امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم ولی کسی که این خبر را نقل میکند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانی که بر من دروغ ببندد جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود رها کنید». امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و میدانیم در دلش چه چیز میگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (۵۰).
آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد! این عقلاً محال است.
یحیی گفت: روایت شده است که: «ابوبکر و عمر در زمین مانند جبرییل در آسمان هستند».
حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود چرا که جبرییل و میکاییل دو فرشته مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظهای از دایره اطاعت خدا خارج نشدهاند ولی ابوبکر و عمر مشرک بودهاند و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شدهاند اما اکثر عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کردهاند بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرییل و میکاییل تشبیه کند.
یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: «ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند»(۵۱). درباره این حدیث چه میگویید.
حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمیشود (تا ابوبکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی امیه در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حسن و حسین - علیهما السلام - نقل شده است که «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند» جعل کردهاند.
یحیی گفت: روایت شده است که «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است». حضرت فرمود: این نیز محال است زیرا در بهشت فرشتگان مقرب خدا آدم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و همه اینها و فرستادگان خدا حضور دارند چطور بهشت با نور اینها روشن نمیشود ولی با نور عمر روشن میگردد!
یحیی اظهار داشت: روایت شده است که «سکینه» به زبان عمر سخن میگوید (عمر هرچه گوید از جانب مَلَک و فرشته میگوید).
حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم ولی ابوبکر با آنکه از عمر افضل است بالای منبر میگفت: «من شیطانی دارم که مرا منحرف میکند هرگاه دیدید از راه درست منحرف شدم مرا به راه درست باز آورید».
یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: «اگر من به پیامبری مبعوث نمیشدم حتماً عمر مبعوث میشد»(۵۲).
امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راستتر است خدا در کتابش فرموده است: «به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح...»(۵۳). از این آیه صریحاً بر میآید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند هیچ یک از پیامبران به قدر چشم بر هم زدن به خدا شرک نورزیدهاند چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث میکند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است! و نیز پیامبر فرمود: «در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم».
باز یحیی گفت روایت شده است که پیامبر فرمود: «هیچگاه وحی از من قطع نشد مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطّاب (پدر عمر) نازل شده است» یعنی نبوت از من به آنها منتقل شده است.
حضرت فرمود: این نیز محال است زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند خداوند میفرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر میگزیند»(۵۴). (بنابر این با گزینش الهی دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).
یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اگر عذاب نازل میشد کسی جز عمر از آن نجات نمییافت».
حضرت فرمود: این نیز محال است زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: «و مادام که تو در میان آنان هستی خداوند آنان را عذاب نمیکند و نیز مادام که استغفار میکنند خدا عذابشان نمیکند»(۵۵).
بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار میکنند خداوند آنان را عذاب نمیکند (۵۶).
شخصیت امام جواد (علیه السلام) از دیدگاه دانشمندان
سخنان و مناظرات امام جواد و حلّ مشکلات بزرگ علمی و فقهی توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان و پژوهشگران اسلامی اعم از شیعه و سنی را برانگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمی امام واداشته است و هر کدام او را به نحوی ستودهاند. به عنوان نمونه «سبط ابن الجوزی» میگوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود» (۵۷).
«ابن حجر هیتمی» مینویسد: «مأمون او را به دامادی انتخاب کرد زیرا با وجود کمی سنّ از نظر علم و آگاهی وحلم بر همه دانشمندان برتری داشت» (۵۸). «شبلنجی» میگوید: «مأمون پیوسته شیفته او بود زیرا با وجود کمی سنّ فضل و علم و کمالِ عقل خود را نشان داده برهان (عظمت) خود را آشکار ساخت» (۵۹).
استاد شیعه «شیخ مفید» و «فتّال نیشابوری» از آن حضرت چنین یاد میکنند: «مأمون شیفته او شد زیرا میدید که او با وجود کمی سنّ از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلی به چنان رتبه والایی رسیده که هیچ یک از بزرگان علمی آن روزگار بدان پایه نرسیدهاند»(۶۰).
«جاحظ عثمانی معتزلی» که از مخالفان خاندان علی - علیه السلام - بوده (۶۱) امام جواد را در شمار ده تن از «طالبیان» ی آورده که درباره آنان چنین گفته است: «هر یک از آنان عالم زاهد عبادت پیشه شجاع بخشنده پاک و پاکنهادند. برخی از آنان خلیفه و برخی نامزد خلافت میباشند و تا ده تن هر یک فرزند دیگری است. آنان عبارتند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفربن محمد بن علی بن الحسین بن علی. هیچ یک از خاندانهای عرب و عجم دارای چنین نسب شریفی نیست» (۶۲).
ازدواج توطئهآمیز!
در شرح زندگانی امام رضا - علیه السلام - گفتیم که مأمون چون در میان یک سلسله تنگناها و شرایط دشوار سیاسی قرار گرفته بود برای رهایی از این تنگناها تصمیم گرفت خود را به خاندان پیامبر نزدیک سازد و بر همین اساس با تحمیل ولیعهدی بر امام هشتم میخواست سیاست چند بُعدی خود را به مورد اجرا بگذارد. از سوی دیگر عباسیان از این روش مأمون که احتمال میرفت خلافت را از بنی عباس به علویان منتقل سازد سخت ناراضی بودند و به همین جهت به مخالفت با او برخاستند و چون امام توسط مأمون مسموم و شهید شد آرام گرفتند و خشنود شدند و به مأمون روی آوردند.
مأمون کار زهر دادن به امام را بسیار سرّی و مخفیانه انجام داده بود و سعی داشت جامعه از این جنایت آگاهی نیابد و از همینرو برای پوشاندن جنایات خود تظاهر به اندوه و عزاداری میکرد اما با همه پرده پوشی و ریاکاری سرانجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مأمون کسی نبوده است لذا سخت دل آزرده و خشمگین گردیدند و مأمون بار دیگر حکومت خویش را در معرض خطر دید و برای پیشگیری از عواقب امر توطئه دیگری آغاز کرد و با تظاهر به مهربانی و دوستی نسبت به امام جواد - علیه السلام - تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفادهای را که از تحمیل ولیعهدی بر امام رضا - علیه السلام - در نظر داشت از این وصلت نیز بدست آورد.
بر اساس همین طرح بود که امام جواد - علیه السلام - را در سال ۲۰۴ ه. ق یعنی یک سال پس از شهادت امام رضا - علیه السلام - از مدینه به بغداد آورد و به دنبال مذاکراتی که در جلسه مناظره امام با یحیی بن اکثم گذشت (و قبلاً آن را نقل کردیم) دختر خود «امّ الفضل» را به همسری حضرت درآورد!
انگیزههای مأمون
این ازدواج که مأمون بر آن اصرار داشت کاملاً جنبه سیاسی داشت و میتوان دریافت که وی از این کار چند هدف یاد شده در زیر را تعقیب میکرد:
۱ - با فرستادن دختر خود به خانه امام آن حضرت را برای همیشه دقیقاً زیر نظر داشته باشد و از کارهای او بیخبر نماند (دختر مأمون نیز براستی وظیفه خبر چینی و گزارشگری مأمون را خوب انجام میداد و تاریخ شاهد این حقیقت است).
۲ - با این وصلت به خیال خام خویش امام را با دربار پر عیش و نوش خود مرتبط و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند و بدین ترتیب بر قداست امام لطمه وارد سازد و او را در انظار عمومی از مقام ارجمند عصمت و امامت ساقط و خوار و خفیف نماید!
۳ - با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز دارد و خود را دوستدار و علاقهمند به آن وانمود کند (۶۳).
۴ - هدف چهارم مأمون عوامفریبی بود چنانکه گاهی میگفت: من به این وصلت اقدام کردم تا ابو جعفر - علیه السلام - از دخترم صاحب فرزند شود و من پدر بزرگ کودکی باشم که از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی بن ابی طالب - علیه السلام - است. اما خوشبختانه این حُقّه مأمون نیز بی نتیجه بود زیرا دختر مأمون هرگز فرزندی نیاورد!(۶۴) و فرزندان امام جواد - علیه السلام - همگی از همسر دیگر امام بودند.
اینها انگیزههای مأمون از این ازدواج بود. حال باید دید امام جواد - علیه السلام - چرا با این ازدواج موافقت کرد
از آنجا که بی هیچ شکی امام اهداف و مقاصد واقعی مأمون را از این گونه کارها میدانست و نیز میدانست که او همان کسی است که مرتکب جنایت بزرگ قتل پدرش امام رضا - علیه السلام - شده به نظر میرسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً بر اثر فشاری بوده است که مأمون از پیش بر امام وارد کرده بوده است زیرا ازدواجی اینچنین تنها به مصلحت مأمون بوده است نه به مصلحت امام! نیز میتوان تصوّر کرد که نزدیکی امام به دربار میتوانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیری از سرکوبی سران تشیّع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد و این به یک معنا میتوانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف علی بن یقطین یعنی نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیّع باشد.
«حسین مکاری» یکی از یاران امام جواد میگوید: در بغداد خدمت امام جواد - علیه السلام - شرفیاب شدم و زندگیش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که «اینک که امام به این زندگی مرفّه رسیده است هرگز به وطن خود مدینه باز نخواهد گشت». امام لحظهای سر به زیر افکند آنگاه سر برداشت و در حالی که رنگش از اندوه زرد شده بود فرمود: ای حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من از آنچه مرا در آن میبینی محبوبتر است (۶۵).
به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش «ام الفضل» به مدینه بازگشت و تا سال ۲۲۰ همچنان در مدینه میزیست.
شبکه ارتباطی وکالت
امام جواد - علیه السلام - با تمام محدودیتهای موجود از طریق نصب وکلا و نمایندگان ارتباط خود را با شیعیان حفظ میکرد. در سراسر قلمرو حکومت خلیفه عباسی امام کارگزارانی (وکلایی) را اعزام میکرد و با فعالیت گسترده آنان از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری میشد. کارگزاران امام در بسیاری از استانها مانند: اهواز همدان سیستان بُست (۶۶) ری بصره واسط بغداد و مراکز سنتی شیعه یعنی کوفه و قم پخش شده بودند.
امام به هواداران خود اجازه میداد که به دورن دستگاه حکومت نفوذ کرده مناصب حساس را در دست بگیرند از اینرو «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه قمی» مقامات والایی در دستگاه حکومت داشتند. «نوح بن درّاج» نیز چندی «قاضی بغداد» و پس از آن قاضی «کوفه» بود.
بعضی دیگر از شیعیان مانند «حسین بن عبدالله نیشابوری» حاکم «بُست» و «سیستان» شد و «حکم بن علیا اسدی» به حکومت «بحرین» رسید. هر دو نفر به امام جواد - علیه السلام - خمس میپرداختند که حاکی از بستگی پنهانی آنان به امام نهم بود (۶۷).
چنانکه در بحث خرد سالی امام جواد - علیه السلام - نوشتیم «علی بن اسباط» در دیدار با آن حضرت با دقت به قیافه امام نگریست تا آن را به ذهن خود سپرده در بازگشت به مصر برای پیروان امام در آن منطقه بیان کند و این نشان میدهد که امام در آنجا نیز پیروان و ارادتمندانی داشته است.
میگویند: گسترش نفوذ تشیع در آن زمان در مصر بر اثر هجرت بسیاری از محدثان کوفه همچون «محمد بن محمد بن اشعث» «احمد بن سهل» «حسین بن علی مصری» و «اسماعیل بن موسی الکاظم» به مصر و فعالیت آنان در آن سرزمین بوده است (۶۸).
مرحوم «کلینی» نقل میکند که حضرت جواد بنا به درخواست یکی از شیعیان بُست و سیستان طی نامهای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام بود نه تنها بدهی او بابت خراج را نگرفت بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است او را از پرداخت خراج معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمرّی نیز تعیین کردند! (۶۹).
مکتب علمی امام جواد (علیه السلام)
میدانیم که یکی از ابعاد بزرگ زندگی ائمه ما بعد فرهنگی آن است. این پیشوایان بزرگ هر کدام در عصر خود فعالیت فرهنگی داشته در مکتب خویش شاگردانی تربیت میکردند و علوم و دانشهای خود را توسط آنان در جامعه منتشر میکردند اما شرایط اجتماعی و سیاسی زمان آنان یکسان نبوده است مثلاً در زمان امام باقر - علیه السلام - و امام صادق - علیه السلام - (به شرحی که در سیره آنان نوشتیم) شرایط اجتماعی مساعد بود و به همین جهت دیدیم که تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق - علیه السلام - بالغ بر چهار هزار نفر میشد ولی از دوره امام جواد تا امام عسکری - علیهما السلام - به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق - علیه السلام - کاهش بسیار چشمگیری را نشان میدهد. بنابر این اگر میخوانیم که تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق - علیه السلام - کاهش بسیار چشمگیری را نشان میدهد. بنابر این اگر میخوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جواد - علیه السلام - قریب صد و ده نفر بودهاند (۷۰) و جمعاً ۲۵۰ حدیث از آن حضرت نقل شده (۷۱) نباید تعجب کنیم زیرا از یک سو آن حضرت شدیداً تحت مراقبت و کنترل سیاسی بود و از طرف دیگر زود به شهادت رسید و به اتفاق دانشمندان بیش از بیست و پنج سال عمر نکرد!
در عین حال باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت چهرههای درخشان و شخصیتهای برجستهای مانند: علی بن مهزیار احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی زکریا بن آدم محمد بن اسماعیل بن بزیع حسین بن سعید اهوازی احمد بن محمد بن خالد برقی بودند که هر کدام در صحنه علمی و فقهی وزنه خاصی به شمار میرفتند و برخی دارای تألیفات متعدد بودند.
از طرف دیگر راویان احادیث امام جواد - علیه السلام - تنها در محدثان شیعه خلاصه نمیشوند بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقی از اسلام را از آن حضرت نقل کردهاند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادی» احادیثی با سند خود از آن حضرت نقل کرده است (۷۲).
همچنین حافظ «عبدالعزیز بن اخضر جنابذی» در کتاب «معالم العترة الطاهرة» (۷۳) و میلفانی نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت ابو اسحاق ثعلبی و محمد بن مندة بن مهربذ در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتی از آن حضرت نقل کردهاند (۷۴).
شهادت امامجواد(علیه السلام)
مأمون در سال ۲۱۸ هجری درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جای او را گرفت. او در سال ۲۲۰ هجری امام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیک مراقب او باشد و چنانکه قبلاً ذکر شد در مجلسی که برای تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود امام را نیز شرکت داد و قاضی بغداد (ابن ابی دُیاد) و دیگران شرمنده شدند و چند روز بعد از آن «ابن ابی دیاد» از حسد و کینه توزی نزد معتصم رفت و گفت: از باب خیر خواهی به شما تذکر میدهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود زیرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالی مملکتی فتوای ابو جعفر (امام جواد) یعنی فتوای کسی را که نیمی از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او میدانند بر فتوای دیگران ترجیح دادی و این خبر میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعی بر حقانیت او نزد شیعیانش شد.
معتصم که مایه ابراز هر نوع دشمنی با امام را در نهاد خود داشت از سخنان «ابن ابی دیاد» بیشتر تحریک شد و در صدد قتل امام برآمد و سرانجام منظور پلید خود را عملی ساخت و امام را توسط منشی یکی از وزرایش مسموم و شهید نمود (۷۵). امام هنگام شهادت بیش از بیست و پنج سال و چند ماه نداشت (۷۶).
۱- کلینی اصول کافی تهران مکتبة الصدوق ۱۳۸۱ ه. ق ج۱ ص۴۹۲ شیخ مفید الاًّرشاد قم مکتبة بصیرتی ص.۳۱۶ برخی تولد او را در نیمه رجب همان سال نوشتهاند (طبرسی اعلام الوری الطبعةالثالثة دار الکتب الاًّسلامیة ص۳۴۴)/
۲- کلینی همان کتاب ص۳۱۵ و ۴۹۲ - ابن شهر آشوب مناقب آل ابی طالب قم المطبعةالعلمیة ج۴ ص۳۷۹/
۳- مسعودی اثبات الوصیة نجف منشورات المطبعةالحیدریة ۱۳۷۴ ه.ق ص۲۰۹/
۴- قدّست امّ ولدته خلقت طاهرةمطهرة(مجلسی بحار الأنوار تهران المکتبةالاًّسلامیة ۱۳۹۵ ه.ق ج۵۰ ص۱۵)/
۵- کلینی همان کتاب ص۴۹۲ - شیخ مفید همان کتاب ص۳۱۶ - طبرسی همان کتاب ص۳۴۴/
۶- شیخ مفید الاًّرشاد قم مکتبة بصیرتی ص ۳۱۹ - طبرسی اعلام الوری الطبعة الثالثة المکتبةالاًّسلامیة ص۳۴۷ - فتّال نیشابوری روضة الواعظین الطبعة الأولی بیروت میسسة الأعلمی للمطبوعات ۱۴۰۶ ه.ق ص ۲۶۱ - کلینی اصول کافی تهران مکتبة الصدوق ۱۳۸۱ ه.ق ج۱ ص۳۲۱ - علی بن عیسی الاًّربلی کشف الغمّة تبریز مکتبة بنی هاشمی ۱۳۸۱ ه.ق ج۳ ص۱۴۳/
۷- مجلسی بحار الانوار الطبعة الثانیة تهران المکتبة الاًّسلامیة ۱۳۹۵ ه.ق ج۵۰ ص ۲۰/
۸- کلینی فروع کافی الطبعة الثانیة تهران دارالکتب الاًّسلامیة ۱۳۶۲ ه.ش ج۶ ص۳۶۱ - قزوینی سید کاظم الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد الطبعة الأولی بیروت
میسسة البلاغ ۱۴۰۸ ه.ق ص۳۳۷/
۹- شیخ مفید الاًّرشاد قم مکتبة بصیرتی ص۳۱۸ - علی بن عیسی الأربلی کشف الغمّة تبریز مکتبة بنی هاشمی ۱۳۸۱ ه.ق ج۳ ص۱۴۲ - تستری محمد تقی قاموس الرجال تهران مرکز نشر الکتاب ج۳ ص ۳۷/
۱۰- کلینی اصول کافی تهران مکتبة الصدوق ۱۳۸۱ ه.ق ج۱ص۳۲۰ - طبرسی اعلام الوری الطبعة الثالثة المکتبة الاًّسلامیة ص۳۴۶ - علی بن عیسی الاًّربلی همان کتاب ص ۱۴۲ - شیخ مفید همان کتاب ص ۳۱۸/
۱۱- علی بن عیسی الاًّربلی همان کتاب ص ۱۴۲ - تستری همان کتاب ص ۳۱۶ - کلینی همان کتاب ص۳۲۱ - طوسی اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشّی) تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی مشهد دانشگاه مشهد ۱۳۴۸ه.ق ص ۵۵۳ حدیث شماره ۱۰۴۵/
۱۲- قزوینی سید کاظم الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد الطبعة الأولی بیروت میسسة البلاغ ۱۴۰۸ ه.ق ص۳۳۷/
۱۳- معتبر شناخته شدن قیافهشناسی از طرف پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ادعایی بود که صرفاً از طرف آنان مطرح شد و هرگز به معنای تأیید آن از طرف امام رضا - علیه السلام - نبود و اگر حضرت به این پیشنهاد تن در داد یا از روی ناگزیری به این دلیل که میدانست این کار در نهایت به روشن شدن واقعیت و اثبات پوچی ادعای آنان تمام میشود/
قیافه شناسان کسانی بودند که از روی شباهت اندام نسب اشخاص را تعیین میکردند. قیافهشناسی نزد اعراب جایگاه مهمی داشت. علمای امامیه تعلیم و تعلّم و گرفتن مزد در قبال انجام دادن این عمل را حرام میدانند. برخی از علمای امامیه این عمل را مطلقاً حرام شمردهاند و برخی در صورتی آن را حرام میدانند که موجب فعل حرام یا منجر به اظهار نظر قظعی گردد. هر کس که از فقه اسلامی آگاهی داشته باشد عدم جواز این عمل و استفاده از آن را مسلّم میداند چه رسد به این که به استناد آن مسائل مربوط به ارث و نکاح و امثال اینها حل گردد! (ر.ک به مقّرم سید عبدالرزاق نکاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام - ترجمه دکتر پرویز لولاور مشهد بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ۱۳۷۰ه.ش ص۳۵)/
۱۴- کلینی اصول کافی تهران مکتبة الصدوق ۱۳۸۱ ه.ق ج۱ ص۳۲۲ - مقرّم سید عبدالرزّاق نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام - ترجمه دکتر پرویز لولاور مشهد بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس دضوی ۱۳۷۰ ه.ش. ص.۳۶ به همین جهت بود که امام رضا - علیه السلام - خود را به رسول خدا و فرزندش جواد را به ابراهیم فرزند پیامبر تشبیه میکرد زیرا پس از تولد ابراهیم از ماریه قبطیه برخی از همسران رسول خدا از روی حسد چنین تهمتی به وی زدند و گفتند: این نوزاد از «جریح» خادم رسول اکرم است!! ولی پس از تحقیق و کاوش روشن شد که اصولاً «جریح» فاقد عضو تناسلی است! و به این ترتیب خداوند دروغ آنان را آشکار ساخت و ماریه را از این تهمت تبریه کرد (ابن شهر آشوب مناقب آل أبی طالب قم المطبعة العلمیة ج۴ ص ۳۸۷ - الطبری محمد بن جریر بن رستم دلایل الاًّمامة الطبعة الثالثة قم منشورات الرضی ۱۳۶۳ ه.ق ص ۲۰۱ - ۲۰۴)/
۱۵- وَ آتَیناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً (مریم: ۱۲)/
۱۶- اصول کافی تهران مکتبة الصّدوق ۱۳۸۱ ه.ق ج۱ ص ۳۸۲ (باب حالات الأیمة فی السّنّ)/
۱۷- قالَ اِنّی عَبْدُùََِ آتنِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی مُبرکاً أیْنَما کُنْتُ و اَوْصنِی بالصّلوة وَ الزّکاةِ مادُمْتُ حَیّاً وَ بَرّاً بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیّاً (مریم: ۳۰ - ۳۲)/
از بعضی از روایات استفاده میشود که حضرت عیسی - علیه السلام - در آن زمان که سخن گفت «نبی» بوده و هنوز منصب «رسالت» نداشته است و در سن هفت سالگی به مقام رسالت نایل گردیده است. بنابر این هیچ استبعادی ندارد که ائمه - علیهم السلام - هم در سنّی همانند سنّ حضرت عیسی به منصب امامت برسند (کلینی اصول کافی تهران مکتبة الصدوق ۱۳۸۱ ه.ق ج۱ ص ۳۸۲)/
۱۸- از سخن بن اسباط استفاده میشود که آن حضرت در آن زمان پیروانی هم در مصر داشته است و آنان علاقهمند بودهاند با خصوصیات جسمی حضرت آشنا شوند/
۱۹- وَ آتَیْناهُ الحُکْمَ صبِیّاً (سوره مریم:۱۲)
۲۰- وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ حُکْماً وَ عِلْماً (سوره یوسف:۲۲)/
۲۱- وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً (سوره قصص:۱۴)/
۲۲- کلینی اصول کافی تهران مکتبةالصدوق ۱۳۸۱ ه.ق ج۱ ص ۳۸۴ (باب حالات الأیمْ فی السّنّ) و ص ۴۹۴ و نیز ر. ک به: قزوینی سید کاظم الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد الطبعة الأولی بیروت میسسةالبلاغ ۱۴۰۸ ه.ق ص ۲۳۲ - مسعودی اثبات الوصیة الطبعة الرابعة نجف منشورات المطبعة الحیدریة ۱۳۷۴ ه.ق ص ۲۱۱/
۲۳- ابو جعفر کنیه امام جواد - علیه السلام - است ایشان را برای تمایز از امام باقر - علیه السلام - ابو جعفر ثانی مینامند/
۲۴- کلینی همان کتاب ج۱ ص ۳۲۲ و ۳۸۴ - شیخ مفید الاًّرشاد قم مکتبة بصیرتی ص ۳۱۹ - فتّال نیشابوری روضة الواعظین الطبعة الأولی بیروت میسسة الأعلمی ۱۴۰۶ ه.ق ص ۲۶۱ - علی بن عیسی الاًّربلی کشف الغمّة تبریز مکتبة بنی هاشمی ۱۳۸۱ ه.ق ج۳ ص ۱۴۱ - طبرسی اًّعلام الوری الطعبةالثالثة المکتبةالاًّسلامیة ص ۳۴۶/
۲۵- شیخ مفید همان کتاب ص ۳۱۸ - طبرسی همان کتاب ص ۳۴۶ - علی بن عیسی الاًّربلی همان کتاب ص ۱۴۱ - مجلسی بحار الأنوار تهران المکتبةالاًّسلامیة ۱۳۹۵ ه.ق ج۵۰ ص ۲۱ - همان کتاب ص ۳۲۰/
۲۶- دلایل الاًّمامة الطبعبةالثالثة قم منشورات الرضی ۱۳۶۳ ه.ش ص.۲۰۴
۲۷- در برخی از منابع «برکه زلول» آمده است ولی گویا «زلزل» صحیح است زیرا برخی مینویسند: این برکه را «زلزل» غلام «عیسی بن جعفر بن منصور» حفر و آن را برای مسلمانان وقف نمود و از این جهت به وی منسوب گردید (مقرّم سید عبدالرزاق نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام - ترجمه دکتر پرویز لولاور بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس ۱۳۷۰ ه.ش ص ۱۰۹ پاورقی).
یاقوت حموی مینویسد: ابراهیم موصلی نوازنده «برصوما» و «زلزل» را از اطراف کوفه به بغداد آورد و به آن دو موسیقی و آواز عربی آموخت و آنان از این طریق به دربار راه یافتند و مورد توجه خلفا واقع شدند. نام اصلی زلزل منصور و خواهر او همسر ابراهیم موصلی بوده است (معجم البلدان بیروت دار اًّحیأ التراث العربی ۱۳۹۹ ه.ق ج ۱ ص ۴۰۲).
۲۸- یونس و همچنین صفوان بن یحیی از اصحاب اجماع اند یعنی دانشمندان امامیه بر درستی و صحت روایات و احادیث آنان اتفاق نظر دارند. یونس از نظر جلالت قدر و عظمت معنوی در رتبه بسیار والایی قرار داشته و از طرف پیشوایان ما مورد تمجید فراوان واقع شده است و دانشمنداان علم رجال در ستایش او داد سخن دادهاند. با این اوصاف وقتی شخصیت بزرگ و استواری مانند او چنین اظهاراتی بکند وضع توده مردم و عوام شیعیان روشن است! از این نظر بعضی از دانشمندان معاصر نتوانسته باور کند که وی چنین بگوید ازینرو گفتار او را بدین گونه توجیه کرده که مقصود او از جمله «گریه را کنار بگذار» امتحان و آزمایش حاضران در مجلس بوده تا آنان که در مقابل حق معرفتی استوار دارند شناخته شوند تا شاید او بتواند در ارشاد و راهنمایی کسی که از امام منحرف شده است تلاشی کرده باشد! (نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام - ص ۱۱۰ پاورقی)
۲۹- در اینجا مورخان سیالها و جوابها را نوشتهاند ولی ما به منظور رعایت اختصار از نقل آنها صرف نظر کردیم.
۳۰- مجلسی بحار الأنوار الطبعةالثانیة تهران المکتبةالاًّسلامیة ۱۳۹۵ ه.ق ج ۵۰ ص ۹۸ - ۱۰۰ (به نقل از عیون المعجزات) - محمد بن جریر الطّبری ابن رستم دلایل الاًّمامة الطبعةالثالثة قم منشورات الرّضی ۱۳۶۳ ه.ش ص ۲۰۴ - ۲۰۶ - مسعودی اثبات الوصیة الطبعةالرابعة نجف المطبعةالحیدریة ۱۳۷۴ ه.ق ص ۲۱۳ - ۲۱۵ (با اندکی اختلاف در عبارات) قرشی سید علی اکبر خاندان وحی چاپ اول دار الکتب الاًّسلامیة ۱۳۶۸ ه.ش ص ۶۴۲ - ۶۴۴ - مرتضی العاملی جعفر نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد - علیه السلام - ترجمه سید محمد حسینی قم دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین ۱۳۶۵ ه.ش ص ۲۷ -.۲۹
۳۱- مسعودی همان کتاب ص.۲۱۵
۳۲- مجلسی همان کتاب ص ۹۰ - مسعودی همان کتاب ص ۲۱۰ شیخ مفید الاًّختصاص تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفّاری منشورات جماعةالمدرسین فی الحوزةالعلمیة- قم المقدّسة ص.۱۰۲
۳۳- پس از آن حضرت فرزندش علی هادی - علیه السلام - نیز در همین سنین و بلکه کمتر از آن به امامت رسید و بعد از او امام مهدی - علیه السلام - نیز در حالی که بیش از پنج سال نداشت به این منصب نایل گردید.
۳۴- یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون خلیفه عباسی بود که شهرت علمی او در رشتههای گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العادهای داشت و با آنکه مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت مقام قضأ را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگی به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آنکه تمام کارهای کشور اسلامی پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویی نزدیکتر از او به مأمون کسی نبود.
اما متأسفانه یحیی با آن مقام بزرگ علمی از شخصیت معنوی برخوردار نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشی و برتری جویی فرا گرفته بود. هر دانشمندی به دیدار او میرفت آنقدر از علوم گوناگون از وی سیال میکرد تا طرف به عجز خود در مقابل وی اقرار کند!
۳۵- در مورد ازدواج امام جواد در صفحات آینده توضیح خواهیم داد.
۳۶- یکی از اعمالی که برای اشخاصِ در حال احرام در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهی احکام حج پیچیدگی خاصی دارد از اینرو افرادی مثل یحیی بن أکثم از میان مسائل مختلف احکام حج را مطرح میکردند تا به پندار خود امام را در بن بست علمی قرار دهند!
۳۷- مجلسی بحار الأنوار الطبعةالثانیة تهران المکتبةالاًّسلامیة ۱۳۹۵ ه.ق ج ۵۰ ص ۷۵ - ۷۶ - قزوینی سید کاظم الاًّمام الجواد من المهد اًّلی اللحد الطبعةالأولی بیروت میسسةالبلاغ ۱۴۰۸ ه.ق ص ۱۶۸ -.۱۷۲ راوی این قضیّه «ریّان بن شبیب» - دایی معتصم - است که از یاران امام رضا - علیه السلام - و امام جواد و از محدثان مورد وثوق بوده است (قزوینی همان کتاب ص ۱۶۸ - شیخ مفید الاًّرشاد قم مکتبة بصیرتی ص ۳۱۹ - ۳۲۱ - طبرسی الاًّحتجاج نجف المطبعةالمرتضویة ۱۳۵۰ ص ۲۴۵ - مسعودی اثبات الوصیة نجف منشورات المطبعةالحیدریة ۱۳۷۴ ه.ق ص ۲۱۶ - شیخ مفید الاًّختصاص تصحیح و تعلیق: علی اکبر الغفّاری منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزةالعلمیة- قم المقدسة ص ۹۹).
۳۸- مجلسی همان کتاب ص ۷۷ - قزوینی همان کتاب ص ۱۷۴ - شیخ مفید الاًّرشاد ص ۳۲۲ - طبرسی همان کتاب ص ۲۴۶ - مسعودی همان کتاب ص ۲۱۷ - شیخ مفید الاختصاص ص.۱۰۰
۳۹- ظِهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا نسبت به من مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم هست و در این صورت باید کفاره ظِهار بدهد تا همرش مجدداً بر او حلال گردد. ظِهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب میشد و موجب حرمت ابدی میگشت ولی حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحی که گفته شد) گردید.
۴۰- مجلسی همان کتاب ص ۷۸ - قزوینی همان کتاب ص ۱۷۵ - شیخ مفید الارشاد ص ۳۲۲ - طبرسی همان کتاب ص.۲۴۷
۴۱- زُرقان (بروزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده که مردی محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعی محسوب میشده است (مجلسی همان کتاب ج ۵۰ ص ۵ پاورقی).
۴۲- ابن ابی دُیاد (بر وزن غُراب) در زمان خلافت مأمون معتصم واثق و متوکل عباسی قاضی بغداد بوده است (مجلسی همان کتاب ص ۵ پاورقی)
۴۳- سوره مایده: آیه.۵
۴۴- سوره مایده: آیه.۵
۴۵- سوره جن: آیه ۱۸/
۴۶- مسجد (بکسر جیم: بر وزن مجلس یا بفتح جیم: بر وزن مشعل جمع آن مساجد) به معنای محل سجده است و همان طور که مسجدها و خانه خدا و مکانی که پیشانی روی آن قرار میگیرد محل سجده هستند خود پیشانی و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده میکنیم محل سجده محسوب میشوند و به همین اعتبار در این روایت «المساجد» به معنای هفت عضوی که با آنها سجده میشود تفسیر شده است. نیز در دو روایت دیگر از امام صادق - علیه السلام - در کتاب کافی و همچنین یک روایت در تفسیر علی بن ابراهیم قمی «المساجد» به همین هفت عضو تفسیر شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب «فقیه» «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسیر نموده است. همین معنا را از «سعید بن جُبیر» و «زجّاج» و «فرّأ» نیز نقل کردهاند. ضمناً باید توجه داشت که اگر تفسیر «المساجد» به هفت عضو یاد شده جای خدشه داشت حتماً فقهایی که در مجلس معتصم حاضر و در صدد خردهگیری بر کلام امام بودند اشکال میکردند. بنابراین چون هیچ گونه اعتراضی از طرف فقهای حاضر در مجلس ابراز نشد معلوم میشود به نظر آنان نیز «المساجد» به معنای هفت عضو سجده بوده و یا لااقل یکی از معانی آن محسوب میشده است. (پیشوای نهم حضرت امام محمد تقی - علیه السلام - میسسه در راه حق ص ۲۶ - ۲۹ به نقل از: تفسیر صافی ج ۲ ص ۷۵۲ - تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۴۴۰ - تفسیر مجمع البیان ج ۱۰ ص ۳۷۲).
۴۷- پیشوای نهم... همان صفحات - طبرسی مجمع البیان شرکةالمعارف الاسلامیة ۱۳۷۹ ه.ق ج ۱۰ ص ۳۷۲ - عیّاشی کتاب التفسیر تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولی محلاتی قم مطبعةعلمیة ج ۱ ص ۳۲۰ - سید هاشم حسینی بحرانی البرهان فی لا تفسیر القرآن قم مطبوعاتی اًّسماعیلیان ج ۱ ص ۴۷۱ - بیروت دار اًّحیأ التراث العربی ج ۱۸ ص ۴۹۰ (ابواب حدّ السّرقة باب ۴)/
۴۸- در مورد این ازدواج در صفحات آینده بحث خواهیم کرد.
۴۹- علامه امینی در کتاب الغدیر (ج ۵ ص ۳۲۱) مینویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بابشاذ است.
۵۰- «وَلَقَدخَلَقنَا الانْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَ تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ اًِّلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الوَرِید (سورهًّ ق: ۱۶).
۵۱- علامه امینی این حدیث را از برساختههای «یحیی بن عنبسْ» شمرده و غیر قابل قبول میداند زیرا یحیی شخصی جاعل حدیث و دغلکار بوده است (الغدیر ج ۵ ص ۳۲۲). «ذهبی» نیز «یحیی بن عنبسه» را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو میداند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی میکند (میزان الاعتدال الطبعةالأولی تحقیق: علی محمد البجاوی دار اًّحیأ الکتب العربیة ۱۳۸۲ ه.ق ج ۴ ص ۴۰۰).
۵۲- علاّمه امینی ثابت کرده است که راویان این حدیث دروغگو بودهاند (الغدیر ج ۵ ص ۳۱۲ و ۳۱۶).
۵۳- «وَ اًِّذْ اَخَذْنَا مِنَ النّبِیّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ» (سوره احزاب: ۷)
۵۴- «اùََُ یَصْطَفِی مِنَ المَلایِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ» (سوره حج: ۷۵)
۵۵- «وَ مَا کَانَ الله لِیُعَذّبُهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللهُ مُعَذّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (سوره انفال: ۳۳)
۵۶- طبرسی احتجاج نجف المطبعة المرتضویة ۱۳۵۰ ه.ق ج ۲ ص ۲۴۷ - ۲۴۸ - مجلسی بحار الأنوار الطبعةالثانیة - تهران المکتبة الاسلامیة ۱۳۹۵ ه.ق ج ۵۰ ص ۸۰ - ۸۳ قرشی سید علی اکبر خاندان وحی چاپ اول تهران دار الکتب الاسلامیة ۱۳۶۸ ه.ش ص ۶۴۴ - ۶۴۷ - مقرّم سید عبدالرزاق نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد - علیه السلام - ترجمه دکتر پرویز لولاور مشهد بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ۱۳۷۰ ه.ش ص ۹۸ -.۱۰۰
۵۷- تذکرة الخواص نجف مکتبة الحیدریة ۱۳۸۳ ه.ق ص.۳۵۹
۵۸- الصواعق المحرقة الطبعة الثانیة قاهره مکتبة القاهرة ۱۳۸۵ ه.ق ص.۲۰۵
۵۹- نور الأبصار قاهره مکتبة المشهد الحسینی ص.۱۶۱
۶۰- الارشاد قم مکتبة بصیرتی ص ۳۱۹ - روضة الواعظین الطبعة الأولی بیروت میسسة الأعلمی للمطبوعات ۱۴۰۶ ه.ق ص.۲۶۱
۶۱- جاحظ در بصره میزیسته و دارای اطلاعات سرشاری بوده و در بسیاری از علوم و فنون رایج عصر خود کتابهایی نوشته و معاصر امام جواد (علیه السلام) و پس از او معاصر فرزندانش بوده است/
۶۲- مرتضی العاملی سید جعفر نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد - علیه السلام - ترجمه سید محمد حسینی قم دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین ۱۳۶۵ ه.ش ص ۱۰۶ (به نقل از آثار الجاحظ).
۶۳- پیشوای نهم حضرت امام محمد تقی - علیه السلام - میسسه در راه حق قم ۱۳۶۶ ه. ش ص.۳۸
۶۴- ابن واضح تاریخ یعقوبی نجف المطبعة الحیدریة ۱۳۸۴ ه. ق ج ۳ ص ۱۸۹ - ابن شهر اشوب مناقب آل أبی طالب قم المطبعة العلمیة ج ۴ ص.۳۸۰ مأمون قبلاً هم به همین منظور یکی از دختران خود را به امام هشتم تزویج کرده و در آن مورد نیز ناکام مانده بود!
۶۵- راوندی الخرایج والجرایح تصحیح و تعلیق: حاج شیخ اسدالله ربّانی انتشارات مصطفوی ج ۱ ص ۳۴۴ - مجلسی بحار الأنوار تهران المکتبة الاسلامیة ۱۳۹۵ ه. ق ج ۵۰ ص ۴۸ - قزوینی سید کاظم الامام الجواد من المهد اًّلی اللحد الطبعة الأولی بیروت میسسة البلاغ ۱۴۰۸ ه. ق ص.۱۵۲
۶۶- ابو الفدأ (۶۷۲ - ۷۲۱ ه. ق) مینویسد: بُست بر کناره رود هندمند است. شهری است از سجستان (سیستان). شهری بزرگ و پر نعمت. نخلستانها و تاکستانهای بسیار دارد. از بست تا غزنه در حدود چهارد-ه مرحله است (تقویم البلدان ترجمه عبد المحمد آیتی انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۴۹ ه. ش ص ۳۹۱).
۶۷- دکتر حسین جاسم تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت اللّهی چاپ اول تهران میسسه امیر کبیر ۱۳۶۷ ه.ش ص.۷۹
۶۸- دکتر جاسم حسین همان کتاب ص.۷۸
۶۹- فروع کافی ج ۵ ص.۱۱۱
۷۰- شیخ طوسی رجال الطبعة الأولی نجف منشورات المکتبة الحیدریة ۱۳۸۱ ه.ق ص ۳۹۷ -.۴۰۹ میلف «مسند الامام الجواد» تعداد یاران و شاگردان امام جواد را ۱۲۱ نفر میداند (عطاردی شیخ عزیز الله مسند الامام الجواد مشهد المیتمر العالمی للاًّمام الرضا - علیه السلام - ۱۴۱۰ ه. ق) و قزوینی آنها را جمعاً ۲۵۷ نفر میداند (قزوینی سید محمد کاظم الامام الجواد من المهد اًّلی اللحد الطبعة الأولی بیروت میسسة البلاغ ۱۴۰۸ ه. ق)
۷۱- آقای عطاردی درمسند الامام الجواد با احصایی که کرده مجموع احادیث منقول از پیشوای نهم را در زمینههای مختلف فقهی عقیدتی اخلاقی و... تعداد مذکور در فوق ضبط کرده است.
۷۲- تاریخ بغداد بیروت دار الکتاب العربی ج ۳ ص ۵۴ و.۵۵
۷۳- امین سید محسن أعیان الشیعة بیروت دار التعارف للمطبوعات ۱۴۰۳ ه. ق ج ۲ ص.۳۵
۷۴- ابن شهر اشوب قم المطبعة العلمیة ج ۴ ص.۳۸۴
۷۵- عیاشی کتاب التفسیر تصحیح و تعلیق: حاج سید هاشم رسولی محلاتی قم المطبعة العلمیة ج ۱ ص ۳۲۰ - مجلسی همان کتاب ص ۷ - پیشوای نهم... میسسه در راه حق ص ۴۱ - قزوینی همان کتاب ص.۳۸۲ در مورد چگونگی شهادت حضرت جواد اقوال دیگری نیز هست که به خاطر رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری شد. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به: ابن شهر اشوب مناقب آل ابی طالب ج ۴ ص ۳۸۰ - مجلسی بحار الأنوار ج ۵۰ ص ۸ و ۹ - فتّال نیشابوری روضة الواعظین ص.۲۶۷
۷۶- شیخ مفید الارشاد قم مکتبة بصیرتی ص ۳۲۶ - مجلسی همان کتاب ص ۷ - محمد بن جریر بن رستم الطبری دلایل الامامة الطبعة الثالثة قم منشورات الرضی ۱۳۶۳ ه. ش ص.۲۰۸
منبع: سیره پیشوایان مهدی پیشوایی ص ۵۲۹ – ۵۶۴
/
سایت بلاغ