شرح فرازهایی از وصیتنامه علی (علیه السلام) از دیدگاه علامه جعفری ـ ۱

مقدمه

 

هر انسانی ـ به مدد فطرت خود ـ درک می‏کند که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام قرب الی الله و کمال انسانی دست یابد اولین چیزی که باید به آن ملتزم شود این است که خود را بزرگ‏تر از آن بداند که زندگی مادی را هدف بپندارد و به سراب دنیا سرگرم شود. چنین انسانی باید هدف اصلی زندگی خود را وصول به کمال بی‏نهایت قرار دهد و از هر چیزی که او را از پروردگار متعال دور و به غیر او مشغول می‏سازد بپرهیزد.

 

اولین وصیت و سفارش حضرت امیرالمؤمنین علی ـ سلام الله علیه ـ خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در وصیت نامه گرانقدرشان نیز این است که «تقوا را رعایت کن» و این کلام جامع، شامل تمام ارزش‏هایی می‏شود که در اسلام و همه ادیان الهی معتبر است. چرا که تقوا محور همه ارزش‏هاست.۱

 

می‏توان گفت تقوا از رایج‏ترین کلمات نهج البلاغه است و در کمتر کتابی چنین به عنصر تقوا تأکید شده است.۲ ولی همین مفهوم رایج، تقوا متأسفانه در صحنه بازیگری افکار سطحی و سودجوی بعضی از انسان‏ها، به بازی گرفته شده است۳ و هر شخصی متناسب با خواست وسلیقه خود رنگ و لعاب جدیدی به آن داده است. همین امر ما را بر آن می‌دارد که نگاه عمیق‏تری به معنای این کلمه رایج اما ناشناخته بیفکنیم تا در میان تفاسیر رنگارنگ آن، صحیح‏ترین معنا را برای تقوا پیدا کنیم.

 

تقوا چیست؟

 

این سؤال مطرح است که «تقوا چیست» که هم در قرآن کریم و هم در سخنان امیر المؤمنین (علیه السلام) اینهمه مورد تأکید قرار گرفته است. استاد علامه جعفری در توضیح تقوا می‌گوید: تقوا یعنی صیانت ذات از رها شدن در امواج غفلت‏ها و ناهشیاری‌ها و شهوات و خودپرستی‏ها. اگر ذات آدمی از این پلیدی‌ها رها شود و گام به «حیات معقول» بگذارد، محال است که به مرحله یقین به ابدیت نرسد. جان پاک از آلودگی‌های حیوانی و لذت‏پرستی است که جایگاه فروغ خورشید لایزالی است.۴

 

«حیات معقول» است که حیات طبیعی محض در برابر آن قابل اعتناء نیست. این «حیات معقول» جز ضرورت‏های زندگی مادی را مانع حرکت در مسیر رشد و تکامل می‌داند. کسی که لباس تقوا پوشاک او نباشد، جامه‏های فاخر هیچ عیبی را از او نخواهد پوشاند، کسی که به دو قرص نان ضروری قناعت نکند، محصول تمام اراضی دنیا او را سیر نخواهد کرد.۵

 

ایشان در جای دیگر در تعریف تقوا می‌گوید: تقوا عبارتست از «صیانت تکاملی ذات» در مقابل «صیانت برای زندگی مطلوب ذات در صحنه اجتماع». هدف و انگیزه در صیانت دوم همان خود طبیعی است که بر مبنای قوانین طبیعت و قرار دادی برای زندگی معمولی به جریان می‏افتد و ذات (یا نفس، من، شخصیت) انسان را برای تأمین آنها توجیه می‏نماید.۶

 

استاد جعفری (ره) در ادامه، صیانت انسان را به سه قسم تقسیم می‌کنند: صیانت حیات، صیانت ذات مطلوب و صیانت تکاملی ذات.

 

۱ـ صیانت حیات

 

هر جانداری ـ از ساده‏ترین شکل گرفته تا پیچیده‏ترین و کاملترین آنها یعنی انسان ـ می‏خواهد حیات خود را با هر وسیله‏ای که ممکن است از تباهی و نیستی و حتی کوچکترین اختلال حفظ نماید. این فعالیت (صیانت حیات) در حیوانات غیر انسان به جهت محدودیت هویت و عوامل و وسایل ادامه حیات، ساده‏تر و محدودتر است، در صورتی که انسان به جهت داشتن ابعاد و نیروهای فراوان و استعدادها و هویت بسیار گسترده و عمیق حیات، می‏تواند فعالیت‌های متنوعی برای صیانت آن داشته باشد.

 

۲ـ صیانت ذات مطلوب

 

این نوع صیانت را با اصطلاحات دیگری نیز می‏توان مورد تحقیق قرار داد؛ مانند صیانت ذات ایده‌آل، صیانت خود ایده‏آل یا صیانت من ایده‏آل. هر انسانی با داشتن مغز سالم و روان معتدل، کوشش جدی در راه صیانت ذات یا به عبارات اصطلاحی «صیانت خود ایده‏آل» و «صیانت من ایده‏آل» مبذول می‏دارد. معنای ذات مطلوب همان گونه که از لفظ آن بر می‏آید، شخصیتی است که انسان می‏خواهد دارای آن باشد، مانند شخصیت ادبی (ذات ادبی)، شخصیت هنری (ذات هنری)، شخصیت علمی (ذات علمی)، نظامی، قضایی، مدیریتی، سیاسی و غیر ذلک. چنانکه روشن است صفات مزبور پس از رسوخ در ذات (شخصیت یا خود، یا من) حالت منش به خود می‏گیرند.

 

این دو نوع صیانت یعنی (صیانت حیات) (و صیانت ذات مطلوب) وارد منطقه ارزش‌ها نبوده و دو امر کاملاً طبیعی می‏باشند.

 

۳ـ صیانت تکاملی ذات

 

برای همه ثابت شده است که بعد یا ابعاد شخصیت درونی انسان در مجرای تحول و دگرگونی قرار می‏گیرد. چند دلیل علمی می‏تواند این تحول در شخصیت یا «من یا خود» را اثبات نماید. روشن‌ترین آنها اینست: هر کسی می‏تواند در دوران‌های مختلف تبدل و تحولاتی را شاهد باشد که در درون او انجام می‏گیرد. این یک احساس مستقیم درونی است که همگان می‏توانند از آن برخوردار باشند. انسان زمانی حالت بد بینی دارد و زمانی دیگر حالت خوش‌بینی به روحیه او غلبه می‏نماید. گاهی می‏شود که اصول عالی ارزش‌های انسانی بهیچ وجه برای او جالب نیست، گاهی دیگر آماده است که در راه یکی‏از آن اصول از جان خود بگذرد. عروض این دگرگونی‏ها برای انسان قابل تردید نیست و این خود دلیل روشنی برای اثبات استعداد انعطاف پذیری شدید انسان در طول عمری که سپری می‏کند می‌باشد.

 

با نظر دقیق در استعداد انعطاف پذیری انسان معلوم می‏شود همان‌گونه که انعطاف می‏تواند آدمی را از امتیازات والای روحی و ملکوتی به مراحل پست حیوانی تنزل بدهد، همین استعداد می‏تواند وی را به عالیترین مراحل ممکن از رشد و کمال نایل سازد. تقوا که عبارتست از صیانت تکاملی ذات، یعنی جلوگیری شدید از برخورداری از استعداد انعطاف به طرف پلیدی‏ها و خودکامگی‏ها، و به فعلیت رساندن استعداد اعتلاء ذات در مسیر حیات معقول رو به جاذبه کمال مطلق. اگر کسی به این نوع صیانت ذات توفیق نیابد، اولین چیزی را که از دست خواهد داد هویت شخصیتی خویش است. این از دست دادن به آن معنی نیست که وجود او به عدم مبدل گردد، بلکه هویت شخصیت کسی که خود را از تقوا (صیانت تکاملی ذات) محروم نموده است، مانند ماده قابل انحلال در مایع [مانند شکر و نمک و‏] در وسایل زندگی محلول می‏شود و از فعالیت می‏افتد. این شخصیت همان نفس فطری اولی است که در گذرگاه ابدیت به ثمر رسیده و به وسیله تقوا ذات خود را با صیانت تکاملی برای ورود به لقاء الله در ابدیت آماده کرده است، همان شخصیت است که به قول امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در ارتباط با خدا به وسیله تقوا (صیانت تکاملی ذات) خود را در جاذبه پناهندگی به خدا قرار داده است.

 

سپس حضرت می‏فرماید: می‏دانید چه کسی انسان‌ها را به تقوا دعوت نموده است و چه کسی شایسته دعوت کردن به تقوا است؟ کسی که خود او شنونده‏ترین انسان‌ها است از منادی اصلی تقوا، که خدا است و سپس شنونده‏ترین انسان‌ها است از منادی درون خویشتن که عقل سلیم و وجدان پاک او است. پذیرنده تقوا کیست؟ کسی است که بهترین پذیرندگان است، زیرا هیچ حقیقتی مانند تقوا برای پذیرفتن شایسته نیست، چنانکه ذات پاک آدمی (نفس فطری اولی او) بهیچ چیزی نیازمندتر از صیانت تکاملی ذات نمی‏باشد. به همین علت‏ است که دعوت کننده بسوی تقوا که دو حجت ظاهری و باطنی (پیامبران و اوصیاء در ظاهر و عقل سلیم و وجدان پاک در باطن) است، این عامل سازنده را برای همه ابلاغ نموده‏اند و از طرف دیگر، شنونده و پذیرنده این عامل سازنده به حد کمال خود رسیده و رستگار شده است.

 

تقوا ؛ مالکیت بر خویشتن

 

رفتار مطابق تقوا و کوشش برای تحصیل آن، رفتاری تابو نیست که عبارت باشد از یک عده رسوم و عادات و تقالید بی‌دلیل یا مخالف عقل. در شیون حیات بشری هر مالکیتی را که تصور کنید، ممکن است یا واقعاً خطا و ضد واقعیت باشد، یا حداقل مکتب‏هایی پیدا شده با آن مالکیت مخالفت ورزیده‏اند، جز مالکیت بر خویشتن که از دیدگاه همه صاحب‌نظران ملل مطلوب و محبوب است، زیرا مالکیت بر نفس معنایی جز انسان شدن و حفظ شخصیت از گزند هرزه‏گرایی و تلف کردن سرمایه حیات نیست.۷

 

اگر مالکیت بر خویشتن و خودداری از غوطه‏ورشدن در تمایلات نفسانی که تقوا نامیده می‏شود، اصالتی برای شخصیت آدمی به وجود نیاورد درون آدمی مانند آن کوه آتش‏فشان است که هر لحظه در معرض انفجار و آتش‏فشانی است. وضع قوانین شایسته و تنظیم اصول زندگی و نمودهای جالب فرهنگی و تعلیم و تربیت‏های فنی، بدون تقویت و رشد تقوا در شخصیت انسانی، مانند آن ساختمان بسیار مجلل و آراسته‏ای است که در قله‏های کوه آتش‏فشان بنا می‏شود. این همه حق‏کشی‏ها و دروغگویی‏ها و جنگ‌های عالم‏سوز و زندان‌ها و بیمارستان‌های روانی و اهانت بر انسان‌ها در اشکال گوناگون و نومیدی‏ها و احساس پوچی، جز مواد گداخته آتش‌فشان‌های درون آدمیان چیزی دیگر نیستند.

 

جای شگفتی نیست که پس از داد و فریاد آن همه عظمای تاریخ و فداکاری‏های رادمردان و صرف انرژی‏های مغزی و گذشت از لذایذ زندگی که درباره اصلاح وضع انسان‌ها و تعلیم اصول مدیریت جوامع صورت گرفته است، هنوز دروغ و ارتکاب خلاف واقعیت‌ها نه تنها مفید تلقی می‏گردند، بلکه به عنوان یک پدیده ضروری، مشغول فعالیت در حیات اجتماعی انسان‌ها تلقی می‏شوند. توصیه به تقوا که عبارت است از خودداری از ارتکاب پلیدیها، حتی ارزش اندرز و نصیحت شایسته را هم از دست می‏دهد و به بهانه آنکه توصیه بر تقوا دست ناتوانان را در برابر نیرومندان می‏بندد، خیانت محسوب می‏گردد. واقعیت چنان نیست که ساده‏لوحان گمان می‏برند که نظم و زیبایی در شیون زندگی، دلیل رشد و کمال انسانی در قلمرو حیات است. امروز تفکیک درخشش لبخند آدمیان بر روی یکدیگر از بارقه‏های شمشیری که در گردن همدیگر می‏کشند، امکان‏ناپذیر است. وقتی که آدمی از محبت بر خود و حفظ شخصیت از هوی و پلیدی‏های آن، محروم است، نه برای خنده‏های او ملاکی وجود دارد و نه بر گریه‏هایش، نه شکست‏های او قابل تفسیر و توجیه است، و نه پیروزی‌هایش، نه آزادی برای او معنایی دارد و نه جبر. زیرا همان طور که امیر المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ می‏فرماید، برای شخصیت چنین اشخاصی ریشه‏ای وجود ندارد، و جامعه‏ای که از چنین افرادی تشکیل شده است، ماتم‌کده‏ای برای هشیاران در میان مستان است و بهشتی ایده‏آل در نظر ماکیاولیست‏ها. ۸

 

اجزاء عمده تقوا در دیدگاه علامه جعفری (ره)

 

جزء یکم ـ عبارتست از صیانت ذات از آلودگی‏های شیون طبیعی محض و تمایلات حیوانی و نگهداری ذات از تباه شدن در شعله‏های سوزان خودخواهی. این جزء از تقوا مقدمه ضروری گردیدن تکاملی است که هر اندازه بیشتر مراعات شود، بر آمادگی برای تحول و گردیدن افزوده می‏شود. همه آیات مربوط به لزوم تزکیه و تهذیب نفس و مقدار بسیار فراوانی از اصول و قواعد اخلاقی مربوط به این جزء از تقوا است.

 

جزء دوم ـ عبارتست از تحصیل صفات حمیده و عالیه انسانی مانند صدق و اخلاص و سبقت در خیرات و به اعتقاد قرار گرفتن تحت سلطه و نظاره خداوندی و قرار دادن خود در جاذبه کمال و صعود بر مقام من حقیقی که اولین پله آن شناخت و بجا آوردن من و جز من است که هر دو در مسیر الی‌الله قرار گرفته‏اند.

 

بدین ترتیب اصل بسیار با اهمیتی که از آیه ۱۳ سوره مبارکه حجرات استفاده می‏شود مرکب است از دو جزء غیر اختیاری (۱. خلقت از یک مرد و زن، ۲. تنوع استعدادها و مختصات و نیروها) و دو جزء اختیاری (۱. معارفه برای تنظیم حیات، ۲. تقوا) با نظر به این اصل است که ضعف و ناتوانی‏های غیر اختیاری نه تنها آسیبی بر حیات فردی و اجتماعی نمی‏زند، بلکه اصلاً ضعف به معنای محدودیت و تعین خاص موجودیت یک انسان، نقص ارزشی محسوب نمی‏گردد، بلکه ملاک ارزش عبارتست از تقوا با هر گونه سرمایه‏ای که از خداوند متعال به انسان داده شده است.۹

 

تقوا در مقابل دونوع عمده معصیت

 

علامه(ره) معصیت‏ها و گناهان را بر دو نوع عمده تقسیم کرده ؛ در مقابل هرکدام تقوا را لازم میداند؛ چرا که هر نوع معصیتی سقوطی را به دنبال خواهد داشت.

 

نوع یکم ـ گناهانی که تنها موجب انحراف خود مرتکب شونده گناه می‏گردند. مانند قطع رابطه با خدا از راه بی اعتنایی به وظایف مقرره‏ شخصی. سقوطی که این نوع گناهان به دنبال خود دارند، معلول انحرافی است که شخص گنهکار در نتیجه مخالفت با دستورات الهی مبتلا شده است. در حقیقت ظلم به خویشتن کرده سدّ راه تکامل خود گشته است. این گونه گناهان شخصی، رابطه انسان را با واقعیات دگرگون نموده، مسیر حیات شخصی را سنگلاخ و بی مقصد می‏نمایند.

 

نوع دوم ـ گناهانی است که به اضافه انحراف شخصی و نفی مقصد از مسیر حیات، تعدی و ظلم به دیگران نیز هست. مانند تعدی به حقوق انسان‌ها، بازی با حیات انسان‏ها، هدف دیدن خویشتن و وسیله قرار دادن دیگران. بدون تردید سقوطی که در نتیجه این گناهان به وجود می‏آید سخت‏تر و وقیح‏تر از سقوطی است که به دنبال گناهان شخصی به وجود می‏آید. لذا در منابع اسلامی اکیداً به این مسئله تذکر داده شده است که ظلم به دیگران و تعدی بر حقوق آنان، قابل اغماض و عفو نیست، مگر این که آن تعدی جبران گردد.

 

اشخاص سطحی‌نگری که موضوع گناه را جدی نمی‏گیرند، نه تنها از پیشرفت تکاملی انسان‏ها جلوگیری می‏نمایند، بلکه بنیاد قوانین حیات اجتماعی را هم می‏سوزانند؛ زیرا وقتی که پدیده‏ای به عنوان گناه را منکر شویم، ارزشی برای قوانین حیات اجتماعی هم نمی‏ماند که انسان‏ها برای تطبیق رفتار خود بر آنها خود بخود تحریک شوند.

 

گمان نمی‏رود که هیچ عامل ویرانگری مانند منتفی ساختن گناه، بتواند هدف زندگی انسان‏ها و اصول انسانیت را که صدای آن از در و دیوار شرق و غرب در طول تاریخ بلند است، به تباهی بکشاند.۱۰

 

تقوی و ترس و هراس و بر حذر بودن از خدا یعنی چه؟

 

مردم درباره رابطه خود با خداوند تصورات و تخیلات فراوانی دارند. این تصورات و تخیلات ناشی از تصوری است که آنها درباره هویت خداوندی دارند و خواسته‏ها و آرما‏ن‏هایی که برای آنها اهمیت جدی قایل است. بنابراین، هر فردی از انسان‌ها که بخواهد صورتی از خدا را در مغز خود منعکس نماید، مسلماً از نمودها و حقایقی بهره‏برداری خواهد کرد که برای او بزرگ، زیبا و با عظمت تلقی شده است.

 

می‏دانیم که هر چه را که ذهن آدمی بخواهد در خود منعکس نماید، با انواعی از کمیت‏ها و کیفیت‏ها و روابط انجام خواهد داد که قابل مقایسه با ذات اعلای ربوبی نمی‏باشند. بهر حال تقوا و ترس و هراس و بر حذر بودن هر کسی از خداوند، مطابق شیون آن صورت ساختگی خواهد بود که در مغز خود منعکس‏ نموده است. مانند ترس از خدایی وحشت‏انگیز که چماقی بدست گرفته بر سر هر کس که مخالفتش کند، خواهد کوبید و مانند هراس از خدایی که در بالای آسمان مانند طغیان‌گران قدرتمند نشسته و چند فرشته هم دست به سینه در برابرش ایستاده و منتظر فرمان او هستند که او دستور بدهد عده‏ای را به جهنم و دسته‏ای دیگر را به بهشت بیاندازند. برای برخی دیگر از مردم تقوا، عبارت است از جمع کردن حواس که در مقابل یک خدای هولناک دست از پا خطا نکنند و الا بیمار می‌شوند و یا گاوشان می‏میرد و یا محصولشان به فروش نمی‏رسد یا فرزندش از پشت بام می‏افتد و تلف می‏گردد. اینست خدایان عجیب و غریب که متأسفانه گاهی در افکار متفکران نیز مجسم می‌شوند و فوراً در صدد نفی و انکار وجود او بر می‏آیند. چرا؟ باین دلیل که این خدایان، ساخته شده افکار بشری هستند. آیا خود این انکار و نفی، دلیلِ آن نیست که خود آنان دریافت عالیتری درباره خدا دارند که آن ساخته شده‏های ذهنی را مطرود می‏سازند؟ چرا درباره آن خدا که ما فوق صورتگری‏های عامیانه مجسم می‏گردد، نمی‏اندیشند؟ چرا به آن حقیقت اعلا که در دل پیامبران عظام و اولیاء اللّه و مردانی در ردیف «ابن سینا» و «فارابی» و «سهروردی» جلوه کرده است نمی‏نگرند؟ معنای تقوا و ترس و هراس و بر حذر بودن از این حقیقت اعلا، چیزی جز این نیست که: ای انسان، حیات و شخصیت تو در یک محاسبه بسیار جدی قرار گرفته است.۱۱

 

نبرد در راه حیات معقول حافظ تقوا است

 

از نگاه علامه جعفری (ره)چند عامل اساسی همواره در کمین آدمیان نشسته اند و در انتظار فرصتی برای آسیب ‏زدن و مختل نمودن حیات او هستند:

 

عامل یکم ـ جریانات و نیروهای عالم طبیعت، به اضافه احتیاج موجودیت آدمی در ادامه زندگی به جبران ضایعه‏های بدنی و استهلاک تدریجی اجزای آن. برای مقاومت در مقابل عوامل و نیروهای مزاحم طبیعت و همچنین برای نگهداری کالبد مادی از ضایع شدن و تهیه وسایل خوراک و پوشاک و مسکن، یک جهاد مستمر لازم است که ادامه زندگی امکان‏پذیر بوده باشد، این مجاهدت و تلاش یکی از ضرورت‏های اصیل پدیده حیات است.

 

عامل دوم ـ که بایستی همواره در راه رفع مزاحمت آن جهاد کرد، انسان است. متأسفانه جهاد و تلاشی که برای رفع و دفع شر این موجود لازم است به قدرت عضلانی و فکری بیشتری نیازمند است. عمق و گسترش و تعداد اسباب دشمنی انسان با انسان دیگر، بقدری زیاد است که اگر روزی فرا رسد که طبیعت مانند موم در دست بشر تابع اراده وی بوده باشد و همه قوانین و اجزای طبیعت حتی بدون کار و کوشش به سود انسان‌ها به فعالیت بیفتند، باز خصومت انسانها اگر عمق و گسترش بیشتری پیدا نکند، حداقل تقلیل نخواهد یافت؛ زیرا این موجود طبیعتاً خودخواه است.

 

اصلاً مقایسه مزاحمت طبیعت با خصومت انسان‌ها با یکدیگر به هیچ وجه منطقی نیست، زیرا کدامین سردی هوا آگاهانه و با تعمد یک انسان را مبتلا به درد نموده است؟ کدامین آتش با علم به این که سوختن عضو آدمی دردناک است و او را می‏کشد، کسی را سوزانده است؟ کدامین کوه آتش‏فشان با آگاهی و عمد، کشت و زرع و خانه‏های مردم را ویران ساخته و به آتش کشیده است؟ ولی انسان در خصومت با انسان دیگر می‌داند که جسم و جان آدمی آسیب پذیر است و با دیدن آسیب درد می‏کشد و می‏سوزد و تباه می‏گردد. وقیح‏تر ازخود این خصومت، اندیشه‏ها و منطق‏هایی است که در راه قانونی ساختن نابودی انسانها برای اشباع خودخواهی‏ها و لذت‏پرستی‏ها و نامجویی‏ها به کار می‏افتد و این اندیشه‏ها و منطق‏ها را بقدری مورد اهمیت قرار می‏دهد که یک صدم آنها برای آباد کردن جوامع و تقلیل آلام بشری که از در و دیوار زبانه می‏کشد، کافی است.

 

اینست عامل دوم جهاد، یعنی جلوگیری از شر انسان‏نماهای بدتر از عوامل بنیان‏کن طبیعت، یعنی جلوگیری از شمشیری که با نشان «من هستم» و «هستی تو مشروط برخواستن من است» بر سر انسان‏هایی که با مشیت الهی به وجود آمده‏اند، فرود می‏آید. این انسان‏نماهای تیزدندان آن خصومت و تنفر از صلح و صفا را دارند که خفاشان از نور آفتاب. فتنه و آشوب و نابود کردن ارزش‌ها غذای روانی این انسان‏نماها است. اگر جویبار زندگی اجتماعی صاف و زلال باشد، بدون تردید مردم اجتماع حرکات و سکنات و روابط خود را با یکدیگر سالم نگه میدارند، بدینجهت این فتنه‏پرست‏ها نمی‏توانند از این جویبار زلال ماهی بگیرند، لذا همواره چشمه‏سار جامعه را تیره و کدر می‏خواهند.

 

اگر بتوانید به درون این انسان‏نماهای ضد بشری راه پیدا کنید و به تماشای درون آنان بپردازید، جز وحشت و اضطراب نتیجه‏ای نخواهید برد. آیا وحشتناک و اضطراب‏انگیز نیست آن درونی که همه انسان‌های روی زمین را در صورت عقربی مجسم کرده است که باید همه آنها را کشت؟ آیا وحشت‏انگیز نیست درونی که آدمیان در آن با همه ارزش‌هایشان، جز لقمه‏ای لذیذ که باید آن را خورد و خود طبیعی را متورم ساخت، چیز دیگری نیستند؟

 

خلاصه، جهاد به معنای حفظ «حیات معقول» انسانها از اختلال و نابودی بوسیله دو عامل مزاحم طبیعت و انسان‏نماها ضرورت قطعی دارد.۱۲

 

عامل سوم ـ رواج طغیانگری‏ها و بی‌بند‌و‌باری‏هایی که قرن ما را دچار آشفتگی‏های جنون آمیز نموده است، بی اعتنایی به معصیت و گناه است. منظور این نیست که ارتکاب گناه و غوطه خوردن در معاصی زاییده شده قرن ما است، بلکه منظور اینست که در دوران‏های گذشته برای گنهکاران پدیده‏هایی از قبیل شرم و پشیمانی و تأسف و درک انحراف از اعتدال مطرح بوده، هر معصیتی تقریباً توأم با بعضی از آن پدیده‏ها بوده است. در دوران ما، گنهکاران را نه تنها هیچ یک از آن پدیده‏ها بیدار نمی‏سازد، بلکه آنها را به مسخره می‏گیرند. استاد جعفری (ره)علت اساسی این بی‏پروایی مهلک را در دو موضوع خلاصه می‌کنند:

 

۱. گستاخی و شهرت‌پرستی بعضی از متفکر‌نماها است که برای این که شهرتی جهانی به دست بیاورند، دست به اصل‏شکنی و قانون‌کشی می‏زنند. مردم از صدای شکستن اصول و قوانین، حالت بهت و تشنج پیدا می‏کنند و این آقایان در دریایی از لذت غوطه‏ور میشوند که توانسته‏اند جامعه یا جوامعی را با اصل‏شکنی مبهوت بسازند.

 

۲. سوء استفاده سودجویان و مقام‌پرستان جوامع که مذهب را وسیله هدف‌گیری‏های خود قرار داده‏اند. با این که مذهب با جدّی‏ترین قیافه مخالف خودخواهی و ستمگری است، در راه مقاصد شوم خود استخدام نمودند. در نتیجه ساده‏لوحان هم گمان کردند که طبیعت مذهب چنین است که حقوق انسان‏ها را پایمال بسازد و مردم را به دو گروه “استثمارکننده” و “استثمارشونده” تقسیم کند. در صورتی که قرآن و نهج البلاغه دو کتاب اساسی مذهبی‏اند که می‏توان گفت: اساسی‏ترین موضوعاتی که در این دو کتاب برای انسان‏ها مطرح شده است: عمل به عدالت و ریشه کن کردن ظلم و انحراف و فساد از جوامع می‌باشد. متفکرنماها و سودجویان باید بدانند که از کار انداختن مذهب که برای آنان خوشایند جلوه کرده است، موجب حیرانی و کلافه شدن میلیاردها نفوس در فلسفه زندگی گشته است. ۱۳

 

نکات ویژه این قسمت:

 

ـ حیات حقیقی آن است که دایماً در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد، در غیر این صورت بار سنگینی است بر دوش انسان.

 

ـ تقوا به معنای صیانت تکاملی ذات است که شایسته توشه بودن برای حیات معقول است که آغازش بیداری از خواب در گهواره طبیعت و نهایتش ورود به عرصه سعادت ابدی است.

 

ـ برای هوشیاران، اندرزها و تجارب روزگاران، جدی‏ترین وسایل خودسازی است.

 

ادامه دارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. پند جاوید؛ مصباح یزدی، محمد تقی.

۲. سیری در نهج البلاغه؛ مطهری، مرتضی؛ ص ۲۰۰.

۳. ترجمه‏ و تفسیر نهج البلاغه؛ جعفری،محمد تقی؛ ج ۳، ص ۲۵۴.

۴ .همان، ج ۸ ، ص ۴۵-۴۴.

۵ .همان، ج ۹، ص ۱۶۴.

۶. همان، ج ۲۶، ص ۱۷۹-۱۷۵.

۷. همان ؛ ج ۳، ص ۲۵۵.

۸. همان ؛ ج ۴، ص ۱۶۳.

۹. همان ؛ ج ۱۲ ، ص ۱۴۳-۱۴۴.

۱۰ همان، ج ۳، ص۲۵۳-۲۵۴.

۱۱. همان ؛ ج ۵، ص -۶۴-۶۷.

۱۲. همان ؛ ج ۶، ص۲۸-۳۱.

۱۳. همان، ج ۳، ص ۲۴۸.

 

نویسنده: سید کاظم زعفرانچیلر



سایت ابنا