شرح فرازهایی از وصیتنامه علی (علیه السلام) از دیدگاه علامه جعفری ـ ۱
مقدمه
هر انسانی ـ به مدد فطرت خود ـ درک میکند که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام قرب الی الله و کمال انسانی دست یابد اولین چیزی که باید به آن ملتزم شود این است که خود را بزرگتر از آن بداند که زندگی مادی را هدف بپندارد و به سراب دنیا سرگرم شود. چنین انسانی باید هدف اصلی زندگی خود را وصول به کمال بینهایت قرار دهد و از هر چیزی که او را از پروردگار متعال دور و به غیر او مشغول میسازد بپرهیزد.
اولین وصیت و سفارش حضرت امیرالمؤمنین علی ـ سلام الله علیه ـ خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در وصیت نامه گرانقدرشان نیز این است که «تقوا را رعایت کن» و این کلام جامع، شامل تمام ارزشهایی میشود که در اسلام و همه ادیان الهی معتبر است. چرا که تقوا محور همه ارزشهاست.۱
میتوان گفت تقوا از رایجترین کلمات نهج البلاغه است و در کمتر کتابی چنین به عنصر تقوا تأکید شده است.۲ ولی همین مفهوم رایج، تقوا متأسفانه در صحنه بازیگری افکار سطحی و سودجوی بعضی از انسانها، به بازی گرفته شده است۳ و هر شخصی متناسب با خواست وسلیقه خود رنگ و لعاب جدیدی به آن داده است. همین امر ما را بر آن میدارد که نگاه عمیقتری به معنای این کلمه رایج اما ناشناخته بیفکنیم تا در میان تفاسیر رنگارنگ آن، صحیحترین معنا را برای تقوا پیدا کنیم.
تقوا چیست؟
این سؤال مطرح است که «تقوا چیست» که هم در قرآن کریم و هم در سخنان امیر المؤمنین (علیه السلام) اینهمه مورد تأکید قرار گرفته است. استاد علامه جعفری در توضیح تقوا میگوید: تقوا یعنی صیانت ذات از رها شدن در امواج غفلتها و ناهشیاریها و شهوات و خودپرستیها. اگر ذات آدمی از این پلیدیها رها شود و گام به «حیات معقول» بگذارد، محال است که به مرحله یقین به ابدیت نرسد. جان پاک از آلودگیهای حیوانی و لذتپرستی است که جایگاه فروغ خورشید لایزالی است.۴
«حیات معقول» است که حیات طبیعی محض در برابر آن قابل اعتناء نیست. این «حیات معقول» جز ضرورتهای زندگی مادی را مانع حرکت در مسیر رشد و تکامل میداند. کسی که لباس تقوا پوشاک او نباشد، جامههای فاخر هیچ عیبی را از او نخواهد پوشاند، کسی که به دو قرص نان ضروری قناعت نکند، محصول تمام اراضی دنیا او را سیر نخواهد کرد.۵
ایشان در جای دیگر در تعریف تقوا میگوید: تقوا عبارتست از «صیانت تکاملی ذات» در مقابل «صیانت برای زندگی مطلوب ذات در صحنه اجتماع». هدف و انگیزه در صیانت دوم همان خود طبیعی است که بر مبنای قوانین طبیعت و قرار دادی برای زندگی معمولی به جریان میافتد و ذات (یا نفس، من، شخصیت) انسان را برای تأمین آنها توجیه مینماید.۶
استاد جعفری (ره) در ادامه، صیانت انسان را به سه قسم تقسیم میکنند: صیانت حیات، صیانت ذات مطلوب و صیانت تکاملی ذات.
۱ـ صیانت حیات
هر جانداری ـ از سادهترین شکل گرفته تا پیچیدهترین و کاملترین آنها یعنی انسان ـ میخواهد حیات خود را با هر وسیلهای که ممکن است از تباهی و نیستی و حتی کوچکترین اختلال حفظ نماید. این فعالیت (صیانت حیات) در حیوانات غیر انسان به جهت محدودیت هویت و عوامل و وسایل ادامه حیات، سادهتر و محدودتر است، در صورتی که انسان به جهت داشتن ابعاد و نیروهای فراوان و استعدادها و هویت بسیار گسترده و عمیق حیات، میتواند فعالیتهای متنوعی برای صیانت آن داشته باشد.
۲ـ صیانت ذات مطلوب
این نوع صیانت را با اصطلاحات دیگری نیز میتوان مورد تحقیق قرار داد؛ مانند صیانت ذات ایدهآل، صیانت خود ایدهآل یا صیانت من ایدهآل. هر انسانی با داشتن مغز سالم و روان معتدل، کوشش جدی در راه صیانت ذات یا به عبارات اصطلاحی «صیانت خود ایدهآل» و «صیانت من ایدهآل» مبذول میدارد. معنای ذات مطلوب همان گونه که از لفظ آن بر میآید، شخصیتی است که انسان میخواهد دارای آن باشد، مانند شخصیت ادبی (ذات ادبی)، شخصیت هنری (ذات هنری)، شخصیت علمی (ذات علمی)، نظامی، قضایی، مدیریتی، سیاسی و غیر ذلک. چنانکه روشن است صفات مزبور پس از رسوخ در ذات (شخصیت یا خود، یا من) حالت منش به خود میگیرند.
این دو نوع صیانت یعنی (صیانت حیات) (و صیانت ذات مطلوب) وارد منطقه ارزشها نبوده و دو امر کاملاً طبیعی میباشند.
۳ـ صیانت تکاملی ذات
برای همه ثابت شده است که بعد یا ابعاد شخصیت درونی انسان در مجرای تحول و دگرگونی قرار میگیرد. چند دلیل علمی میتواند این تحول در شخصیت یا «من یا خود» را اثبات نماید. روشنترین آنها اینست: هر کسی میتواند در دورانهای مختلف تبدل و تحولاتی را شاهد باشد که در درون او انجام میگیرد. این یک احساس مستقیم درونی است که همگان میتوانند از آن برخوردار باشند. انسان زمانی حالت بد بینی دارد و زمانی دیگر حالت خوشبینی به روحیه او غلبه مینماید. گاهی میشود که اصول عالی ارزشهای انسانی بهیچ وجه برای او جالب نیست، گاهی دیگر آماده است که در راه یکیاز آن اصول از جان خود بگذرد. عروض این دگرگونیها برای انسان قابل تردید نیست و این خود دلیل روشنی برای اثبات استعداد انعطاف پذیری شدید انسان در طول عمری که سپری میکند میباشد.
با نظر دقیق در استعداد انعطاف پذیری انسان معلوم میشود همانگونه که انعطاف میتواند آدمی را از امتیازات والای روحی و ملکوتی به مراحل پست حیوانی تنزل بدهد، همین استعداد میتواند وی را به عالیترین مراحل ممکن از رشد و کمال نایل سازد. تقوا که عبارتست از صیانت تکاملی ذات، یعنی جلوگیری شدید از برخورداری از استعداد انعطاف به طرف پلیدیها و خودکامگیها، و به فعلیت رساندن استعداد اعتلاء ذات در مسیر حیات معقول رو به جاذبه کمال مطلق. اگر کسی به این نوع صیانت ذات توفیق نیابد، اولین چیزی را که از دست خواهد داد هویت شخصیتی خویش است. این از دست دادن به آن معنی نیست که وجود او به عدم مبدل گردد، بلکه هویت شخصیت کسی که خود را از تقوا (صیانت تکاملی ذات) محروم نموده است، مانند ماده قابل انحلال در مایع [مانند شکر و نمک و] در وسایل زندگی محلول میشود و از فعالیت میافتد. این شخصیت همان نفس فطری اولی است که در گذرگاه ابدیت به ثمر رسیده و به وسیله تقوا ذات خود را با صیانت تکاملی برای ورود به لقاء الله در ابدیت آماده کرده است، همان شخصیت است که به قول امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در ارتباط با خدا به وسیله تقوا (صیانت تکاملی ذات) خود را در جاذبه پناهندگی به خدا قرار داده است.
سپس حضرت میفرماید: میدانید چه کسی انسانها را به تقوا دعوت نموده است و چه کسی شایسته دعوت کردن به تقوا است؟ کسی که خود او شنوندهترین انسانها است از منادی اصلی تقوا، که خدا است و سپس شنوندهترین انسانها است از منادی درون خویشتن که عقل سلیم و وجدان پاک او است. پذیرنده تقوا کیست؟ کسی است که بهترین پذیرندگان است، زیرا هیچ حقیقتی مانند تقوا برای پذیرفتن شایسته نیست، چنانکه ذات پاک آدمی (نفس فطری اولی او) بهیچ چیزی نیازمندتر از صیانت تکاملی ذات نمیباشد. به همین علت است که دعوت کننده بسوی تقوا که دو حجت ظاهری و باطنی (پیامبران و اوصیاء در ظاهر و عقل سلیم و وجدان پاک در باطن) است، این عامل سازنده را برای همه ابلاغ نمودهاند و از طرف دیگر، شنونده و پذیرنده این عامل سازنده به حد کمال خود رسیده و رستگار شده است.
تقوا ؛ مالکیت بر خویشتن
رفتار مطابق تقوا و کوشش برای تحصیل آن، رفتاری تابو نیست که عبارت باشد از یک عده رسوم و عادات و تقالید بیدلیل یا مخالف عقل. در شیون حیات بشری هر مالکیتی را که تصور کنید، ممکن است یا واقعاً خطا و ضد واقعیت باشد، یا حداقل مکتبهایی پیدا شده با آن مالکیت مخالفت ورزیدهاند، جز مالکیت بر خویشتن که از دیدگاه همه صاحبنظران ملل مطلوب و محبوب است، زیرا مالکیت بر نفس معنایی جز انسان شدن و حفظ شخصیت از گزند هرزهگرایی و تلف کردن سرمایه حیات نیست.۷
اگر مالکیت بر خویشتن و خودداری از غوطهورشدن در تمایلات نفسانی که تقوا نامیده میشود، اصالتی برای شخصیت آدمی به وجود نیاورد درون آدمی مانند آن کوه آتشفشان است که هر لحظه در معرض انفجار و آتشفشانی است. وضع قوانین شایسته و تنظیم اصول زندگی و نمودهای جالب فرهنگی و تعلیم و تربیتهای فنی، بدون تقویت و رشد تقوا در شخصیت انسانی، مانند آن ساختمان بسیار مجلل و آراستهای است که در قلههای کوه آتشفشان بنا میشود. این همه حقکشیها و دروغگوییها و جنگهای عالمسوز و زندانها و بیمارستانهای روانی و اهانت بر انسانها در اشکال گوناگون و نومیدیها و احساس پوچی، جز مواد گداخته آتشفشانهای درون آدمیان چیزی دیگر نیستند.
جای شگفتی نیست که پس از داد و فریاد آن همه عظمای تاریخ و فداکاریهای رادمردان و صرف انرژیهای مغزی و گذشت از لذایذ زندگی که درباره اصلاح وضع انسانها و تعلیم اصول مدیریت جوامع صورت گرفته است، هنوز دروغ و ارتکاب خلاف واقعیتها نه تنها مفید تلقی میگردند، بلکه به عنوان یک پدیده ضروری، مشغول فعالیت در حیات اجتماعی انسانها تلقی میشوند. توصیه به تقوا که عبارت است از خودداری از ارتکاب پلیدیها، حتی ارزش اندرز و نصیحت شایسته را هم از دست میدهد و به بهانه آنکه توصیه بر تقوا دست ناتوانان را در برابر نیرومندان میبندد، خیانت محسوب میگردد. واقعیت چنان نیست که سادهلوحان گمان میبرند که نظم و زیبایی در شیون زندگی، دلیل رشد و کمال انسانی در قلمرو حیات است. امروز تفکیک درخشش لبخند آدمیان بر روی یکدیگر از بارقههای شمشیری که در گردن همدیگر میکشند، امکانناپذیر است. وقتی که آدمی از محبت بر خود و حفظ شخصیت از هوی و پلیدیهای آن، محروم است، نه برای خندههای او ملاکی وجود دارد و نه بر گریههایش، نه شکستهای او قابل تفسیر و توجیه است، و نه پیروزیهایش، نه آزادی برای او معنایی دارد و نه جبر. زیرا همان طور که امیر المؤمنین ـ علیهالسلام ـ میفرماید، برای شخصیت چنین اشخاصی ریشهای وجود ندارد، و جامعهای که از چنین افرادی تشکیل شده است، ماتمکدهای برای هشیاران در میان مستان است و بهشتی ایدهآل در نظر ماکیاولیستها. ۸
اجزاء عمده تقوا در دیدگاه علامه جعفری (ره)
جزء یکم ـ عبارتست از صیانت ذات از آلودگیهای شیون طبیعی محض و تمایلات حیوانی و نگهداری ذات از تباه شدن در شعلههای سوزان خودخواهی. این جزء از تقوا مقدمه ضروری گردیدن تکاملی است که هر اندازه بیشتر مراعات شود، بر آمادگی برای تحول و گردیدن افزوده میشود. همه آیات مربوط به لزوم تزکیه و تهذیب نفس و مقدار بسیار فراوانی از اصول و قواعد اخلاقی مربوط به این جزء از تقوا است.
جزء دوم ـ عبارتست از تحصیل صفات حمیده و عالیه انسانی مانند صدق و اخلاص و سبقت در خیرات و به اعتقاد قرار گرفتن تحت سلطه و نظاره خداوندی و قرار دادن خود در جاذبه کمال و صعود بر مقام من حقیقی که اولین پله آن شناخت و بجا آوردن من و جز من است که هر دو در مسیر الیالله قرار گرفتهاند.
بدین ترتیب اصل بسیار با اهمیتی که از آیه ۱۳ سوره مبارکه حجرات استفاده میشود مرکب است از دو جزء غیر اختیاری (۱. خلقت از یک مرد و زن، ۲. تنوع استعدادها و مختصات و نیروها) و دو جزء اختیاری (۱. معارفه برای تنظیم حیات، ۲. تقوا) با نظر به این اصل است که ضعف و ناتوانیهای غیر اختیاری نه تنها آسیبی بر حیات فردی و اجتماعی نمیزند، بلکه اصلاً ضعف به معنای محدودیت و تعین خاص موجودیت یک انسان، نقص ارزشی محسوب نمیگردد، بلکه ملاک ارزش عبارتست از تقوا با هر گونه سرمایهای که از خداوند متعال به انسان داده شده است.۹
تقوا در مقابل دونوع عمده معصیت
علامه(ره) معصیتها و گناهان را بر دو نوع عمده تقسیم کرده ؛ در مقابل هرکدام تقوا را لازم میداند؛ چرا که هر نوع معصیتی سقوطی را به دنبال خواهد داشت.
نوع یکم ـ گناهانی که تنها موجب انحراف خود مرتکب شونده گناه میگردند. مانند قطع رابطه با خدا از راه بی اعتنایی به وظایف مقرره شخصی. سقوطی که این نوع گناهان به دنبال خود دارند، معلول انحرافی است که شخص گنهکار در نتیجه مخالفت با دستورات الهی مبتلا شده است. در حقیقت ظلم به خویشتن کرده سدّ راه تکامل خود گشته است. این گونه گناهان شخصی، رابطه انسان را با واقعیات دگرگون نموده، مسیر حیات شخصی را سنگلاخ و بی مقصد مینمایند.
نوع دوم ـ گناهانی است که به اضافه انحراف شخصی و نفی مقصد از مسیر حیات، تعدی و ظلم به دیگران نیز هست. مانند تعدی به حقوق انسانها، بازی با حیات انسانها، هدف دیدن خویشتن و وسیله قرار دادن دیگران. بدون تردید سقوطی که در نتیجه این گناهان به وجود میآید سختتر و وقیحتر از سقوطی است که به دنبال گناهان شخصی به وجود میآید. لذا در منابع اسلامی اکیداً به این مسئله تذکر داده شده است که ظلم به دیگران و تعدی بر حقوق آنان، قابل اغماض و عفو نیست، مگر این که آن تعدی جبران گردد.
اشخاص سطحینگری که موضوع گناه را جدی نمیگیرند، نه تنها از پیشرفت تکاملی انسانها جلوگیری مینمایند، بلکه بنیاد قوانین حیات اجتماعی را هم میسوزانند؛ زیرا وقتی که پدیدهای به عنوان گناه را منکر شویم، ارزشی برای قوانین حیات اجتماعی هم نمیماند که انسانها برای تطبیق رفتار خود بر آنها خود بخود تحریک شوند.
گمان نمیرود که هیچ عامل ویرانگری مانند منتفی ساختن گناه، بتواند هدف زندگی انسانها و اصول انسانیت را که صدای آن از در و دیوار شرق و غرب در طول تاریخ بلند است، به تباهی بکشاند.۱۰
تقوی و ترس و هراس و بر حذر بودن از خدا یعنی چه؟
مردم درباره رابطه خود با خداوند تصورات و تخیلات فراوانی دارند. این تصورات و تخیلات ناشی از تصوری است که آنها درباره هویت خداوندی دارند و خواستهها و آرمانهایی که برای آنها اهمیت جدی قایل است. بنابراین، هر فردی از انسانها که بخواهد صورتی از خدا را در مغز خود منعکس نماید، مسلماً از نمودها و حقایقی بهرهبرداری خواهد کرد که برای او بزرگ، زیبا و با عظمت تلقی شده است.
میدانیم که هر چه را که ذهن آدمی بخواهد در خود منعکس نماید، با انواعی از کمیتها و کیفیتها و روابط انجام خواهد داد که قابل مقایسه با ذات اعلای ربوبی نمیباشند. بهر حال تقوا و ترس و هراس و بر حذر بودن هر کسی از خداوند، مطابق شیون آن صورت ساختگی خواهد بود که در مغز خود منعکس نموده است. مانند ترس از خدایی وحشتانگیز که چماقی بدست گرفته بر سر هر کس که مخالفتش کند، خواهد کوبید و مانند هراس از خدایی که در بالای آسمان مانند طغیانگران قدرتمند نشسته و چند فرشته هم دست به سینه در برابرش ایستاده و منتظر فرمان او هستند که او دستور بدهد عدهای را به جهنم و دستهای دیگر را به بهشت بیاندازند. برای برخی دیگر از مردم تقوا، عبارت است از جمع کردن حواس که در مقابل یک خدای هولناک دست از پا خطا نکنند و الا بیمار میشوند و یا گاوشان میمیرد و یا محصولشان به فروش نمیرسد یا فرزندش از پشت بام میافتد و تلف میگردد. اینست خدایان عجیب و غریب که متأسفانه گاهی در افکار متفکران نیز مجسم میشوند و فوراً در صدد نفی و انکار وجود او بر میآیند. چرا؟ باین دلیل که این خدایان، ساخته شده افکار بشری هستند. آیا خود این انکار و نفی، دلیلِ آن نیست که خود آنان دریافت عالیتری درباره خدا دارند که آن ساخته شدههای ذهنی را مطرود میسازند؟ چرا درباره آن خدا که ما فوق صورتگریهای عامیانه مجسم میگردد، نمیاندیشند؟ چرا به آن حقیقت اعلا که در دل پیامبران عظام و اولیاء اللّه و مردانی در ردیف «ابن سینا» و «فارابی» و «سهروردی» جلوه کرده است نمینگرند؟ معنای تقوا و ترس و هراس و بر حذر بودن از این حقیقت اعلا، چیزی جز این نیست که: ای انسان، حیات و شخصیت تو در یک محاسبه بسیار جدی قرار گرفته است.۱۱
نبرد در راه حیات معقول حافظ تقوا است
از نگاه علامه جعفری (ره)چند عامل اساسی همواره در کمین آدمیان نشسته اند و در انتظار فرصتی برای آسیب زدن و مختل نمودن حیات او هستند:
عامل یکم ـ جریانات و نیروهای عالم طبیعت، به اضافه احتیاج موجودیت آدمی در ادامه زندگی به جبران ضایعههای بدنی و استهلاک تدریجی اجزای آن. برای مقاومت در مقابل عوامل و نیروهای مزاحم طبیعت و همچنین برای نگهداری کالبد مادی از ضایع شدن و تهیه وسایل خوراک و پوشاک و مسکن، یک جهاد مستمر لازم است که ادامه زندگی امکانپذیر بوده باشد، این مجاهدت و تلاش یکی از ضرورتهای اصیل پدیده حیات است.
عامل دوم ـ که بایستی همواره در راه رفع مزاحمت آن جهاد کرد، انسان است. متأسفانه جهاد و تلاشی که برای رفع و دفع شر این موجود لازم است به قدرت عضلانی و فکری بیشتری نیازمند است. عمق و گسترش و تعداد اسباب دشمنی انسان با انسان دیگر، بقدری زیاد است که اگر روزی فرا رسد که طبیعت مانند موم در دست بشر تابع اراده وی بوده باشد و همه قوانین و اجزای طبیعت حتی بدون کار و کوشش به سود انسانها به فعالیت بیفتند، باز خصومت انسانها اگر عمق و گسترش بیشتری پیدا نکند، حداقل تقلیل نخواهد یافت؛ زیرا این موجود طبیعتاً خودخواه است.
اصلاً مقایسه مزاحمت طبیعت با خصومت انسانها با یکدیگر به هیچ وجه منطقی نیست، زیرا کدامین سردی هوا آگاهانه و با تعمد یک انسان را مبتلا به درد نموده است؟ کدامین آتش با علم به این که سوختن عضو آدمی دردناک است و او را میکشد، کسی را سوزانده است؟ کدامین کوه آتشفشان با آگاهی و عمد، کشت و زرع و خانههای مردم را ویران ساخته و به آتش کشیده است؟ ولی انسان در خصومت با انسان دیگر میداند که جسم و جان آدمی آسیب پذیر است و با دیدن آسیب درد میکشد و میسوزد و تباه میگردد. وقیحتر ازخود این خصومت، اندیشهها و منطقهایی است که در راه قانونی ساختن نابودی انسانها برای اشباع خودخواهیها و لذتپرستیها و نامجوییها به کار میافتد و این اندیشهها و منطقها را بقدری مورد اهمیت قرار میدهد که یک صدم آنها برای آباد کردن جوامع و تقلیل آلام بشری که از در و دیوار زبانه میکشد، کافی است.
اینست عامل دوم جهاد، یعنی جلوگیری از شر انساننماهای بدتر از عوامل بنیانکن طبیعت، یعنی جلوگیری از شمشیری که با نشان «من هستم» و «هستی تو مشروط برخواستن من است» بر سر انسانهایی که با مشیت الهی به وجود آمدهاند، فرود میآید. این انساننماهای تیزدندان آن خصومت و تنفر از صلح و صفا را دارند که خفاشان از نور آفتاب. فتنه و آشوب و نابود کردن ارزشها غذای روانی این انساننماها است. اگر جویبار زندگی اجتماعی صاف و زلال باشد، بدون تردید مردم اجتماع حرکات و سکنات و روابط خود را با یکدیگر سالم نگه میدارند، بدینجهت این فتنهپرستها نمیتوانند از این جویبار زلال ماهی بگیرند، لذا همواره چشمهسار جامعه را تیره و کدر میخواهند.
اگر بتوانید به درون این انساننماهای ضد بشری راه پیدا کنید و به تماشای درون آنان بپردازید، جز وحشت و اضطراب نتیجهای نخواهید برد. آیا وحشتناک و اضطرابانگیز نیست آن درونی که همه انسانهای روی زمین را در صورت عقربی مجسم کرده است که باید همه آنها را کشت؟ آیا وحشتانگیز نیست درونی که آدمیان در آن با همه ارزشهایشان، جز لقمهای لذیذ که باید آن را خورد و خود طبیعی را متورم ساخت، چیز دیگری نیستند؟
خلاصه، جهاد به معنای حفظ «حیات معقول» انسانها از اختلال و نابودی بوسیله دو عامل مزاحم طبیعت و انساننماها ضرورت قطعی دارد.۱۲
عامل سوم ـ رواج طغیانگریها و بیبندوباریهایی که قرن ما را دچار آشفتگیهای جنون آمیز نموده است، بی اعتنایی به معصیت و گناه است. منظور این نیست که ارتکاب گناه و غوطه خوردن در معاصی زاییده شده قرن ما است، بلکه منظور اینست که در دورانهای گذشته برای گنهکاران پدیدههایی از قبیل شرم و پشیمانی و تأسف و درک انحراف از اعتدال مطرح بوده، هر معصیتی تقریباً توأم با بعضی از آن پدیدهها بوده است. در دوران ما، گنهکاران را نه تنها هیچ یک از آن پدیدهها بیدار نمیسازد، بلکه آنها را به مسخره میگیرند. استاد جعفری (ره)علت اساسی این بیپروایی مهلک را در دو موضوع خلاصه میکنند:
۱. گستاخی و شهرتپرستی بعضی از متفکرنماها است که برای این که شهرتی جهانی به دست بیاورند، دست به اصلشکنی و قانونکشی میزنند. مردم از صدای شکستن اصول و قوانین، حالت بهت و تشنج پیدا میکنند و این آقایان در دریایی از لذت غوطهور میشوند که توانستهاند جامعه یا جوامعی را با اصلشکنی مبهوت بسازند.
۲. سوء استفاده سودجویان و مقامپرستان جوامع که مذهب را وسیله هدفگیریهای خود قرار دادهاند. با این که مذهب با جدّیترین قیافه مخالف خودخواهی و ستمگری است، در راه مقاصد شوم خود استخدام نمودند. در نتیجه سادهلوحان هم گمان کردند که طبیعت مذهب چنین است که حقوق انسانها را پایمال بسازد و مردم را به دو گروه “استثمارکننده” و “استثمارشونده” تقسیم کند. در صورتی که قرآن و نهج البلاغه دو کتاب اساسی مذهبیاند که میتوان گفت: اساسیترین موضوعاتی که در این دو کتاب برای انسانها مطرح شده است: عمل به عدالت و ریشه کن کردن ظلم و انحراف و فساد از جوامع میباشد. متفکرنماها و سودجویان باید بدانند که از کار انداختن مذهب که برای آنان خوشایند جلوه کرده است، موجب حیرانی و کلافه شدن میلیاردها نفوس در فلسفه زندگی گشته است. ۱۳
نکات ویژه این قسمت:
ـ حیات حقیقی آن است که دایماً در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد، در غیر این صورت بار سنگینی است بر دوش انسان.
ـ تقوا به معنای صیانت تکاملی ذات است که شایسته توشه بودن برای حیات معقول است که آغازش بیداری از خواب در گهواره طبیعت و نهایتش ورود به عرصه سعادت ابدی است.
ـ برای هوشیاران، اندرزها و تجارب روزگاران، جدیترین وسایل خودسازی است.
ادامه دارد.
پینوشتها:
۱. پند جاوید؛ مصباح یزدی، محمد تقی.
۲. سیری در نهج البلاغه؛ مطهری، مرتضی؛ ص ۲۰۰.
۳. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه؛ جعفری،محمد تقی؛ ج ۳، ص ۲۵۴.
۴ .همان، ج ۸ ، ص ۴۵-۴۴.
۵ .همان، ج ۹، ص ۱۶۴.
۶. همان، ج ۲۶، ص ۱۷۹-۱۷۵.
۷. همان ؛ ج ۳، ص ۲۵۵.
۸. همان ؛ ج ۴، ص ۱۶۳.
۹. همان ؛ ج ۱۲ ، ص ۱۴۳-۱۴۴.
۱۰ همان، ج ۳، ص۲۵۳-۲۵۴.
۱۱. همان ؛ ج ۵، ص -۶۴-۶۷.
۱۲. همان ؛ ج ۶، ص۲۸-۳۱.
۱۳. همان، ج ۳، ص ۲۴۸.
نویسنده: سید کاظم زعفرانچیلر
سایت ابنا